برای اخلاص، همچون سایر مفاهیم اصلی، تعریفهای مختلفی ارائه شده است. نخست به بیان برخی از این تعریفها میپردازیم و پس از بیان چند ملاحظه و نکته، نظر مختار منهاج فردوسیان را ارائه مینماییم.
معنی لغوی و اصطلاحی اخلاص:
«اخلاص» به معنای خالص کردن، پاک گردانیدن و سالم گشتن از آمیختگی است [1] و در اصطلاح و فرهنگ اسلامی به دو معنا آمده است؛ یکی به مفهوم پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام عمل برای خدا، یعنی غیر خدا را هنگام عمل درنظر نداشتن و خالص ساختن خویشتن از بندگی غیر خدا است. دوم، مراد از آن امر اعتقادی است، یعنی این که بنده، خدای خویش را از صفاتی که شایستهی مقام خداوندی نیست، خالص و منزّه بداند.
برخی لغویّون، «اخلاص» را به «ترک ریاء در اطاعت و عبادت» معنی کردهاند. [2]
برخی ارباب لغت، «اخلاص» را در اصطلاح، عبارت از «خالص کردن قلب و دل از چیزهایی که مخلوط شدن آن با عمل، باعث تیرگی آن گردد» [3] میدانند.
امام خمینی (ره)، اخلاص را چنین معنی میکند: «حقیقت اخلاص تصفیه نمودن عمل است از شائبهی غیر خدا … در جمیع اعمال صوریه، و لُبیّه و ظاهریّه و باطنیّه و کمال آن، ترک غیر است مطلقاً و پا نهادن بر انیّت و انانیّت» [4]
برخی مفسرین، اخلاص را چنین معنی کرده است: «اخلاص آن است که انگیزهی انسان از هر گونه شائبهی غیر الهی پاک باشد، و میتوان نام آن را «توحید نیت» گذاشت، یعنی در تمام برنامهها، تنها به پروردگار و رضای او اندیشید» [5]
نکاتی در بارهی اخلاص:
نکتهی 1: واژهی «اخلاص» در قرآن کریم به کار نرفته، ولی مشتقات آن، ۳۱ بار در قرآن آمده است که با صراحت، موضوع اخلاص را مطرح میکند. و از مخلَصین و مخلِصین سخن گفته شده است.
نکتهی 2: برخی از آیات قرآن، به صورت ضمنی به بحث اخلاص پرداختهاند؛ مثل آیاتی که به نفی شرک و ریا میپردازد. و از آنجایی که شرک و ریا، انجام عمل برای غیر خداست و اخلاص، انجام عمل فقط برای خداست، این دو با یکدیگر جمع نمیشوند.
نکتهی 3: محل اصلی اخلاص نیت انسان است که از اعتقادات شخص سرچشمه میگیرد. مثلاً ممکن است شخصی بدون اعتقاد جدّی به قیامت و توحید، عمل صالحی را انجام دهد، اما از انجام آن، خوشایند مردم، رسیدن به قدرت و ثروت و… را در نظر داشته باشد و جوّ عمومی جامعه، او را به سمت آن کار صالح کشانده باشد. چنین عملی، نوعی ریا و شرک است و در درگاه الهی ارزشی نخواهد داشت.
نکتهی 4: مخلَصین (به فتح لام) آنانی هستند که از ابتدای آفرینش به دلیل صفای باطن، ادراکات درست، سلامت روان و قلبهای سلیم دارای ویژگی اخلاصند و آنچه دیگران با جهاد و مبارزه با نفس به دست میآورند، آنان همان را بلکه بالاتر از آن را از ابتدا با عنایت حق تعالی دارا بودهاند. این افراد، به توفیق الهی، از آغاز تکلیف، میدانند که باید تمام کارهای خود را برای رسیدن به درجات عالیهی بهشت بجا آورند. قرآن کریم، برخی پیامبران را به عنوان نمونه، نام میبرد، مثلاً در بارهی حضرت یوسف صدیق (علیه السلام) میفرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» [6]
یا در مورد حضرت موسی(علیه السلام)میفرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیا» [7]
اینان از وسوسههای اغواگرایانهی ابلیس، در امانند. قرآن کریم از زبان دشمن خدا ابلیس میفرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیتَنِی لأُزَیِنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» [8]
اینان پاداششان به فراخور عملشان نیست. قرآن کریم میفرماید: «وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ * أُوْلَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ» [9]
اینان گرفتار کیفر نافرمانان نمیشوند و چون آنان مورد عبرت قرار نمیگیرند. قرآن کریم میفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِیهِم مُّنذِرِینَ * فَانظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِینَ * إِلَّا عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ» [10]
اینان به مانند مجرمان، احضار نخواهند شد. قرآن کریم میفرماید: «فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ» [11]
فقط اینان اجازه دارند، خدای تعالی را وصف کنند. قرآن کریم میفرماید: «سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِینَ» [12]
نکتهی 5: مخلِصین (به کسر لام) کسانی هستند که در حال خودسازی و خالص نمودن دین از ناخالصی هستند. اینان از ابتدای تکلیف، نمیدانستند که عبادات خود را به چه نیتی انجام دهند و گرفتار پندارهای صوفیانه بودند ولی بعدها به نور الهی هدایت شده و به منهاج فردوسیان رسیدند، پس یافتند که باید تمام حرکات و سکنات خود را برای رسیدن به اعلی درجات بهشت، یعنی فردوس برین، تنظیم کنند. اینان با اعتقاد راسخ به این معنا، قوانین عملی را به دقت و با همتی والا، مراعات مینمایند.
نکتهی 6: عبادت باید برخاسته از اعتقادات صحیح باشد. قرآن کریم میفرماید: «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِمَةِ» [13]
نکتهی 7: دعا باید در حالی باشد که اعتقادات دعاکننده، درست باشد. قرآن کریم میفرماید: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» [14]
همچنین میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» [15]
همچنین میفرماید: «فَادْعُوا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» [16]
همچنین میفرماید: «هُوَ الْحَیُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» [17]
همچنین میفرماید: «فَادْعُوا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» [18]
نکتهی 8: کسانی که اعتقاداتشان را تصحیح کرده باشند، در زمرهی اهل ایمان هستند. قرآن کریم میفرماید: «إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِالله وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ» [19]
نکتهی 9: انسانها، معمولاً ادعا میکنند که اگر به دیدگاهها و اعتقادات صحیح، دست یابند، بدان معتقد خواهند شد، ولی وقتی با مجموعهای از دیدگاههای درست مواجه میشوند، ناسپاسی و انکار در پیش میگیرند. قرآن کریم در شرح حال اینان میفرماید: «وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ * لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِکرًا مِّنْ الْأَوَّلِینَ * لَکُنَّا عِبَادَ الله الْمُخْلَصِینَ * فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ * وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ» [20]
نکتهی 10: اعتقادات صحیح، از ناحیهی خدای تعالی به انسانها داده میشود. قرآن کریم میفرماید: «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ» [21]
نکتهی 11: استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور بودند تا خدای تعالی را با اعتقادات درست، عبادت کنند. قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» [22]
و همچنین میفرماید: «قُلِ اللهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی» [23]
مراحل سهگانهی اخلاص:
مرحلهی اول، اخلاص پیش از عمل است. انسان باید پیش از عمل که همان مرحلهی «نیت» یا انگیزهی کار و فعالیت اوست، در بافتهها و یافتههای ذهنی و فعل و انفعالات روحی و درونی خویش بنگرد و در تصمیمگیریهایش انگیزهی عمل خود را روشن سازد که در این زمان، مسئلهی «اخلاص در نیت» و نبود آن جلوهگر میشود و به عمل انسان، جهت میبخشد.
مرحلهی دوم، اخلاص هنگام عمل است. در این مرحله، یکی از این دو حالت روی میدهد: یا ممکن است اخلاص انسان، دستخوش هجوم وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی گردد و این فرد با خواستههای پَست، عمل خویش را بیارزش کند و آن را با آفتهایی چون ریا و شرک و مانند آن درآمیزد و در نتیجه، عمل و تلاش او پوچ گردد. و یا این که با یاد خداوند و توکل به حضرت حق، کوششهای خویش را خالصانه و برای کسب رضای پروردگار انجام دهد و خدای را در تمام لحظات عمر، مراقب و ناظر اعمال خویش بداند و در نهایت، این خداجویی، او را به صواباندیشی و درستیِ در گفتار و کردار موفق گرداند.
مرحلهی سوم، اخلاص پس از عمل است. در این مرحله، انسان باید متوجه و مواظب باشد که نتیجهی زحمت و تلاش خویش را که حاصل عمر اوست، به اندک چیزی از دست ندهد و جایگاه والای روحی خویش و اخلاص در نیّت را تداوم بخشد. این مرحله، مشکلتر از دو مرحلهی پیش است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ» [24]
مراتب پنجگانهی اخلاص در کلام امام خمینی (ره):
اولین مرتبهی اخلاص، تصفیهی عمل است و در مقابل آن، اتیان عمل است ریائاً که این ریا، فقهی است و از همهی مراتب ریا، پَستتر.
مرتبهی دوم، تصفیه است از حصول مقصودهای دنیوی، گر چه داعی آن باشد که خدای تعالی به واسطهی این عمل، عنایت کند. مثل خواندن نماز شب برای توسعهی روزی و این … پیش اهل معرفت مثل سایر کسبهای مشروعه است.
مرتبهی سوم، تصفیه است از رسیدن به جنّات جسمانیّه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانیّه و این، نیز در نظر اهل الله چون سایر کسبهاست. الّا آن که عمل این کسب، اجرتش بیشتر و بالاتر است.
مرتبهی چهارم، آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذابهای جسمانی موعود.
مرتبهی پنجم، تصفیهی عمل است از رسیدن به سعادت عقلیه و لذات روحانیّهی دائمهی ازلیّهی ابدیّه و منسلک شدن در سلک کرّوبین و منخرط شدن در جرگهی عقول قادسه و ملائکهی مقرّبین.
و البته مراتب بالاتری نیز هست که بیان آنها اینجا مناسب نیست. [25]
بررسی اقوال صوفیه در معنی اخلاص و نقد آن:
صوفیه و عرفا، در مفهوم اخلاص، مانند بسیاری دیگر از مفاهیم اساسی و بنیادین، نتوانستهاند معنی روشن و قابل فهمی ارائه دهند. هر کدام، بر طبلی کوبیده و در وادیِ بیحاصلی تاختهاند. اینک به نقل سخنان برخی از آنان و نقد هر کدام میپردازیم:
فضیل عیاض گوید: «دست بازداشتن از عمل برای مردمان، ریا بود و کار کردن برای مردمان شرک. اخلاص نیز آن بود که تو را خدای عزوجل از این هر دو عافیت دهد».
نقد: با این تعریف، اخلاص، چیزی نیست که بتوان به دست آورد بلکه عنایتی است که باید منتظرش ماند تا چه زمان، خدای تعالی انسان را از ریا و شرک، عافیت بخشد. این تعریف، انفعالی است و منهاجی اگر بخواهد به این تعریف، اعتنا کند، او را وادار به حرکت سازنده و فعال وا نمیدارد.
جنید بغدادی گوید: «اخلاص سرّی است میان بنده و خدای، نه فرشته داند که بنویسد و نه شیطان داند که آن را تباه کند و نه هوا داند که آن را بگرداند».
نقد: در این تعریف، اخلاص با کلماتی شاعرانه، تمجید شده است، ولی راهی برای کسب اخلاص، ارائه نگردیده و جویندهی کمال و سعادت، همچنان در بیراهی باقی میماند.
سهل بن عبدالله تستری گوید: اخلاص آن است که چنان که دین را از خدای تعالی گرفتهای، به هیچ کس ندهی مگر به خداوند. اخلاص آن است که تمام حرکت و سکون بنده تنها برای خداوند متعال باشد.
نقد: این تعریف، درست است ولی روشن نیست و چندان گرهی از مسیر فهم اخلاص، باز نمیکند.
همچنین وی را پرسیدند که بر نفس مردم چه چیز از همه سختتر است؟ گفت: اخلاص؛ زیرا که نفس را اندر آن نصیبی نباشد، سپس پرسیدند: آیا اخلاص مُخلص علامتی دارد؟ گفت: بلی، یکی آن که مدح و مذمت مردم در نزد او مساوی باشد، دوم آن که اعمال خویش را نبیند و دیگر این که در آخرت، هیچ عملی را عمل خویش نبیند.
نقد: سخن این صوفی سرگردان نیز چیزی از معنی اخلاص را روشن نمیسازد و فقط نفس را از آن بینصیب میشمارد. اما در بیان علامات مخلص، اولی که بیتأثیر بودن مدح و ذم مردم است را درست گفته ولی ندیدن عمل، مطلبی حالی است که گاهی در مراتب عالی وجد، حاصل میشود و نمیتوان به عنوان دستور العمل، به جویندهی کمال و سعادت ارائه نمود.
ذوالنون مصری گوید:
چیست اخلاص؟ دل از خود کندن *** کار خود را به خدا افکندن
نقدِ دل از همه خالص کردن *** روی چون زر، به خلاص آوردن
دل، به اسباب جهان نادادن *** دیده بر حور جنان ننهادن
نقد: اگر منظور از «دل از خود کندن» تکیه نکردن بر اعمال باشد، مطلب صحیحی است، خصوصاً که در مصرع بعدی میگوید: «کار خود را به خدا افکندن» یعنی به فضل او امیدوار بودن. ولی این معنا، همواره در مقام تقصیر بودن است و ربط روشنی به اخلاص ندارد. همچنین است اگر «کار خود را به خدا افکندن» به معنی «توکل» باشد که باز هم ربطی به «اخلاص» نخواهد داشت.
بیت دوم، شعاری بدون بار علمی است، اما بیت سوم، «دل به اسباب جهان نادادن» نیز اشاره به «توکل» است نه «اخلاص». اما در مصرع پایانی، گمراهی خود را آشکار کرده و به روش نامبارک صوفیه، بهشت را تحقیر کرده و نعمتهای آن را ناچیز میشمارد. وی در این مصرع با بیشرمی تمام میگوید: «دیده بر حور جنان ننهادن». در حالی که چشمپوشی از عطای خدای کریم، آن هم عطایی که در قرآن کریم و روایات معتبر، بسیار از آن تبجیل و بزرگداشت شده، بیاحترامی به ساحت قدس حضرت ربوبی است.
ابراهیم ادهم گوید: اخلاص صدق نیت با خدای تعالی است.
نقد: این تعریف، مطلب روشنی را بیان نمیکند و راه رسیدن به آن را نیز نشان نمیدهد.
ابن عطا گوید: اخلاص آن است که از آفات خالص باشد.
نقد: این تعریف، شعرگونه و خالی از هر گونه بهرهای است.
ابوالحسن پوشنگی: اخلاص آن است که کرام الکاتبین نتوانند که بنویسند و شیطان نمیتواند آن را تباه کند و آدمی نمیتواند بر آن مطلع شود.
نقد: در این تعریف، اخلاص را چیزی معرفی میکند که حتی خود انسان نیز نمیتواند از بودن یا نبودن آن مطلع گردد! چنین چیزی چگونه حاصل خواهد شد و جویای کمال، چگونه میتواند به زیاد شدن و بالندگی آن اقدام نماید؟!
ابوسلیمان دارانی: چون بنده مخلص شود ریا و وسواس از وی به یک بار بریده شود.
نقد: در این تعریف، به جای پرداختن به اسباب اخلاص، به ثمرات آن توجه شده است، در حالی که توجه دادن به ثمرات، بهرهی تربیتی ندارد.
مکحول گوید: هیچ بندهای نیست که چهل روز اخلاص در عبادت به جای آورد مگر این که چشمهی حکمت از دل وی بر زبان او جاری شود.
نقد: این سخن، حدیثی مشهور بین فریقین [26] است که ربطی به تعریف اخلاص ندارد.
معنی لغوی و اصطلاحی اخلاص در بیان مُستَمِلی:
ابو ابراهیم مستملی بخاری از علمای قرن پنجم هجری، در بارهی اخلاص مینویسد: هر چیز که آن یگانه باشد و چیزی دیگر با او نیامیزد آن را خالص گویند. و خلوص در کلام عرب خروج باشد، و هر که از میان قومی جدا شود، گویند: خَلَصَ مِن بَینِهُم، از بهر آن که با ایشان نیامیزد، و چون پسران یعقوب (علیه السلام) خلوت ساختند از بهر راز گفتن، «خَلَصُوا نَجِیّاً» [27] ای اعتزلوا من الناس یتناجون بینهم. [28]
پس معنی اخلاص در جمله انفراد است که هر چه یگانه بود و با دیگری نیامیزد خالص باشد. حق لغت این است که یاد کردیم باز گردیم به سخن جنید که او گفت: اخلاص آن است که تو از او خدایی خواهی از عملی که باشد، یعنی این که خدا اخلاص فرمود بندگان را گفت: «وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» [29]
مراد از او آن بود که دینی که داری به اخلاص دار. یعنی هر چه کنی از بهر من کن با من کسی را میامیز. پس اخلاص عام، ترک شرک است. که چون توحید آرد با خدا غیر خدا را یار کند، اخلاص نیست. باز چون از شرک تبرا کردند و به یگانگی او مقر آمدند توحید به اخلاص گشت. باز از این جا بگذرد و اخلاص آرد به صفات او، به آن که هیچ چیز را شبیه و مثل او نگوید نه به ذات و نه به صفات و فعل. تا هم چنان که در اعتقادات مخلص باشد، در اعتقاد صفات نیز مخلص باشد. چون اعتقاد بر این که وصف خالص آمد، او مؤمنی باشد مخلص.
باز از این برتر اخلاص هست و آن،آن است که هر عملی که بیارد در آن عمل ریای حق و عجب نفس نیارد تا عمل او خالص گردد از معانی مفسده. باز از این برتر اخلاص هست و آن،آن است که از آن عمل که بیارد مراد او رضای حق باشد نه طمع ثواب. تا اگر او را در هر دو کون هیچ مکافات نباشد چون رضای حق یافته باشد بسنده کند.
باز از این برتر اخلاص هست و آن،آن است که هر چه کند کرده خویش نبیند، از بهر آن که چنان که او حق نیست فعل او هم حق نیست، چون ببیند که من چه کردهم و چیزی که مییند غیر حق بود اخلاص نیست.
و از این معنا است که خدا همهی خلق را اخلاص فرمود، لکن صفت مخلصی نداد مگر انبیا را. چون یوسف (علیه السلام) در فروختن و به چاه افکندن و در انواع محن که او را پیش آمد راست بود و همه حق دید، که راستی در حق دیدن است، و حق او را این صفت بداد و گفت: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» [30]
اخلاص آن است که دیدار خویش را از فعل برداری، یعنی چون فعلی کنی نبینی و نگویی که من چه کردهام. و از این فعل طاعت را میخواهد. از بهر آن که فعل، صفت فاعل است. هر که فعل ببیند چون فعل خویش دید خویشتن دید و خویشتن بین خدابین نباشد.
نبینی که ابلیس طاعت خویشتن دید، او را خویشتن در دیده آمد تا گفت: «أنا» و چون خدا را بدید از خدا دیدن کور گشت تا حق امر فراموش کرد، که اگر آمر را بدیدی حق آمر بدانستی [چو حق آمر بدانستی] به جای آوردی. و دلیل بر این، قول جبرئیل است و قول پیغامبر (علیهما السلام) چون او را پرسید: ما الاحسان؟ قال: «اَنْ تَعْبُدَ اللهَ کَاَنَّکَ تَراهُ» [31] چنان پرست که گویی او را می بینی. نگفت چنان که عبادت را بینی. و شک نیست که چون بنده را حال به آن جای رسید که گویی خدا را می بیندی، نه نفس ماند او را و نه خلق و نه فعل. [32]
نقدی بر اخلاص امیر المؤمنین (علیه السلام):
امام خمینی (ره) میفرماید: «ضَربةُ علیٍ یَومَ الخندقِ أفضلُ مِن عِبادةِ الثَّقلین، ضربهی شمشیر حضرت علی(علیه السلام) در روز جنگ خندق، افضل و بالاتر از عبادت جن و انس است. آن ضربه زدن و (دشمن) را کشتن، امری است که در همه جا واقع میشود و بسیاری از اشخاص این عمل را کردهاند و میکنند. ارزش به اینها نیست، ارزش به آن است که در قلب علی بن ابی طالب چه میگذشته است و مرتبهی اخلاص او چه اندازه بوده است. آن مرتبهی اخلاص است که یک ضربه را با عبادت ثقلین، عبادت جن و انس مقایسه کرده است. آنچه که در نزد خدا ارزشش از همه بالاتر است، ایثار از روی اخلاص است» [33]
در مورد سخنان فوق، دو نکته لازم به ذکر است تا معنای اخلاص، روشن شده و اصحاب منهاج فردوسیان، در سرگردانی نمانند.
نکتهی اول: متجاوز از بیست نفر از دانشمندان و مورخین و مفسرین اهل سنت [34] از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اختلاف اندکی نقل کردهاند که پیغمبر خدا دربارهی آن ضربتی که حضرت علی (علیه السلام) در آن روز به عمرو زده و او را کشتند، فرمودند: «ضربةُ علیٍ یَومَ الخندقِ أفضلُ مِن عِبادةِ الثَّقلین» [35]
و در نقل دیگری است که فرمودند: «ضربةُ علیٍ یَومَ الخندقِ أفضلُ مِن أعمالِ اُمَّتی إلی یَومِ القِیامَة»
اما این روایت در مرحلهی نخست، در منابع معتبر و حتی کماعتبار شیعه، نقل نشده است، گرچه منابع کماعتبار شیعه، از منابع عامه، آن را نقل کردهاند؛ پس از منظر ما، روایتی نامعتبر میباشد.
نکتهی دوم: وقتی در جنگ احزاب، تمام اسلام در مقابل تمام کفر قرار گرفت، [36] ضربت امیر المؤمنین(علیه السلام)اسلام را نجات داد و الا در همان مرحله، کار اسلام و پیامبر، یکسره میشد. پس آن ضربه، تکرار شدنی است، یعنی هر جای دیگری که تمام اسلام در مقابل تمام کفر قرار بگیرد و کسی چنان ضربهای بزند، ضربهاش معادل یا افضل از عبادت ثقلین خواهد بود. پس نمیتوان موقعیت خاص را به نیت افراد، مربوط نمود.
بنا بر برخی روایات، تصریح شده که علت ارزشمند شدن ضربت امیر المؤمنین (علیه السلام)، موقعیت حسّاس آن بود نه اخلاص آن حضرت. طبرسی در مجمع البیان از حذیفه نقل میکند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «ای علی مژده باد تو را که اگر عمل تو را به تنهایی در این روز با عمل تمامی امت محمد بسنجند، عمل تو بر آنها میچربد، زیرا خانهای از خانههای مشرکان نیست مگر آن که با کشته شدن عمرو، خواری و زبونی در آن وارد شد، و خانهای از مسلمانان نیست جز آن که با قتل او، عزت و شوکتی در آن داخل گردید.
به عبارت دیگر، علت و سبب این فضیلت و برتری عمل آن حضرت، به خاطر ارزش و مقدار تأثیری است که در پیشبرد هدف گذارده است، چنان که تاریخ، معترف است که با کشته شدن عمرو بن عبدود، صولت شرک و بتپرستی در جزیرة العرب و سراسر جهان آن روز شکسته شد، و مشرکان و دشمنان اسلام، از آن پس دیگر نتوانستند اظهار وجودی در برابر اسلام و مسلمین بنمایند و قد علم کنند. در حدیثی آمده است که چون عمرو بن عبدود کشته شد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «ذَهَبَ رِیحُهُمْ وَ لَا یَغْزُونَنَا بَعْدَ الْیَوْمِ وَ نَحْنُ نَغْزُوهُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ» [37]
راوندی در خرائج این گونه آورده است که فرمودند: «اللهمَ أن تُهلَک هَذه العِصابة لَم تُعبَد بَعدَها فِی الأرض» [38]
مؤلف کتاب سیرهی حلبیه در پاسخ به ابن تیمیه که نوشته است: چگونه ممکن است کشتن کافر، فضیلتش از عبادت جن و انس بیشتر باشد؟ مینویسد: برای آن که با این کشتن، دین، یاری شد و کفر، مخذول و نابود گشت! [39]
شیخ مفید (ره) از ابوبکر بن ابی عیاش نقل کرده که گفته است: «لقد ضَرب علی ضربة ما کان اعزّ منها یعنی ضربة عمرو بن عبدود و لقد ضُرب ضربة ما ضُرب فی الاسلام أشأم منها یعنی ضربة ابن ملجم لعنه الله» [40]
این ضربت حساس، موجب شد تا همراهان عمرو بن عبدود که هیچ باور نمیکردند پهلوان نامی و سالخوردهی عرب، به این سرعت از پای در آید، با این که هر کدام، از جنگجویان و شجاعان محسوب میشدند، از ترس آن که همگی به سرنوشت عمرو دچار گردند، درنگ را جایز ندانسته و رو به فرار نهادند و برخی چون «عکرمة بن ابیجهل» و «هبیرة بن ابیوهب» برای آن که بهتر بتوانند از آن معرکهی مرگبار بگریزند، نیزههای خود را به زمین افکنده و گریختند و به هر زحمتی بود توانستند خود را به آن سوی خندق و به لشکر مشرکین برسانند.
همچنین نمونههای متعددی از این دست را در جنگ هشت سالهی تحمیلی، شاهد بودیم. مثلاً تأثیر بمباران بغداد بر لغو میزبانی بغداد از اجلاس عدم متعهدها که توسط شهید عباس دوران انجام گرفت، نه به خاطر نیت خالص او بود بلکه به خاطر موقعیت حسّاس و کمنظیر آن کار بود. [41]
یا اهمیت خبری که دریاقلی سورانی برای اهالی آبادان آورد، [42] نه بر اثر اخلاص و تقوای بالای او بود، بلکه به خاطر موقعیت خاص و حساس منطقه بود.
یا اهمیت کاری که نوجوان بسیجی، حسین فهمیده انجام داد، [43] وابسته به نیتش نبود بلکه اثر مهم آن کار، آن را برجسته ساخته است.
اخلاص اجباری:
برخی حوادث مهیب، موجب میشود اعتقادات انسان مشرک در مورد چند خدایی، و همچنین اعتقادات انسان موحّد (یکتاپرست) در مورد اشخاص و ابزاری که بدانها امید دارد، از بین رفته و تبدیل به امید به یک قدرت عظیم بشود. قرآن کریم، یکی از این موارد اخلاص اجباری را مکرر در قرآن کریم، متذکر شده است، میفرماید:
«هُوَ الَّذی یُسَیِرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَینَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ» [44]
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» [45]
البته این حالت، زیاد دوام نمیآورد زیرا بعد از خارج شدن از آن شدت و بازگشت به حال طبیعی، مشرک، دو باره به سراغ خدایانش میرود و موحّدی که به ابزار و اشخاص گوناگون امید داشته است، بر سر امیدهایش بر میگردد. قرآن کریم میفرماید: «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» [46]
همچنین میفرماید: «وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» [47]
سپس میفرماید البته این حالت، بعد از برطرف شدن حالت شدت و اضطرا، فقط در بعضی از آنان باقی میماند:
«فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» [48]
تأملی بر «نیت خالص»:
خیلی از افراد، در معنی نیت به اشتباه افتاده و به حقیقت آن راه نیافتهاند. برخی گمان میکنند که نیت، همان لفظی است که در هنگام شروع کردن به عبادت، مثل وضو گرفتن و نماز خواندن تلفظ میشود. برخی از این درجه، بالاتر رفته و نیت را به خاطر گذرانیدن آن الفاظ و تعقل به آن معانی میدانند. این معانی از نیت خطاست. نیت به دو معنی است که یکی جزئی و دیگری کلی است. آن که جزئی است، این است که همزمان با انجام دادن عبادت، قصد انجام دادن خصوص آن عبادت را داشته باشد و از روی سهو و غفلت بجا نیاورد. مثل شخصی که به قصد غسل جنابت به حمام برود و در حمام فراموش کند که جنب است و به قصد دیگری سرش در آب فرو برد، این سر در آب فرو بردن، کفایت از شستن سر برای غسل جنابت نمیکند.
معنی دوم نیت، علت و باعث اصلیای که برای انسان، محرک و داعی بر انجام عبادت میشود. مثل این که از کسی بپرسند: به کجا میروی؟ بگوید: به بازار میروم. این معنای نیت جزئی و مباشر است. بعد بپرسند برای چه به بازار میروی؟ بگوید: میروم که فلان کالا را بخرم. این، نیت کلی است. زیرا چیزی که باعث حرکت او به سوی بازار شده، همین امر است. اخلاص در نیّت جزئی، به معنی تمرکز بر همان کار است. مثلاً کسی که پنجره را باز میکند که صدای اذان را بشنود و هوای اتاق نیز عوض شود، نیتش خالص در یک کار نیست بلکه دو کار را در نظر گرفته است. بنا بر این، نیت به معناى داشتن مقصد و انگیزه و آگاهى و توجه به هدف است.
اخلاص در نیت کلی، به معنی هدف کلیِ حاکم بر تمام وجود انسان است که او تمام حرکات و سکنات خود را برای رسیدن به آن هدف تنظیم میکند. گر چه نیت جزئی و مباشر، شرط صحت اعمال عبادی شمرده شده است، ولی آنچه قیمت اصلی را به عمل میبخشد، نیت کلی است یعنی همهی اعمال و کردار انسان، تنها در صورتى ارزش دارد که هدفدار باشد. رفتار انسانها بر دو قسم است:
یک) برخى افراد، رفتارشان مبتنى بر عادت صِرف است؛ یعنى، انسان بدون این که بداند چه مىکند و بدون توجه به آن، عملى را انجام دهد، مثل نمازهاى بسیارى از مسلمانها که ابتداء تا انتهاى نماز را بدون توجه، انجام مىدهند. چنین عملى صحیح است ولی ارزش واقعی خود را ندارد، زیرا اگر چه در ظاهر با نیت انجام شده است، اما در واقع، عملی بدون نیت میباشد؛ یعنى، بدون انگیزه، آگاهى، هدف و توجه به مضمون و مقصد و مقصود آن است.
دو) برخى افراد، رفتار و کردارشان با توجه و آگاهى بدان عمل است که از آن، به «عمل با نیت» تعبیر مىشود. چنین عملى داراى ارزش است، زیرا از روى توجه است، نه صِرف عادت.
در قیامت، تنها به نیت جزئی و مباشر رفتار و کردار آدمیان نگاه نمىشود؛ بلکه به نیت کلی و انگیزهی نهفتهی بنده نیز توجه مىشود، بلکه سنگینى و سبکى اعمال، به میزان توجه و اخلاص او در نیت کلیاش بر مىگردد.
از طرف دیگر باید توجه داشت که رابطهی نیت با وجود انسان و کمالات او، امرى قراردادى نیست؛ بلکه نیت خالص، حاصل معرفت و باورهاى صحیح و محکم انسان است. هر قدر یقین انسان نسبت به بهشت و جهنم در جانش ریشهدارتر شود، نیت او هم خالصتر شده و در نتیجه، به کمال و قرب الهى نزدیکتر خواهد شد. همچنین لازم به ذکر است که نیت، بدون عمل، بىمعناست؛ بلکه نیت خالص باید خودش را در قالب عمل صالح نمایش دهد تا در قیامت، به سنجش الهى در آید.
نقدی بر جملهی «قُربةً إلَی الله»:
از جملات مشهوری که نمیتوان برایش معنی درستی بیان کرد، جملهی «قُربةً إلَی الله» است. این جمله را گر چه بسیار شنیده و گفتهاند، ولی معنی درستی برایش بیان نشده است. این عبارت در قرآن کریم و روایات نیامده است. قرآن کریم در یک مورد میفرماید: «وَ مِنَ الأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِالله وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ الله وَ صَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ الله فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِیمٌ» [49]
پس عبارت «قُربَةً عِندَ الله» ریشهی قرآنی دارد ولی «قُربَةً إلی الله» ریشهی قرآنی یا روایی ندارد.
از لحاظ معنی، نزدیک شدن به آن حقیقت نامتناهی، نه از لحاظ مکانی قابل تصور است و نه از لحاظ زمانی و نه از لحاظ رُتبی. نه میتوان با انجام عبادات، مکان خود را به مکان خدای تعالی نزدیک نمود، زیرا او مکان ندارد. نه میتوان از لحاظ زمانی به او نزدیک شد؛ زیرا زمان در ساحت قدس او راه ندارد. نه میتوان از لحاظ رُتبه و درجه به او نزدیک شد، یعنی با انجام عبادات، رتبهای نزدیکتر به رتبهی الوهیت ازلی حق تعالی پیدا نمود.
البته در مورد اخیر، روایاتی جعل کردهاند که راهی به همرتبه شدن با خدای تعالی برای انسان، باز میشود! در یکی از این روایات جعلی، از قول خدای سبحان [50] آمده است: «عَبدی أطِعنِی اَجعَلَکَ مَثَلِی أنَا حَی لا أمُوتُ، اَجعَلَکَ حَیاً لا تَموتُ، أنَا غَنِی لا أفتَقِرُ أجعَلَکَ غَنیاً لا تَفتَقِرُ، أنا مَهمَا أشاءُ یَکُن أجعَلَکَ مَهما تَشاءُ یَکُن» [51]
همچنین در روایت مجعول دیگر از قول امام صادق (علیه السلام) آمده است: «العُبودیةُ جَوهَرةٌ کُنهُها الرُّبُوبیة» [52]
در صورتی که خدای تعالی در قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى الله وَ الله هُوَ الْغَنِیُ الْحَمِیدُ» [53]
در هر حال، برای این که جملهی «قربةً إلی الله» معنی و مفهوم درستی پیدا کند، حتماً باید به لحاظ تقدیر کلمهی «ثواب» باشد و گر نه عقلاً و نقلاً، تقرّب به خدای تعالی، محال است. یعنی باید «قربةً إلی ثوابِ الله» با تقدیر کلمهی «ثواب» یا مانند آن، بدانیم و به این صورت، این جمله را تصحیح کنیم. البته برخی صوفیه (خذلهم الله) ، [54] این جمله را به معنی «نزدیک شدن به خدا» گرفتهاند. (سُبحَانَه وَ تَعالَی عَن ذَلِکَ عُلُوّاً کَبیراً) [55]
نقدی بر طریقهی احراق:
گفتیم که نیت، به «نیت جزئی و مباشر» و «نیت کلی» تقسیم میشود و اخلاص در نیت کلی، به معنی هدف کلیِ حاکم بر تمام وجود انسان است که او تمام حرکات و سکنات خود را برای رسیدن به آن هدف تنظیم میکند. خیلی از اهل معنا، در تنظیم این نیت برای خدای تعالی، به شدت درماندهاند و از ابراز سرگردانی خویش نیز، ابا نکردهاند. یکی از راهحلهای بسیار مشکل برای رسیدن به اخلاص در نیت، که معلوم نیست نتیجهای در بر داشته باشد، چیزی است که از مرحوم قاضی نقل شده است.
«علامه طباطبایی نقل میکردند: روزی با استاد خود مرحوم قاضی این راز را در میان نهادم و استفسار و التماس چارهای نمودم، فرمود: به وسیلهی اتخاذ طریقهی احراق میتوان این مسأله را حل نموده و این معضله را گشود، و آن بدین طریق است که باید سالک، به حقیقت ادراک کند که خداوند متعال وجود او را وجودی طماع قرار داده است و هر چه بخواهد قطع طمع کند، چون سرشت او با طمع است، لذا منتج به نتیجهای نخواهد شد و قطع طمع از او ناچار مستلزم طمع دیگری است و به داعیهی طمعی بالاتر و عالیتر از آن مرحلهی دانی، قطع طمع نموده است. بنا بر این چون عاجز شد از قطع طمع و خود را زبون یافت، طبعاً امر خود را به خدا سپرده و از نیت قطع طمع، دست بر میدارد، این عجز و بیچارگی، ریشهی طمع را از نهاد او سوزانیده و او را پاک و پاکیزه میگرداند. علت این که این طریقه را احراق نامند، برای آن است که یکباره خرمن هستیها و نیّتها و غصهها و مشکلات را میسوزاند و از ریشه و بن قطع میکند و اثری از آن در وجود سالک باقی نمیگذارد. در مواردی از طریقهی احراقیه استفاده شده است … یکی از مواردی که در قرآن مجید از آن استفاده شده است عبارت است از کلمهی استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» اگر انسان متذکر شود که خود او و هر چه از تعلقات و مایَملَک اوست، مِلک مطلق خداست، یک روز داده و یک روز میگیرد و کسی را در آن حق دخالتی نیست، وقتی که انسان به خوبی ادراک کرد که از اول، مالک نبوده است و عنوان ملکیّت برای او مجازی بوده و بدون جهت، خود را مالک، تخیل مینموده است، البته در صورت فقدان، متأثر نخواهد شد و توجه به این نکته، ناگهان راه را بر او هموار خواهد نمود» [56]
لازم به ذکر است که کلمهی استرجاع یعنی آیهی شریفهی «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ» دلالتی بر چنین مطلبی ندارد. خدای تعالی، در این آیات میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ * أُولَئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» [57]
پس چطور میشود از این آیه، طریقهی احراق را نتیجه گرفت در صورتی که خود قرآن، با بشارت دادن صبر کنندگان، در صدد تحریک طمع درجات اخروی است؛ و میفرماید: «أُولَئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» [58]
با این حساب، کسانی که راه خلاص از نیتهای ناخالص را «طریقهی احراق» بر میشمارند، نه خود راهی به نیت صحیح برده و نه توانستهاند دیگران را به تنظیم نیت، راهنما باشند. بلکه بهترین راه برای خالص کردن نیت، راه دادن خوف از جهنم و شوق به بهشت، در قلب است که در جای خود، به تفصیل بیان کردیم.
معنی اخلاص در منهاج فردوسیان:
اخلاص در قرآن کریم و روایات معتبر شیعه، به دو شعبهی اصلی تقسیم میشود؛ اخلاص عقیدتی و اخلاص عملی. در ادامه به تعریف مفصل هر کدام، میپردازیم:
اخلاص عقیدتی:
عقیده، دو حالت بیشتر ندارد، یا «عقیدهی صحیح» است یا «عقیدهی باطل». قرآن کریم در آیات متعدد، عقیدهی صحیح را «اخلاص» نامیده است که موارد آن، در نکات بالا، گذشت.
بهترین منبع برای دستیابی به اخلاص به معنی عقاید صحیح، کتاب «مجموعهی قواعد نظری منهاج فردوسیان» است. در این کتاب، هزاران دیدگاه صحیح، برگرفته از تصریحات قرآن کریم و روایات معتبر آمده است.
اخلاص عملی:
عمل در رابطه با نیت، به سه صورت بیشتر نیست؛ «اخلاص»، «ریا»، «مشترک» که در ادامه به شرح هر کدام میپردازیم.
اخلاص: آن است که عمل، برای رسیدن به یکی از اهداف اخروی مانند رهیدن از جهنم، رسیدن به بهشت، ازدواج با حور العین، آرامش ابدی، نعمتهای بیپایان، لذتهای واقعی و مانند اینها باشد. قرآن کریم میفرماید: «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» [59]
ریا: آن است که عمل، برای رسیدن به مقاصد سیاسی (قدرت)، منافع اقتصادی (ثروت)، لذتهای جنسی، راحتیهای جسمی و … در این دنیا باشد.
نیّت مشترک: آن است که برای یک عمل، دو یا چند انگیزه به صورت مشترک، دخیل باشند، هم انگیزههای دنیوی و هم انگیزههای اخروی.
نیتهای صحیح عبادت، در ذیل عنوان نیت، در همین کتاب، به تفصیل بیان شده است. همچنین برخی نیتهای ریایی و دنیوی نیز، برشمرده شده است.
………………………………………..
1. لسان العرب، ابن منظور، جلد ۳، صفحهی ۱۷۳، مادهی «خلص».
2. الصحاح، جوهری، جلد 3، صفحهی 1037؛ لسان العرب، ابن منظور، جلد 4، صفحهی 173؛ التعریفات، جرجانی، صفحهی 5.
3. مجمع البحرین، طریحی، جلد 4، صفحهی 168. قال: الاخلاص: هی القُربة الّذی یذکرها اصحابنا فی نیاتهم. و هو ایقاع الطاعة خالصاً للّه وحده. ترجمه: اخلاص این است که اصحاب (امامیّه) در نیّات عملشان آن را ذکر میکنند و قصد قُربت میکنند. یعنی عبادت را تنها برای رضای خدا نیّت میکنند که بجا آورند.
4. ترجمهی آداب الصلاة، امام خمینی، صفحهی 160.
5. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، جلد 12، صفحهی 578.
6. سورهی یوسف، آیهی 24. ترجمه: او [حضرت یوسف (علیهالسلام) ] از بندگان خالص شدهی ما [از هر گونه انحراف عقیدتی] بود.
7. سورهی مریم، آیهی 51. ترجمه: و در این کتاب، [سرگذشتِ] موسى را یاد کن، بىتردید او انسانى خالص شده و فرستادهاى پیامبر بود.
8. سورهی حجر، آیهی 40. ترجمه: [ابلیس] گفت: پروردگارا به سبب آن که مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مىآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت. مگر [آن] بندگانت را که خالصشدگانِ [از نیّتهای انحرافی] هستند.
9. سورهی صافات، آیات 39 تا 41. ترجمه: و جز آنچه مىکردید جزا نمىیابید. مگر بندگان پاکشدهی خدا. آنان روزىِ معین خواهند داشت.
10. سورهی صافات، آیات 72 تا 74. ترجمه: و حال آنکه مسلماً در میانشان هشداردهندگانى فرستادیم. پس ببین فرجام هشداردادهشدگان چگونه بود. به استثناى بندگان پاکشدهی خدا.
11. سورهی صافات، آیات 127 و 128. ترجمه: پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد. مگر بندگان پاکشدهی خدا.
12. سورهی صافات، آیات 160 و 161. ترجمه: خدا منزه است از آنچه در وصف مىآورند. به استثناى بندگان پاکشدهی خدا.
13. سورهی بیّنه، آیهی 5. ترجمه: در حالى که فرمان نیافته بودند جز آن که خدا را بپرستند، و اعتقاداتشان را براى او از هرگونه شرکى خالص کنند، و حقگرا باشند، و نماز را برپا دارند، و زکات بپردازند؛ و این است آیین استوار و ثابت.
14. سورهی اعراف، آیهی 29. ترجمه: و او را در حالى که اعتقاداتتان را براى وى خالص ساختهاید، بخوانید.
15. سورهی زمر، آیهی 2. ترجمه: بىتردید ما این کتاب را به حقّ و درستى به سوى تو نازل کردیم، پس [بعد از آمدن قرآن کریم برای اصلاح اعتقادات،] خدا را در حالى که اعتقادت را براى او [از هرگونه شرکى] خالص مىکنى، عبادت کن.
16. سورهی غافر، آیهی 14. ترجمه: پس خدا را در حالى که اعتقادتان را [از هر گونه شرکى] براى او خالص مىکنید، بپرستید گرچه کافران [از روش شما] ناخشنود باشند.
17. سورهی غافر، آیهی 65. ترجمه: اوست زنده [بىزوال]، هیچ معبودى جز او نیست، پس او را در حالى که اعتقاداتتان را براى او [از هر گونه شرکى] خالص مىکنید، بپرستید.
18. سورهی غافر، آیهی 14. ترجمه: پس خدا را در حالى که اعتقادتان را [از هر گونه شرکى] براى او خالص مىکنید، بپرستید گرچه کافران [از روش شما] ناخشنود باشند.
19. سورهی نساء، آیهی 146. ترجمه: مگر کسانى که توبه کردند، و [مفاسد خود را] اصلاح نمودند، و به خدا تمسّک جستند، و دیدگاههایشان را براى خدا خالص ساختند؛ پس آنان در زمرهی مؤمناناند.
20. سورهی صافات، آیات 167 تا 171. ترجمه: و [مشرکان] به تأکید مىگفتند: اگر پندى از پیشینیان نزد ما بود، قطعاَ [مانند پیامبران،] از بندگان خالصشدهی خدا مىشدیم. ولى [وقتى قرآن آمد] به آن کافر شدند و زودا که بدانند. و قطعاً فرمان ما در بارهی بندگان فرستادهی ما از پیش [چنین] رفته است [که دارای اعتقادات درست باشند]
21. سورهی زمر، آیهی 3. ترجمه: آگاه باشید! که اعتقادات خالص، ویژهی خداست.
22. سورهی زمر، آیهی 11. ترجمه: بگو: من مأمورم که خدا را در حالى که اعتقاداتم را براى او [از هر گونه شرکى] خالص مىکنم، بپرستم.
23. سورهی زمر، آیهی 14. ترجمه: بگو: فقط خدا را در حالى که اعتقاداتم را براى او [از هر گونه شرکى] خالص مىکنم، مىپرستم.
24. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحهی 16. ترجمه: باقی ماندن بر عمل، همراه با اخلاص، از آغاز نمودن آن سختتر است.
25. ترجمهی آداب الصلاة، امام خمینی، صفحات 164 تا 166.
26. این حدیث با عبارات مختلف ولی با یک مضمون در منابع شیعه و عامه آمده است که به برخی اشاره میکنیم:
«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) قَالَ: مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِالله عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکرَ الله عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ الله عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه» (کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحهی 16)
«ما اخلص عبدٌ لله اربعین صباحاً الاّ جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، صفحهی 258)
«ما اخلص عبدٌ لله اربعین یوماً الاّ جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (سفینة البحار، محدّث قمی، مادّهی حکم)
«من اخلص لله اربعین یوماً فجّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (عدّة الدّاعی، ابن فهد حلّی، صفحهی 170)
در منابع عامه نیز چنین احادیثی آمده است:
«ما من عبد یخلص لله العمل اربعین یوماً الاّ ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (احیاء العلوم، غزالی، جلد 4، صفحهی 322)
«من اخلص لله اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (عوارف المعارف، (هامش احیاء العلوم) سهروردی، جلد 2، صفحهی 256)
البته معنای اصلی تمامی این احادیث، با اختلاف الفاظی که دارند، این است که اگر کسی وجود خود را چهل روز برای خدا خالص کند، خداوند چشمههای حکمت را از قلب او بر زبانش جاری میسازد.
27. سورهی یوسف، آیهی 80.
28. ترجمه: یعنی از مردم کناره گرفتند تا با یکدیگر نجوا کنند (سخن آهسته بگویند).
29. سورهی بیّنه، آیهی 5. ترجمه: و فرمان نیافته بودند جز این که خدا را بپرستند در حالى که اعتقاداتشان را براى او خالص گردانند.
30. سورهی یوسف، آیهی 24. ترجمه: چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان خالصشدهی ما بود.
31. تفسیر ابن أبی حاتم رازی، جلد 9، صفحهی 3085. ترجمه: احسان چیست؟ گفت: این که خدا را چنان عبادت کنی مثل این که او را میبینی.
32. گنجینه، آذر و دی 1384، شمارهی 57.
33. صحیفهی امام، جلد 16، صفحهی 196.
34. احقاق الحق و ازهاق الباطل، شهید قاضی نور الله شوشتری، جلد 6، صفحات 4 تا 8.
35. ترجمه: ضربت علی در روز خندق از عبادت جن و انس برتر بود.
36. شارح نهج البلاغه مینویسد: چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به على (علیهالسلام) اجازهی مبارزه با عمرو بن عبد وُدّ را داد و على (علیهالسلام) به سوى عمرو رفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: «بَرَزَ الإیمانُ کُلُّهُ إلَى الشِّرکِ کُلُّه». ترجمه: تمام ایمان به مبارزهی تمام شرک رفت. (شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، جلد 13، صفحهی 261)
همچنین اخطب خوارزم به سند خود از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل میکند که فرمودند: «لمبارزة علىّ بن ابى طالب لعمرو بن عبد ودّ یوم الخندق افضل من اعمال امّتى الى یوم القیامة» ترجمه: هر آینه مبارزهی علی بن ابیطالب برای عمرو بن عبدود در روز خندق، برتر از اعمال امتم تا روز قیامت بود. (المناقب، اخطب خوارزمى، صفحهی 58؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، جلد 3، صفحهی 32؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، جلد 13، صفحهی 19)
37. بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 20، صفحهی 273؛ صحیح بخاری، جلد 5، صفحهی 141. ترجمه: از امروز به بعد دیگر شوکت و عظمت اینان از میان رفت و از این پس دیگر به جنگ ما نخواهند آمد و ماییم که در آینده اگر خدا بخواهد به جنگ آنان خواهیم رفت.
38. ترجمه: خدایا اگر این گروه نابود شوند دیگر کسی تو را در زمین پرستش نخواهد کرد.
39. سیرهی حلبیّه، علی بن برهان الدین حلبی شافعی، جلد 2، صفحهی 341.
40. علی (علیهالسلام) ضربتی زد که در اسلام، ضربتی پر شوکتتر و پیروزمندانهتر از آن نبود و آن ضربتی بود که به عمرو بن عبدود زد، و ضربتی هم خورد که میشومتر از آن ضربتی در اسلام نبود و آن ضربتی بود که ابن ملجم لعنه الله بر آن حضرت زد.
41. در ششمین کنفرانس سران جنبش غیر متعهدها که در سال ۱۹۷۹ میلادی در هاوانا، پایتخت کوبا برگزار شد، مقرر گردید که محل اجلاس بعدی که باید در سال 1982 میلادی برگزار میشد، در بغداد باشد. پس از این تصمیم، عراق در سال 1980 میلادی به ایران حمله کرد. جمهوری اسلامی ایران که مورد هجوم ناجوانمردانهی رژیم صدام قرار گرفته بود، فعالیتهای دیپلماتیک خود را از ۱۹۸۱ میلادی به منظور تغییر محل اجلاس عدمتعهد آغاز کرد ولی موفقیت قابل توجهی نداشت. از سوی دیگر، دلاورمردان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران درصدد بودند امنیت بغداد را بر هم زده و خواب خوش حاکمان بعثی را آشفته سازند.
بدین منظور در ۳۰ تیرماه سال ۱۳۶۱ شمسی، شش خلبان نیروی هوایی با سه فروند هواپیمای جنگنده برای این عملیات آماده شدند. یکی از این خلبانان شهید عباس دوران بود. او پس از بمباران پالایشگاه «الدوره» در سمت جنوب شرقی شهر بغداد، و در حالی که قسمت عقب هواپیمایش مورد اصابت چندین گلولهی ضدهوایی قرار گرفته بود، هواپیمای در حال سقوط خود را به هتل محل برگزاری اجلاس کوبید و به شهادت رسید. به این سبب، در سپتامبر ۱۹۸۲ میلادی، فیدل کاسترو طی نامهای رسماً اعلام کرد که بغداد، محل امنی برای برگزاری کنفرانس هفتم سران جنبش غیر متعهدها نیست و اجلاس بعدی در دهلی نو، تشکیل خواهد شد و همهی کشورهای عضو، با این تصمیم موافقت کردند.
42. در جریان جنگ ایران و عراق، پس از سقوط خرمشهر، ارتش عراق تصمیم گرفت که آبادان را نیز اشغال کند و به همین دلیل، این شهر را محاصره و از سمت کوی ذوالفقاری به سمت شهر حمله کرد. این بخش از شهر، دور از مرکز آبادان بود و با توجه به درگیریهای فراوان، نیروهای زیادی در آنجا نبود تا آن که دریاقلی سورانی ـ که یک اوراقچی ساده در آبادان بود ـ متوجه شد و با دوچرخه به سمت شهر حرکت کرد تا مسئولان سپاه را خبر کند و همان طور که رکاب میزد، فریادکنان مردم را به سمت ذوالفقاری هدایت کرد. مردم نیز با شنیدن فریادهای التماسگونهی او از خانهها بیرون آمدند و با هر چه در دست داشتند، از چوب و چاقو و بیل و کلنگ به سمت ذوالفقاری حرکت کردند. در همین هنگام، دریاقلی که دوچرخهاش پنچر شد، دید که دیگر قادر به حرکت نیست، پیاده شده و با دویدن، خود را به سپاه آبادان رساند و موضوع را به فرماندهی سپاه گفت و نیروهای سپاه و بسیج هم سریع به سمت ذوالفقاری حرکت کرده و از سقوط آبادان جلوگیری کردند. سورانی سپس پیاده به سمت مقر هنگ ژاندامری دویده و نیروهای خودی را از حمله عراقیها آگاه میسازد. وی در کشاکش این ماجرا بر اثر ترکش خمپاره مجروح شد و در راه پشت جبهه در قطار درگذشت. با مقاومت مردم، نیروهای عراقی در تصرف آبادان ناکام مانده و مجبور به عقبنشینی شدند. در صورت سقوط آبادان، ارتش عراق، توان یورش به شیراز را پیدا میکرد.
43. حسین فهمیده، نوجوانی قمی بود که در روزهای اول جنگ ایران و عراق، در خرمشهر حضور یافت. او در ۸ آبان ماه ۱۳۵۹ شمسی، در کوتشیخ در آن سوی شط خرمشهر، با تانکهای عراقی روبرو شد که به طرف رزمندگان ایران هجوم آورده بودند و در صدد محاصرهی آنها بودند. وی در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانکها حرکت میکند. تیری به پای او میخورد و از ناحیهی پا مجروح میشود. ولی او خود را به تانک پیشرو میرساند و با انداختن خود به زیر آن، آن تانک را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه میشود. افراد دشمن گمان میکنند که حملهای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیهی خود را میبازند و با سرعت، تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقهی محاصره شکسته میشود و نیروهای کمکی ایرانی میرسند و نیروهای ایرانی موفق میشوند که عراقیها را از آن منطقه به عقب برانند. به دنبال شهادت او، امام خمینی (ره) فرمود: «رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید».
44. سورهی یونس، آیهی 22. ترجمه: او کسى است که شما را در خشکى و دریا گردش مىدهد، تا آن گاه که در کشتىها باشید و کشتىها مسافرانش را با بادى ملایم و آرام حرکت دهند، و کشتىنشینان به آن باد ملایم و آرام شادمان شوند، ناگاه بادى تند و سخت بر آن کشتى وَزَد و از هر طرف موجى سهمگین بر آنان تازد، و یقین کنند که در محاصره [امواج خطرناک] افتادهاند [و راهى براى نجات ندارند]، [در آن هنگامه هلاکت بار] خدا را در حالى که اعتقادشان را براى او خالص مىکنند، مىخوانند که: اگر ما را از این [عرصه هلاکت بار] نجات دهى، مسلماً و قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد.
45. سورهی عنکبوت، آیهی 65. ترجمه: [مشرکان تا در امنیت و آسایشند، بر آیین شرک تعصّب دارند،] پس زمانى که در کشتى سوار مىشوند [و در وسط دریا امواج خطرناک آنان را محاصره مىکند] خدا را در حالى که اعتقادشان را براى او [از هرگونه شرک و امیدى] خالص مىکنند، مىخوانند.
46. سورهی عنکبوت، آیهی 65. ترجمه: و چون به سوى خشکى مىرهاندشان به ناگاه به آیین شرک روى مىآورند.
47. سورهی لقمان، آیهی 32. ترجمه: و چون آنان را [در دریا] موجى [به دنبال موجى] مانند ابرهاى سایهانداز فرو پوشد خدا را در حالى که اعتقادشان را براى او [از هرگونه شرک و امیدى] خالص مىکنند، مىخوانند.
48. سورهی لقمان، آیهی 32. ترجمه: و زمانى که آنان را به خشکى مىرساند برخى از آنان به راه میانه و معتدل [که راه توحید است] مىروند.
49. سورهی توبه، آیهی 99. ترجمه: و برخى [دیگر] از بادیهنشینان کسانىاند که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق مىکنند، مایهی تقرب نزد خدا و دعاهاى پیامبر مىدانند؛ بدانید که این [انفاق] مایهی تقرب آنان است، به زودى خدا ایشان را در رحمت خویش [یعنی بهشت] درآورد که خدا آمرزندهی مهربان است.
50. این روایت را حافظ رجب برسی در کتاب مشارق انوار الیقین به نقل از جامع الاسرار سید حیدر آملی آورده است، با لفظِ مرسلِ: وُرد فی الحدیث القدسی عن الرب العلی أنه یقول: عبدی أطعنی اجعلک مثلی. ..
51. مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین (علیهالسلام)، رجب برسی، صفحهی 104. ترجمه: در حدیث قدسی از پروردگار بلندمرتبه وارد شده است که میفرماید: بندهام، اطاعتم کن تا تو را مانند یا نمونهی خود قرار دهم، من زندهای هستم که نمیمیرم، تو را زندهای قرار میدهم که نمیری. من بینیازی هستم که فقیر نمیشوم، تو را بینیازی قرار میدهم که فقیر نشوی. من هر چه بخواهم، میشود، تو را چنان میکنم که هر چه بخواهی بشود.
52. مصباح الشریعة، باب صدم، صفحهی 597. ترجمه: عبودیّت (بندگی) حقیقتی است که کنه و نهایت آن، ربوبیّت (پروردگاری) میباشد!
53. سورهی فاطر، آیهی 15. ترجمه: اى مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز ستوده است.
54. ترجمه: خداوند خار و ذلیلشان سازد.
55. ترجمه: منزّه و برتر از این گمانهاست، برتری بزرگ.
56. رسالهی سیر و سلوک، شرح حسینی طهرانی، صفحات 147 و 148.
57. سورهی بقره، آیات 155 تا 157. ترجمه: و قطعاً شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مىآزماییم و مژده ده شکیبایان را. [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند.
58. سورهی بقره، آیهی 157. ترجمه: بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد].
59. سورهی بقره، آیهی 139. ترجمه: بگو: آیا با ما در بارهی خدا، گفتگوى بىمنطق و احتجاج نادرست مىکنید؟! در حالى که او پروردگار ما و شماست و اعمال ما مربوط به خود ما و اعمال شما مربوط به خود شماست، و ما براى او [در کارهایمان] اخلاص مىورزیم.