سلام
من پسری کاملا معتقد به انجام امورات فردی دینی بودم چون در خانوادهای بزرگ شده بودم که از هفت سالگی به زور باید حتی نمازهای صبح رو هم اگر در مسجد محل نمیخواندم در خانه و به جماعت پدر و مادر و برادرم میخواندم. همیشه به دستوراتی که پدر و مادرم بهم میدادند و منتسب به خدا میدونستن باالجبار تن در میدادم و همراه از خدا و جهنمش وحشت داشتم تا جایی که بیشتر خوابهای دوران کودکی و نوجوانیم با کابوسهایی همراه بود که همراه موضوعش جهنم بود. یاد ندارم که حتی یک بار از روی لذت نمازی خونده باشم و یا روزهای گرفته باشم. من برای آمادگی روزه گرفتن در 9 سالگی از هفت سالگی روزه هایم رو با اصرار پدر و مادرم نه کله گنجشکی بلکه کامل کامل میگرفتم تا جایی که از نیمهی ماه رمضان یاد نداشتم که ازسه ساعت به افطار از ضعف بیهوش نشوم و با بهوش آمدنم همراه قبل از باز کردن روزهام در مسجد نماز نخوانده باشم.
سبک عبادتهای من با احساس ترس بسیار از خداوند و عقوبت و جهنمش تا 9 ماه پیش ادامه داشت تا اینکه وقتی یک روز در حال تدارک یک نمایشگاه در دانشگاه بودم بر اثر مشغلهی فراوان کاری و فکری کاملا اتفاقی فراموش کردم که نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا رو بجا بیارم و وقتی هم که بر اثر خستگی در نیمههای شب از حال رفتم و نماز صبحم نیز قضا شد. وقتی از خواب بیدار شدم تازه متوجه شدم که نماز یک روزه کامل رو بجا نیاوردم. ابتدا منتظر عذاب وجدان بودم و بیشتر از اون ترس داشتم از عقوبت خطا و گناهی که مرتکب شدم اما وقتی اون روز رو بدون اینکه حتی خاری به پام بره کاملا معمولی گذروندم و دیدم که با روزهای دیگم تفاوتی نداره با شجاعت تمام تصمیم گرفتم که بعد از 22سال زندگی با فکر ترس از خدا و عذاب و جهنمش مسیر زندگیم و عوض کنم. فهمیدم که تمامی اون به اصطلاح عبادتهام جز عادت چیزی نبوده و حالا دیگه باید ترک عادت میکردم. از اون روز تا بحال دیگه نماز نخوندم و حتی روزه هم نگرفتم، حجاب اجباری و سیاهم رو به زیبایی و سپیدی تغییر دادم و روز به روز از زندگیم بیشتر لذت میبرم. از اون زمان به بعد با احساس آزادی که پیدا کردم تازه دارم بیشتر با جلوههای زیبایی و محبت و لطافت خداوند آشنا میشم و هر لحظه از شیرینی این احساس کام روحم شیرین تر میشه.بیشتر به یاد خدا هستم و تقریبا روزی چند ساعتم رو به صحبت کردن با او سپری میکنم. من فهمیدم که خداوند در خم راست شدن و بلغور کردن کلمات و جملات عربی جایی نداره و با ریاضتهای کاذب و عادت گونه و اجباری مثل روزه گرفتن نتنها به خدا نزدیک تر نمیشم بلکه دراعماق وجودم ازش متنفر میشم. من با دید جدیدی که موهبت خداوندبود بهم نیازهای جدیدی در وجودم رو احساس میکنم که با اون روش زندگی قبلیم به جای ارضا شدن روز به روز تشنه تر میشد. حالا از شما میخوام که با تعلیماتی که در مرام خود دارید کمکم کنید تا این تشنگی رو سیراب کنم و با فراغتی باز با خداوند عاشقی که تا دیروز به صورت جلادی وحشتناک برام جلوه میکرد آشناتر و نزدیکتر بشم.شما از قواعد نظری و عملی صحبت کردید میشه بگید که چطور قوانینی هست.
پیشاپیش از راهنمایی شما تشکر میکنم.
************
باسمه تعالی شأنه
برادر عزیزم سلام
برای این گرفتاری اسفبار شما چند نکته را به اختصار به عرض میرسانم و از خدای مهربان میخواهم که در کلامم اثر قرار دهد
1. این حالت شما به علت عکس العمل نفس است. به بیان عامیانه، سگ نفس شما بر اثر فشار زیادی که بر او وارد شده، هار گشته و پاچهی روحتان را گرفته است. و شیطان ملعون هم از این موقعیت استفاده نموده، القای راحتی و آرامش و حالتهای روحی خوب به شما میکند. در صورتی که تمام این خوشیها چون از مجرای حقیقی نیست، توهم خوشی است و ارزش ذاتی ندارد. نشانهی اینکه این خوشیها ریشه دار نیست این است که شما در سویدای قلبتان به عذاب وجدان گرفتارید و از من راهنمایی خواستهاید.
2. مبانی اعتقادی اگر درست نباشد، عمل اجباری ثمرهای ندارد.
3. اگر عمل از روی رغبت نباشد، نجات دهنده از جهنم هست ولی رساننده به درجات عالیهی بهشت نیست.
4. در منهاج، نخست اعتقادات صحیح مثل شناخت درست از خدای متعال و پیامبر ختمی مرتبت و ائمهی طاهرین (علیهم السلام) و قیامت و بهشت و جهنم به منهاجی القا میشود. سپس او بر سر شوق آمده و خدا را با رغبت عبادت میکند. عبادت با رغبت نه تنها زحمتی ندارد بلکه سراسر لذت است. مشکل شما از اینجا ناشی شده که اعتقاداتتان ناقص و حتی غیر صحیح بوده و همین اعتقادات ناصحیح موجب بیاثر شدن عبادتها گشته است.
5. البته سایر گناهانی که بدان مبتلا هستید هم نقش پررنگی در باز کردن راه شیطان و وسوسه هایش به قلبتان داشته است.
6. درمان شما در یک کلام این است که منهاجی شوید. یعنی باید اعتقادات صحیح را با صبر بسیار، جایگزین اعتقادات فاسد کنید و سپس با حالت شوق حقیقی و آرامش واقعی، عمل کردن برای رسیدن به بهشت را از سر بگیرید.
7. نماز، حد فاصل ایمان و کفر است. شما الان از نظر خدا و پیامبر و امام عصر (روحی فداه) کافر هستید و باطنتان نجس است. این تاریکی و نجاست باطنی راه اصلاحتان را خیلی دور میکند و نتیجه را به تأخیر میاندازد، لهذا توصیه میشود اگر به راستی خواهان کمال و سعادت خود هستید، نماز را جدی بگیرید.
به دو سخن گهربار از پیشوایان دین مبین اسلام توجه کنید:
اول. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ: «لَا تَتَهَاوَنْ بِصَلَاتِک فَإِنَّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قَالَ عِنْدَ مَوْتِهِ: لَیْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحهی 263]
ترجمه: امام باقر علیهالسلام فرمودند: نمازت را سبک نشمار که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در هنگام رحلت فرمودند: کسی که نماز را سبک بشمارد از من نیست. (یعنی از حمایت و شفاعت من خارج میشود. و اگر کسی از حمایت آن حضرت خارج شود هیچ پیامبر یا بزرگی او را پناه نخواهد داد و باید به پناه شیطان ملعون برود)
دوم. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله وسلم): «لَا یَزَالُ الشَّیْطَانُ ذَعِراً مِنَ الْمُؤْمِنِ مَا حَافَظَ عَلَی الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا ضَیَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَیْهِ فَأَدْخَلَهُ فِی الْعَظَائِمِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحهی 269]
ترجمه: امام صادق علیهالسلام فرمودند: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرموده اند: همواره شیطان از مؤمن میترسد تا زمانی که مؤمن بر خواندن نمازهای پنجگانه محافظت کند. ولی وقتی نماز را ضایع کرد، بر او جرئت مییابد و او را در گناهان و انحرافات بزرگ داخل میکند.
8. برای بازگشت شما به وادی ایمان حقیقی به درگاه دادار مهربان دعا کردم و باز هم دعا خواهم کرد و امیدوارم این قطع شدن، مقدمهی وصل شدن صحیح و اصولی باشد. به قول شاعر:
من رشتهی محبت خود از تو میبُرم * شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
و له الحمد
دعاگو ـ حاج فردوسی