حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

با سلام خدمت حاج فردوسی
ممنون می‌شوم اگر نظرتان را راجع به عرفای بزرگی همچون آیت الله سید علی قاضی و آیت الله نخودکی بفرمایید. من علاقه زیادی به آن‌ها و زندگی نامه آن‌ها دارم.
آیا می‌شود به کتابهایی که راجع به این بزرگان نوشته شده اعتماد کرد یا نه؟ من از طریق خواندن زندگینامه آن‌ها شیفته آن‌ها و کراماتشان شدم و عمیقا به آن‌ها ارادت پیدا کردم.
می خواهم بدانم آیا این علاقه مفرط من به آن‌ها و کراماتی که از آن‌ها سرزده عقلانی هست یا نه؟
اگر در وبلاگتان پاسخ جامع دهید بسیار سپاسگزار خواهم بود.
با تشکر

************
باسم الله تعالی

در این مورد به صورت کلی در همین وبگاه، بحث کرده‌ام. قسمتی از همان مطالب به همراه توضیح بیشتر را برایتان می‌نویسم.
توجه داشته باشید که دسته‌ای از کرامات و کارهای عجیب و غریب و خارق العاده‌ای که به افرادی نسبت می‌دهند، دروغ محض است.
دسته‌ای دیگر از این حکایات، دروغ محض نیست ولی آمیخته‌ای از راست و دروغ است و قضیه چنان نبوده که بازگو شده و بی‌جهت شلوغش کرده اند. (به نحوی که اگر آن شلوغ کردن‌ها را حذف کنیم، امر از خارق العاده بودنش می‌افتد و معمولی می‌شود)
دسته‌ای دیگر از این حکایات، از لحاظ سند، مخدوش است یعنی معلوم نیست این مطلب توسط چه کسی و از کجا نقل شده است.
دسته‌ای دیگر از این حکایات، خبر واحد است یعنی فقط یک نفر دیده یا شنیده و همه‌ی سندها به همان فرد ختم می‌شود. و از قضا اکثر این قصه‌هایی که به یک نفر ختم می‌شود، آن یک نفر، متهم به خوش خیالی یا خوش گمانی بیش از حد یا اغراق (= بلوف زنی) است.
بعضی از این حکایات از خود صاحب کرامت نقل شده و هیچ شاهدی ندارد و نمی‌توان کرامت شخصی را در مورد خودش به این راحتی باور کرد.
اکثر این حکایات توسط دوستداران آن شخص صاحب کرامت بازگو شده در حالی که «حب الشیء یعمی و یصم» یعنی دوستی یک چیز (یا یک شخص) انسان را از دیدن سایر جوانب شخصیتی و عیوب احتمالی‌اش کور می‌سازد.
بعضی از این کرامت‌ها به خاطر نَفَس الهی و اثر معنویت بالای صاحب کرامت نیست بلکه اثر علومی همچون سحر و جادو و طلسمات و اوفاق است.
بعضی از این کرامت‌ها، کار اجنه‌ای است که در تسخیر صاحب کرامت بوده است.
بعضی از این کرامت‌ها مستند به خواب است. به این صورت که یا خود صاحب کرامت در عالم رؤیا دیده یا برایش دیده اند. و خواب در منهاج، ارزش خاصی ندارد و (رؤیاهای صادقه) فقط نوعی پیام می‌تواند باشد.
و بعضی فلان است و بعضی بهمان است و بعضی…
این وسط می‌ماند اندکی از اندکی از اندکی کرامت که این مشکلات را ندارد. ولی مشکل دیگری دارد و آن این است که نمی‌توان از میان خیل عظیم مشکلدارها، یک کرامت بی‌اشکال را تشخیص داد و جدا کرد و عرضه نمود. (یعنی ملاک مطمئن و وقت اضافی برای این کار نیست)
به همین دلیل در برنامه‌ی مترقی منهاج فردوسیان، دو جایگزین ساده و مطمئن برای کرامات و عجایب و غرایب قرار داده شده است که هیچیک از این خطرات و انحرافات در آن نیست.
و اما به صورت خاص در مورد این دو بزرگوار، و نخست مرحوم قاضی (ره) باید عرض کنم:
1. من این بزرگوار را ندیده‌ام و آشنایی‌ام در حد مطالعه‌ی چند کتاب موجود در بازار است.
2. بر طبق شنیده ها، رابطه‌ی آن مرحوم با مراجع معظم عصر خودش مانند مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی، خوب نبوده است و این، یک هشدار محسوب می‌شود.
3. اصطکاک ایشان با مراجع تا حدی بوده که شهریه‌ی ایشان را قطع کردند و بارها تهدید به اخراج از نجف شد.
4. در فضای حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، ایشان معروف به صوفی بود و از سوی طلاب علوم دینی در محدودیت قرار داشت تا آنجا که مجبور می‌شد ظهرهای گرم نجف به زیارت برود که کسی او را نبیند و برخوردی پیش نیاید.
5. هیچ اثر مکتوبی از آن مرحوم به دست ما نرسیده (غیر از یک جزوه‌ی کوچک در شرح دعای سمات) و نداشتن اثر مکتوب، کار قضاوت را سخت می‌کند. هر مقدار که به راحتی می‌شود علامه طباطبایی را بر اساس تفسیر المیزان و سایر کتاب‌های باقی مانده از ایشان قضاوت کرد، به همان مقدار سخت است که در مورد مرحوم قاضی قضاوت کنیم.
نتیجه‌ی نهایی: مرحوم قاضی (ره) منهاجی نبود یعنی به نحوی رفتار می‌کرد که فقهای زمانش (که سرپرست جامعه در عصر غیبت صاحب الامر (ارواحنا فداه) هستند) از عملکرد ایشان راضی نبودند و آن را تأیید نمی‌کردند.
توجه داشته باشید منهاجی نبود یعنی بر راه «روشن» نبود نه بر راه «راست» نبود. شاید افرادی باشند که در راه‌های غریبه باشند ولی به سعادت برسند. پس وقتی می‌گویم مرحوم قاضی (ره) منهاجی نبود نه یعنی این‌که به سعادت نرسید بلکه یعنی راهی روشن که مورد تأیید و حمایت فقهای بزرگوار باشد را طی نکرد. (و الله عالم)
و اما مرحوم نخودکی (ره):
1. من این بزرگوار را ندیده‌ام و آشنایی ام در حد مطالعه‌ی کتاب نشان از بی‌نشان هاست.
2. هیچ کتابی از آن مرحوم به دست ما نرسیده تا بتوانیم بر طبق آن و به استناد آن به قضاوت بنشینیم ولی از همان کتاب «نشان از بی‌نشان ها» بر می‌آید که مرحوم نخودکی هم علم سحر و هم تسخیر جن داشته و در بعضی علوم غریبه‌ی دیگر هم متبحر بوده است.
3. با تحقیقاتی که انجام داده‌ام به این نتیجه رسیدم که مکتب فکری و روحی ایشان شاگردی پرورش نداده است.
4. از کتاب مذکور، چنین بر می‌آید که آن مرحوم برنامه‌ای برای تربیت و رساندن افراد به کمال و سعادت نداشته است.
5. کسی که نه کتابی بنویسد و نه شاگردی پرورش دهد و نه برنامه‌ای ارائه دهد، نهایتاً در حد یک اسطوره و پهلوان، قابل ستایش است نه قابل استفاده. چنین شخصی مثل قصر بسیار مجللی است که روی ابرها قرار داشته باشد، می‌شود از دور به شکوه و عظمت آن نگاه کرد ولی قابل هیچگونه استفاده نیست. نه راه پله‌ای دارد و نه ریسمانی آویخته تا کسی بالا رود و از نعمت‌های داخل قصر استفاده نماید. در اصطلاح عامه‌ی مردم به این می‌گویند: «تنها خوری» یعنی کسی برود و برسد و به فکر نجات دیگران هم نباشد.
نتیجه‌ی نهایی: مرحوم نخودکی (ره) منهاجی نبود یعنی به نحوی رفتار می‌کرد که غالب کارهای ایشان از علوم غریبه بود نه از مسائل مجمعٌ علیه و متفقٌ علیه.
باز توجه می‌دهم که منهاجی نبود یعنی بر راه «روشن» نبود نه بر راه «راست» نبود. شاید افرادی باشند که بتوانند از راه علوم غریبه به سعادت برسند. پس اگر می‌گویم مرحوم نخودکی (ره) منهاجی نبود نه یعنی به سعادت نرسید بلکه یعنی راهی روشن که مورد اجماع و اتفاق فقهای بزرگوار باشد را ارائه نکرد. (و الله عالم)
و اما جواب دو سؤال شما به صورت مشخص:

آیا می‌شود به کتابهایی که راجع به این بزرگان نوشته شده اعتماد کرد یا نه؟
جواب: این زندگینامه‌ها و کرامت نامه‌ها به دلایل مختلف، قابل اعتماد نیست. برخی از این دلایل عبارتند از:
1. داشتن معارض (یعنی این حکایتی که در این کتاب نقل شده و دلالت بر فضیلت صاحب آن دارد، حکایت دیگری هم در جای دیگر داریم که دلالت بر عدم فضیلت صاحب آن دارد)؛
2. محبت نویسنده به صاحب کرامت (که موجب کرامت تراشی می‌شود)؛
3. تک سندی (یعنی فقط از یک نفر نقل شده است و احتمال هرگونه خطا و عمدی در آن می‌رود)؛
4. ضبط غیر دقیق (گاهی کم یا زیاد شدن یک کلمه، معنی جمله را عوض می‌کند و معمولاً در زندگینامه‌ها به این نکته توجه نمی‌شود)؛
5. غیر حرفه‌ای بودن اکثر نویسنده‌های اینگونه آثار؛
6. بی‌تقوایی و خیانت برخی نویسندگان اینگونه کتاب‌ها (که موجب اسطوره سازی و افسانه پردازی و ارائه‌ی تحلیل‌های نادرست به خواننده می‌شود).
نتیجه: در مجموع، به کرامت‌ها و خوارق عادات به چشم قصه نگاه کنید، اگر نکته‌ی آموزنده‌ای داشت مثل سختکوشی، امانتداری، بردباری و… از آن استفاده کنید ولی دلخوش به آن نباشید.

من از طریق خواندن زندگینامه آن‌ها شیفته آن‌ها و کراماتشان شدم و عمیقا به آن‌ها ارادت پیدا کردم. می‌خواهم بدانم آیا این علاقه مفرط من به آن‌ها و کراماتی که از آن‌ها سرزده عقلانی هست یا نه؟
جواب: علاقه و محبت ربطی به عقل ندارد. علاقه‌مندی را نمی‌شود با میزان عقل سنجید که کدام عشق و محبت عقلایی است و کدامیک غیرعقلایی ولی به شما و همه‌ی رفقای منهاجی هشدار می‌دهم که شیفتگی و دلبستگی، به هر چیز و هر کس، پیامدهای دنیوی و اخروی دارد. خیلی مواظب باشید به غیر خدای متعال و اولیای او یعنی «فقط» رسول معظم و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) دل نبندید. دوستدار و دعاگوی همه‌ی پاکان و خوبان عالم باشید و همه را دوست بدارید ولی دلبسته‌ی هیچیک نباشید. به همه علاقه داشته باشید ولی به هیچیک «علاقه‌ی مفرط» نداشته باشید. به این سخن گهربار استاد معظم حضرت ثامن الحجج (علیه‌السلام) به ریّان بن شبیب توجه کنید:
«یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّک أَنْ تَکونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْک بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» [إقبال ‏الأعمال، سید بن طاووس، صفحه‌ی 544؛ الأمالی، ‏شیخ صدوق، صفحه‌ی 129؛ عیون‏أخبار الرضا (ع)، جلد 1، صفحه‌ی 299؛ وسائل ‏الشیعة، محدث عاملی، جلد 14، صفحه‌ی 502؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، جلد 44، صفحه‌ی 285]
ترجمه: ای پسر شبیب اگر خوشحال می‌شوی که با ما در درجات عالیه باشی، برای غم ما غمگین و برای شادی ما شاد باش و بر تو باد به ولایت ما که اگر مردی سنگی را دوست داشته باشد، حتماً خدا او را روز قیامت با آن سنگ محشور خواهد کرد.
می فرمایند: اگر سنگی را دوست بداری، حتماً روز قیامت با آن سنگ محشور خواهی شد.
با این توضیحات از شما می‌پرسم، چرا باید به کسی یا چیزی دل ببندیم و علاقه‌ی مفرط داشته باشیم که از طرف خدای متعال، سند قطعی بر محبوبیت و عالی بودن درجه‌اش نداریم؟! مگر خدای متعال در قرآن کریم نفرموده است:
«وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 165]
یعنی: مؤمنین، شدیدترین محبت‌ها را اختصاص به خداوند می‌دهند؟
اگر بگویید من دلباخته‌ی شخص نیستم بلکه دلباخته‌ی کرامت هستم، عرض می‌کنم که دلباختگی به کرامات، یکی از درّه‌های خطرناک و پرتگاه‌های مهلک در راه رسیدن به کمال و سعادت است. وقتی شیطان ملعون به قلب شما نظر کند و آن را شیفته‌ی کرامت بیابد، شما را از طریق کرامات، گمراه خواهد کرد، چنان که فکرش را هم نکنید.
اگر به قاعده‌ی 68 و 69 مراجعه کنید می‌بینید که اینگونه آمده است:
قاعده‌ی 68: در منهاج فردوسیان، اعتقاد دارند؛ به دست آوردن کرامت (تصرفات خارق العاده) هدف نیست و از آن استفاده نمی‌کنند.
قاعده‌ی 69: در منهاج فردوسیان، اعتقاد دارند؛ رسیدن به مشاهدات و مکاشفات، هدف نیست و مورد اعتنا نمی‌باشد.
دقت کنید که اینگونه کرامات و تصرفات و خوارق عادات، در منهاج فردوسیان جایی ندارد و مورد اعتنا نیست. سعی کنید پس از این، اینطور حکایت‌ها دلتان را نرباید.

و الحمد لله
حاج فردوسی

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است