با سلام وای بر مسخره کنندگان! از اینکه نوشته من را نوعی تمسخر فرض کردید واقعاً متاسفم چرا که من چنین قصدی نداشتم. من این مطلب را صرفا به این جهت نوشتم که به شما نشان دهم مطلب و جواب شما در این وبلاگ من را قانع نکرده است. من منظور شما از اینکه بر راه روشن یا سعادت هعستند یا نیستند را متوجه شدم اما به نظر میرسد شما طور دیگری فکر میکنید. عرض اصلی من این بود که حتی اگر ایشان به قول شما یک ماه غیب شوند یا حتی اگر با کمک جن و پری کارهای عجیب انجام دهند این ما نیستیم که توانایی قضاوت حتی در مورد بر راه روشن بودن آنها را داشته باشیم. چه ایشان شاگرد تربیت کرده باشند چه نکرده باشند، چه مطالبی که از ایشان به ما میرسد راست باشند چه دروغ. اصلا این دو موضوع، منهاجی بودن و بر راه راست بودن ربطی به یکدیگر دارند یا ندارند؟ یعنی اینکه کسی میتواند بر راه راست نباشد؟ یا اینکه راه منهاجی بودن بر پایه بر راه راست بودن است؟ چیزی که من متوجه شدم اینست که منهاجی شدن از به سعادت رسیدن سختتر است و در واقع سعادت مقدمهای برای منهاج فردوسیان است. پس وقتی که ما نمیتوانیم در مورد بهشتی بودن یا جهنمی بودن افراد قضاوت کنیم چطور میتوانیم در مورد منهاجی بودن آنها قضاوت کنیم؟ اگر شرط رسیدن به راه روشنی که مد نظر شماست بر راه سعادت بودن است و ما توانایی قضاوت در مورد بر راه سعادت بودن افراد را نداریم پس چطور میتوانیم در مورد منهاجی بودن آنها قضاوت کنیم؟ با تمامی مطالبی که در بالا گفتم نظر دوباره شما را میخواهم. در واقع میتوان گفت که شاید بنده در درک معانی و مفاهیم دچار اشتباه شدهام و اگر چنین است من را با جوابی دوباره قانع کنید چرا که بنده هنوز در بسیاری از مواردی که در سوال و جوابهای این وبلاگ مطرح میشوند ابهامات زیادی میبینم که از جمله میتوان به همین موضوع مربوط به مرحوم نخودکی و مرحوم قاضی اشاره کرد. سایر موارد را انشاالله در آینده به اطلاع شما خواهم رسانید. در آخر بار دیگر از اینکه نوشته من تمسخرآمیز به نظر رسید عذر خواهی میکنم اما این مطلب نشان دهنده این میباشد که شما خیلی زود در مورد افراد و نوشتههای آنها قضاوت میکنید و تیترهایی برای نوشتهها انتخاب میکنید که باعث بد جلوه دادن مخاطب شود. با تشکر همان بنده خدای یگانه.
************
باسم الله تعالی
سلام
اولاً: هر عاقل منصفی با دیدن عباراتی همچون «گویی خدا را در فضای مجازی ملاقات کرده ام. تا دیروز فکر میکردم خدا بدون شریک و بیهمتاست اما از دیروز و پس از خواندن این مطلب مطمئن شدم که یا خدا شریکی با اختیار تام بر روی زمین دارد یا اینکه خود دستی بر وبلاگ نویسی!» یا «بنده خواستار این هستم که شما در مورد وضعیت اخروی من نیز حکم داده و من را از آن مطلع کنید» حکم میکند که نویسنده در صدد مسخره کردن بوده است. (البته عذرخواهی شما را میپذیرم و از این بابت دلگیر نیستم)
ثانیاً: سعی میکنم «منهاج فردوسیان» را به صورتی خیلی خیلی ساده بیان کنم تا موجب رفع ابهامات باشد (ان شاء الله)
ما در دین مبین اسلام و مکتب نورانی تشیع، یک سری اعتقاداتی داریم که مورد اتفاق و اجماع همهی علما و فقهای بزرگ است. همچنین یک سری احکام عملی داریم که مورد قبول همهی بزرگان است.
مثلاً اینکه روح انسان بعد از مردن به کالبد نوزادی نمیرود تا زندگی را در همین دنیا از سر بگیرد، (یعنی بطلان تناسخ) یکی از اعتقادات روشن مکتب تشیع است.
همچنین در باب احکام، مثلاً اینکه خوردن شراب، انسان را از سعادت و کمالش دور میسازد، مورد اجماع همه است.
در کنار این اعتقادات و احکام واضح و روشن و مورد قبول همه، یک سری اعتقادات و احکام داریم که مورد قبول همه نیست و صاحب نظران دربارهاش دو یا چند دسته شده اند.
مثلاً اینکه اصل در عالم هستی، ماهیت اشیاء است یا وجود آنها؟ (که یک دعوای فلسفی است) بعضی اعتقاد دارند که اصل با وجود است و بعضی اعتقاد دارند که اصل، با ماهیت اشیاء است. (این مثال در باب اعتقادات است)
اما مثال در باب احکام: «خوب است که روز 13 فروردین به طبیعت برویم» یا «خوردن هندوانه در شب یلدا خوب است» در مورد این دو حکم عملی، چند نظر وجود دارد.
برنامهی تربیتی «منهاج فردوسیان» به آنچه در نزد فقهای عظام شیعه در طول هزارهی اخیر، روشن و مسلّم بوده، به عنوان اصل و مبنا نگاه میکند. یعنی اگر هر اعتقادی که همهی بزرگان بر آن اتفاق نظر دارند، ما هم به همان معتقد شویم؛ و هر عملی که همهی بزرگان بر آن اتفاق نظر دارند که انجام دادن یا ترک کردنش ما را به کمال و سعادت میرساند، ما هم همان کار را انجام دهیم یا ترک کنیم؛ به کمال و سعادت خواهیم رسید.
و به اموری که دو دستگی و اختلاف در آن وجود دارد (یعنی یک عده معتقدند ما را به سعادت میرساند و یک عده معتقدند ما را از سعادت دور میکند) اعتنا نمیکنیم.
این، توضیح خیلی ساده شدهی منهاج فردوسیان است. با این توضیح، حتماً متوجه شدهاید که چرا مرحوم نخودکی و مرحوم قاضی را منهاجی نمیدانیم زیرا در مورد این بزرگواران، اختلاف نظر وجود دارد. یعنی فقهای بزرگ زمانشان، با ایشان درگیری داشته اند. ما اصراری نداریم کسی را که فقهای معاصرش او را صوفی و منحرف میدانسته اند، رهبر و مقتدای خویش قرار دهیم. البته حتی اگر بخواهیم از مرحوم قاضی یا مرحوم نخودکی هم استفاده کنیم، نه کتابی از آنان مانده و نه شاگردی، پس راه استفادهی علمی و عملی هم بسته است. فقط میماند یک چیز که آن دو بزرگوار را به عنوان دو مرد خوب قبول کنیم و برایشان فاتحه بخوانیم و از خدا بخواهیم که به آرامش ابدی در بهشت برین برسند.
باز هم تکرار میکنم: در دیدگاهی که منجر به نوشته شدن و انتشار «منهاج فردوسیان» شد، فقط عمل کردن به واضحات و مسلمات مکتب شیعهی اثنی عشریه است که انسان را به کمال حقیقی و سعادت ابدی میرساند.
بعضیها در صدد کنج کاوی هستند یعنی فقط سعی میکنند چیزهای جالب و تازه و عجیب و غریب را بیاموزند و عمل کنند. مثلاً در یک نسخهی خطی که از خرابههای فلانجا به دست آمده نوشته شده هر کس فلان ذکر را بگوید، فلان میشود. بعضی مرض حاشیه روی دارند یعنی یک علاقهی مبهمی در درونشان وجود دارد که دوست دارند با دیگران فرق داشته باشند. به دنبال چیزهای نادر و کمیاب هستند. به خیال خودشان میخواهند راه میانبر به سوی کمال و سعادت را پیدا کنند، غافل از اینکه اگر همچین راهی میبود، خدای مهربان و رسول دلسوزش به ما نشان میدادند.
ولی ما معتقدیم که نزدیک ترین راه برای رسیدن به سعادت و کمال، همانا عمل کردن (خیلی روی عمل کردن تأکید میشود) فقط عمل کردن به دستورات واضح و آشکار رسول معظم و ائمهی طاهرین (علیهم السلام) است.
وقتی میگویند: روز عید قربان، قربانی کن. یعنی یک گوسفند را سر ببر و گوشتش را بین فقرا تقسیم نما.
وقتی میگویند: نماز شب بخوان. یعنی نیم ساعت به اذان صبح بیدار شو و پنج دو رکعتی و یک، یک رکعتی نماز معمولی بخوان.
وقتی میگویند: دروغ نگو. یعنی آنچه خلاف واقع است را بر زبان میاور.
وقتی میگویند: نمازت را اول وقت بخوان. یعنی صدای مؤذن که بلند شد، هر کاری داری رها کن و به نماز بایست.
پس ملاک منهاج فردوسیان این است که توضیح این دستورات را میتوانید از روحانی محل یا حداکثر از مراجع معظم تقلید بپرسید و همه، یک جور به شما جواب میدهند.
اما وقتی میگویند: ذکر انفسی بگو.
وقتی میگویند: مجلس نبات برگزار کن.
وقتی میگویند: دیگ جوش بده.
وقتی میگویند: کلاه چهار ترک برای خودت درست کن.
وقتی میگویند: زنّار پاره کن.
از بزرگترین دانشمندان راه کمال و سعادت یعنی فقهای بزرگوار که بپرسید، جوابش را نمیدانند. چون اینگونه چیزها در کتاب مقدس قرآن و روایات معتبر رسول خدا و ائمهی طاهرین (علیهم السلام) نیامده است و واضح و مسلّم نیست که نقشی در رساندن انسان به کمال و سعادت داشته باشد.
امیدوارم فرق منهاج و غیر منهاج برایتان روشن شده باشد. منهاج یعنی عمل به آنچه واضح است و همه میدانند، و غیر منهاج یعنی عمل به آنچه واضح نیست و همه نمیدانند (هر چند که شاید درست باشد و طرف را به کمال و سعادت هم برساند).
و الحمد لله
حاج فردوسی