با سلام
از این تعبییر شما که نوشته بودید عرفا و علما در مقابل هم بودهاند بسیار متعجب شدم. مواظب باشید به وادی تهمت وارد نشوید حضرت آقا. کجا امثال مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله میرزا محمد تقی آملی و مرحوم آیت الله بهجت در مقابل علما بودهاند. ما که تا به امروز این بزرگان را عالم میشناختیم. حقیر خود محضر آیت الله روحانی رسیدم ایشان فرمودند سلام بنده را به آقا شیخ جواد کربلایی (از شاگردان مرحوم انصاری همدانی) برسانید. از شما که حوزوی هستید این انتظار نمیرود برادر
************
سلام علیکم
هر قومی برای خود، مصطلحاتی دارد و برای مصطلحات خود، تعریفی دارد. اول باید تعریف آن مصطلحات را در آن علم یا فن بدانید، سپس در رد یا قبول احکام آن وارد شوید. شما با پیش فرض این که آقایان فقهایی که نام بردهاید از عرفا هستند، نتوانستهاید تصور کنید که چطور در مقابل علما قرار دارند. نیکوست که حداقل کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» که تمام مصطلحات منهاج فردوسیان و تعریفهای آن را دارست، بخوانید و بعد دست به قلم شوید.
یکبار دیگر، تعریف عارف و صوفی در منهاج فردوسیان را [به نقل از کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان] میآورم. دقت بفرمایید.
سؤال 37: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با تصوّف دارد؟
برای رسیدن به جوابی روشن، نخست لازم است تصوف را تعریف کنیم. در اصطلاح ما، هر برنامهی تکاملی و تربیتی که ادعای رساندن انسان به کمال و سعادت را داشته باشد، ولی مبتنی بر متن آیات قرآن و روایات معتبر شیعه نباشد، تصوف است.
بنا بر این تعریف، تمام افرادی را که بر طبق برنامهای تربیتی غیر از منهاج فردوسیان عمل میکنند، یعنی اعتقاداتی غیر از قواعد نظری آن و اعمالی غیر از قوانین عملی آن را با علم و اختیار و به هدف رسیدن به تکامل و سعادت، پیروی میکنند، اگر سلسله و کرسی نامه داشته باشند، «صوفی» و اگر نداشته باشند، «عارف» مینامیم. البته برخی افراد، مغلوب صوفیگری در اعتقادات و اعمال نیستند بلکه آلودگیهایی به برخی عقاید یا اعمال صوفیه دارند، این طایفه را «صوفیگرا» یا «تصوفزده» مینامیم.
با این تعریف، حداکثر بتوانیم به مرحوم علامه طباطبایی یا مرحوم آملی یا مرحوم کربلایی، «صوفیگرا» یا «تصوفزده» بگوییم و به همان نسبت، مقابله با علمای راستین تشیع برایشان ثابت کنیم.
موفق باشید
حاج فردوسی