سلام علیکم. میخواستم نظر شما رو درباره وبلاگها و سایتهایی مثل طریق الی الله با آدرس mehrdadghan.blogfa.com که کلاً درباره عرفای معاصر هست بدونم. آیا شما امثال قاضی و ملاحسینقلی و سیدهاشم حداد و کمیلی و طهرانی و امثال ایشان رو صوفی میدونید؟ اگر اینها صوفی هستند پس ما در زمان حال باید به چه کسانی مراجعه کنیم؟ به هرحال تمسک وتوجه به اهل بیت (ع) بدون مراجعه به راهبر درست ممکنه موجب انحراف وبرداشتهای شخصی هم بشه؟ یک سئوال دیگه: شما با کدوم یک از مبانی امثال آخوند ملاحسینقلی وقاضی مخالف هستید؟ آیت الله بهجت وعلامه طباطبایی هم مگه از این سیره نیستن؟ پس ما سمت کی بریم که مارو حقیقتاً به خدا برسونه؟ البته اگه جواب ندید: ائمه (ع) که هستن، دیگه واسطه میخاین چیکار؟ خیلی ممنون
************
باسمه المتعالی
سلام علیکم
جواب بند به بند نامهی شما را به یاری خدای متعال، اینگونه مینویسم:
ـ میخواستم نظر شما رو درباره وبلاگها و سایتهایی مثل طریق الی الله که کلاً درباره عرفای معاصر هست بدونم.
جواب: من به قدر توان خودم در راه نصیحت صاحب این وبلاگ، تلاش کردهام و نامههایی که بین من و صاحب آن وبلاگ با نام مستعار «عبد عاصی» رد و بدل شده را در همین صفحات میتوانید ببینید. اینگونه وبلاگها هیچ نقشی در رساندن مشتاقان به صراط مستقیم و راه نجات ندارد. اگر این سخن مرا قبول ندارید، تمام وبلاگ نامبرده را مطالعه کنید، حتی یک ذره از حیرت و سرگردانی شما کاسته نخواهد شد. مطالبی که سرگردانی را نکاهد بلکه بسیار هم بیافزاید، نمیتواند مورد رضا و توجه خدای متعال باشد. اگر دین برای رهاندن انسان از سرگردانی آمده، مطالبی که بر سرگردانی انسان بیافزاید، دینی نخواهد بود. (دقت و امتحان با شما)
ـ آیا شما امثال قاضی و ملاحسینقلی و سیدهاشم حداد و کمیلی و طهرانی و امثال ایشان رو صوفی میدونید؟
جواب: تفاوتهای منهاجی با صوفی را در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» برشمرده ام. همچنین آنجا عرض شده که برخی افراد، صوفی نیستند ولی تمایلاتی به صوفیه دارند، که ما آنان را «صوفی زده» و «تصوف گرا» مینامیم. بعضی از آقایانی که نام بردهاید، صوفی نبودهاند ولی گرایشهایی به مبانی فکری صوفیه مانند وحدت وجود و موجود داشتهاند.
ـ اگر اینها صوفی هستند پس ما در زمان حال باید به چه کسانی مراجعه کنیم؟
جواب: برنامهی تربیتی منهج فردوسیان برای جواب دادن به همین نیاز حقیقی نسل امروز، تدوین و ارائه گردیده که برای رسیدن به کمال و سعادت، به چه کسی مراجعه کنیم و چه کارهایی انجام دهیم و چه کارهایی را ترک کنیم. میتوانید آشنایی و ارتباطتان را با این برنامهی تربیتی بیشتر کنید. اگر به قصد استفاده وارد منهاج فردوسیان شوید، به روشنی خواهید یافت که پردههای غلیظ حیرت و اضطراب از چهرهی دلتان زدوده شده و گرم و نورانی به انوار الهی خواهید شد و آرامشی عظیم، سراسر روحتان را فرا خواهد گرفت.
ـ به هرحال تمسک و توجه به اهل بیت (ع) بدون مراجعه به راهبر درست ممکنه موجب انحراف وبرداشتهای شخصی هم بشه؟
جواب: بحث داشتن استاد را در کتابهای «آشنایی با منهاج فردوسیان» و «استاد کامل در منهاج فردوسیان» به طور کامل مطرح کرده ایم. از نظر شرع مقدس، نمیتوان (نمی توان یعنی محال است) کسی بدون استاد به مقصد برسد. اما استاد کیست؟ همان دینی که بر داشتن استاد تأکید فراوان کرده است، استاد را هم معرفی مینماید که کسی دچار حیرت نگردد. تمام این سرگردانیها بر اثر دور شدن از تعالیم اسلام ناب و تشیع خالص است.
نتیجهی این بخش، این است که: بدون استاد، محال است کسی به کمال و سعادت برسد. استاد کامل را دین معرفی کرده است. مراجعه به آیات و روایات بدون راهنمایی علمای راستین، موجب گمراهی و خسران است.
ـ شما با کدوم یک از مبانی امثال آخوند ملاحسینقلی وقاضی مخالف هستید؟
جواب: اگر کسی عینکی با شیشههای (مثلاً) آبی رنگ به چشم بزند، همه چیز و همه کس را با درصدی از رنگ آبی خواهد دید. نه این که همه چیز را آبی مطلق ببیند، بلکه همه چیز را با رنگی که آبی در آن غلبه دارد، خواهد دید. بعضی از این آقایان، عینکی بر چشم اعتقاداتشان زدهاند با عنوان «وحدت وجود» که از میراثهای فلاسفهی یونان باستان مانند فلوطین است. محی الدین عربی آن را پرورش داده و ملاصدرا آن را ترویج کرده است. سیر و سلوکی که بر مبنای این دیدگاه فلسفی باشد، خلاف آن برنامهای است که از قرآن کریم و روایات معتبر و فرمایشات علمای راستین به ما رسیده است. این فساد کلی در اعتقادات، موجب شده از توحید گرفته (که بزرگترین و مهمترین اعتقاد است) تا ریزترین اعتقادات و اعمال، دچار نوعی فساد باشد.
توصیه میکنم دربارهی «وحدت وجود» در نگاه فلاسفه و عرفا مطالعه نمایید و دیدگاه علمای شیعه و مراجع معظم تقلید، در مورد آن و معتقدین به آن را نیز بخوانید.
ـ آیت الله بهجت وعلامه طباطبایی هم مگه از این سیره نیستن؟
جواب: مرحوم علامه (رحمة الله علیه) گرایشاتی به صوفیه داشتند ولی از مرحوم بهجت (رحمة الله علیه) چنین گرایشات انحرافی سراغ ندارم.
ـ پس ما سمت کی بریم که مارو حقیقتاً به خدا برسونه؟ البته اگه جواب ندید: ائمه (ع) که هستن، دیگه واسطه میخاین چیکار؟ خیلی ممنون
جواب: اگر صادقانه وارد برنامهی تربیتی منهاج فردوسیان شوید، به وضوح و روشنی تمام خواهید یافت که حرکت تکاملی خود را به سوی سعادت ابدی شروع کردهاید و روز به روز به رضوان الهی نزدیک تر میشوید.
در پایان توجه شما را به برخی مطالبی که در وبلاگ مورد بحث آمده جلب میکنم تا از این پس با احتیاط و دقت بیشتری با مغالطات، انحرافات و کج اندیشیهای اینگونه سایتها و وبلاگها برخورد کنید.
در جایی مینویسد:
استاد کل آیت الله سید علی قاضی (ره) در نامهای به آیت الله شریفی زابلی (ره) که در مشهد مقدس حضور داشتند میفرماید: : «…و اگر در ارض اقدس قدری ماندید، کما هو المظنون.البته متوقع است که به فیوض عظیمه برسید.تمام اهل طریقت یا اغلب آنها، حسب خود را به حضرت رضا ـ علیه و علی آبائه و ابنائه الصلاة و السلام و التعیة والثناء ـ منتهی میسازند و حرفشان بر این است که در دولت هاشمیه که تقیه کم شد و اول تنفس شیعه بود، آن بزرگوار، طریقت را که باطن شریعت است راهنما شد و علناً به مسلمین رسانید که راه، همین است و ظاهر (کذا)، ظاهر آن است و آن مخصوص وجود امیرالمومنین و اولاد کرام او بود ـ صلوات الله علیهم ـ و فلان و فلان خبر نداشتند، نامحرم بودند…و گویند که حضرت رضا، خرقه را به معروف کرخی داد…مقصود آنکه غافل مباش!»
این نظر که «تمام اهل طریقت یا اغلب آنها، حسب خود را به حضرت رضا ـ علیه و علی آبائه و ابنائه الصلاة و السلام و التحیة والثناء ـ منتهی میسازند» درست همان نظر صوفیهی منحرف است و در نزد علمای راستین شیعه، هیچ جایگاهی ندارد.
همچنین آنجا که مینویسد: «گویند که حضرت رضا، خرقه را به معروف کرخی داد» [اگر راست باشد و مرحوم قاضی چنین نوشته باشد] نشان از همنگاه بودن آن مرحوم با صوفیه دارد.
جای دیگر از مرحوم قاضی با چنان طمطراقی یاد میکند که شایستهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمهی طاهرین (علیهم السلام) است. توجه داشته باشید که این گرد و خاک کردنها برای بازار گرمی است و در نظر علمای راسخین، اصلاً مقبول نیست و جایی ندارد. مینویسد:
این دو بیت را مرحوم سید سند، باهرالنور، نادرهی دهر، نابغهی سیروسلوک الی الله، جبل العرفان، حجت الحق، سیدالعرفاء والمشایخ، انسان العین و العین الانسان، کامل مکمل، صاحب ولایت کلیهی الهیه، نائب الحجة (عج)، ولی خدا، افضل من عبادالله الصالحین، مولای و بن مولای حضرت علامه حاج سید علی قاضی طباطبائی تبریزی (نورالله مرقده) در پاسخ شخصی که تقاضای سفارش کرده بود فرمودند.
همچنین در جایی دیگر مینویسد:
حضرت سید الطائفتین علامهی سالک عارف توحیدی آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره)
گفتم به چشم از عقب گل رخان مرو * نشنید و رفت عاقبت از گریه کور شد
این بیت را حضرت حداد (س) زیاد تکرار میکردند. میگویید کدام حداد؟ «حداد و ما ادرئک ما الحداد» همان که مظهر «لا هو الا هو» بود. آیا از بکار بردن این جملات واهمه دارید؟! به فرموده آیت الحق شیخ صالح کمیلی (حفظه الله) که خودش از تربیت یافتگان مکتب سید هاشم (س) است همینکه یک مجتهد یک مرجع یک فقیه مثل علامه طهرانی (ره) خدمت حضرت سید هاشم (س) زانوی تلمذ زده یعنی اینکه این طریقه حق است. و حق با حق است.
علاوه بر گرد و خاکی که برای مرحوم طهرانی کرده با عبارات (حضرت سید الطائفتین علامهی سالک عارف توحیدی آیت الله)، سید هاشم حداد را مظهر «لا هو الا هو» معرفی میکند. معنی این جمله این است که آن وجود مقدسی که «او نیست جز او» یعنی ذات مقدس الله تعالی، ظهوری دارد و آن سید هاشم حداد است. این همان اعتقاد مسیحیان است که عیسی (علیهالسلام) را فرزند خدا میدانند که لباس بشریت پوشید و به میان انسانها آمد!
البته (ان شاء الله) قصد نویسنده، این نبوده ولی از سر شوق بسیار و دلدادگی مستانه، خواسته سید هاشم حداد را خیلی خیلی مهم معرفی کند.
در جایی دیگر مینویسد:
سالک آن نیست که همیشه مشغول ذکر و فکر باشد و مراقب اعضا و جوارحش باشد. سالک مرد است. نه اینکه مولایمان علی (ع) شاه مردان و آقای عارفان بود؟! ولی خدا ناموس سیر و سلوک است و اصل وحدت الوجود ناموس خداست و هرچه منتسب به خداست , الهی است.
اولاً: مرد راه حق آن است که همیشه مشغول ذکر و فکر و مراقب اعضا و جوارحش باشد.
ثانیاً: اعتقاد به وحدت وجود را که مراجع معظم و علمای راستین، کفر به خدای تعالی و انکار قرآن کریم و معارف حقّهی تشیع میدانند، این برادر احساساتی، «ناموس خدا» میشمارد!
البته صوفیه (خذلهم الله)، اینگونه هوچیگریها و به خاکیزدنها را «شطحیات» مینامند. یعنی هر لاف و گزافی که با هیچ منطقی جور در نمیآید را نوعی از ادبیات عارفانه! میخوانند.
در جایی دیگر مینویسد:
این مطلب را یکی از شاگردان علامه برای بنده میگفت که: وقتی حضرت علامه حسن زاده (سلمه الله) به محضر علامه طهرانی رسیدند علامه طهرانی (ره) فرموده باشند: ما در عرض و مال و جان و ناموس هم تصرف میکنیم. این یعنی حجت خدا نماینده ولی الله الاعظم و خلیفه قطب کامل (عج) روی زمین است و بر همه امور عالم باذن الله و باذن الحجه احاطه دارد. عالم از وجود اولیای الهی خالی نخواهد ماند.
این همان عقیدهی فاسدهی صوفیه (خذلهم الله) است که قطب را صاحب تصرف در کائنات و مجاز به تصرف در عرض [= آبرو] و مال و جان و ناموس مرید میدانند. یعنی قطب میتواند در مال صوفی تصرف کند و هر چه میخواهد بردارد و در هر راهی که میخواهد، خرج کند. قطب میتواند هر جا که بخواهد، از آبروی صوفی مرید، مایه بگذارد. قطب میتواند در ناموس مرید، به هر جور که دلش بخواهد، تصرف کند!
البته توجه داشته باشید با شناختی که ما از مرحوم علامه طهرانی (رحمة الله علیه) داریم، این مطلب، تهمت بزرگ و بهتان عظیم به آن مرحوم است.
در ادامهی همین مطلب مینویسد:
جناب شیخ اکبر محیی الدین (ره) در فتوحات آوردهاند که در هر عصری 6 یا 7 قطب در زمین وجود دارد.
دل دادن به محی الدین عربی و نقل مطالب سست و واهی او، نشان از صوفی زدگی صاحب این وبلاگ دارد. در صورتی که شیعه، قطب عالم امکان را فقط یک نفر معصوم در هر زمان میداند.
در قسمتی مینویسد:
آیت الله الکبری حضرت مولا آخوند ملاحسینقلی همدانی (روحی لتراب مرقده فداء)
حضرت آیت الله الکبری عارف کامل مکمل ـ استاد العارفین ـ انسان العین و العین الانسان ـ نادره دهر ـ آیت عظمای حق ـ سر سلسله عرفای متاخر ـ توحیدی کبیر ـ نائب الامام (عج) ـ حجت خدا حضرت مولی آخوند ملا حسینقلی شوندی همدانی (ره) را اصلاً نمیشود تعریف کرد. همین جمله کافی است که جناب حاج ملا هادی سبزواری (ره) و جناب آیت الحق سید علی شوشتری (ره) آمدند تا حضرت آخوند (ره) ظهور فرمایند. ظهوری که سالها بود زمین و زمان به خود ندیده بود. ظهوری جهت ظهور قطب عالم امکان ـ ارباب زمین و زمان و مکان ولی الله الاکبر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
مرحوم آخوند ملاحسینقلی (رحمة الله علیه) مردی عالم و پرهیزکار بوده است ولی نه به نحوی که اصلاً نشود تعریفش کرد! اینهمه لاف زدن چه معنی دارد؟ یعنی چه «ظهوری که سالها بود زمین و زمان به خود ندیده بود» مگر آخوند که بوده و چه کرده؟ این تعریفها برای وجود مقدس حضرت صاحب الامر (ارواحنا فده) شایسته است نه برای یک عالم پرهیزکار دینی.
در بعضی نوشتهها تذکر دادهام به مطالبی که از قلمهای دلداده و سرسپرده تراوش میکند، و صاحبش مریضی «دیدهی کرامتبین» دارد، نباید اعتماد و اعتنا کرد.
نوشتههای «عبد عاصی» که به حقیقت، عبد عاصی است، در وبلاگ «طریق الی الله» که به حقیقت، «طریق الی الحیرة و الضلالة» میباشد، پُر است از اینگونه خالیبندیها و گزافهگوییها. لهذا ارزش مطالعه و جدّی گرفتن ندارد و موجب زیاد شدن حیرت و گم کردن راه راست میگردد.
خدایا ما را از شرّ منحرفانی که به نام دین و علمای دین، فکر و دل جوانان شیعه را هدف بافتههایی به نام عرفان و تصوف قرار دادهاند، محافظت بفرما
و له الحمد
حاج فردوسی