بسمه تعالی
با تشکر از پاسختان
یعنی در منابع دینی و قرآن و همچنین از ائمه در این رابطه روایتی نیامده؟ من خودم در این باره بسیار تحقیق کردم و قرار است درباره این مطلب کنفرانسی را نیز ارائه دهم. و میخواستم جواب نهایی را از شما بگیرم (منبع معتبر و جوابی مشخص)
البته از طرفی این سوالات برای خیلیهای دیگر هم پیش آمده و درگیر این موضوع نیز هستند و به نظرم جوانان امروزی با درک و دقت بالایی به دنبال کردن و موشکافانه بررسی کردن مسائل دینی هست ولی خب متاسفانه بیشتر به دنبال دلایل عقلی و تجربی میگردند.
حال به نظر شما همین حدیث میتواند این آتش برافروخته از این همه ابهام و سوالات وسیع در این رابطه را خاموش کند؟
البته بیشتر این سوال را میپرسند که: «یک اتفاقی برایم رخ داده که احساس میکنم قبلا برایم اتفاق افتاده یا مثلاً به مکانی رفته که تا به حال آنجا نرفته اما انگار این مکان را قبلا دیده» که ظاهرا مربوط به عالم ذر میشود و از این دست سوالات.
علی الظاهر انسان در این عالمی که بوده اتفاقاتی برایش پیش آمده و سرگذشتی داشته.
حال اگر نیازی میبینید که پاسخ بنده را بدهید که ممنون میشوم در غیر این صورت باز هم از شما بابت حوصله تان صمیمانه قدردانی میکنم. واقعاً حوزه امثالی مثل شما را میخواهد که واقعاً دلسوز باشند، تفکر داشته باشند، خلاق باشند، ان شاءالله که خداوند مرتبه فردوس را لایق شما گرداند.
راستی (خیلی عذر میخواهم که متنم طولانی شد) حالا که بحث به اینجا کشیده شد، میخواستم با شما مسالهای را در میان بگذارم. بنده ان شاءالله این ترم فارغ التحصیل میشوم. دربارهی ادامهی مسیرم به یک دو راهی بزرگ برخوردم که هر کدام معایب و مزایا، امتحانات، سختیها و آسانیهای خودشان را دارند. و آن “ادامه تحصیل در دانشگاه و یا رفتن به حوزه” هست.
این مساله نیز چند ماهی است فکر بنده را مشغول کرده چون این انتخاب سرنوشت آینده من چه در این جهان و چه دیار باقی را معین میکند و با انتخابهای دیگر فرق دارد.
این را هم میدانم که عمل به دستورات منهاج فردوسیان در هر شغل و لباسی که باشد انسان را سعادتمند میکند، اما بالاخره انتخاب هریک از این مسیرها در کیفیت این راه تأثیر گذار هستند.
اگر میتوانستم به صورت حضوری خدمتتون برسم که به نظرم خیلی بهتر هست و راحت تر میتوانیم پیرامون این موضوع صحبت کنیم، اما اگر این امکان وجود ندارد، میخواستم نظر شما را بدانم که چه کار کنم، آیا استخاره کنم؟ اصلا با وجود کتابی مثل منهاج فردوسیان نیازی داریم کسی طلبه بشود، چون هرکس به آن عمل کند خود یک روحانی وارسته است، با این تفاوت که دروس حوزوی نخوانده …
منتظر کمک و راهنماییهایتان هستم… ان شاءالله خداوند عاقبتتون رو به خیر کند.
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
ـ یعنی در منابع دینی و قرآن و همچنین از ائمه در این رابطه روایتی نیامده؟
جواب: چون مسألهی پر اهمیتی نبوده، در روایات خیلی کم به آن پرداخته شده است. از جمله روایت زیر است (که شاید روشن ترین روایت این موضوع باشد):
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ (علیهالسلام) عَنْ قَوْلِهِ فَمِنْکمْ کافِرٌ وَ مِنْکمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ: «عَرَفَ اللَّهُ إِیمَانَهُمْ بِوَلَایَتِنَا وَ کفْرَهُمْ بِتَرْکهَا یَوْمَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ وَ هُمْ ذَرٌّ فِی صُلْبِ آدَمَ (علیهالسلام)» [بحارالأنوار/26/271 و 57/284 به نقل از کافی؛ تفسیر قمی/2/371]
ـ جوانان امروزی با درک و دقت بالایی به دنبال کردن و موشکافانه بررسی کردن مسائل دینی هست ولی خب متاسفانه بیشتر به دنبال دلایل عقلی و تجربی میگردند.
جواب: شیطان از تلاشهای موشکافانهی انسان، از تحقیق، اکتشاف، اختراع، تکنولوژی، بحثهای علمی [صِرف و بی ثمر] ناراحت نمیشود و اتفاقاً خیلی هم خوشحال است که بدون تلاش او، این انسان در غفلتی فراگیر، سرگرم شده و سرمایهاش در حال از بین رفتن باشد.
پس این از حیلههای شیطان است که مؤمن را اسیر بحثهای مذهبی ای کند که ثمرهی عملی ای ندارد. در عین حال، وجدان خداخواه و معنویت طلبش را ساکت و سرکوب و سرگرم میکند به این بهانه که بحثهای من مذهبی و دینی است؛ ولی در واقع، چون ثمرهی عملی ندارد، فرقی بین این بحثها با نگاه کردن بازی فوتبال نیست.
شیطان از این که ما بندهی علم خویش باشیم، ناراحت نمیشود. او فقط و فقط میخواهد که ما بندهی خدا نباشیم. پس تا جوان ما به دنبال دلیلی از علم و تجربه برای بندگی خداست، ناخواسته نوکری شیطان میکند. و این را زمانی خواهد دریافت که کار از کار گذشته باشد و عمر شریف به بحثهای خوش آب و رنگ مذهبی به سر آمده و فرصت «عمل» تمام شده باشد.
ـ حال به نظر شما همین حدیث میتواند این آتش برافروخته از این همه ابهام و سوالات وسیع در این رابطه را خاموش کند؟
جواب: قرآن کریم میفرماید:
«قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» [سورهی نور، آیهی 54]
ترجمه: بگو: «خدا و پیامبر را اطاعت کنید. پس اگر پشت نمودید، [بدانید که] بر عهدهی اوست آنچه تکلیف شده و بر عهدهی شماست آنچه موظّف هستید. و اگر اطاعتش کنید راه خواهید یافت، و بر فرستادهی [خدا] جز ابلاغ آشکار [مأموریتی] نیست.
وظیفهی نبی و وصی و عالمان دینی این است که راه را نشان دهند، اگر کسی مطیع بود، به کمال و سعادت خویش خواهد رسید ولی آن که سرکش و عصیانگر باشد، به حیرت و خسران خواهد افتاد.
ـ دربارهی ادامهی مسیرم به یک دو راهی بزرگ برخوردم که هر کدام معایب و مزایا، امتحانات، سختیها و آسانیهای خودشان را دارند. و آن “ادامه تحصیل در دانشگاه و یا رفتن به حوزه” هست.
جواب: همانطور که خودتان در ادامه به خوبی اشاره کردهاید، سعادت دنیا و آخرت در منهاج قویم فردوسیان است و بس. اگر بتوانید اعتقاداتتان را بر طبق قواعد نظری منهاج فردوسیان و اعمالتان را بر طبق قوانین عملی منهاج، تنظیم کنید، به خیر و سعادت دنیا و آخرت خواهید رسید.
توصیهی ما به رفقایی که به این دو راهی میرسند این است که به علاقه و استعداد خدادادی شان توجه کنند و بها بدهند. اگر توانایی حضور شرافتمندانه و پیامبرگونه در لباس روحانیت دارند، اگر بر فقر مالی صبر دارند، اگر با فحش و ناسزای مردم میتوانند کنار بیایند، اگر تحمّل تودههای مردم با سطح فکرهای پایین را دارند، اگر توانایی شرکت در جنگ تمام عیار کفر علیه اسلام را دارند، و اگر و اگر و اگر، «بسم الله»
اما اگر در خودشان احساس علاقه به رشتهای دیگر (علمی، فنی، هنری) میکنند، بهتر آن است که به استعداد خدادادی لبیک بگویند و سعی کنند در همان لباس و شغل، منهاجی باشند.
ـ آیا استخاره کنم؟
جواب: با تضرع و گریه از درگاه خدای متعال بخواهید که علاقه به رشتهای که خیر دنیا و آخرتتان در آن است را در قلبتان قرار دهد. این، بهترین استخاره (طلب خیر) است.
ـ اصلا با وجود کتابی مثل منهاج فردوسیان نیازی داریم کسی طلبه بشود، چون هرکس به آن عمل کند خود یک روحانی وارسته است، با این تفاوت که دروس حوزوی نخوانده …
جواب: جامعه نیاز به طلبه و روحانی دارد اما برای رسیدن به کمال و سعادت، نظام جامع تربیتی «منهاج فردوسیان» کافی است.
توجه داشته باشید که «فقیه» (به عنوان قلهی درسهای طلبگی) یعنی «کارشناس فقه»؛ همانطور که «پزشک» یعنی «کارشناس سلامتی بدن»، «معمار» یعنی «کارشناس ساخت و ساز»، «خیاط» یعنی «کارشناس دوخت و دوز» و همینطور. آنچه از فقیه که به درد جامعه میخورد، فهم بالا، درک عمیق، استنباط قوی به همراه تسلط کامل بر آیات و روایات است. آنچه که فقیه را رستگار میکند، اعتقادات صحیح و اعمال درستش است نه درسهایی که حفظ کرده و کتابهایی که خوانده و نوشته است.
اگر اینگونه به ماجرا نگاه کنید، خواهید یافت کسی را که فقیه متبحری بوده ولی عاقبت به خیر نشده همچنان که خواهید یافت کارمند یا کارگری را که منهاجی بوده و عاقبت به خیر شده است.
در هر حال، دعای خیر من بدرقهی راه شما و سایر رفقای منهاجی است تا به یاری خدای متعال و عنایات خاصهی آقایمان (ارواحنا فداه) راه درست را بیابید و با قدرت و نشاط، بپیمایید.
و الحمد لله
حاج فردوسی