با سلام و درود
منظور شما رو از این قسمت پاسختان متوجه نشدم اگر ممکن هست توضیح بفرمایید.
«مثلاً کسی که میگوید «همه چیز، خداست» اگر دست از انجام واجبات بردارد و مرتکب محرمات گردد، بر طبق اعتقادش عمل کرده و ملتزم به لوازم حرفش هست. ولی کسی که میگوید «همه چیز، خداست» و در عین حال، اهل عبادت، انجام واجبات و ترک محرمات الهی است، نمیداند که عملش به آنچه اعتقاد میپندارد میخندد»
با تشکر یا حق
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
نخست دو مثال میزنم، در مثالها دقت کنید تا اصل مطلب را به خوبی بیابید؛
مثال اول (اقتصادی): احمد معتقد است باید درهای مملکت به روی گردشگران خارجی باز شود تا بتوانند به راحتی به ایران آمده و از مناطق طبیعی و آثار باستانی دیدن کنند و حسابی خوش بگذرانند. این کار درآمد کلانی برای کشور دارد و اشتغالزایی بالایی ایجاد میکند.
هومن هم همین اعتقاد را دارد.
از لوازم اجرا شدن این اعتقاد این است که مردان و زنان خارجی با هر نوع لباس و پوششی که دوست داشته باشند در ایران تردد کنند، هر نوشیدنیای که دوست داشته باشند به آشکارا بنوشند، هر رفتاری که دوست داشته باشند در کوچه و خیابان شهر ما انجام دهند و مانند اینها.
احمد بعد از دانستن لوازم نظرش، از نظرش برگشت ولی هومن لوازمش را میپذیرد یعنی دوست دارد خیابانهای ایران شاهد حضور زنان و مردان خارجی با همان لباسهای نیمه عریان و عادات غذایی و رفتاری کابویی باشد!
احمد، که بعد از آگاه شدن نسبت به لوازم نظرش، از نظرش برگشت، در حقیقت معتقد نبود بلکه «خیال میکرد» چنین اعتقادی دارد. ولی هومن که به تمام لوازم نظرش پایبند است و میپذیرد، واقعاً معتقد به توسعهی صنعت گردشگری است.
مثال دوم (سیاسی): احمد و هومن معتقد به رابطه با آمریکا هستند.
از لوازم ارتباط با آمریکا، آمریکایی شدن اقتصاد، فرهنگ و باورهای سنتی است. یعنی حجاب آزاد باشد، قمار آزاد باشد، میگساری آزاد باشد، همجنسبازی قانونی شود و …
احمد بعد از دانستن لوازم این نظریه، از نظرش برگشت ولی هومن همه را قبول میکند. سفرهای خارجی هومن برای ایجاد ارتباط آزاد جنسی، شرابخواری، قمار و … است. از نظر هومن، چه خوب میشود اگر همین امور در داخل ایران فراهم باشد تا نخواهد هزینهی سفرهای خارجی را متحمل گردد.
احمد «خیال میکرد» معتقد به ایجاد رابطه با آمریکاست ولی بعد از دانستن لوازمش، از حرفش برگشت ولی هومن همچنان «معتقد» به ایجاد رابطه با لوازمش است.
بعد از دقت در این دو مثال، به توضیح عبارت بالا میپردازیم:
بعضی از اهل علم و مشتاقان کمال و سعادت، خیال خامی دارند به نام «وحدت وجود» یا «وحدت موجود» یا «وحدت شخصیهی وجود» و نظایر آن که به معنی «همه چیز، خداست» میباشد.
از لوازم این خیال خام و اعتقاد مبهم و مهمل، این است که «عابد» و «معبود» از میان برخیزد. «بهشت و جهنم» باطل باشد، موسی و فرعون آشتی کنند، بتشکن و بتتراش در کنار هم و در یک صف، قرار بگیرند. همهی دینها بر حق باشند و مانند این.
اگر مثلاً احمد قائل به «وحدت وجود» است ولی لوازمش را قبول نمیکند، در حقیقت او دچار «توهم وحدت وجود» است نه معتقد به آن.
ولی مثلاً قطبعلیشاه که هم ادعا دارد و هم لوازمش را پذیرفته، واقعاً معتقد است. قطبعلیشاه نماز نمیخواند چون از نظر او معنی ندارد خدا برای خدا عبادت کند. او مال خود و مال غیر نمیفهمد چون همه چیز خداست، او خود را خدا میداند و مردم را خدا میداند و مال مردم را خدا میداند، پس معنی ندارد برای برداشتن مال مردم، از صاحبش رضایت و حلالیت بطلبد بلکه اگر گرفتاری قانونی برایش پیش نیاید، هیچ مانعی برای دستاندازی به مال دیگران ندارد چون همه چیز، خداست.
حال اگر فلان عابد پرهیزکار ادعا کند که معتقد به «وحدت وجود» است ولی در عمل، هم عابد و معبود را قبول دارد، هم بهشت و جهنم را حق میداند، هم مال خود و مال غیر را مراعات میکند؛ او در حقیقت گرفتار «توهم اعتقاد به وحدت وجود» است نه معتقد به «وحدت وجود».
پس هر دیدگاه علمی تا به مرحلهی عمل نرسد و همراه با تمام لوازمش ظهور نیابد، را نمیتوان «عقیده» دانست.
امیدوارم مطلب را رسانده باشم
موفق باشید
حاج فردوسی