سلام علیکم
چطور امکان دارد وقتی که یک منهاجی اکثر مردم را از بهائم میداند و خود را از اصحاب منهاج فردوسیان بر میشمرد، بر اساس قانون 1147 عمل کند و همه مردم را از خودش بهتر و خودش را از همهی مردم بدتر بداند تا بتواند حرکت به سوی کمال و سعادت داشته باشد؟ کیفیت این اعتقاد به چه صورت باید باشد؟ با تشکر
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
هر گاه بتوانید دو محدودهی «باید» و «هست» را از هم تفکیک کنید، خواهید توانست به جواب قانعکنندهای برای پرسش فوق، دست یابید.
گاهی اوقات، به چیزی که «هست» معتقد میشوید و این، نوعی اطلاعات علمی است. اما گاهی اوقات، «باید» به چیزی معتقد باشید و این، وظیفهی عملی است.
آنچه وظیفهی عملی یک منهاجی است، این است که خودش را از دیگران، حتی کفار و منافقین، پستتر ببیند تا دچار عجب و تکبر نگردد و همواره بر محافظت ایمان و عمل صالحش، هوشیار و کوشا باشد. در عین حال، باید بداند که مردمان غیرمنهاجی، در حقیقت، دچار نوعی بهیمیت در ملکوت وجودی خود هستند.
اگر به جمع این قاعده و قانون به نحو «فعال» بنگرید، باید چنین نتیجهگیری نمایید:
1. من لایق این نشدهام که از اصحاب منهاج فردوسیان باشم ولی اگر «تلاش» کنم، میتوانم به آن جایگاه برسم.
2. غیر اصحاب منهاج فردوسیان، بهائم هستند، پس باید برای خروج از بهیمه بودن، «تلاش» کنم.
3. اکنون از تمام مردم دنیا، پستتر و بیارزشتر هستم ولی اگر «تلاش» کنم، میتوانم در روز قیامت، رتبهی خوبی در بهشت برین، کسب کنم.
نتیجهی نگرش فعال، تلاش در جهت اصلاح دیدگاهها و اعمال است.
ولی اگر به جمع این قاعده و قانون به نحو «منفعل» بنگرید، چنین نتیجه خواهید گرفت:
1. من از اصحاب منهاج فردوسیان هستم.
2. فقط اصحاب منهاج فردوسیان، انسان هستند و بقیهی مردم، بهیمه هستند.
3. من که منهاجی هستم، اجازه دارم به حقوق دیگران، تجاوز نموده و حقوقشان را نادیده بگیرم.
کاملاً واضح است که نتیجهگیری منفعلانه، عواقب بدی دارد و میتواند بر اثر جمع ناسالم یک قاعده با یک قانون، فاجعهای به بار بیاورد.
پس برای این که بتوانید بین این قاعده و آن قانون، جمع سالم برقرار سازید، نباید خود را از اصحاب منهاج فردوسیان بدانید، بلکه باید امیدوار باشید که روزی ـ شاید روز قیامت ـ از اصحاب منهاج فردوسیان شمرده شوید.
موفق باشید
حاج فردوسی