حاج فردوسی سلام
ضمن عذر خواهی از این که زیاد سؤال میفرستم، زیرا برخی از این سؤالات برای تعدادی از دوستان (جوانانی که مطالب سایت و منهاج را دنبال میکنند) است که از من تقاضا میکنند برایتان ارسال کنم، لذا معذورم. اما سؤالات، این است:
1 ـ آیا این میزان مطاعن که به اولی و دومی علیهما اللعنه نسبت داده میشود صحیح است؟ (به عنوان نمونه، مطاعنی که در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده)
2 ـ کتاب سلیم بن قیس هلالی در منهاج فردوسیان، چه جایگاهی دارد؟
3 ـ با توجه به مستندات تاریخی منهاج فردوسیان، نقش دومی علیه اللعنه در شهادت حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) چه بوده است؟ با عنایت به این که در جایی فرمودهاید: در منهاج فردوسیان معتقدند شهادت آن حضرت بر اثر حمله و سقط جنین، ثابت نشده است.
حاج فردوسی با توجه به حساسیت موضوع، خواهشمندم اگر صلاح میدانید جواب این سه سؤال را به ایمیلم بفرستید و منتشر نفرمایید. از زحمات شما سپاسگزارم. خداوند متعال اجرتان دهد. با سپاس مجدد
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
جواب 1: مهمترین عیبی که در غاصبان خلافت است، «غصب خلافت» است. این عیب به قدری بزرگ و جهانگیر است که امروزه تمام مفاسد جهان بشری، ناشی از همین یک انحراف است. اگر جهان امروز، گرفتار تروریسم، فقر، قحطی، استعمارگری، استثمارگری، قتل، تجاوز، شرک و مانند اینهاست، بدون شک، نتیجهی همان یک عیب و همان یک انحراف است.
پس هر چه عیب و نقص و انحراف که برای این اشخاص برشمرده شود، اگر هزار هزار برابر گردد، نخواهد توانست ذرهای قابل مقایسه با انحراف «غصب خلافت» باشد. با این توجه، هیچ نیازی به بازگو کردن مطاعن فردی و عیوب ظاهری و بیسوادی فقهی آنان نیست. آنان با اجتماعی که یقیناً یکی از اعضایش ابلیس لعین بوده، برترین جریان هدایت جهانی را دچار انحرافی عمیق کردند که تا ظهور منجی (ارواحنا فداه) ادامه خواهد داشت.
به عبارت سادهتر:
میگویند فلان، دچار مرض اُبنه بوده یعنی مفعول واقع میشده است. اگر این مطلب ثابت شود، این کجا و «غصب خلافت الهی» کجا؟ اینهمه همجنسباز که در غرب و شرق عالم پراکندهاند و دچار این بیماری میباشند، فقط دچار یک گناه فردی و یک محرومیت شخصی از عنایات و هدایات الهی هستند ولی نمیتوانند جریان اساسی هدایت را منحرف سازند.
میگویند فلان، آب را با شراب میآمیخت تا تیزی و مستکنندگیاش شکسته شود، این کجا و «غصب مسند جانشینی رسول خدا» کجا؟ اینهمه شرابخوار که میخورند و مست میکنند و افاقه میشوند ولی کاری به کار منحرف کردن جامعهی بشری ندارند. یک فرد معتاد الکلی، موجودی در خودفرورفته است که گاهی اوقات، نمیتواند دست و پای خودش را جمع کند، چه رسد به این که بخواهد جامعهی بشری را تباه سازد.
میگویند فلان، حاصل چند زناست، این کجا و «غصب خلافت نبی الله الخاتم» کجا؟ اینهمه زنازاده در سطح جامعه و جهان، سر در لاک خود دارند و زندگی میکنند، ولی هیچکدام نتوانستهاند ضرری به بشریت بزنند که خلفای جور زدند.
پس مواظب باشید که توجه به مطاعن سطحی و جزئی، شما را از توجه به اصل و اساس جنایات که «غصب خلافت» بود، باز ندارد. سراسر کتابهای عامه، پر است از روایات جعلی و ساختگی در فضایل غاصبان خلافت، ولی اگر فرض کنیم تمام این فضائل، درست باشد، و این فضائل، هزار هزار برابر گردد، نمیتواند گناه «غصب خلافت» را جبران نماید. زیرا خوبیها و فضایل فردی، هیچگاه پاسخگوی منحرف کردن بشریت برای هزاران سال نیست.
جواب 2: جمعبندی نهایی در مورد اعتبار کتاب سلیم بن قیس در کتاب «منابع منهاج فردوسیان» خواهد آمد ولی به اجمال باید گفت، بین محققین در این که چنین کتابی بوده، اختلافی نیست ولی در این که کتاب موجود و منسوب به سلیم، همان کتابی است که سلیم بن قیس هلالی نوشته، تردید و اختلاف است. البته ما تا کنون در تدوین قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، از این کتاب، استفاده نکردهایم.
جواب 3: آنچه مسلّم است، این است که رحلت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به مرگ طبیعی نبوده است، یعنی بر اثر پیری و کهنسالی نبوده است؛ اما اثبات این که بر اثر ضربات جسمی باشد هم مشکل است. از سوی دیگر، تصریح روایت است که آن حضرت، «شهیده» هستند.
در جمعبندی، میتوان چنین نتیجه گرفت که شهادت آن حضرت، بر اثر غصههای فراوان بوده است و البته ضربات فیزیکی به جسم آن بانوی با عظمت که منجر به سقط جنین شده، نیز یکی از این غصهها بوده است. غصههایی که منجر به شهادت آن حضرت شده را میتوان چنین برشمرد: شهادت پدر بزرگوارشان که فخر انبیاء الهی بودند، غصب خلافت که مهترین دغدغهی آن حضرت محسوب میشد، شهادت فرزندشان محسن، ارتداد امت از خلافت که به نحوی، بر باد رفتن ثمرهی تلاشهای پدر بزرگوارشان محسوب میشد و غصههای دیگر.
گریههای فراوان سیدة نساء العالمین در مدت هفتاد و پنج یا نود و پنج روز حیاتشان بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) شاهدی بر این است که آن حضرت، به اصطلاح عامیانه، «دق مرگ» شدند نه این که فقط بر اثر ضربهی در به پهلو و سقط جنین، سه ماه بعد از آن حادثه، رحلت نمایند.
البته باید توجه داشته باشید که این مباحث، ثمرهی تربیتی ندارد و شاید به مطرح کردن و بحثکردنش نیارزد و به نحوی بازماندن از امور تربیتی محسوب شود.
همچنین توجه داشته باشید که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، چیزی برای پوشیدن و مطلبی برای مخفی کردن نیست؛ همه چیز، روشن و آشکار است. آنچه پرسیده شود، اگر ثمرهی تربیتی داشته باشد، پاسخ میدهیم و هیچ موضوعی را دارای حساسیت نمیدانیم.
موفق باشید
حاج فردوسی