سلام علیکم
چرا امام زمان (علیهالسلام) به نائبانشان یک برنامهی تربیتی مثل منهاج فردوسیان ندادند تا همگان از آن استفاده ببرند و این همه حرف و حدیث پیش نیاید؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
آنچه ما آن را «منهاج فردوسیان» نامیدهایم، رودخانهای زلال و شفاف است که از سحرگاه روز بیست و هفتم ماه رجب و از بلندای کوه نور و از آستانهی غار حراء با نزول فرشتهی امین وحی بر استاد اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) جاری شده و تا دامنهی قیامت، جریان دارد و خواهد داشت. واضحات و مسلّمات تشیع اثنیعشری، چیز جدیدی نیست که اکنون آمده و در هزار و چهارصد سال گذشته، در دسترس نبوده؛ بلکه تعالیمی روشن و ناب است که همواره راهنمای مشتاقان کمال و سعادت بوده است.
پس اشکال، از نبودن برنامهی تربیتی نیست، بلکه اشکال، از مریضیهایی است که در جان برخی علمای دینی وجود دارد. مریضیهایی مانند «خودشارع پنداری» یا «کُنجکاوی». مریضی «کنجکاوی» نوعی گرفتاری روحی است که روی دل را از توجه به راه روشن، بازداشته و او را به جستجوی راههای جدید و عجیب، وا میدارد.
این بیماری را با ذکر یک مثال، توضیح میدهم. فرض کنید آقای الف که شخصیت محترم و بانفوذی است، آقای سین را برای میهمانی بزرگی دعوت میکند. سپس یکی از بهترین رانندگانش را برای آوردن آقای سین میفرستد. وقتی راننده با بهترین اتومبیل به نزد آقای سین میرود، آقای سین، به جای سوار شدن بر اتومبیل و اطمینان به راننده که او را به سلامتی به میهمانی آقای الف خواهد رسانید، شروع به فکر کردن برای یافتن راهی دیگر برای رسیدن به میهمانی میکند.
گاهی فکر میکند که محل میهمانی، نباید آن جایی باشد که راننده میگوید، بلکه باید در فلان باغ باشد!
گاهی فکر میکند اگر اتومبیل به آرامی حرکت کند و او به دنبال اتومبیل پیاده برود، بهتر است!
گاهی فکر میکند اگر تختهای را با طناب، به عقب اتومبیل ببندد و بر تخته سوار شود، بهتر است!
گاهی فکر میکند اگر روی تختهی چرخداری بایستد و سپر عقب اتومبیل را محکم بگیرد، بهتر است!
و سعی میکند تمام این راهها را بیازماید و تجربیاتش را به آیندگان، منتقل نماید. آقای سین، با این فکرها و این کارها، فقط و فقط، خودش را آزار میدهد و زمانی به میهمانی خواهد رسید که سفرهها برچیده شده و جز استخوانها و پوست میوهها، چیزی نصیبش نشود.
خدای تعالی، ضیافت بزرگی ترتیب داده با نام «بهشت» و از ما دعوت کرده به آن میهمانی باشکوه برویم. سپس برای این که راه را گم نکنیم و با آسودگی خیال، راه رسیدن به این میهمانی بزرگ را پیدا کنیم، بهترین انسانی که آفریده بود را به عنوان «پیامبر» به سوی ما فرستاد تا دست در دست او نهاده و راهی میهمانی بهشت شویم. اما اکثر متفکرین و دانشمندان، به جای تسلیم شدن به وحی، دست به اکتشاف راه جدید برای رسیدن به میهمانی زدند. اولین اشتباه مهمی که انجام دادند، این بود که آدرس میهمانی بزرگ را جای دیگری دانستند. میزبان کریم، فرستادهاش را با آدرس دقیق میهمانی فرستاد و گفت: «بیا بهشتت دهم، مرو تو در نار ما» ولی متفکرین و اهل معنا، گفتند: میهمانی بزرگ در حضور ذات مقدس الله است نه در بهشت. سپس طالب دیدار ذات اقدس او شدند و سخن از «فناء فی الله» و «بقاء بالله» گفتند و توسن خیال، بر فراز لاهوت تاختند و در وحدانیت، با حضرت احد و واحد، منازعت کردند.
آنگاه برای رسیدن به آن میهمانی عظیم، راههایی ساختند و اعمالی تراشیدند. ذکرهای خاص و نمازهای مخصوص و آداب ویژه، اختراع کردند و نوآوریهای پرطمطراق به بازار معرفت آوردند. هر کدامشان عَلَمی بر دوش کشیده و جمعی را از صراط مستقیم انبیاء و اوصیاء (علیهمالسلام) به سوی اختراعات و اکتشافات خود، خواندند.
اینگونه است که «منهاج فردوسیان» هزار و چهارصد سال است که غریبانه، در میان متدینین و علمای دینی، زیست میکند و رهرو میطلبد و کمتر جوابی میشنود. پس اشکال، نه خدای تعالی بر میگردد و نه به نبی اعظم و نه به وصی معظم، بلکه مربوط به بیماریهای روحی دانشمندان دینی است که میکوشند با «عرفان»، «تصوف» و «فلسفه»، راهی جز آنچه «وحی»، نشان داده است را نشان دهند؛ و البته همیشه ناکام بودهاند.
موفق باشید
حاج فردوسی