سلام
دیشب خواب دیدم در یک صحنه نمایشی تعزیه مانند نقش علی اکبر (ع) را دارم و این نمایش به شکل تعزیه با آن لباسها و شمشیر نیست بلکه به صورت نمایشی با سلاحهای جدید میباشد و اکثریت بازیکنان، بسیجیهای نسل جدید و جوان هستند و من و چند نفری میانسال در این جمعیت هستیم و به جای شمشیر، اسلحه داریم و من کلت کمری داشتم که در یک یورش به دشمن، بقیه که جوانتر بودند، حمله و تیراندازی آنها بیهدف بود (مثل بسیجیهایی که تازه به آنها اسلحه داده میشود که جوگیر میشوند) اما من و آن افراد کم، حسابشده و تاکتیکی با نشانهگیری حمله میکردیم که با تعداد کم تیری که ما میزدیم، دقیق به هدف میخورد اما بقیه لشکر که جوان و زیاد بودند از صد تا تیرشان، یکی به هدف میخورد. من به آنها اعتراض کردم که جو گیر نشوید اینجا میدان جنگ است و آنها هم به ما اعتراض داشتند چرا کم تیر میزنید که ناگهان من و آن چند نفر میانسال را تنها گذاشتند و در میدان تنها ماندیم که بیدار شدم.
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
حکایت خواب شما، حکایت دردآور امروز ماست. کسانی که در مؤسسات فراوان با نیروهای بسیار با بودجههای میلیاردی، در حال جنگ نرم با دشمنان هستند، هدف را درست نمیشناسند و جز اتلاف وقت و نیرو و بودجه، دستاورد قابل توجهی ندارند. آنان که هدف دارند و درد را میشناسند، بر اثر حمایت نشدن، در تنگناهای مختلف هستند. البته برکت و اثر، در تلاشهای آنانی است که دشمن را میشناسند و تیشه را به ریشه میزنند، هر چند با دست خالی و امکانات کم باشند.
تنها گذاشتنِ کسانی که هدف مشخص و درست دارند از سوی آنان که به دنبال هیجانات زودگذر و کارهای سطحی هستند، سابقهی زیادی دارد. در این روزگار غبارآلود، یا باید از فهم و درکتان دست بردارید و همرنگ جماعتِ سرگردان شوید و یا محکوم به تنها ماندن هستید.
موفق باشید
حاج فردوسی