حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

سلام
مدتی است شبهه‌ای که توسط شبکه‌های وهابیت پخش می‌شد، روی ذهنم سنگینی می‌کند و مانع گریستن بر مظلومیت امام حسین (ع) شده است. شبهه این است: کسی که قیام می‌کند و شکست می‌خورد، خودش مقصر است و نباید بر مظلومیتش گریست. می‌خواست قیام نکند تا کشته نشود.
این شبهه موجب شده نتوانم در روضه‌ها مثل گذشته گریه کنم. لطفاً کمکم کنید تا این شبهه‌ام حل شود.
با تشکر

************
باسمه تعالی

آنچه بنده در طی مطالعات عاشورایی‌ام به آن رسیده‌ام این است که حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام)، قصد «قیام» به معنی رایج آن نداشته‌اند و اولین کسانی که بحث قیام امام حسین (علیه‌السلام) را مطرح کردند، بنی امیه بودند. افرادی همانند عمرو بن سعید اشدق که والی مدینه بود، اولین مطرح‌کنندگانِ «قیام» برای امام حسین (علیه‌السلام) بودند.
در مقاتل آمده است: عمرو بن سعید اشدق بعد از شنیدن خبر شهادت آن حضرت، بسیار خوشحال شد و دستور داد در کوچه‏‌هاى مدینه ندا کنند و مردم را از قتل حسین (علیه السلام) آگاهى دهند. همین که خبر شهادت امام (علیه السلام) به گوش مردم رسید، مدینه یک‌پارچه غرق در ماتم و عزا شد، و زنان بنى‌هاشم با ضجّه و شیون و گریه و زارى، در خانه‏‌هاى خود به سوگ آقاى جوانان اهل بهشت نشستند. چون ناله‌ها و گریه‌‏ها به خانه‌ی اشدق رسید، خندید و گفت: «واعیهٌ بواعیهِ عثمان» یعنی این ناله‏‌ها و شیون‏‌ها که از خانه‌هاى بنى‌هاشم بلند مى‌‏شود، در عوض ناله‏‌هایى است که در قتل عثمان از خانه‏‌هاى بنى‌امیه بلند شد. آنگاه رو به قبر پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کرد و گفت: «یَومٌ بِیَومِ بدرٍ یا رسولَ الله» یعنی کشتن امام حسین و اهل بیت ایشان (علیهم‌السلام) در عوض کشتارى است که در روز بدر از ما کردى اى رسول خدا! چون این سخن کفرآمیز را گفت، عده‌‏اى از انصار که در آنجا حضور داشتند به او اعتراض کردند. سپس بالاى منبر رفت و چنین گفت: «ایها الناس! إنَّها لَدَمَهٌ بِدَمَهٍ، وَ صَدَمَهٌ بِصَدَمَهٍ، کم خُطبهٍ بعدَ خُطبهٍ و موعظهٍ بعدَ موعظهٍ حکمهٌ بالغهٌ فما تُغنى النُذُر لقد کان یسُبُّنا و نَمدِحُهُ و یقطعُنا و نَصِلُهُ کَعادتِنا و عادتُه و لکن کیفَ نَصنعُ بِمَن سَلَّ سیفَهُ علینا یُریدُ قتلَنا إلّا أن نَدفعَهُ مِنْ أنفسِنا» یعنی ای مردم، این واقعه، خونی در برابر خونی و صدمه‌ای در برابر صدمه‌ای بود. چه سخن‌ها که بعد از دیگری گفته نشد، و چه موعظه‏‌ها که بعد از دیگری بیان نگردید. این همه حکمت‌هاى بالغه خدا، ولی اثرى در وى نگذاشت. حسین ما را ناسزا می‌گفت ولى ما او را مدح و ثنا مى‌‏گفتیم، او از ما قطع مى‌‏کرد و ما صله‌ی رحم انجام مى‏‌دادیم، اصلاً عادت ما این است و عادت او آن بود! ولى در مورد کسى که شمشیر به سوى ما بکشد و بخواهد ما را بکشد چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که به عنوان حفظ نفس، باید او را از خود دفع کنیم و بکشیم؟!
در این هنگام عبدالله بن سائب بلند شد و گفت: «لو کانتْ حیهٌ و رأتْ رأسَ الحسینِ لَبَکَتْ عینُها و حرَّت کبِدُها» یعنی اگر فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) زنده بود و سر فرزند خویش را مى‏‌دید، چشمش گریان و جگرش بریان مى‌‏شد. هنوز عبدالله سائب سخنش تمام نشده بود که اشدق کلامش را قطع کرد و گفت: «نحنُ أحقُّ بفاطمهَ منکَ، ابوها عمُّنا، و زوجُها أخونا، و امُّها ابنتنا، و لو کانت فاطمه حیهٌ لبکت عینها، و ما لامت من قتلهُ و دفعهُ عن نفسِه» یعنی ما به فاطمه خیلى از تو نزدیکتریم، پدرش عموى ماست، و شوهرش برادر ماست، و مادرش دختر[ی از قبیله‌ی] ماست، اگر فاطمه زنده بود، چشمش گریان می‌شد ولی قاتل او را که از جان خود دفاع کرده است، هرگز ملامت نمى‌‏نمود. [مقتل الحسین علیه‌السلام، سید عبدالرزاق موسوى مُقَرَّم]
در شام نیز وقتی بازماندگان از خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را به صورت اسیر وارد شهر کردند، جار زدند که اینان، خارجی هستند یعنی باقیمانده‌ی کسانی که علیه خلیفه‌ی مسلمین قیام کردند.
دلیل این اتهام هم روشن است؛ کسی که قیام کند و کشته شود، کشنده‌اش را ملامتی نیست. به عبارت ساده، کسی که نمی‌تواند نیروی کافی و نقشه‌ی جنگی مناسب فراهم کند، نباید قیام کند و اگر قیام کرد و کشته شد، نباید حکومت مرکزی که با اقتدار تمام، از آرامش جامعه در مقابل عده‌ای طغیانگر دفاع کرده، ملامت و مؤاخذه شود.
پس تمام سعی بنی‌امیه بر این بود که امام حسین (علیه‌السلام) را قیام‌کننده علیه حکومت مرکزی قلمداد نمایند در صورتی که آن جناب، فقط نمی‌خواستند با یزید بیعت کنند؛ زیرا چنین بیعتی را حرام می‌دانستند؛ ولی حاضر بودند به سرزمین‌های دور همانند یمن بروند و هیچ کاری با یزید و ممالک تحت فرمان او نداشته باشند.
در مقاتل آمده است: امام حسین (علیه السلام) به حضرت علمدار (علیه السلام) فرمودند: حال که تصمیم جنگ گرفته‌‏اى، «فَاطلُب لِهاؤلاءِ الأطفالِ قلیلاً مِن الماء» پس مقدارى آب براى این کودکان خردسال تهیه کن. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نخست به سوى سپاه کوفه رفت و آنان را موعظه و نصیحت کرد، و از خشم و غضب خدا برحذرشان داشت. چون نصایح و مواعظ آن حضرت در آن گروه نابکار اثرى نکرد، خطاب به عمر بن سعد کرد و با صداى بلند فرمود: اى پسر سعد! این حسین فرزند دختر پیامبر (صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) است که اصحاب و یاران و افراد خاندانش را کُشتید، و اینک زنان و دختران و فرزندان وى جگرشان از تشنگى مى‏‌سوزد، صدایشان به العطش بلند است، مقدارى از آب به آنان بدهید. چرا آب را روى آنها بسته‌‏اید با اینکه او مى‏‌گوید: بگذارید من سرزمین حجاز و عراق را ترک کنم و به روم و هند (هر جا که شما مى‌‏خواهید) بروم. ولى شمر (لعنه الله علیه) با صداى بلند فریاد کشید: اى فرزند ابوتراب! اگر تمام روى زمین را آب فراگیرد و اختیار آن در دست ما باشد، مادام که با یزید، بیعت نکنید، یک قطره از آن، به شما نخواهیم داد. [مقتل الحسین علیه‌السلام، سید عبدالرزاق موسوى مُقَرَّم]
کسی که قیام می‌کند، نباید سردار ارشد سپاهش، چنین مظلومانه تقاضای آب کند و یادآور شود که او کاری با شما و سرزمینتان ندارد، فقط بگذارید اهل و عیالش را بردارد و به سرزمین‌های دور برود.
آیا تدبیر جنگی امام حسین (علیه‌السلام) از مختار ثقفی کمتر بود که مختار توانست پیروزی‌هایی به دست آورد و چند سالی حکومت کند ولی آن حضرت، قیام کردند و حتی یک روز نتوانستند روی پیروزی و حکومت را ببینند؟!
آیا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) که جدا از امامت و وصایت نبی اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) فرزند پهلوان عرب و از سرداران و طراحان نظامی بودند، به اندازه‌ی افراد معمولی جامعه نمی‌دانند که برای قیام، نیاز به مطالعات گسترده و نقشه‌های دقیق و نیروهای کارآمد است و نباید با لشکری متشکل از زن و بچه‌ی شیرخوار و پیرمرد و جوان مریض و با مرکبی چون شتر، قیام کرد؟!
اگر اتهام قیام به آن حضرت را بپذیریم، باید اشکال ابن تیمیه‌ی ملعون را نیز بپذیریم که می‌گوید:‌
«وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْخُرُوجِ لَا مَصْلَحَهُ دِینٍ وَ لَا مَصْلَحَهُ دُنْیَا، بَلْ تَمَکَّنَ أُولَئِکَ الظَّلَمَهُ الطُّغَاهُ مِنْ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ ـ حَتَّى قَتَلُوهُ مَظْلُومًا شَهِیدًا، وَکَانَ فِی خُرُوجِهِ وَ قَتْلِهِ مِنَ الْفَسَادِ مَا لَمْ یَکُنْ حَصَلَ لَوْ قَعَدَ فِی بَلَدِهِ، فَإِنَّ مَا قَصَدَهُ مِنْ تَحْصِیلِ الْخَیْرِ وَ دَفْعِ الشَّرِّ لَمْ یَحْصُلْ مِنْهُ شَیْءٌ، بَلْ زَادَ الشَّرُّ بِخُرُوجِهِ وَ قَتْلِهِ، وَ نَقَصَ الْخَیْرُ بِذَلِکَ، وَ صَارَ ذَلِکَ سَبَبًا لِشَرٍّ عَظِیمٍ. وَ کَانَ قَتْلُ الْحُسَیْنِ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ، کَمَا کَانَ قَتْلُ عُثْمَانَ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ» [منهاج السنه، ابن تیمیه، تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبی القاسم بن محمد ابن تیمیه الحرّانی الحنبلی الدمشقی، المتوفى: ۷۲۸ هـ ق، جلد ۴، صفحه‌ی ۵۳۰]
ترجمه: و در قیام (حسین)، نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا؛ بلکه این ظالمین سرکش بر ضد نوه‌ی رسول خدا قدرت پیدا کردند تا این که او را مظلوم و شهید کشتند؛ و در قیام او و کشته شدن او آن قدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود آن قدر فساد نمی‌شد! پس آن چیزی که او قصد آن را داشت از به دست آوردن نیکی و دفع بدی، اصلاً حاصل نگشت؛ بلکه بدی به سبب قیام او زیاد شد و خیر کم گردید؛ و این سبب شرّ بزرگی شد؛ و کشته شدن حسین سبب فتنه‌های بسیار گشت؛ همان طور که کشته شدن عثمان سبب فتنه‌های بسیار گشت.
در حالی که واقعیت این است که قیامی در کار نبوده، بلکه فقط و فقط آن گوشواره‌ی عرش الهی و آقای جوانان بهشت را مظلومانه با لب تشنه در بین دو نهر آب به شهادت رساندند که حرارتی ابدی در قلوب مؤمنین شد و نام و یادش مایه‌ی جاری شدن اشک‌ها گردید. رسم بشر این است که برای سردارانی که قیام می‌کنند و شکست می‌خورند، اشک نمی‌ریزد بلکه بر «مظلوم» اشک می‌ریزد و آن جناب، «سید المظلومین» بود، به همین دلیل است که بعد از گذشت هزار و چند صد سال، هنوز هم دل‌ها بریان و چشم‌ها گریان است. پس به قول شاعر:

ای قوم درین عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید
با این دل مرده، خنده تا چند؟! امروز درین عزا بگریید
فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید
از خون جگر، سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید
وز معدن دل به اشکِ چون دُر بر گوهر مرتضا بگریید
دل خسته‌ی ماتم حسینید ای خسته‌دلان، هلا بگریید
در گریه، سخن نکو نیاید من می‌گویم، شما بگریید
بر جور و جفای آن جماعت یکدم ز سر صفا بگریید
در گریه، به صد زبان بنالید در پرده، به صد نوا بگریید
تا شسته شود کدورت از دل یکدم ز سر صفا بگریید

البته سخن و شاهد بر این مدعا، بسیار زیاد است که سعی کرده‌ام تمام آن را در کتاب «نقدی بر قیام امام حسین (علیه‌السلام)» بیاورم. امیدوارم این مختصر، در اصلاح دیدگاه‌تان نسبت به ظالم و مظلوم، مفید افتاده و شبهه‌یتان منحل شده و چشمه‌ی اشکتان بر آن سید مظلومان، جوشیدن مجدد گرفته باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است