حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

با سلام
لطفاً به این سؤالات، پاسخ عنایت فرمایید:
شماره یک: دیدگاه شما درباره آفاق و انفس که در قرآن آمده چی هست؟
شماره دو: دیدگاه شما درباره این موضوع که اگر ابوذر، آنچه را که سلمان می‌داند را بداند کافر می‌شود چیست؟
شماره سه: درباره اینکه گفته میشه قرآن بطن در بطن معنا داره، دیدگاه شما چی هست؟
شماره چهار: درباره اینکه معصومین برای سوال هر شخص، پاسخی می‌دهند به اندازه ی درک همون شخص؛ و ممکن هست که به ده نفر که یک سوال بپرسن، ده پاسخ متفاوت بدن، دیدگاه شما چی هست؟
شماره پنج: بر اساس چه چیز انسان، ائمه علیهم السلام پاسخ متفاوت می‌دهند؟
شماره شش: دیدگاه شما درباره این گفتار امام صادق علیه السلام چیست؟ «علم نوری است که خداوند به قلب هرکس که بخواهد می‌افکند»

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: کلمات «آفاق» و «انفس» در قرآن کریم آمده است، آنجا که می‌فرماید:
«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» [سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 53]
ترجمه: به زودی نشانه‏های خود را در افقها و در دل‌هایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است.
مرحوم طبرسی در باره‌ی تفسیر این آیه می‌نویسد: در معنی این آیه با پنج قول اختلاف شده است:
1 ـ معنی آنست که به زودی حجت‌ها و نشانه‏‌های خود را بر توحید در آفاق جهان و اقطار آسمانها و زمین از خورشید و ماه و ستارگان و گیاهان و درختان، و دریاها، و کوه‏‌ها، و لطائف صنعت و بدایع حکمت آفرینش وجود خودشان، به آنان نشان خواهیم داد، تا برای آنان ظاهر شود که خداوند حق است، به نقل از عطاء و ابن زید.
2 ـ از سدی و حسن و مجاهد نقل شده است یعنی: به زودی آیات و دلائل خود را بر صدق محمّد (ص) و صحت نبوّت حضرتش در آفاق به‏ آنان نشان خواهیم داد، و در آفاق جهان با فتوحاتی که برای آن حضرت و مسلمانان خواهد شد، و در وجود خودشان که عبارت باشد از فتح مکه آیات الهی را به آنان خواهیم نمود.
و بعضی هم گفته‏‌اند منظور از این آیه عبارتست از ظهور حضرت محمّد (ص) بر آفاق جهان و بر مکه تا بدانند قرآنی را که حضرت آورده است حق است و از طرف پروردگار بوده است، زیرا بدین وسیله خواهند فهمید حضرت محمّد که تک و تنها و بی‌‏یار و یاور بود از طرف خداوند تأیید می‌گردید.
3 ـ از قتاده است که منظور از آیات آفاقی جریاناتی است که خداوند در ملت‌های پیشین به وجود آورده است، و آیات انفس عبارتست از جریان جنگ بدر.
4 ـ یعنی: بزودی آیات خود را در آفاق به آنان خواهیم نمود تا بصدق گفتار حضرت که از حوادث به آنان اطلاع میداد پی ببرند (و فی انفسهم) یعنی: شق القمر که در مکه اتفاق افتاد تا بدانند که خبرهای حضرت، حق بوده از جانب پروردگار بزرگ است.
5 ـ از زجاج نقل شده است که یعنی: به زودی آثار گذشتگان از ملت‌ها را که پیامبران را تکذیب می‏‌کردند و آثار آفرینش الهی را در تمامی بلاد به آنان نشان خواهیم داد، و نیز در وجود خودشان به آنان نشان خواهیم داد که چگونه نطفه بودند، سپس بصورت علقه و مضغه و استخوان در آمدند و آن گاه گوشت بر استخوان‌ها روئیده شد، و سپس به آنان عقل و تشخیص داده شد، و همه این‌ها دلالت دارد بر اینکه فاعل این اعمال خدایی است بی‏‌مانند. [مجمع البیان فى تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، جلد ‏22، صفحات 86 و 87]
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌نویسد:
کلمه «آفاق» جمع افق است که به معنای ناحیه است. و کلمه «شهید» به معنای شاهد، و یا به معنای مشهود است، و البته معنای دوم با سیاق آیه مناسب‏‌تر است. و ضمیر «انه» به طوری که از سیاق برمی‏‌آید به قرآن برمی‏‌گردد. آیه قبلی هم که کفر مشرکین در قرآن را ذکر می‏‌کرد مؤید آن است. و بنا بر این، پس آیه مورد بحث این وعده را می‏‌دهد که خدای سبحان به زودی آیاتی در آفاق و در نفس خود بشر نشان می‏‌دهد، تا برای همه روشن گردد که قرآن حق است.
و آیاتی که بتواند حقانیت قرآن را اثبات کند، آیاتی از خود قرآن خواهد بود که از حوادث و وعده‏‌هایی خبر می‏‌دهد که به زودی واقع خواهد شد، مانند آیاتی که خبر می‏دهد که به زودی خدای سبحان پیامبرش و مؤمنین را یاری می‏کند، و زمین را در اختیار آنان قرار داده، دین آنان را بر تمامی ادیان غلبه می‏دهد و از مشرکین قریش انتقام می‏گیرد.
هم چنان که دیدیم اینطور شد، نخست پیامبر خود را دستور داد تا از مکه به مدینه هجرت کند، چون دیگر کارد به استخوان رسیده بود، و آن جناب و مؤمنین به وی در نهایت شدت قرار گرفته بودند، نه کسی ما فوق خود داشتند تا در زیر سایه قدرت او ایمن باشند، و نه در خانه خود می‏توانستند درنگ کنند، و بعد از هجرت، صنادید و بزرگان قریش را در بدر شکست داد، و مدام امر آن جناب بالا می‏گرفت تا آنکه مکه بدست حضرتش فتح شد، و همه شبه جزیره عرب بفرمانش در آمد، و بعد از آن که خود آن جناب از دنیا رفت، بیشتر آبادی کره زمین به دست مسلمانان فتح گردید، و خدای سبحان آیات خود را در آفاق و نواحی زمین به مشرکین نشان داد، و هم آیات خود را در نفس مشرکین نشان داد، و همه آنان را در بدر به هلاکت رسانید.
البته این حوادث تاریخی از این جهت که حوادثی تاریخی بودند آیت خدا بر حقانیت قرآن نبودند، بلکه از این جهت آیت بودند که قبل از اینکه واقع شوند قرآن کریم از وقوع آنها خبر داده بود، و درست همانطور که قرآن خبر داده بود واقع شد.
احتمال هم دارد مراد از «آیات» و روشن شدن حق به وسیله آن آیات، آن مطلبی باشد که از آیات دیگر استفاده می‏شود، و آن اینکه خدای تعالی به زودی دین خود را به تمام معنای کلمه ظاهر، و بر همه ادیان غالب می‏سازد، به طوری که دیگر در روی زمین غیر از خدای یگانه هیچ چیزی پرستش نشود، و همای سعادت بر سر تمامی افراد نوع بشر بال بگستراند که رسیدن چنین روزی غایت و هدف از خلقت بشر بود. و ما اگر به خاطر داشته‏ باشید این معنا را از آیه شریفه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ»، و آیاتی دیگر استفاده کردیم، و با دلیل عقلی هم تاییدش نمودیم.
و فرقی که بین این وجه با وجه قبلی است، این است که بنا بر وجه اول روی سخن در آیه مورد بحث تنها به مشرکین مکه و پیروان ایشان است. و بنا بر وجه دوم به عموم مشرکین امت است، ولی به هر حال خطاب در آن عمومی و اجتماعی است، و ممکن هم هست بین هر دو وجه جمع کرد.
احتمال هم دارد مراد آن حالتی باشد که انسان در لحظات آخر عمر پیدا می‏کند، که همه پندارهایش نقش بر آب شده، و ادعاهایی که داشت از بین رفته، و دیگر دستش از همه جا بریده، به غیر از خدای عز و جل چیزی برایش نمانده است، مؤید این معنا ذیل آیه و آیه بعد از آن است. و بنا بر این، احتمال ضمیر در «أَنَّهُ الْحَقُّ» به خدای سبحان برمی‏گردد. البته مفسرین در معنای آیه اقوالی دیگر دارند که از نقل آنها صرفنظر کردیم. [ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی، جلد 17، صفحات 613 و 614]
تا اینجا معلوم شد که مفسرین بزرگ، در معنی آفاق و انفس، احتمالاتی داده‌اند که هیچکدام را نمی‌شود بر دیگری ترجیح داد. اما در روایت معتبر آمده است:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ‏ قَالَ: یُرِیهِمْ فِی أَنْفُسِهِمُ الْمَسْخَ وَ یُرِیهِمْ فِی الْآفَاقِ انْتِقَاضَ الْآفَاقِ عَلَیْهِمْ فَیَرَوْنَ قُدْرَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی الْآفَاقِ قُلْتُ لَهُ‏ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ‏ قَالَ خُرُوجُ‏ الْقَائِمِ‏ هُوَ الْحَقُ‏ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاهُ الْخَلْقُ لَا بُدَّ مِنْهُ. [کافی، محدث کلینی، جلد 8، صفحه‌ی 381]
ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از معنی این آیه پرسیدم، فرمودند: در جان‌هایشان به آنان مسخ را نشان خواهیم داد و در افق‌ها، دگرگون شدن افق‌ها بر ایشان را نشان خواهیم داد تا قدرت خدای عز و جل را در جان‌ها و افق‌ها ببینند. گفتم: تا این که حق برایشان آشکار شود، چه معنی دارد؟ فرمودند: آن خروج قائم است که از نزد خدای عز و جل، حق است و مردم آن را خواهند دید و از آن چاره‌ای نیست.
و نیز در روایت دیگری آمده است:
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی (علیه‌السلام) فِی قَوْلِهِ جَلَّ قَائِلًا سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ قَالَ: «الْفِتَنُ فِی الْآفَاقِ وَ الْمَسْخُ فِی أَعْدَاءِ الْحَقِّ» [الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، جلد 2، صفحه‌ی 373، فصل فی ذکر علامات الإمام المهدی]
ترجمه: از امام کاظم (علیه‌السلام) در باره‌ی این آیه پرسیدم، فرمودند: «فتنه‌ها در آفاق و مسخ در دشمنان حق».
چنان که ملاحظه می‌کنید، روایات نیز بیان صریح و شفافی ندارد و کلمات «آفاق» و «انفس» را به روشنی معنی نمی‌کند.

جواب 2: این نکته در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است که فرمودند:
«ذُکِرَتِ التَّقِیَّةُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی‏ قَلْبِ‏ سَلْمَانَ‏ لَقَتَلَهُ‏ ـ و لَقَدْ آخی‏ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَیْنَهُمَا ـ فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ؟ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَایَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ‏ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 401، باب فیما جاء أن حدیثهم صعب مستصعب]
ترجمه: روزی سخن از تقیه در نزد امام سجاد (علیه‌السلام) شد، فرمودند: به خدا قسم اگر ابوذر می‌دانست آنچه در قلب سلمان است، او را می‌کشت در حالی که پیامبر خدا بین آن دو برادری ایجاد نموده بود! پس گمانتان به بقیه‌ی مردم چیست؟ همانا دانش دانشمندان، سخت و دشوار است و آن را جز پیامبر فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا بنده‌ای که خداوند قلبش را امتحان کرده است، تحمل نمی‌نماید.
از این روایت استفاده می‌شود که بعضی از انسان‌ها در این دنیا، ظرفیت و تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف خاص را ندارند ولی در مقابل، برخی دیگر، از چنین ظرفیتی برخوردارند.
اما در مورد این‌ که‌ مفهوم‌ روایت‌ فوق‌ چیست‌ و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چه بوده، چیزی به دست ما نرسیده و تکلیفی به دانستن آن نشده‌ایم و دانستنش نقشی در کمال و سعادت ما ندارد.
نکته‌ای که در این روایت،‌ مشکل است، اثبات برتری سلمان بر ابوذر می‌باشد در حالی که بر طبق روایات دیگر، هر دو در فردوس اعلی هستند و توانسته‌اند به آخرین رتبه از نعمت‌های الهی برسند. ولی از این روایت، مشکل‌تر، این روایت است:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم): «یَا سَلْمَانُ لَوْ عُرِضَ عِلْمُکَ عَلَی مِقْدَادَ لَکَفَرَ، یَا مِقْدَادُ لَوْ عُرِضَ عِلْمُکَ عَلَی سَلْمَانَ لَکَفَرَ» [اختیار معرفة الرجال، کشی، صفحه‌ی 11، سلمان فارسی]
ترجمه: روای می‌‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که فرمودند: رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) فرمودند: ای سلمان اگر علم تو بر مقداد عرضه شود، هر آینه کافر می‌شود. ای مقداد، اگر علم تو بر سلمان عرضه شود، هر آینه کافر می‌گردد.
بر اساس روایت دوم، نه می‌توان سلمان را بالاتر از مقداد دانست و نه مقداد را بالاتر از سلمان و ظاهراً، همان ظرفیت‌های خاص، منظور باشد. و الله اعلم
البته مواظب باشید که صوفیه و عرفا از این حدیث برای اثبات ادعاهای عجیب و غریب خود استفاده می‌کنند، یعنی ادعا می‌کنند حرف‌هایشان همان اسراری است که در حد سلمان است و ابوذر از آن بهره ندارد! در حالی که فقط می‌توان از این روایت فهمید که ظرفیت‌ها مختلف است، اما نمی‌توان فهمید که آن معارف خاص که سلمان داشت و بر ابوذر گران بود، فلسفه و عرفان و تصوف است.

جواب 3: معنی «بطن» قرآن در کتاب «مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان» به صورت مفصل بحث شده است. برای دانستن نظر نهایی و جمع‌بندی منهاجی از بحث «بطن» قرآن، به کتاب «مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان»، نسخه‌ی اول، صفحات 32 تا 41 مراجعه نمایید.

جواب 4: اصل این مطلب، مورد قبول است ولی توجه داشته باشید که جز موارد اندک، بقیه‌ی معارف دینی، از طریق اصحاب درجه‌ی اول و شاگردان مبرز، به صورت روشن و همسو از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) صادر شده و به همان صورت به ما رسیده است.

جواب 5: فشار و خفقان حاکمیت، از یک سو و محدودیت‌ ظرفیت‌ها و پیش‌زمینه‌های فردی، از سوی دیگر، موجب می‌شده تا پاسخ‌هایشان متفاوت باشد. ولی این پاسخ‌های متفاوت، ضرری به مجرای نورانی اصل شریعت نمی‌زده است؛ زیرا توسط شاگردان طراز اول، ثبت و ضبط نمی‌شده تا بنای دین قرار گیرد.

جواب 6: علم حقیقی که موجب می‌گردد تا انسان، راه خروج از ظلمات نفسانی را بیابد، با تحصیل در مدرسه و مطالعه‌ی کتاب‌ها حاصل نمی‌گردد، هر چند تحصیل علوم دینی، می‌تواند نقش مقدمه‌ای برای افاضه‌ی علم حقیقی از جانب خدای تعالی بر قلب‌های آماده باشد. پس همچنان که نمی‌توان به درس‌خواندن امید داشت که موجب رهانیدن از تاریکی‌ها باشد، نباید به تحصیل علوم دینی بی‌رغبت بود، زیرا در موارد فراوان، همین تحصیل علوم دینی، مقدمه‌ی افاضه‌ی علم نورانی شده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است