سلام علیکم
در سالهای قبل آقای … به علت بیماری قلبی از مدیریت … کناره گیری میکند اما به حضرت معصومه س متوسل می شود و بیماری قلبی اش شفا پیدا می کند که بعد مجدد مدیر همان نهاد کشوری می شود و شفای قلب ایشان در محافل سخنرانی مطرح می شود. از جمله یکی از اساتید اخلاق نیز چند سال پیش در ایام میلاد حضرت معصومه س به آن اشاره نمود و به عنوان کرامتی معصومی سالیان سال نقل می شود و خود بنده نیز شخصا این موضوع را از شخص آقای … پرسیدم و ایشان تایید کردند.
اما اخیرا ایشان دچار عارضه شدید قلبی می شود و وی را به تهران منتقل و تحت عمل جراحی قلب قرار می دهند و همچنان وضعیت ایشان نامساعد است.
اما سوال اینکه اگر ایشان را حضرت معصومه س شفا داده اند و در آن مقطع بیماری از بین رفت پس این چه شفایی بود که بیماری برگشت و همان بیماری وی را از پا در آورد و هم اکنون نیز وضعیت ایشان رضایت بخش نیست؟!
و نکته دوم آیا نقل چنین کراماتی و بعد این اتفاق باعث سست شدن مقام حضرت معصومه س در بین مردم نمی شود؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
جواب 1: بعضی شفاها موقت است و آن، به خاطر درخواست خود شخص است که مثلاً میخواهد او را مدتی توفیق خدمت عنایت کنند. این جور شفاها، تا پایان زمانی که درخواست کرده، جواب میدهد و پس از آن، به حالت اول خود بر میگردد.
به عبارت ساده، گاهی شخصی که مثلاً بیماری قلبی، او را از خدمت در جایگاه مربی قرآن بازداشته، متوسل میشود و میخواهد چند سال دیگر به او اجازهی خدمت در همان جایگاه عنایت شود. چنین شخصی شفا میگیرد ولی شفایش موقت است و فقط به خاطر این است که بتواند چند سال دیگر به خدمتی که دوست دارد ادامه دهد. این شفا پس از پایان یافتن دورانی که درخواست داده، برداشته میشود.
گاهی اوقات، شفایی که درخواست میشود، شفای دائم است و تا پایان عمر، ادامه مییابد.
جواب 2: باید کسانی که چنین داستانهایی را تعریف میکنند، به نکتهای که گفتیم توجه داشته باشند و شفای موقت و دائم را برای مردم شرح دهند تا موجب سست شدن ایمانهای سطحی نشود.
اما شایسته است در مورد این سؤال شما، چند نکته را متذکر شوم:
1. نباید ایمان را با شفای فلانی و بهمانی تقویت کرد؛ زیرا اگر به هر دلیلی شفایش خراب شود، ایمان تقویت شده، تضعیف نمیشود، بلکه نابود میشود.
2. ایمانی که با شفای فلانی و بهمانی بیاید و برود و تقویت شود و تضعیف گردد، ایمان نیست بلکه «شِبه ایمان» است و نمیتواند صاحبش را به مدارج عالیه برساند. ایمان باید از مجرایی که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان تعریف کردهایم، تقویت شود تا هیچگاه با اینطور چیزها ضعیف نشده و نابود نگردد.
3. وسعت دادن به دایرهی اهل بیت به معنی وارد کردن امامزادگان در این دایره، خطرات فراوان و آثار سوئی دارد. حضرت معصومه (سلام الله علیها) با تمام جلالت شأن و عظمتی که دارند، جزء سلسلهی انبیا و اوصیا نیستند و نباید در منظومهی تربیتی منهاجی تعریف شوند.
4. از نظر مبانی اعتقادی تشیع اصیل، در طی کردن مسیر کمال و سعادت، ایمان به امامزادگان با انکار آنان، فرقی ندارد. به عبارت ساده، از نظر علم کلام و اعتقادات شیعهی دوازدهامامی، اگر کسی امامزادهای را باور کند یا منکر شود، فرقی در مسلمان بودن و شیعه بودنش ایجاد نمیشود. این مسأله باید برای مردم بازگو شود تا امامزادگان را مساوی با «دین خدا» نشمارند و اگر در شرایطی مانند آنچه نوشتهاید، کرامتی در کار نبود یا شفا را پس گرفتند، دست از دینداری خود برندارند و در اصل دین، شک نکنند.
موفق باشید
حاج فردوسی