حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

سلام
مدتی شده بیمار‌ی‌های کشنده‌ای شیوع پیدا کرده و من خیلی می‌ترسم مبتلا شوم. لطفاً بفرمایید راه‌های در امان ماندن از بیماری‌های کشنده در منهاج فردوسیان چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هیچ بیماری‌ای کُشنده نیست و هر بیماری‌ای می‌تواند کُشنده باشد. هر گاه مهلت حضور انسان در دنیا به سر رسیده باشد، بیماری، بهانه‌ی خوبی برای مردن می‌شود. از قدیم گفته‌اند: «اجلْ‌گشته میرد، نه بیمارِ سخت»؛ یعنی تا اجل و مهلت تعیین شده‌ی هر انسانی فرا نرسد، نمی‌میرد. کهولت سن و مریضی سخت، نشانه‌ی قطعی و فوری مرگ انسان نیست.
خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَا کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کتَابًا مُّؤَجَّلاً؛ هیچ کس جز به فرمان خدا نمی‌میرد، مهلتی است معین شده.» [سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 145]
مولانا امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اِنَّ مَعَ کُلِّ اِنْسانٍ مَلَکَینِ یَحْفظانِهِ فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّیا بَینَهُ وَ بَینَهُ» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 197] یعنی: هر انسانی دو فرشته‌ی نگهبان دارد که چون مقدار [عمرش] به سر رسد، کنار می‌روند [و او را تسلیم مرگ می‌نمایند].
و نیز فرمودند: «کَفی بِالاَجَلِ حارِساً» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 306] یعنی: نگهبانیِ اجل، کافی است. به عبارت ساده، تا زمانی که عمر و مهلت باشد، هیچ بیماری سخت و ضربه‌ی محکم و تصادف شدید و … نمی‌تواند موجب جدا شدن روح از بدن گردد؛ و وقتی عمر به سر رسید و مهلت، پایان یافت، با کوچکترین بیماری یا ضعیف‌ترین ضربه، جان از کالبد تن جدا می‌گردد. حتی مرگ‌هایی هست که کم‌ترین بهانه را هم ندارد. در این مردن‌ها، طعمه‌ی گرگ مرگ، بدون هیچ نشانه و مقدمه‌ای بر زمین می‌افتد و جان می‌دهد. این مرگ را «سکته» می‌خوانند.
درباره‌ی این معنا که بیماری، فقط می‌تواند بهانه‌ی مردن باشد، شعرا و حکمای گذشته، با بیان‌های مختلف، سخن‌ها گفته‌اند.

ای بسا اسب تیزرو که بِمُرد * خرک لنگ، جان به منزل برد (سعدی)
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست * چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست (سعدی)
بسته‌ی مدت است هر شخصی * مانده‌ی غایت است هر جانی (مسعود سعد سلمان)
اجل آفتاب است و ما شبنمیم * چو او بر دمد، ما گسسته دمیم (ادیب نیشابوری)
همه قوم‌ها راست معلوم اجل * که چون وقت آن آید و آن محل
نگرد دگر لحظه‌ای پیش و پس * که یارا ندارد بر آن هیچکس (مجد)

این مطلب را با حکایت زیبای «طبیب و کُرد» از سعدی به پایان می‌برم:

شبی کُردی از درد پهلو نخفت * طبیبی در آن ناحیت بود و گفت:
«از این دست کو برگ رَز می‌خورد * عجب دارم ار شب به پایان برد
که در سینه، پیکانِ تیرِ تتار * به از ثِقل مأکولِ ناسازگار
گر افتد به یک لقمه در روده، پیچ * همه عمر نادان بر آید به هیچ»
قضا را طبیب اندر آن شب بمرد * چهل سال از این رفت و زنده‌ست کُرد
[بوستان، سعدی، باب پنجم در رضا]

موفق باشید
حاج فردوسی

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است