سلام
چرا به بعضی سؤالات ما به بهانه این که ثمره عملی ندارد، جواب نمیدهید؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
سؤالات به طور کلی به دو دسته تقسیم میشود؛ باثمر و بیثمر. سؤالات باثمر آنهایی است که دانستن جوابش، موجب ایجاد بهبودی در امور دنیا یا آخرت میشود. سؤالات بیثمر، آنهایی است که دانستن جوابش با ندانستن جوابش یکی است و هیچ فرقی ایجاد نمیکند.
گاهی تنها فایدهی دانستن جواب برای سائل (پرسشگر) ساکت شدن زمزمههای ذهنی و آرام گرفتن دلش است. به عبارت ساده، گاهی سؤالی میپرسد و وقتی میپرسیم دانستن جوابش چه فایدهای برایت دارد؟ میگوید: میخواهم دلم آرام شود و ذهنم را از چیزی که درگیرش کرده رها سازم. در نظر مربی (تربیتکننده)، این فایده، در مقایسه با فایدههای مهم و اساسیای که بر زمین مانده، به قدری ناچیز است که گاهی با تندی، متربی (تربیتپذیر) را متوجه میکند که باید امور مهمتر را در نظر داشته باشد و از امور بیارزش یا بسیار کمارزش، چشمپوشی نماید.
نمونههای متعددی در روایات ما دیده میشود که استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) در برخورد با اصحاب خاص و نورچشمیها، از این زاویه برخورد کرده و آنان را به امور مهمتر و اساسیتر سوق دادهاند. روایت زیر، نمونهای از این نحوه برخورد تربیتی است:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِّ قَالَ: سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ الصَّادِقَ (علیهالسلام) وَ أَنَا جَالِسٌ عِنْدَهُ عَنِ الْحُورِ الْعِینِ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ الدُّنْیَا أَوْ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ لَهُ: «مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ؟! عَلَیْکَ بِالصَّلَاةِ فَإِنَّ آخِرَ مَا أَوْصَى بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلّم) وَ حَثَّ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ إِیَّاکُمْ أَنْ یَسْتَخِفَّ أَحَدُکُمْ بِصَلَاتِهِ» [قرب الإسناد، حمیری، صفحهی 18]
ترجمه: راوی میگوید در محضر امام صادق (علیهالسلام) بودیم که جناب ابوبصیر از آن حضرت دربارهی حورالعین پرسید که آفریدهای از آفریدگان دنیاست یا آفریدهای از آفریدگان بهشت؟ آن حضرت فرمودند: «به تو چه؟!»
ابوبصیر یکی از اصحاب خاص آن حضرت است و تاب برخورد تند مربی را دارد. حتی باید گفت همینگونه میخواهد تا معلوم شود برای مربیاش ارزشمند است. گاهی برخورد تند مربی، نشان از عمق علاقهی او به متربیاش است. جایگاه ابوبصیر در نزد امام صادق (علیهالسلام) بر ما روشن است؛ لذا این برخورد حضرت را فقط میتوان بر این حمل کرد که میخواهند شاگردشان در مسیر درست بماند و ذهن و دلش به سمت چیزهایی که در کمال و سعادت او نقشی ندارد، متمایل نگردد.
در ادامهی این روایت آمده است که حضرت فرمودند: بر تو باید به نماز؛ زیرا آخرین چیزی که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به آن وصیت نمودند و بر مراعاتش تشویق کردند، نماز بود. بپرهیزید از این که نماز را سبک بشمارید.
این سخن بعدی (توصیه به نماز) را که در کنار سخن اول (به تو چه؟!) میگذاریم، به این مطلب میرسیم که گاهی مربی، باید با قاطعیت، شاگردش را متوجه سازد که از مسیر کمال و سعادت منحرف شده و به سوی امور بیهوده گرایش یافته است.
من نیز گاهی اوقات در مواجهه با سؤالات بیحاصل شاگردانم، با بهرهگیری از این اصل ارزشمند تربیتی، جوابشان را با «به تو چه؟!» میدهم تا حواسشان جمع شده و با سرعت به مسیر اصلی برگردند. عمر انسان آنقدر طولانی نیست که بتوان بخشهایی از آن را صرف امور بیهوده کرد. باید فرصت اندک عمر را غنیمت شمرد و فقط در امور ارزشمند و دارای ثمرهی اخروی یا حداقل ثمرهی دنیوی ورود کرد و از پرداختن به امور بیحاصل و بیثمر، پرهیز نمود.
امیدوارم با این توضیح مختصر، کسانی که سؤالات بیثمر میپرسند و با جواب «به تو چه؟!» روبرو میگردند، رنجیده خاطر نشوند؛ بلکه بدانند این برخورد قاطع، فقط به صلاح خودشان است. امیدوارم هر گاه سؤال بیثمری مطرح کردید و جواب «به تو چه؟!» دریافت نمودید، به جای ناراحت شدن و رنجیدن، مسیر ذهنتان را اصلاح کنید و از خودتان بپرسید: اکنون کدامیک از مسئلههای مهم و ارزشمندم که ثمرات اخروی یا حد اقل دنیوی دارد، بیجواب مانده است؟ سپس آن را بپرسید تا با جوابی درخور و مناسب روبرو گردید.
موفق باشید
حاج فردوسی