سلام
سخنان و آراء برجای مانده از عرفا، فلاسفه، ادبا، مخترعان، مکتشفان و غیره از بزرگان هر قوم، بویژه عرفای معاصر چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
برای ورود به بحث، لازم است مقدماتی را عرض کنم، بعون الله تعالی؛
مقدمهی اول: در منهاج فردوسیان، برنامهی تربیتی برای رسیدن به کمال و سعادت، منحصر در «قرآن کریم» و «روایات معتبر» است.
توضیح: مبنای انحرافی (که به عنوان صوفیه میشناسیم و میشناسانیم) در برخورد با «دین» معتقد است «شریعت» چیزی است و «طریقت» چیز دیگری. بر همین مبنای باطل، امکان دارد کسی معتقد و پایبند به دستورات شرعی نباشد ولی در طریقت، صاحب مقامات عالیه گردد! و همچنین میشود کسی به تمام دستورات شرعی عمل کند ولی اهل تکامل و سعادت نباشد!
یعنی امکان دارد افرادی از دستورات شرعی بیخبر باشند و به آن مقدار که میدانند نیز بیاعتنایی کنند ولی هر شب تا سحر در سفر معراج، عوالم ملکوت را سیر نمایند! همچنین امکان دارد فلان عالم دینی که عمری را در یادگرفتن، یاد دادن و عمل به آموزههای دینی سپری کرده، بویی از عشق و مستی و بادههای اصحاب معرفت نبرده باشد!!
مقدمهی دوم: قرآن کریم به همراه روایات معتبر، برنامهای کامل و جامع است و نیازی به هیچ آیین و مرام و اختراعی ندارد.
توضیح: جریان انحرافی برای این که موجودیت خود را توجیه کند، چنین وانمود میکند که «دین» نمیتواند برنامهی کاملی برای رساندن انسان به کمال و سعادت باشد. وقتی دین (بخصوص دین اسلام که کاملترین و آخرین شریعت آسمانی است) ناقص شد، نیاز است تا افرادی در دورههای بعد از عصر حضور، به ترمیم و رفوکاری دین بپردازند. مثلاً ذکری که از استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) به طور مطلق رسیده را مشروط به اجازهی قطب میکنند یا عدد خاص برایش میگذارند یا شرایط خاصی برای گفتنش قرار میدهند.
مقدمهی سوم: تا زمانی که دستورات دینی از راههای شناخته شده یعنی قرآن کریم و کتابهای معتبر حدیثی و راویان مورد اعتماد نقل شود، جایی برای دست بردن در آنها نیست.
توضیح: پس برای دست بردن در متن دستورات تکاملی دین، باید راههای دیگری تعریف شود تا به راحتی بتوان شیطان و شیطنت را داخل نمود. اصحاب جریان انحرافی برای رسیدن به این مقصود، راههای دیگری مانند خوابها، مکاشفات و الهامات را نیز جزء راههای دریافت دستورات تکاملی قرار دادند.
مقدمهی چهارم: جریان انحرافی (با نام صوفیه، تصوف، عرفان یا هر اسم دیگر) یک شخص نیست بلکه یک تفکر است.
توضیح: هر مقدار که افراد از راه روشن و وسیع (منهاج) دور شوند، به جریان انحرافی بیشتر گرفتار میآیند. پس امکان دارد که شخصی در هزار شأن از شئونات اعتقادی و عملیاش فقط در سه یا چهار گزینه، پیرو جریان انحرافی و دور از منهاج باشد. به دور از انصاف است که چنین شخصی را «صوفی» بنامیم ولی میشود «صوفیگرا» یا «تصوفزده» خواند. پس «صوفیگری» با «صوفیگرایی» خیلی متفاوت است. اولی به کسی گفته میشود که اغلب اعتقادات و اعمالش انحرافی باشد و دومی برای افرادی است که درصد اندکی از اعتقادات یا اعمالشان به انحراف از منهاج متهم باشد.
مقدمهی پنجم: «توهین» و «اهانت» به معنی پایین آوردن شخصی از جایگاه حقیقیاش است.
توضیح: هر کسی در نظام هستی دارای جایگاهی تعریف شده است که به راحتی میتوان تشخیص داد. جایگاههایی مانند: نبی (واسطهی بین خدا و خلق)، وصی (واسطهی بین خلق و نبی)، مؤمن (ایمان آورده در ظاهر و باطن)، منافق (ایمان آورده فقط در ظاهر)، کافر (ایمان نیاورده در ظاهر و باطن)، معاند (ایمان نیاورده و دشمن ایمان آوردگان) و مُعاجز (ایمان نیاورده و در صدد کُشتی گرفتن و زمین زدن خدا در زمین).
پس اگر پیامبر یا وصی پیامبر همرتبهی مؤمنین قرار داده شود، توهین است. اگر کسی که ایمان آورده (مؤمن) در جایگاه منافقین یا کفار قرار داده شود، توهین است.
مقدمهی ششم: اگر کسی در جای خودش نشانده شود، «توهین» نیست بلکه «عدل» است.
توضیح: گاهی وقتها بر اثر توهم خود شخص یا اطرافیان و علاقهمندانش، جایگاهی بالاتر و والاتر از آنچه باید داشته باشد، به شخصی نسبت داده میشود. مثلاً مؤمنی همتراز با نبی یا وصی قلمداد میشود! در اینطور مواقع، اگر آن شخص در جایگاه خودش معرفی شود، توهین نیست بلکه اقتضای عدالت است.
مقدمهی هفتم: «استاد» در منهاج فردوسیان (به معنی کسی که میتوان از او برنامهی کمال و سعادت را دریافت کرد)، فقط و فقط منحصر در وجود مقدس رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و دوازده جانشین بحق آن حضرت (علیهمالسلام) است.
توضیح: با انحصار جایگاه هدایتگری در این ذوات مقدس میگوییم: حتی بزرگانی که بزرگیشان از ناحیهی استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) تأیید شده است مانند:
ـ حضرت اباالفضل (علیهالسلام) که روایت است مقامی دارند که همهی شهدا بر آن غبطه میخورند؛
ـ حضرت سلمان (رضی الله عنه) که روایت است به درجهی دهم [و نهایی] ایمان رسیده است؛
ـ حضرت حمزه (رحمه الله علیه) که شیر خدا و شیر رسول و سید الشهداء [زمان خودش] لقب گرفت؛
ـ حضرت ابوطالب (علیهالسلام) که پدر معنوی اسلام محسوب میشوند و اسلام در تحت حمایتهایایشان پا گرفت؛
ـ حضرت جعفر بن ابیطالب (رضوان الله علیه) که خدای تعالی او را به جای دو دستش که در جنگ جدا شد، دو بال در بهشت عنایت فرمود؛
ـ حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) که زیارتش مانند ثواب زیارت سید الشهداء (علیهالسلام) است.
همچنین بانوان با عظمتی مانند:
ـ حضرت خدیجهی کبری (سلام الله علیها) که مادر معنوی اسلام محسوب میشوند و اسلام در دامن حمایتهای مالی ایشان رشد کرد؛
ـ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) که عالمهی غیر معلّمه و عقیلهی بنی هاشم هستند؛
ـ حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) که تمام مردم روزگار را میتوانند شفاعت کنند و زیارتشان ثواب بهشت دارد.
جزء ارائه دهندگان راه کمال و سعادت نیستند بلکه از پیروان خوب این مکتب نورانی محسوب میشوند.
مقدمهی هشتم: فاصلهی زمانی بین ما و استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) توسط جمعی از معتمدین و امنای امت در رساندن دستوراتشان به نسلهای بعدی با عنوان «محدثین» و «فقها» پُر شده است.
توضیح: چون بیش از هزار سال بین ما و عصر حضور فاصله است، و اکنون دسترسی به شخص نبی (بر اثر رحلت) و شخص وصی (بر اثر غیبت) نداریم، لاجرم باید ـ چنان که استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) دستور دادهاند ـ برای دریافت سخنان و دستورات تکاملیشان به انسانهای امین و مورد اعتماد مراجعه نماییم.
مقدمهی نُهم: «امین» به شخصی گفته میشود که امانت را بدون دستبرد و دستکاری تحویل دهد.
توضیح: پس کسانی که چیزی از امانت کم کرده یا چیزی به آن میافزایند، امین و مورد اعتماد نیستند. برخی دانشمندان و صاحبان نظریه و فرضیه در طول تاریخ اسلام کوشیدهاند نظرات و فرضیههای خود را به نحوی شرعی کرده و برآمده از متن قرآن و اسلام، جلوه دهند. اینان با کنار هم گذاشتن بریدهی آیات، بریدهی روایات و افزودن برخی روایات بیسند، سپس افزودن مقداری تجربیات شخصی و اعتقادات یونانی و هندی (بودایی) به همراه برخی آموزههای عهد عتیق و عهد جدید، دیدگاهها و اعمالی را به عنوان برنامهی کمال و سعادت ارائه دادهاند. اینگونه افراد ـ چون وفادار به متن قرآن، سنت و عترت نبودهاند ـ امین و مورد اعتماد نیستند.
مقدمهی دهم: آنچه به کار ما نیاید، ارزش اثبات یا نفی ندارد.
توضیح: پارهای از دیدگاههای موجود در نزد جوامع و مکاتب مختلف، چون به کار ما در رسیدن به کمال و سعادت نمیآید، ارزش توجه و اثبات یا نفی ندارد. این ارزش نداشتن یک حکم عقلی است یعنی هر کس عاقل باشد، به این مطلب معترف است که آنچه به هیچ نحوی به دردش نخورد یعنی نفع دنیوی یا اخروی برایش نداشته باشد، ارزش توجه و اثبات و نفی ندارد.
برخی افراد نیز اینگونهاند که چون نقشی در مسیر تکاملی ما ندارند، شناختنشان با نشناختنشان یکی است، کسب کردن رضایتشان با کسب نکردن رضایتشان یکی است، خود را به پای آنان انداختن و احترامات فائقه خرج کردن با نکردن یکی است.
مقدمهی یازدهم: مفید نبودن برای ما به معنی بیفایده بودن نیست.
توضیح: خیلی اخبار در دنیا هست که به کار ما نمیآید ولی به معنای این نیست که اخبار بیارزشی باشند، خیلی اشخاص در دنیا بوده و هستند که علم یا هنرشان به درد ما نمیخورد ولی به این معنا نیست که علم یا هنرشان بیفایده بوده است. خیلی از احکام شرعی هست که در تمام عمر حتی یکبار هم مورد ابتلای ما واقع نمیشود و احتیاجی به دانستنش پیدا نمیکنیم ولی این بدان معنا نیست که قسمتی از احکام الهی بیفایده و بیارزش است.
مثلاً اگر تمام اخبار یکسال تلویزیون و اینترنت را مورد بررسی قرار دهید، شاید پنج تا ده خبر مفید برای این شخص خاص داشته باشد، این به معنی توهین به خبرگزاریها و خبرنگارها نیست و به معنی بیارزش بودن خبرها نیز نمیباشد.
مقدمهی دوازدهم: توهین کردن به معنی واقعی آن یعنی یاد کردن با الفاظ زشت یا تمسخر کردن مؤمنین، کاری نکوهیده و مردود است و نشان از پستی توهین کننده دارد.
توضیح: برخی علاقهمندان جاهل و تندرو (که مع الاسف در اطراف همهجور تفکری پیدا میشوند) چون با حسّشان کار میکنند نه با عقل و منطق، به محض احساس دشمنی با یک تفکر، صاحب آن تفکر را هدف بدترین توهینها، تهمتها و تمسخرها قرار میدهند و به این ترتیب در نظر کوتاه خود، حق را ثابت و باطل را نابود میکنند! نکتهی اساسی در روابط انسانی این است که تلاش برای پایین کشیدن دیگران از جایگاه حقیقی و واقعیشان، نشان از وجود یک نوع احساس حقارت در نفس توهینکننده است.
نتیجه: بعد از مقدمات بالا، نظریهی مختار در مورد بزرگان و صلحایی مانند مرحوم قاضی (ره)، مرحوم علامه طباطبایی (ره)، مرحوم حداد (ره)، مرحوم خیاط (ره)، مرحوم دولابی (ره)، مرحوم نخودکی (ره)، مرحوم مجتهدی (ره)، مرحوم کشمیری (ره)، مرحوم پهلوانی (ره)، مرحوم بهجت (ره) مرحوم ملاحسینقلی (ره)، مرحوم بهاری (ره) و مانند این نامآوران عرصهی عرفان، کرامت و سیر و سلوک را اینگونه عرض میکنم:
۱. این گونه آقایان تا آنجایی که دین اسلام (یعنی واضحات و مسلّمات قرآن و روایت معتبر) را در اعتقادات و عمل قبول داشته و عمل بر مقتضایش کردهاند، به کمال و سعادت رسیدهاند. (با توجه به مقدمهی اول)
۲. هر جا که از این گونه آقایان، اضافهای به آموزههای دینی مشاهده شود (مثل عدد گذاشتن برای ذکری که عدد ندارد یا شرط خاص گذاشتن برای عملی که چنان شرطی از ناحیهی شارع نیامده) مورد اعتنا نیست و قبول نمیکنیم ولی تمام آنچه از آیات و روایات معتبر که نقل کنند، بر سر و چشم گذاشته و به جان میپذیریم. (با توجه به مقدمهی دوم)
۳. تا زمانی که اینگونه آقایان دستورات دینی را از راههای شناخته شده قرآن کریم و کتابهای معتبر حدیثی و راویان مورد اعتماد نقل کنند، قبول میکنیم ولی احکام و اعتقاداتی که از راههای دیگری مانند خواب، مکاشفه و الهام به دست آورده باشند را نمیپذیریم. (با توجه به مقدمهی سوم)
۴. هر یک از اینگونه آقایان که در اعتقاد یا عمل از راه روشن و وسیع (منهاج) دور شده و به جریان انحرافی (صوفیه) متمایل شده باشند را «صوفیگرا» یا «تصوفزده» میخوانیم هر چند تمایلش در حد تأیید یک نظر یا یک عمل باشد که به همان مقدار، گرفتار «صوفیگرایی» خواهد بود. (با توجه به مقدمهی چهارم)
۵. جایگاه اینگونه آقایان در نظام هستی، «مؤمن» است و احترام خاصی در نزد اصحاب منهاج فردوسیان و موجودات ذیشعور عالم دارند. (با توجه به مقدمهی پنجم)
۶. کسانی که اینگونه آقایان را از جایگاه حقیقی خود (مؤمن) برتر برده و در حد نبی و وصی میشمارند، در اشتباهند. این گونه آقایان در منهاج فردوسیان در جایگاه خودشان یعنی «مؤمن» مورد تقدیر و احترام قرار میگیرند. (با توجه به مقدمهی ششم)
۷. با توجه به انحصار جایگاه هدایتگری (ارائهی برنامهی کمال و سعادت) در وجود مقدس رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و دوازده جانشین بحق آن حضرت (علیهمالسلام)، بزرگانی که بزرگیشان از ناحیهی استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) تأیید شده بود (و برخی را نام بردیم) نقشی در ارائهی برنامه ندارند، اینگونه آقایان که جای خود دارند. (با توجه به مقدمهی هفتم)
۸. هیچکدام از اینگونه آقایان از سلسلهی جلیلهی محدثین نیستند و اکثر قریب به اتفاقشان نیز از سلسلهی معظمهی فقها خارجند. (با توجه به مقدمهی هشتم)
۹. چون اینگونه آقایان از «محدثین» و «فقها» نیستند، نوبت به بررسی امانت و اعتبارشان نمیرسد. (با توجه به مقدمهی نهم)
۱۰. وقتی کسی نه نبی باشد و نه وصی و نه واسطهی ما تا نبی و وصی، به کار تکامل و سعادت ما نمیآید و کسی که نقشی در کمال و سعادت ما نداشته باشد، ارزش اثبات یا نفی ندارد. (با توجه به مقدمهی دهم)
۱۱. اینکه اینگونه آقایان به درد تربیت و تکامل ما نمیآیند، به معنی بیارزشی و بیفایده بودنشان نیست بلکه برای خودشان درجات عالیهای در بهشت برین کسب کرده و اکنون در نعمتهای بیزوال الهی متنعمند. (با توجه به مقدمهی یازدهم)
۱۲. توهین به اینگونه آقایان مثل یاد کردن از آنان با الفاظ زشت، لعنت فرستادن، تکفیر کردن و مانند اینگونه کارهای جاهلانه، نه تنها در منهاج فردوسیان ممنوع است و عقاب اخروی در پی دارد که عقابهای دنیوی و آثار وضعی خطرناکی دارد. پس الحذر الحذر از توهین، تمسخر و اهانت به ساحت مؤمنین. (با توجه به مقدمهی دوازدهم)
امیدوارم تمام دیدگاه منهاجیام را در این جواب ارائه داده باشم و فصل الخطابی برای موافقین و مخالفین این بحث باشد.
موفق باشید
حاج فردوسی