سلام علیکم
یکی از وعاظ مشهور، در سخنانی پرحرارت، میگوید: «پدر و مادرها را، دستشان را ببوسید. پای مادرت را ببوس. خجالت هم نکش. شاید دفعهی اول خجالت بکشی … پیغمبر فرموده: هر کی پای مادرش را ببوسد، خدا چشمهی زندگیاش را وا میکند … شما دست پدر و مادرتان را ببوسید، اگر به حوایجتان نرسیدید، دانشمند را لعنت بکنید. من این را روی منبر میگویم. با صراحت هم میگویم. شما پای مادرتان را ببوسید، اگر مشکلتان حل نشد، به دانشمند، لعنت بفرستید. چون قولش را پیغمبر داده، خدا قولش را داده!»
لطفاً نظرتان را در مورد این سخنان بفرمایید.
متشکرم
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
بر این فرمایشات، چند انتقاد وارد است:
انتقاد اول: نصیحت کردن مردم به چیزی که از دین خدا نیست، شایستهی سنخنگوی اسلامی نیست. این که ایشان مردم را نصیحت میکند که «پای مادرت را ببوس» خلاف تعالیم حضرت ختمیمرتبت (صلی الله علیه و آله و سلّم) است. نه تنها در تعالیم اسلامی، امری به بوسیدن دست یا پای مادر نشده است، بلکه اجازهی بوسیدن پای امام معصوم (علیهالسلام) داده نشده است. در روایت معتبر آمده است:
عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله (علیهالسلام): نَاوِلْنِی یدَک أُقَبِّلْهَا فَأَعْطَانِیهَا. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک رَأْسَکَ. فَفَعَلَ فَقَبَّلْتُهُ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک رِجْلَک. قَالَ: «أَقْسَمْتُ أَقْسَمْتُ أَقْسَمْتُ» ثَلَاثاً «وَ بَقِی شَیءٌ وَ بَقِی شَیءٌ وَ بَقِی شَیءٌ» [کافی، محدث کلینی، جلد ۲، صفحهی ۱۸۵، باب التقبیل؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد ۱۲، صفحهی ۲۳۴]
ترجمه: یونس بن یعقوب گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: دستتان را بدهید تا ببوسم، دستشان را جلو آوردند. عرض کردم: فدایت شوم، سرتان را، سرشان را جلو آوردند و بوسیدم، گفتم: فدایتان شوم، پایتان را. سه مرتبه فرمود: نه به خدا، نه به خدا، نه به خدا، دیگر چیزی مانده؟ چیزی مانده؟ چیزی مانده؟
انتقاد دوم: نسبت دادنِ سخنی که از رسول خدا یا ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) نیست به آن بزرگواران، از بدترین انواع دروغ است که موجب باطل شدن روزه میگردد. ایشان به صراحت میگوید: «پیغمبر فرموده: هر کی پای مادرش را ببوسد، خدا چشمهی زندگیاش را وا میکند»! اگر منظورشان از «پیغمبر»، پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) باشد، این سخن، افتراء بر آن حضرت است؛ زیرا در هیچیک از منابع معتبر و غیر معتبر، چنین سخنی از آن حضرت، نقل نشده است. پس اگر این سخنان در حال روزه ادا شده باشد، علاوه بر استغفار، قضای روزه را نیز به گردن گوینده آورده است.
انتقاد سوم: شایسته است خطبای گرامی، در زمانی که مردم را به سمت اختراعات و اکتشافات خود سوق میدهند، با احتیاط بیشتری سخن بگویند؛ در حالی که ایشان، بر این مبنای فاسد که «بوسیدن دست پدر و مادر، امر شارع مقدس است»، بنایی پوشالی میسازد که «هر کس چنین کند، حوائجش برآورده خواهد شد»!
امیدوار کردنِ مردم با چیزی که واقعیت ندارد و از پشتیبانی خدای تعالی برخوردار نیست، امر ناشایست است و شاید در پارهای موارد، حرام شرعی باشد.
البته توجه داشته باشید: شاید کسی دست پدر یا مادرش را ببوسد و مشکلی از مشکلاتش حل شود، ولی قطعاً حل آن مشکل، دلیلی بر درست بودن این عمل، نخواهد بود. درست بودن یک دستورالعمل، مربوط به این است که از وحی آمده باشد و درست نبودن یک دستورالعمل به خاطر این است که از اختراعات بشری است. به عبارت دیگر، درست بودن یک عمل مربوط به این است که از «دین» باشد یا از «آئین»؛ آنچه از «دین» باشد، درست و دارای پشتوانهی الهی و آنچه از «آئین» باشد، نادرست و بدون پشتوانهی الهی است.
انتقاد چهارم: دعوت از مردم به لعنت کردن خود، دعوت سنگینی است. وقتی شنوندهی خبیر و با بصیرت، از یک سو میداند که گوینده، دچار جوگرفتگی شده است و حرفش بیاساس و بیسند است و از سوی دیگر، اصرار گوینده را بر «لعنت کردنش» میبیند، دچار حیرت میشود که بالاخره بر این گویندهی سخنان بیسند و نسبتهای نادرست به اولیای دین، لعنت بفرستد یا نفرستد!
در همین قطعه از سخنرانی میبینید که این سخنران، به هدف تأکید بر مبانی غیراسلامی و ساختگی خویش، خودش را به وسط میاندازد و میگوید: «شما دست پدر و مادرتان را ببوسید، اگر به حوایجتان نرسیدید، دانشمند را لعنت بکنید». و باز هم تکرار و اصرار میکند: «من این را روی منبر میگویم. با صراحت هم میگویم. شما پای مادرتان را ببوسید، اگر مشکلتان حل نشد، به دانشمند، لعنت بفرستید».
در اینجا، این سؤال به ذهن میرسد که اگر دست یا پای مادرمان را بوسیدیم و به حوائجمان نرسیدیم، میتوانیم این آقا را لعنت کنیم؟ آیا اجازه و اصرار خودش، مجوّز لعنت او میشود؟ یا این که این سخن، نوعی از ترفندهای خطابه است که برای جا انداختنِ سخن و عمق بخشیدن به آن، به کار میرود و قصد حقیقی در آن نیست.
انتقاد پنجم: همچنان که در انتقاد دوم گذشت، نسبت دادن دیدگاه یا عملی به خدا و رسول و امامان معصومین (علیهمالسلام) به دروغ، معصیت است و موجب بطلان روزه میگردد. مع الاسف، این سخنران مشهور، در پایان این بخش از سخنانش، دو باره دچار معصیت آشکار شده و تمام بار مسأله را بر شانههای وحی میاندازد و میگوید: «چون قولش را پیغمبر داده، خدا قولش را داده!» یعنی خدا و پیامبرش قول دادهاند هر کس پای مادرش را ببوسد، مشکلش حل شود! در حالی که خدا و پیامبر، چنین قولی ندادهاند. نه در آیات قرآن و نه در روایات حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) و نه در احادیث ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) چنین چیزی نیامده است و این سخن دروغ، فقط در اثر جوگرفتگی سخنران، به خدا و پیامبر، نسبت داده شده است.
سخن پایانی: شیخی بر منبر میگفت: دیشب پیامبر خدا را در خواب دیدم که آب مبارک دهان خود را در دهان من انداختند! ظریفی از پای منبر گفت: ای شیخ، از بس دروغ به خدا و پیامبرش نسبت میدهی، آن حضرت خواستهاند تف به ریشت بیاندازند، ولی چون دهانت باز بوده، در دهانت افتاده است!
خدایا منبریهای ما را از نصیحت مردم به سوی نفسانیات خویش و همچنین از نسبت دادن دروغ به خودت و پیامبر بافضیلتت، محافظت بفرما.
موفق باشید
حاج فردوسی