حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

(اصحاب منهاج فردوسیان، انسان‌های ویژه‌ای هستند)

منهاجیّون و منهاجیّات، انسان‌های خاصی هستند که به سبب آتشِ طلبی که خالق متعال در نهادشان به ودیعت نهاده به جستجوی او در آفاق و انفس می‌پردازند، اینان برای رسیدن به معبود و معشوق حقیقی، تن و جان را آماده‌ی هر بلایی داشته و تسلیم خواسته‌ی اویند. اینان به حالتی هستند که ملامت هیچ ملامت‌گری در آنان اثر نمی‌گذارد. قرآن کریم در وصف اینان می‌فرماید:
«یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 54]
ترجمه: در راه خدا جهاد می‏‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‏‌ترسند.
به قول شاعر:

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد * دگر نصیحت مردم، حکایت است به گوشم

نوای دعوت خاص الهی، به گوش جانشان رسیده و رسیدن به فردوس اعلی، آنان را بی‌هوش و مدهوش کرده است. نه زیورهای دنیا در چشمشان رنگی دارد و نه لذت‌های دنیا در کامشان طعمی. با بدن‌هایشان در میان مردم زندگی می‌کنند ولی روحشان وابسته به درجات عالیه‌ی بهشت است. در مردم‌اند و بی‌مردم.
پس اگر مثلاً کسی بگوید: منهاجیّون و منهاجیّات، انسان‌های خاصی نیستند و همه‌ی مردم دنیا می‌توانند از شاهراه منهاج فردوسیان، به سرعت و سلامت به جایگاه‌های عالی بهشت برسند، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: آیاتی از قرآن کریم و روایاتی از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) این ادعا را تصدیق می‌کند که همه‌ی انسان‌ها لایق رسیدن به درجات عالیه نیستند بلکه اندکی از انسان‌ها هستند که می‌توانند بر شاهراه سلامت به سوی سعادت بتازند.

نمونه‌ی 1 (آیه):
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِنَ الجِنِّ وَ الانسِ لهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بهِا وَ لهُمْ أَعْیُنٌ‏ لَّا یُبْصِرُونَ بهِا وَ لهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بهِا أُوْلَئکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئکَ هُمُ الغَافِلُونَ» [سوره‌ی اعراف، آیه‌‌ی 179]
ترجمه: و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‏‌ایم. [از مشخصاتشان این است که‏] دل‌هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی‏‌کنند، و چشمانی دارند که با آن‌ها نمی‌‏بینند، و گوش‌هایی دارند که با آنها نمی‏‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏‌ترند. [آری،] آنها همان غافل‏‌ماندگانند.

نمونه‌ی 2 (روایت):
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «إِنَّ عِنْدَنَا وَ اللهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللهِ وَ اللهِ مَا یحْتَمِلُهُ مَلَک مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ اللهِ مَا کلَّفَ اللهُ ذَلِک أَحَداً غَیرَنَا وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِک أَحَداً غَیرَنَا وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اللهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللهِ أَمَرَنَا اللهُ بِتَبْلِیغِهِ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِیغِهِ فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَ لَا أَهْلًا وَ لَا حَمَّالَةً یحْتَمِلُونَهُ حَتَّی خَلَقَ اللهُ لِذَلِک أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِینَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّیتُهُ وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اللهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّیتَهُ وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ الَّتِی صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّیتَهُ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِیغِهِ فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوا ذَلِک فَبَلَغَهُمْ ذَلِک عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوهُ وَ بَلَغَهُمْ ذِکرُنَا فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَی مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِیثِنَا فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا کانُوا کذَلِک لَا وَ اللهِ مَا احْتَمَلُوهُ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ النَّارِ فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ کمَا بَلَّغْنَاهُمْ وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِک وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ رَدُّوهُ عَلَینَا وَ لَمْ یحْتَمِلُوهُ وَ کَذَّبُوا بِهِ وَ قَالُوا سَاحِرٌ کذَّابٌ فَطَبَعَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِک. ثُمَّ أَطْلَقَ اللهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ الْحَقِّ فَهُمْ یَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْکرَةٌ لِیَکونَ ذَلِک دَفْعاً عَنْ أَوْلِیائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا عُبِدَ اللهُ فِی أَرْضِهِ فَأَمَرَنَا بِالْکَفِّ عَنْهُمْ وَ السَّتْرِ وَ الْکتْمَانِ فَاکتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللهُ بِالْکَفِّ عَنْهُ وَ اسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللهُ بِالسَّتْرِ وَ الْکِتْمَانِ عَنْهُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 402]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: به خدا سوگند در نزد ما رازی از رازهای خدا و دانشی از دانش‌های خداست که ـ به خدا سوگند ـ فرشته‌ی مقرب و پیامبر مرسل و مؤمنی که خدای تعالی قلبش را برای ایمان آزموده باشد، تحمل آن ندارد. به خدا سوگند، خدای تعالی کسی غیر از ما را مکلف به تحمل آن نکرده است و از کسی غیر ما نخواسته است که بدان عبادتش کنیم.
و در نزد ما رازی از رازهای خدا و دانشی از دانش‌های خداست که ما را امر به رساندن آن کرده است، پس از سوی خدای عز و جل رساندیم آنچه امر به رساندنش شده بودیم ولی محل و اهل و کسی که بتواند آن را حمل کند، برای آن نیافتیم تا این که خدای تعالی برای آن گروهی را آفرید از سرشتی که محمد و خاندان و فرزندان او (علیهم‌السلام) آفریده است و از نوری که خدای تعالی از آن نور، محمد و فرزندانش (علیهم‌السلام) را آفریده است. و آنان را از زیادبود رحمتی ساخت که محمد و فرزندانش (علیهم‌السلام) را از آن ساخت. پس آنچه از سوی خدای تعالی امر به رساندنش شده بودیم را رساندیم، پس قبول کردند و تحملش نمودند و یاد ما که به آنان رسید، دل‌هایشان به شناختن و سخنان ما مایل شد. پس اگر آنان از این (سرشت محمد و فرزندان او (علیهم‌السلام) آفریده نمی‌شدند، چنین نمی‌شدند و به خدا سوگند، تحمل پیام الهی ما را نمی‌داشتند.
سپس فرمودند: خدای تعالی گروهی را برای جهنم و آتش آفرید و ما را امر به رساندن پیام الهی به آنان کرد همچنان که به گروه اول باید می‌رساندیم ولی آنان بیزاری جستند و دل‌هایشان متنفر شد و به ما برگرداندند و تحملش نکردند و دروغش خواندند و گفتند: جادوگر دروغگو هستید، پس خدای تعالی بر دل‌هایشان مُهر زد و آن را فراموش کردند. سپس زبان‌هایشان را به گفتن بعض حق باز گذاشت، پس آنان بعض حق می‌گویند ولی دل‌هایشان انکارکننده‌ی آن است. برای این که موجب دفع (ضرر و خطر) از دوستان و اهل طاعتش گردد و اگر چنین نمی‌بود، خدای تعالی در زمینش پرستیده نمی‌شد. پس ما را امر کرد که دست از آنان بکشیم و (نفاقشان) را بپوشانیم. پس بپوشانید آنچه خدای تعالی امر کرده که از آن دست بکشیم و پوشیده بدارید آنچه خداوند امر به پوشیدن آن کرده است.

نمونه‌ی 3 (روایت):
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ: «الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْکبْرِیتِ الْأَحْمَرِ فَمَنْ رَأَی مِنْکمُ الْکبْرِیتَ الْأَحْمَرَ؟» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 242]
ترجمه: راوی می‌گوید شنیدم از امام صادق (علیه‌السلام) که می‌فرمودند: زن با ایمان کم‌یاب‌تر از مرد با ایمان است و مرد با ایمان، کمیاب‌تر از گوگرد سرخ است، کدامیک از شما گوگرد سرخ دیده است؟!

نتیجه‌ی نهاییِ مقدمات:
به هدف لبیک گفتن به «اشتیاق خدای متعال در رسیدن بندگان به قرب او تعالی و تقدس»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 1)
و با ایمان به «ارسال رُسُل»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 2)
با تمسک به ولایت حضرت ختمی مرتبت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 3)
و «ائمه‌ی معصومین» (علیهم‌السلام) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 4)
و بویژه «حضرت صاحب الامر» (ارواحنا فداه) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 5)
با استفاده از آموزه‌های «قرآن کریم» و «بیانات رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 6)
که برای تربیت بشر تا دامنه‌ی قیامت، کافی و وافی است؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 7)
و استجماع کتاب‌های متفرقه؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 8)
دو دسته قوانین (یک دسته مشتمل بر فروعات و واجبات و مستحبات مؤکده و مستحبات؛ و دسته‌ی دیگر مشتمل بر کبائر و محرمات و مکروهات شدیده و مکروهات) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 9)
که از «اهم به مهم» تنظیم شده؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 10)
جهت «عمل کردن»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 11)
برای «افراد خاصی که مشتاق رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی هستند»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 12)
با عنوان «منهاج فردوسیان» یعنی «راه روشن بهشتیان» تدوین گردید.

 

وَ لَهُ المِنَّةُ وَ الحَمْدُ

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است