عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رَضِی اللهُ عَنْهُ) ـ فی مَسَائِلُ عَبْدِ اللهِ بْنِ سَلَامٍ ـ قَال: یا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَنْهَارِ الجَنَّةِ مَا هِی؟
قَالَ: «یا ابْنَ سَلَامٍ لَبَنٌ لَمْ یتَغَیرْ طَعْمُهُ وَ خَمْرٌ وَ عَسَلٌ مُصَفَّی وَ مَاءٌ غَیرُ آسِنٍ»
قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ، فَجَامِدَةٌ هِی أَمْ جَارِیةٌ؟ قَالَ: «بَلْ جَارِیةٌ بَینَ أَشْجَارِهَا»
قَالَ: فَهَلْ تَنْقُصُ أَمْ تَزِیدُ؟ قَالَ: «لَا یا ابْنَ سَلَامٍ»
قَالَ: فَهَلْ لِذَلِک مَثَلٌ فِی الدُّنْیا؟ قَالَ: «نَعَمْ». قَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: «یا ابْنَ سَلَامٍ انْظُرْ إِلَی البِحَارِ تُمْطِرُ فِیهَا السَّمَاءُ وَ تَمُدُّهَا الأَنْهَارُ مِنَ الأَرْضِ فَلَا تَزِیدُ وَ لَا تَنْقُصُ»
قَالَ صِفْ لِی أَنْهَارَ الجَنَّةِ. قَالَ: «یا ابْنَ سَلَامٍ فِی الجَنَّةِ نَهَرٌ یقَالُ لَهُ الکوْثَرُ رَائِحَتُهُ أَطْیبُ مِنْ رَائِحَةِ المِسْک الأَذْفَرِ وَ العَنْبَرِ حَصَاهُ الدُّرُّ وَ الیاقُوتُ عَلَیهِ خِتَامٌ مِنَ اللُّؤْلُؤِ الأَبْیضِ وَ هُوَ مَنْزِلُ أَوْلِیاءِ اللهِ تَعَالَی».
قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ فَصِفْ لِی أَشْجَارَ الجَنَّةِ. قَالَ: «فِی الجَنَّةِ شَجَرَةٌ یقَالُ لَهَا طُوبَی أَصْلُهَا مِنْ دُرٍّ وَ أَغْصَانُهَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ وَ ثَمَرُهَا الجَوْهَرُ لَیسَ فِی الجَنَّةِ غُرْفَةٌ وَ لَا حُجْرَةٌ وَ لَا مَوْضِعٌ إِلَّا وَ هِی مُتَدَلِّیةٌ عَلَیهِ»
قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ فَهَلْ فِی الدُّنْیا لَهَا مِنْ مَثَلٍ؟ قَالَ «نَعَمْ الشَّمْسُ المُشْرِقَةُ تُشْرِقُ عَلَی بِقَاعِ الدُّنْیا وَ لَا یخْلُو مِنْ شُعَاعِهَا مَکانٌ»
قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ فَهَلْ فِی الجَنَّةِ رِیحٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ یا ابْنَ سَلَامٍ فِیهَا رِیحٌ وَاحِدَةٌ خُلِقَتْ مِنْ نُورٍ مَکتُوبٌ عَلَیهَا الحَیاةُ وَ اللَّذَّاتُ یقَالُ لَهَا البَهَاءُ فَإِذَا اشْتَاقَ أَهْلُ الجَنَّةِ أَنْ یزُورُوا رَبَّهُمْ هَبَّتْ تِلْک الرِّیحُ عَلَیهِمُ الَّتِی لَمْ تُخْلَقْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا مِنْ بَرْدٍ بَلْ خُلِقَتْ مِنْ نُورِ العَرْشِ تَنْفُخُ فِی وُجُوهِهِمْ فَتُبْهِی وُجُوهُهُمْ وَ تَطَیبُ قُلُوبُهُمْ وَ یزْدَادُوا نُوراً عَلَی نُورِهِمْ وَ تَضْرِبُ أَبْوَابَ الجِنَانِ وَ تُجْرِی الأَنْهَارُ وَ تُسَبِّحُ الأَشْجَارُ وَ تُغَرِّدُ الأَطْیارُ فَلَوْ أَنَّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ قِیامٌ یسْمَعُونَ مَا فِی الجَنَّةِ مِنْ سُرُورٍ وَ طَرَبٍ لَمَاتَ الخَلَائِقُ شَوْقاً إِلَی الجَنَّةِ وَ المَلَائِکةُ یدْخُلُونَ عَلَیهِمْ فَیقُولُونَ کمَا قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مُحْکمِ کتَابِهِ العَزِیزِ «سَلامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «سَلامٌ عَلَیکمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»
قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَرْضِ الجَنَّةِ مَا هِی؟ قَالَ: «یا ابْنَ سَلَامٍ أَرْضُهَا مِنْ ذَهَبٍ وَ تُرَابُهَا المِسْک وَ العَنْبَرُ وَ رَضْرَاضُهَا الدُّرُّ وَ الیاقُوتُ وَ سَقْفُهَا عَرْشُ الرَّحْمَنِ»
قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَهْلِ الجَنَّةِ کیفَ یصْرِفُونَ مَا یأْکلُونَ مِنْ ثِمَارِهَا وَ کیفَ یخْرُجُ مِنْ أَجْوَافِهِمْ؟ قَالَ: «یا ابْنَ سَلَامٍ لَیسَ یخْرُجُ مِنْ أَجْوَافِهِمْ شَیءٌ بَلْ عَرَقاً صَبّاً أَطْیبَ مِنَ المِسْک وَ أَزْکی مِنَ العَنْبَرِ وَ لَوْ أَنَّ عَرَقَ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ مُزِجَ بِهِ البِحَارُ لَأُسْکرَ مَا بَینَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ مِنْ طِیبِ رَائِحَتِهِ»
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): در پاسخ به سؤالات عبدالله بن سلام که پرسید: مرا از جویبارهای بهشت خبر ده که چیستند؟
فرمودند: «ای پسر سلام، شیری که مزهاش هرگز تغییر نمیکند و شراب و عسلی ناب و آبی که رنگ و مزهاش دگرگون نمیگردد».
ابن سلام گفت: درست گفتی، ای محمد، آیا این جویبارها جامدند یا روان؟
حضرت فرمودند: «در میان درختان بهشت روانند».
ابن سلام پرسید: آیا این جویبارها کاستی و فزونی مییابند؟
فرمودند: «نه ای پسر سلام».
پرسید: آیا برایشان نمونهای در دنیا هست؟ فرمودند: آری. پرسید: چه چیز؟ فرمودند: «ای پسر سلام به دریاها بنگر در آنها از آسمان باران میبارد و از زمین نیز رودها به آنها میریزند اما آب دریاها کم و زیاد نمیشود».
[ابن سلام] گفت: جویبارهای بهشت را برایم وصف کن.
فرمودند: «ای پسر سلام، در بهشت جویباری است که به آن کوثر میگویند. بویش خوشتر از بوی مشک اعلی و عنبر است. ریگهایش دُرّ و یاقوتند و با مرواریدی سفید مُهر شده است. آن، منزلگاه دوستان خدای بلند مرتبه است».
[ابن سلام] گفت: راست گفتی ای محمد. پس [اینک] درختان بهشت را برایم وصف کن.
فرمودند: «در بهشت درختی است به نام طوبی، ریشهاش از دُرّ است و شاخههایش از زبرجد و میوهاش گوهر، در بهشت هیچ غرفه و حجره و جایی نیست جز آن که [شاخهای از شاخههای این درخت] بر آن سرازیر [و آویزان] است».
[ابن سلام] گفت: راست گفتی ای محمّد. آیا در دنیا نمونهای [برای آن درخت، وجود] دارد؟
فرمودند: «آری، [نمونهاش،] خورشید تابان که بر همه جا میتابد و جایی از شعاع آن تهی نمیماند».
[ابن سلام] گفت: راست گفتی ای محمّد. آیا در بهشت باد هست؟
فرمودند: «آری، بادی در آن هست که از نور آفریده شده و زندگی و لذتها بر آن نوشته شده است [که با وزیدن خود، زندگی و لذت میافزاید] و به آن «بهاء» گفته میشود. چون مردم بهشت، شوق زیارت [جلوههای ویژهی] پروردگار خود کنند، آن باد بر آنان بوزد که [ناشی] از [اختلاف] گرما و سرما [در دو ناحیه] نیست، بلکه از نور عرش آفریده شده است. در چهرههایشان میدمد و [بدان سبب،] چهرههایشان نورانی میشود و دلخوشمی گردند، و نوری به نورشان افزوده میشود و به درهـای بهشت میزند و نهـرها روان میگردند و درختها تسبیحخوان میشوند و پرندهها نغمهساز کنند. پس اگر تمام آنها که در آسمانها و زمین هستند بر پا باشند و آوای شـادی و خوشیای که در بهشت است را بشنوند، از شوق بهشت، همه جان دهند. و فرشتهها بر آنها در آیند و چنان که خدای عزّ و جلّ در کتاب استوارش فرموده [بگویند:] درود بر شما [که] پاکید، در آیید در آن [بهشت برای عمری] جاویدان، درود بر شما به سزای شکیبایی شما. چه خوش است خانهی عُقبی».
[ابن سلام] گفت: راست گفتی ای محمّد. بگو زمین بهشت از چیست؟
فرمودند: «ای پسر سلام، زمینش، طلا و خاکش، مشک و عنبر و سنگریزهاش، دُرّ و یاقوت و سقفش، عرش [خدای] رحمان است».
[ابن سلام] گفت: راست گفتی ای محمّد. بگو اهل بهشت چگونه میوههای آن را صرف میکنند و چگونه از درونشان به در میآید؟
فرمودند: «ای پسر سلام، از درونشان چیزی در نمیآید بلکه عرقی میریزند خوشبوتر از مشک و پاکیزهتر از عنبر، و اگر عرق یک مرد از اهل بهشت با دریاها[ی دنیا] آمیخته شود، آنچه میان آسمان و زمین است از بویش مست میشوند»
[بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 57، صفحهی 256]