سؤال: چطور در منهاج فردوسیان، شخص غائب میتواند «استاد» باشد؟
جواب: این سؤال در حقیقت، در بردارندهی سه سؤال است؛
سؤال اول: وقتی به امام غائب، دسترسی ندارم، آن استاد بزرگوار چگونه از حال و هوای من و خواستهها و نیازهای کنونی و آیندهام با خبر میشود؟ (یعنی من بگویم و او نشنود)
سؤال دوم: وقتی به امام غائب، دسترسی ندارم، آن استاد بزرگوار چگونه اثر تربیتی و اصلاحی خودش را در قلب و روح و روان من میگذارد؟ (یعنی او بگوید و من نشنوم)
اما جواب سؤال اول: طبق روایات صحیحی که از استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) در دست است و همچنین نامههایی که از ناحیهی صاحب الامر استاد حاضر (ارواحنا فداه) صادر شده، آن بزرگوار همواره از حال ما مطّلع و از رشد و سقوط ما باخبرند.
اگر کسی به این مطلب، (یعنی اطلاع دائم امام از حال دوستداران و شیعیانشان) اعتقاد و اعتراف نداشته باشد، باید در شیعه بودنش تردید کند.
اما جواب سؤال دوم: طبق روایات صحیح، نقش ولی خدا (نبی یا وصی)، نقش وساطت فیض بین ذات مقدس پروردگار و عوالم مادون است. بر طبق این اصل، حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) هر وقت که بخواهند، و هر گونه که بخواهند، عنایت خاصشان را شامل حال هر شخصی که بخواهند، از موجودات عوالم مادون میکنند. یعنی آن استاد معظم، هر گونه که صلاح بدانند، عنایت و هدایتشان را به مشتاقان کوی حق، نثار میدارند و هیچ چیزی نمیتواند مانع این فیض عالی باشد. اگر کسی این مطلب را منکر شود، باید در اصل مسلمان بودن خودش تردید کند.
سؤال سوم: بعد از جواب دو سؤال سابق، سؤال دیگری پدید میآید که گرچه از لحاظ علمی و تئوری قبول کردیم که آن جناب از حال ما آگاهند و توانایی دارند ارشادات و هدایتهایشان را در هر زمان و مکان و شرایط، به یاری مشتاق کمال و سعادت برسانند، ولی در عالم خارج و واقع، این امکان که مشتاقان به حضور شریفشان رسیده و دستور عملی بگیرند، نیست. در حالی که جویای کمال و سعادت (سالک / مرید) نیاز به دستوراتی برای اجرا کردن دارد که با قبول استادی حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) این کمبود به شدّت احساس میشود.
جواب سؤال سوم: به استناد روایات فراوانی که از استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) در دسترس ماست، آموزههای اسلام تا روز قیامت، ثابت است و حلال و حرام نبوی، تغییری نخواهد یافت. یعنی حتی در زمان ظهور آن حضرت نیز متن اجرایی احکام الهی، قرآن کریم و سنت نبوی خواهد بود.
همچنین در برخی توقیعات که از ناحیهی آن عزیز (ارواحنا فداه) صادر شده، جواب سؤالات را با روایاتی از پدران معصومشان مانند امام صادق (علیهالسلام) دادهاند. این مطلب، نشانگر آن است که سخن و دستورات آن جناب، چیزی غیر از دستورات استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و استادانِ قبل از ایشان نیست و تمام خواستهی آن بزرگوار (ارواحنا فداه) عمل کردن به آموزههای موجود در قرآن کریم و سنت است.
پس اگر روزی برای اهل دلی تشرّف به محضر شریفشان حاصل شد، آنچه به صورت شفاهی دستور بفرمایند، همان است که قبلاً اجداد معصومینشان فرمودهاند و اکنون به صورت مکتوب در دست ماست.
نتیجهی نهایی: با این حساب، اگر کسی به فرمایشات قرآن کریم و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) عمل نماید و پیوسته متوسل به ولایت الهی حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) باشد، محال است به مقاصد عالیهی انسانیت دست نیابد.