قال الباقر (علیهالسلام): «إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حَیثُ أُسْرِی بِهِ لَمْ یمُرَّ بِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِ اللهِ إِلَّا رَأَی مِنْهُ مَا یحِبُّ مِنَ البِشْرِ وَ اللُّطْفِ وَ السُّرُورِ بِهِ حَتَّی مَرَّ بِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِ اللهِ فَلَمْ یلْتَفِتْ إِلَیهِ وَ لَمْ یقُلْ لَهُ شَیئاً فَوَجَدَهُ قَاطِباً عَابِساً. فَقَالَ: یا جَبْرَئِیلُ مَا مَرَرْتُ بِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِ اللهِ إِلَّا رَأَیتُ البِشْرَ وَ اللُّطْفَ وَ السُّرُورَ مِنْهُ إِلَّا هَذَا فَمَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مَالِک خَازِنُ النَّارِ هَکذَا خَلَقَهُ رَبُّهُ. قَالَ: فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَطْلُبَ إِلَیهِ أَنْ یرِینِی النَّارَ. فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ (علیهالسلام): إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ قَدْ سَأَلَنِی أَنْ أَطْلُبَ إِلَیک أَنْ تُرِیهُ النَّارَ. قَالَ: فَأَخْرَجَ لَهُ عُنُقاً مِنْهَا فَرَآهَا فَلَمَّا أَبْصَرَهَا لَمْ یکنْ ضَاحِکاً حَتَّی قَبَضَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ»
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: «شبی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): [برای سفر پر رمز و راز معراج] به آسمان برده شدند، بر هر یک از مخلوقات خدا که گذشتند، او را نسبت به خود، خوشرو و مهربان و خندان یافتند، تا آن که بر یکی از مخلوقات خدا گذشتند که نه به ایشان نگریست و نه به ایشان چیزی گفت، و چهرهای در هم و عبوس داشت. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) [به جبرئیل] فرمودند: ای جبرئیل، من بر هر یک از مخلوقات خدا که گذشتم او را خوشرو و مهربان و شادمان دیدم مگر این یکی. او کیست؟
جبرئیل گفت: او مالک [نام دارد و] دوزخبـان است. پروردگـارش او را همینگونه آفریده است.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: دوست دارم که از او بخواهی آتش [دوزخ] را به من نشان دهد. جبرئیل به مالک گفت: این، محمد پیامبر خداست. از من خواست تا از تو تقاضا کنم که آتش را به او بنمایانی.
مالک، عدهای [از دوزخیان] را از دوزخ بیرون آورد و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): آنان را دید و با دیدن آنها تا زمانی که خداوند عز و جل جانش را ستاند، دیگر نخندید».
[امالی، شیخ صدوق، صفحهی 696؛ زهد، حسین بن سعید، صفحهی 99؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، جلد 557؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 18، صفحهی 341]