حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

لَمـّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآیةُ عَلَی النَّبِی‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ * لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» بَکی النَّبِی‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) بُکاءً شَدِیداً وَ بَکتْ صَحَابَتُهُ لِبُکائِهِ وَ لَمْ یدْرُوا مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ (علیه‌السلام) وَ لَمْ یسْتَطِعْ أَحَدٌ مِنْ صَحَابَتِهِ أَنْ یکلِّمَهُ وَ کانَ النَّبِی‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) إِذَا رَأَی فَاطِمَةَ [سلام الله علیها] فَرِحَ بِهَا. فَانْطَلَقَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ إِلَی بَابِ بَیتِهَا وَ أَخْبَرَهَا بِخَبَرِ النَّبِی‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) وَ بُکائِهِ. فَنَهَضَتْ وَ التَفَّتْ بِشَمْلَةٍ لَهَا. فَلَمَّا دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَی النَّبِی‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) قَالَتْ: یا أَبَتِ فَدَیتُک مَا الَّذِی أَبْکاک؟! فَذَکرَ لَهَا مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ مِنَ الآیتَینِ المُتَقَدِّمَتَینِ. فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُ [سلام الله علیها] عَلَی وَجْهِهَا وَ هِی تَقُولُ: الوَیلُ ثُمَّ الوَیلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ.
فَسَمِعَ سَلْمَانُ فَقَالَ: یا لَیتَنِی کنْتُ کبْشاً لِأَهْلِی فَأَکلُوا لَـحْمِی وَ مَزَّقُوا جِلْدِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ!
وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ: یا لَیتَ اُمِّی کانَتْ عَاقِراً وَ لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ!
وَ قَالَ عَمَّارٌ: یا لَیتَنِی کنْتُ طَائِراً فِی القِفَارِ وَ لَمْ یکنْ عَلَی حِسَابٌ وَ لَا عِقَابٌ وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ!
وَ قَالَ عَلِی (علیه‌السلام): یا لَیتَ السِّبَاعُ مَزَّقَتْ لَـحْمِی وَ لَیت اُمِّی لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ! ثُمَّ وَضَعَ عَلِی (علیه‌السلام) یدَهُ عَلَی رَأْسِهِ وَ جَعَلَ یبْکی وَ یقُولُ: وَا بُعْدَ سَفَرَاهُ، وَا قِلَّةَ زَادَاهُ، فِی سَفَرِ القِیامَةِ یذْهَبُونَ، وَ فِی النَّارِ یتَرَدَّدُونَ، وَ بِکلَالِیبِ النَّارِ یتَخَطَّفُونَ، مَرْضَی لَا یعَادُ سَقِیمُهُمْ، وَ جَرْحَی لَا یدَاوَی جَرِیحُهُمْ، وَ أَسْرَی لَا یفَکُّ أَسِیرُهُمْ، مِنَ النَّارِ یأْکلُونَ، وَ مِنْهَا یشْرَبُونَ، وَ بَینَ أَطْبَاقِهَا یتَقَلَّبُونَ، وَ بَعْدَ لُبْسِ القُطْنِ وَ الکتَّانِ مُقَطَّعَاتِ النَّارِ یلْبَسُونَ، وَ بَعْدَ مُعَانَقَةِ الأَزْوَاجِ مَعَ الشَّیاطِینِ مُقَرَّنُونَ».

وقتی این دو آیه بر رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): نازل شد «و قطعاً وعده‏گاه همـه‌ی آنان دوزخ است. [دوزخى‏] که براى آن، هفت در است، و از هر درى بخشى معین از آنان [وارد مى‏شوند]»، حضرت گریه‌ی شدیدی کردند و اصحاب [نیز] از گریه‌ی آن حضرت گریستند بدون اینکه بدانند جبرئیل چه آیه‌ای نازل کرده است؛ و هیچ کس را یارای سخن گفتن با آن حضرت نبود. [ولی اصحاب می‌دانستند که] رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): با دیدن [حضرت] فاطمه (سلام‌الله‌علیها) شاد می‌شوند. [به همین امید،] بعضی از اصحاب به درِ خانه‌ی آن حضرت آمدند و خبر گریه‌ی [شدید] رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): را به ایشان دادند.
[حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) ] برخاسته و چادر به سر کردند [و به جانب رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): رهسپار شدند]. چون [حضرت] فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): وارد شدند، فرمودند: ای پدر، جانم فدایتان باد، چه چیزی شما را به گریه انداخته است؟!
حضرت رسول‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) آن دو آیه‌ای که جبرئیل نازل کرده بود را [برای حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و سایر اصحاب که حضور داشتند] تلاوت کردند.
[با شنیدن این آیات، حضرت] فاطمه (سلام‌الله‌علیها) به صورت بر زمین افتاد، در حالی که [ناله می‌زد و] می‌فرمود: وای و [باز هم] وای بر کسی که داخل آتش گردد.
سلمان که [دو آیه را] شنید، گفت: ای کاش قوچی در میان خانواده‌ام می‌بودم که گوشتم را می‌خوردند و پوستم را پاره می‌کردند و[لی] وصف آتش [جهنم] را نمی‌شنیدم!
ابوذر گفت: ای کاش مادرم نازا بود و مرا نمی‌زایید تا وصف آتش [جهنم] را نمی‌شنیدم!
عمار گفت: کاش پرنده‌ای در بیابان‌ها بودم و حساب و عقابی بر من نمی‌بود و وصف آتش را نمی‌شنیدم!
[آقای ما امیرالمؤمنین] علی (علیه‌السلام) فرمودند: کاش درندگان [بیابان] گوشتم را می‌دریدند و کاش مادرم مرا نمی‌زایید و وصفِ آتش [جهنم] را نمی‌شنیدم! سپس [مولایمان علی (علیه‌السلام)] دست بر سر گذاشتند و در حالی که گریه می‌کردند، می‌فرمودند: وای از دوری [راهِ این] سفر،‌ وای از کمی توشه، به سفر قیامت می‌روند و در آتش وارد می‌شوند و به چنگک‌های آتشین ربوده می‌گردند. [اهل جهنم] مریضانی هستند که عیادت نمی‌شوند و زخمی‌هایی هستند که زخم‌هایشان مداوا [و پانسمان] نمی‌شود و اسیرانی هستند که [هیچگاه] آزاد نمی‌گردند. از آتش می‌خورند و از آن می‌نوشند و بین طبقه‌هایش غلتانـده می‌شوند و بعد از پوشیدن [لباس‌های] پنبه و کتان [در دنیا،] از پاره‌های آتش می‌پوشند. و بعد از هم‌آغوش بودن با همسران [سیمین‌بَر در دنیا،] با شیطان‌ها [و دیوها] هم‌بند می‌شوند».

[الدروع الواقیة، سید بن طاووس، صفحه‌ی 276؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 8، صفحه‌ی 303]

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است