لَمـّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآیةُ عَلَی النَّبِی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ * لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» بَکی النَّبِی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بُکاءً شَدِیداً وَ بَکتْ صَحَابَتُهُ لِبُکائِهِ وَ لَمْ یدْرُوا مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ (علیهالسلام) وَ لَمْ یسْتَطِعْ أَحَدٌ مِنْ صَحَابَتِهِ أَنْ یکلِّمَهُ وَ کانَ النَّبِی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) إِذَا رَأَی فَاطِمَةَ [سلام الله علیها] فَرِحَ بِهَا. فَانْطَلَقَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ إِلَی بَابِ بَیتِهَا وَ أَخْبَرَهَا بِخَبَرِ النَّبِی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ بُکائِهِ. فَنَهَضَتْ وَ التَفَّتْ بِشَمْلَةٍ لَهَا. فَلَمَّا دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَی النَّبِی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قَالَتْ: یا أَبَتِ فَدَیتُک مَا الَّذِی أَبْکاک؟! فَذَکرَ لَهَا مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ مِنَ الآیتَینِ المُتَقَدِّمَتَینِ. فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُ [سلام الله علیها] عَلَی وَجْهِهَا وَ هِی تَقُولُ: الوَیلُ ثُمَّ الوَیلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ.
فَسَمِعَ سَلْمَانُ فَقَالَ: یا لَیتَنِی کنْتُ کبْشاً لِأَهْلِی فَأَکلُوا لَـحْمِی وَ مَزَّقُوا جِلْدِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ!
وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ: یا لَیتَ اُمِّی کانَتْ عَاقِراً وَ لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ!
وَ قَالَ عَمَّارٌ: یا لَیتَنِی کنْتُ طَائِراً فِی القِفَارِ وَ لَمْ یکنْ عَلَی حِسَابٌ وَ لَا عِقَابٌ وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ!
وَ قَالَ عَلِی (علیهالسلام): یا لَیتَ السِّبَاعُ مَزَّقَتْ لَـحْمِی وَ لَیت اُمِّی لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ أَسْمَعْ بِذِکرِ النَّارِ! ثُمَّ وَضَعَ عَلِی (علیهالسلام) یدَهُ عَلَی رَأْسِهِ وَ جَعَلَ یبْکی وَ یقُولُ: وَا بُعْدَ سَفَرَاهُ، وَا قِلَّةَ زَادَاهُ، فِی سَفَرِ القِیامَةِ یذْهَبُونَ، وَ فِی النَّارِ یتَرَدَّدُونَ، وَ بِکلَالِیبِ النَّارِ یتَخَطَّفُونَ، مَرْضَی لَا یعَادُ سَقِیمُهُمْ، وَ جَرْحَی لَا یدَاوَی جَرِیحُهُمْ، وَ أَسْرَی لَا یفَکُّ أَسِیرُهُمْ، مِنَ النَّارِ یأْکلُونَ، وَ مِنْهَا یشْرَبُونَ، وَ بَینَ أَطْبَاقِهَا یتَقَلَّبُونَ، وَ بَعْدَ لُبْسِ القُطْنِ وَ الکتَّانِ مُقَطَّعَاتِ النَّارِ یلْبَسُونَ، وَ بَعْدَ مُعَانَقَةِ الأَزْوَاجِ مَعَ الشَّیاطِینِ مُقَرَّنُونَ».
وقتی این دو آیه بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): نازل شد «و قطعاً وعدهگاه همـهی آنان دوزخ است. [دوزخى] که براى آن، هفت در است، و از هر درى بخشى معین از آنان [وارد مىشوند]»، حضرت گریهی شدیدی کردند و اصحاب [نیز] از گریهی آن حضرت گریستند بدون اینکه بدانند جبرئیل چه آیهای نازل کرده است؛ و هیچ کس را یارای سخن گفتن با آن حضرت نبود. [ولی اصحاب میدانستند که] رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): با دیدن [حضرت] فاطمه (سلاماللهعلیها) شاد میشوند. [به همین امید،] بعضی از اصحاب به درِ خانهی آن حضرت آمدند و خبر گریهی [شدید] رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): را به ایشان دادند.
[حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ] برخاسته و چادر به سر کردند [و به جانب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): رهسپار شدند]. چون [حضرت] فاطمه (سلاماللهعلیها) بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): وارد شدند، فرمودند: ای پدر، جانم فدایتان باد، چه چیزی شما را به گریه انداخته است؟!
حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن دو آیهای که جبرئیل نازل کرده بود را [برای حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و سایر اصحاب که حضور داشتند] تلاوت کردند.
[با شنیدن این آیات، حضرت] فاطمه (سلاماللهعلیها) به صورت بر زمین افتاد، در حالی که [ناله میزد و] میفرمود: وای و [باز هم] وای بر کسی که داخل آتش گردد.
سلمان که [دو آیه را] شنید، گفت: ای کاش قوچی در میان خانوادهام میبودم که گوشتم را میخوردند و پوستم را پاره میکردند و[لی] وصف آتش [جهنم] را نمیشنیدم!
ابوذر گفت: ای کاش مادرم نازا بود و مرا نمیزایید تا وصف آتش [جهنم] را نمیشنیدم!
عمار گفت: کاش پرندهای در بیابانها بودم و حساب و عقابی بر من نمیبود و وصف آتش را نمیشنیدم!
[آقای ما امیرالمؤمنین] علی (علیهالسلام) فرمودند: کاش درندگان [بیابان] گوشتم را میدریدند و کاش مادرم مرا نمیزایید و وصفِ آتش [جهنم] را نمیشنیدم! سپس [مولایمان علی (علیهالسلام)] دست بر سر گذاشتند و در حالی که گریه میکردند، میفرمودند: وای از دوری [راهِ این] سفر، وای از کمی توشه، به سفر قیامت میروند و در آتش وارد میشوند و به چنگکهای آتشین ربوده میگردند. [اهل جهنم] مریضانی هستند که عیادت نمیشوند و زخمیهایی هستند که زخمهایشان مداوا [و پانسمان] نمیشود و اسیرانی هستند که [هیچگاه] آزاد نمیگردند. از آتش میخورند و از آن مینوشند و بین طبقههایش غلتانـده میشوند و بعد از پوشیدن [لباسهای] پنبه و کتان [در دنیا،] از پارههای آتش میپوشند. و بعد از همآغوش بودن با همسران [سیمینبَر در دنیا،] با شیطانها [و دیوها] همبند میشوند».
[الدروع الواقیة، سید بن طاووس، صفحهی 276؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 8، صفحهی 303]