حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

قال امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): «دَخَلْتُ أَنَا وَ فَاطِمَةُ (سلام‌الله‌علیها) عَلَی رَسُولِ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) فَوَجَدْتُهُ یبْکی بُکاءً شَدِیداً فَقُلْتُ: فِدَاک أَبِی وَ أُمِّی یا رَسُولَ اللهِ، مَا الَّذِی أَبْکاک؟!
فَقَالَ: یا عَلِی لَیلَةَ أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ رَأَیتُ نِسَاءً مِنْ اُمَّتِی فِی عَذَابٍ شَدِیدٍ فَأَنْکرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَکیتُ لِمَا رَأَیتُ مِنْ شِدَّةِ عَذَابِهِنَّ. وَ رَأَیتُ امْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِشَعْرِهَا یغْلِی دِمَاغُ رَأْسِهَا، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِلِسَانِهَا وَ الحَمِیمُ یصَبُّ فِی حَلْقِهَا، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِثَدْیهَا، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً تَأْکلُ لَـحْمَ جَسَدِهَا وَ النَّارُ تُوقَدُ مِنْ تَحْتِهَا، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً قَدْ شُدَّ رِجْلَاهَا إِلَی یدَیهَا وَ قَدْ سُلِّطَ عَلَیهَا الحَیاتُ وَ العَقَارِبُ، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً صَمَّاءَ عَمْیاءَ خَرْسَاءَ فِی تَابُوتٍ مِنْ نَارٍ، یخْرُجُ دِمَاغُ رَأْسِهَا مِنْ مَنْخِرِهَا وَ بَدَنُهَا مُتَقَطِّعٌ مِنَ الجُذَامِ وَ البَرَصِ، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِرِجْلَیهَا فِی تَنُّورٍ مِنْ نَارٍ، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً تُقَطَّعُ لَـحْمُ جَسَدِهَا مِنْ مُقَدَّمِهَا وَ مُؤَخَّرِهَا بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً یحْرَقُ وَجْهُهَا وَ یدَاهَا وَ هِی تَأْکلُ أَمْعَاءَهَا، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً رَأْسُهَا رَأْسُ خِنْزِیرٍ وَ بَدَنُهَا بَدَنُ الحِمَارِ وَ عَلَیهَا ألفُ ألفِ لَوْنٍ مِنَ العَذَابِ، وَ رَأَیتُ امْرَأَةً عَلَی صُورَةِ الکلْبِ وَ النَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا، وَ المَلَائِکةُ یضْرِبُونَ رَأْسَهَا وَ بَدَنَهَا بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ!
فَقَالَتْ فَاطِمَةُ (سلام‌الله‌علیها): حَبِیبِی وَ قُرَّةُ عَینِی، أَخْبِرْنِی مَا کانَ عَمَلُهُنَّ وَ سِیرَتُهُنَّ حَتَّی وَضَعَ اللهُ عَلَیهِنَّ هَذَا العَذَابَ؟
فَقَالَ: یا بِنْتِی أَمَّا المُعَلَّقَةُ بِشَعْرِهَا، فَإِنَّهَا کانَتْ لَا تُغَطِّی شَعْرَهَا مِنَ الرِّجَالِ؛
وَ أَمَّا المُعَلَّقَةُ بِلِسَانِهَا، فَإِنَّهَا کانَتْ تُؤْذِی زَوْجَهَا؛
وَ أَمَّا المُعَلَّقَةُ بِثَدْیهَا، فَإِنَّهَا کانَتْ تَمْتَنِعُ مِنْ فِرَاشِ زَوْجِهَا؛
وَ أَمَّا المُعَلَّقَةُ بِرِجْلَیهَا، فَإِنَّهَا کانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَیتِهَا بِغَیرِ إِذْنِ زَوْجِهَا؛
وَ أَمَّا الَّتِی کانَتْ تَأْکلُ لَـحْمَ جَسَدِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ تُزَینُ بَدَنَهَا لِلنَّاسِ؛
وَ أَمَّا الَّتِی شُدَّتْ یدَاهَا إِلَی رِجْلَیهَا وَ سُلِّطَ عَلَیهَا الحَیاتُ وَ العَقَارِبُ فَإِنَّهَا کانَتْ قَذِرَةَ الوَضُوءِ، قَذِرَةَ الثِّیابِ وَ کانَتْ لَا تَغْتَسِلُ مِنَ الجَنَابَةِ وَ الحَیضِ وَ لَا تَتَنَظَّفُ وَ کانَتْ تَسْتَهِینُ بِالصَّلَاةِ؛
وَ أَمَّا العَمْیاءُ الصَّمَّاءُ الخَرْسَاءُ، فَإِنَّهَا کانَتْ تَلِدُ مِنَ الزِّنَاءِ فَتُعَلِّقُهُ فِی عُنُقِ زَوْجِهَا؛
وَ أَمَّا الَّتِی تُقْرَضُ لَـحْمُهَا بِالمَقَارِیضِ فَإِنَّهَا تَعْرِضُ نَفْسَهَا عَلَی الرِّجَالِ؛
وَ أَمَّا الَّتِی کانَتْ تُحْرَقُ وَجْهُهَا وَ بَدَنُهَا وَ هِی تَأْکلُ أَمْعَاءَهَا فَإِنَّهَا کانَتْ قَوَّادَةً؛
وَ أَمَّا الَّتِی کانَ رَأْسُهَا رَأْسَ خِنْزِیرٍ وَ بَدَنُهَا بَدَنَ الحِمَارِ، فَإِنَّهَا کانَتْ نَمَّامَةً کذَّابَةً؛
وَ أَمَّا الَّتِی کانَتْ عَلَی صُورَةِ الکلْبِ وَ النَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا فَإِنَّهَا کانَتْ قَینَةً نَوَّاحَةً حَاسِدَةً.
ثُمَّ قَالَ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «وَیلٌ لِامْرَأَةٍ أَغْضَبَتْ زَوْجَهَا وَ طُوبَی لِامْرَأَةٍ رَضِی عَنْهَا زَوْجُهَا»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «من و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): وارد شدیم و ایشان را در حالی دیدیم که به شدت گریه می‌کردند. عرض کردم: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایتان باد، چه چیزی شما را به گریه انداخته است؟!
فرمودند: ای علی، شبی که مرا به آسمان‌ها [برای سفر اسرارآمیز معراج] بردند، دیدم زنـانی از امتم که در عذاب شدیـد بودند. جایـگاه [و حـال و روز رقّـت‌بارشـان] را نپسندیدم و به خاطر شدت عذابشان به گریه افتادم. [و اکنون نیز یادآوری همان صحنه‌ها مرا به گریه انداخته است].
زنی را دیدم که از موهایش آویزان بود و مغز سرش می‌جوشید؛‌
و زنی را دیدم که از زبانش آویزان بود و آب جوشان در حلقش ریخته می‌شد؛
و زنی را دیدم که از پستان‌هایش آویزان بود؛
و زنی را دیدم که گوشت بدنش را می‌خورد و آتش در زیر [پایـ]ش زبـانه می‌کشید؛
و زنی را دیدم [که] کر و کور و لال [شده بود و] در تابوتی از آتش [قرار داشت و] مغز سرش از سوراخ‌های بینی‌اش بیرون می‌آمد و بدنش از شدت جذام و پیسی،‌ تکه تکه شده بود؛
و زنی را دیدم که از پا در تنوری از آتش آویخته شده بود؛
و زنی را دیدم که گوشت بدنش از جلو و عقب با قیچی‌هایی از آتش بریده می‌شد؛
و زنی را دیدم که صورت و دست‌هایش آتش گرفتـه بود و روده‌هایـش را می‌خورد؛
و زنی را دیدم که سرش، سرِ خوک و بدنش، ‌بدنِ الاغ بود و هزار هزار رنگ از عذاب بر او بود؛
و زنی را دیدم که به صورت سگ بود و آتش از پایینش وارد می‌شد و از دهانش خارج می‌گردید و ملائـکه، سر و بدنش را با گرزهایـی از آتــش می‌زدند.
فاطمه (سلام‌الله‌علیها) عرض کرد: ای محبوب و نور چشمم،‌ به من خبر دهید که [این زنان] چه عمل و سیره‌ای داشتند که خدا اینگونه عذاب[هایی] را بر آن‌‌ها نهاده بود؟
فرمودند:‌ دخترم، آن [زنی] که از موهایش آویزان بود، [گناهش این بود که] مویش را از مردان [نامحرم] نمی‌پوشاند.
و اما آن [زنی] که از زبانش آویزان بود، [گناهش این بود که] شوهرش را اذیت می‌کرد.
و اما آن [زنی] که از پستان‌هایش آویزان بود، [گناهش این بود که] شوهرش را از اینکه با او نزدیکی کند، مانع می‌شد.
و اما آن [زنی] که از پاهایش آویزان بود، [گناهش این بود که] بدون اجازه‌ی شوهر از خانه، خارج می‌شد.
و اما آن [زنی] که گوشت بدنش را می‌خورد، [گناهش این بود که] بدنش را برای مردم [نامحرم] آرایش می‌کرد.
و اما آن [زنی] که دست‌هایش به پاهایش بسته شده و مارها و عقرب‌ها بر او مسلط بودند، [گناهش این بود که] کثیف بود و لباس‌های کثیف می‌پوشید و از جنابت و حیض، غسل نمی‌کرد و اهل پاکی و پاکیزگی نبود و نماز را سبک می‌شمرد.
و اما آن [زنی] که کور و کر و گنگ بود، [گناهش این بود که] که از زنا صاحبِ فرزند شده ولی آن را به گردن شوهرش انداخته بود.
و اما آن [زنی] که گوشت‌هایش را با قیچی می‌برید، [گناهش این بود که] خود را بر مردان [بیگانه] عرضه می‌کرد.
و اما آن [زنی] که صورت و دست‌هایش می‌سوخت و روده‌هایش را می‌خورد، [گناهش این بود که] قیادت می‌کرد [یعنی زن و مرد نامحرمی را برای زنا به هم می‌رساند]
و اما آن [زنی] که سرش، سرِ خوک و بدنش، بدنِ الاغ بود، [گناهش این بود که] خبرچین و دروغگو بود.
و اما آن [زنی] که به صورت سگ بود و آتش از پایینش داخل و از دهانش خارج می‌شد، [گناهش این بود که] آوازخوان و نوحه‌گر و حسود بود.
سپس فرمودند: وای بر آن زنی که شوهرش بر او غضباک باشد و خوشا به حال آن زنی که شوهرش از او راضی باشد».

[عیون ‏أخبار الرضا، شیخ صدوق، جلد 7، جلد 2، صفحه‌ی 10؛ وسائل ‏الشیعه، محدث عاملی، جلد 20، صفحه‌ی 213؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 8، صفحه‌ی 309؛ مستدرک ‏الوسائل، محدث نوری، جلد 2، صفحه‌ی 454]

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است