قال امیرالمؤمنین (علیهالسلام): «فَتَصِیرُ یا ذَا الدَّلَالِ وَ الـهَیبَةِ وَ الـجَمَالِ إِلَی مَنْزِلَةٍ شَعْثَاءَ وَ مَحَلَّةٍ غَبْرَاءَ فَتَنُومُ عَلَی خَدِّک فِی لَـحْدِک فِی مَنْزِلٍ قَلَّ زُوَّارُهُ وَ مَلَّ عُمَّالُهُ حَتَّی تُشَقَّ عَنِ القُبُورِ وَ تُبْعَثَ إِلَی النُّشُورِ. فَإِنْ خُتِمَ لَک بِالسَّعَادَةِ صِرْتَ إِلَی الحُبُورِ وَ أَنْتَ مَلِک مُطَاعٌ وَ آمِنٌ لَا تُرَاعُ یطُوفُ عَلَیکمْ وِلْدَانٌ کأَنَّهُمُ الـجُمَانُ بِکأْسٍ مِنْ مَعِینٍ بَیضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ أَهْلُ الجَنَّةِ فِیهَا یتَنَعَّمُونَ وَ أَهْلُ النَّارِ فِیهَا یعَذَّبُونَ. هَؤُلَاءِ فِی السُّنْدُسِ وَ الحَرِیرِ یتَـبَخْتَرُونَ وَ هَؤُلَاءِ فِی الجَحِیمِ وَ السَّعِیرِ یتَقَلَّبُونَ. هَؤُلَاءِ تُحْشَی جَمَاجِمُهُمْ بِمِسْک الجِنَانِ وَ هَؤُلَاءِ یضْرَبُونَ بِمَقَامِعِ النِّیرَانِ. هَؤُلَاءِ یعَانِقُونَ الحُورَ فِی الحِجَالِ وَ هَؤُلَاءِ یطَوَّقُونَ أَطْوَاقاً فِی النَّارِ بِالأَغْلَالِ. فِی قَلْبِهِ فَزَعٌ قَدْ أَعْیا الأَطِبَّاءَ وَ بِهِ دَاءٌ لَا یقْبَلُ الدَّوَاءَ»
امیر المؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «تو [ای فرزند انسان] با آن همه ناز و کرشمه و خوش سیمایی و جمالت [سرانجام] به منزلی آشفته و ویرانه و جایگاهی پر از خاک و غبار [یعنی گور تاریک و سرد] میروی و در قبر خویش بر گونهات خوابانده میشوی، در منزلی که دیدار کنندگانش اندکاند و کارگرانش خسته و دلتنگ، تا آن گاه که [در صور دمیده شود] از گور، سر برآوری و به صحرای محشر روانه شوی. در آن هنگام، اگر مُهر سعادت بر [کارنامهی] تو خورده باشد، رهسپار [سرای] شادمانی میشوی، و پادشاهی مُطاع [که لشکری عظیم، فرمانش را به جان میشنوند و اطاعت میکنند] و آسودهخاطری بیهراس خواهی بود. پسرکانی همچون مروارید با جامی از بادهی ناب و سپید که نوشندگان را لذتی خاص میدهد، در اطراف شما به گردش در میآیند. بهشتیان در بهشت، در ناز و نعمت به سر میبرند و دوزخیان در دوزخ، عذاب میکشند. آنـان در جامـههایی از پرنیان نرم و حریر میخرامند و اینـان در دوزخ و آتش سوزان، دست و پا میزنند. آنان جمجـمههایشان از مشک بهشتی پُـر شده است و بر سر اینـان گرزهای آتشیـن، فرو کوفته میشود. آنان با سیهچشمان بهشتی، در حجلهها هم آغوش میشوند و بر گردن اینان طوقها و غل و زنجیرهایی از آتش، بسته میشود. [هر یک از اهل دوزخ] در دلش وحشتی است که طبیبان را [از درمانش] ناتوان ساخته و در [وجود] او، دردی است که [هیچگاه] درمان نمیپذیرد».
[امالی، شیخ طوسی، صفحهی 652؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 74، صفحهی 373]