عن محمد بنهاشم: لَـمَّا نَزَلَت هذِهِ الآیةُ: «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَة» قَرَأهَا النَّبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَسَمِعَها شابٌّ إلى جَنبِهِ فَصَعِقَ، فَجَعَلَ رَسولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رَأسَهُ فی حِجرِهِ رَحمَةً لَهُ، فَمَکثَ ما شاءَ اللهُ أن یمکثَ ثُمَّ فَتَحَ عَینَیهِ، فَإِذا رَأسُهُ فی حِجرِ رَسولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَقالَ: بِأَبی أنتَ واُمّی مِثلُ أی شَیءٍ الحَجَرُ؟ فَقالَ: «أما یکفیک ما أصابَک؟! عَلى أنَّ الحَجَرَ مِنها لَو وُضِعَ عَلى جِبالِ الدُّنیا لَذابَت مِنهُ، و إنَّ مَعَ کُلِّ إنسانٍ مِنهُم حَجَراً وَ شَیطاناً»
راوی میگوید وقتی این آیه نازل شد: «و سوخت آن [جهنم] مردمان و سنگهایند»، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): آن را قرائت کردند. جوانی که در کنارشان بود آن را شنید و از هوش رفت. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): بر او ترحم فرمودند و سرش را در دامن خویش نهادند. مدتی که گذشت، آن جوان چشمانش را باز کرد و دید که سرش در دامن پیامبر خداست. عرض کرد: پدر و مادرم به فدایتان باد، آن سنگها مانند چه چیزی هستند؟
حضرت فرمودند: «آنچه بر سرت آمد [و از هوش رفتی]، برایت کافی نیست [که باز هم از جهنم میپرسی؟! ولی بدان، بزرگی و داغی آن سنگها چنان است که] اگر بر کوههای دنیا نهاده شود، کوهها از حرارت آن، آب میشوند. و با هر انسانی از ایشان [یعنی از جهنمیها] یک سنگ [این چنینی] و یک شیطان همراه است».
[الرقة و البکاء، صفحهی 167؛ دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 8، صفحهی 226]