نخست به بررسی جامع مسأله میپردازیم و سپس، دیدگاه منهاج فردوسیان در بارهی تحریف قرآن کریم را بیان میکنیم.
معنای لغوی و اصطلاحی تحریف:
تحریف در لغت به معانی دگرگونی، میل، گشتن از چیزی، کرانه و لبه نیز ذکر شده است [1] و مفسران در بیان مفهوم لغوی آن، بدین معانی اشاره کردهاند. [2]
تحریف در اصطلاح، به معنای دگرگون کردن و وارونهسازی است و مصادیق گوناگونی دارد. [3]
مصادیق تحریف قرآن:
در این بحث دو مصداق آن مورد نظر است: تحریف قرآن به کاستی، و تحریف قرآن به فزونی. تحریف به فزونی معتقدی ندارد و اجماع بر نفی آن است، [4] ولی در بارهی تحریف به کاستی، اختلاف نظر هست.
رد تحریف قرآن به کاستی با استناد به آیات:
برای بررسی موضوع تحریف به کاستی، ابتدا به دلایل عامِ مورد استناد عالمان اهل سنت و شیعه، از آیات و احادیث، اشاره میشود و سپس گزارشهای تاریخی حاکی از باور مسلمانان به وحی بودن قرآن به هنگام نزول و چگونگی جمع قرآن مطرح میگردد. از دیدگاه قائلان به تحریف، این امر به دو صورت عمدی و غیرعمدی روی داده است و قول به تحریف عمدی را عمدتاً به شیعه منسوب میدانند. در این مقاله، سیر تاریخی طرح این مسئله با توجه به آرای متکلمان و دیگر عالمان مسلمان تبیین میشود. در دورهی معاصر، پس از تألیف فصل الخطاب محدّث نوری (متوفای ۱۳۲۰) که موهم اعتقاد به تحریف قرآن بود، عالمان شیعی، آثار متعددی در نقد آن کتاب نگاشتند. در ادامه، پاسخهای ایشان که مستند به مباحث قرآنی و حدیثی و تاریخی است، مطرح و بررسی میشود.
استدلال به آیات سورهی حجر:
مفسران و متکلمان در رد و انکار هرگونه تحریف به کاستی، به آیات و بیانات قرآنی استناد کردهاند، از جمله آیهی نهم سورهی حجر (آیهی حفظ) که میفرماید: «انّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکْرَ و اِنّا لَهُ لَحافِظونَ». به نظر مفسران، مراد از «ذکر» در این آیه، قرآن است و مرجع ضمیر در «لَهُ» کلمهی ذکر میباشد. بدینسان خداوند با تصریح و تأکید، صیانت و حفظ قرآن را وعده داده است و از اینکه بدان باطلی افزوده، یا حقی از آن کاسته شود، آن را حفظ میکند. [5] همچنین زمخشری [6] و فضل طبرسی [7] با تصریح به عدم تحریف، قرآن را از هرگونه افزونی و کاستی دور دانستهاند. اغلب مفسران در این معنای آیه بر یک نظرند. [8]
در بارهی این استدلال مناقشه شده است، با این بیان که استناد به این آیه برای اثبات عدم تحریف، مستلزم «دور» است، زیرا لازمهی صحت استدلال، اطمینان از عدم تحریف همین آیه است. در عین حال، از آنجا که همهی قائلان به تحریف قرآن صحت آنچه را که در متن کنونی قرآن وجود دارد پذیرفته و موارد مفروض تحریف قرآن را مشخص کرده و این آیه را از آیات محکم و تحریف نشده دانستهاند، مناقشهی مذکور، مردود است. [9]
استدلال به آیات سورهی فصلت:
استدلال دیگر به آیات ۴۱ و ۴۲ سورهی فصلت است: «… و اِنَّهُ لَکتابٌ عَزیزٌ لا یَأتیهِ الباطِلُ مِنْ بَینِ یَدَیْهِ و لا مِن خَلْفِهِ تَنزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حمیدٍ»، که در آن «باطل» اساساً از ساحت قرآن نفی شده است. از نظر سیاقِ عبارت، نفی بر طبیعت «باطل» وارد گردیده است و بنابر این افادهی عموم میکند و هرگونه باطلی را شامل میشود [10] و چون از بین رفتن و کاستی، از مصداقهای باطل است، [11] تحریف به معنای کاستی گرفتن متن قرآن، از قرآن نفی میشود. حتی برخی قائلان به تحریف نیز پذیرفتهاند که واژهی باطل، شامل هرگونه تغییر است. [12] در واقع، نفی باطل از قرآن به معنای نفی تمام گونههای تغییر و تبدیل در نص قرآن و از جمله روشنترین مصداق آن، تحریفِ به کاستی است. [13] در مجموع، مفسران در این تفسیر اتفاق نظر دارند. [14] به نظر علامه طباطبائی [15] وصف خداوند با «حکیم» و «حمید» در آخر آیه، نوعی تعلیل نسبت به آغاز آیه است، بدین معنا که سخن خدای حکیم و حمید نمیتواند ناهنجار و آمیخته به کاستی باشد.
رد تحریف قرآن به کاستی با استناد به روایات:
با روایاتی از سنّت نیز بر تحریف ناپذیری استدلال شده است، از آن جمله است احادیثی که در آنها بر لزوم عرضهی روایات به قرآن تأکید گردیده تا بدین ترتیب، درست از نادرست شناخته شود و هرآنچه با قرآن سازگار است پذیرفته و آنچه با آموزههای قرآنی ناسازگار است رها گردد. [16] بر تواتر معنوی این روایات تصریح شده است. [17] استدلال بر عدم تحریف قرآن با این احادیث، از دو نگاه صورت گرفته است، اول اینکه آنچه روایات بدان عرضه میشود از آنجا که میزان و معیار است، باید دقیق و صحیح و دور از نااستواری و ناراستی باشد. حال اگر روایاتی دالّ بر تحریف وجود داشته باشد و آنها را بر آیات عرضه کنیم، یا این آیات تحریف شدهاند که در آن صورت، عرضه بر میزانی مشکوک و نااستوار بوده و «دور» و باطل است، یا این آیات تحریف نشدهاند، مانند آیهی حفظ و جز اینها، که مضمون آنها مخالف این روایات است و باید آن روایات را رها کرد. از نگاه دیگر، عرضهی روایات قطعاً باید به متن متواتر در نزد همهی مسلمانان باشد و لازمهی آن، استواری و انکارناپذیری آن متن است، در حالی که روایات تحریف، متضمن نفی سلامت و نادرستی متن قرآن کنونی است و نمیتوان آنها را به این متن عرضه کرد. محقق کرکی (متوفای ۹۴۰) بر این نکته تصریح و تأکید کرده و گفته است که در تعدادی از احادیث بر عرضهی روایات به قرآن امر شده است، مسلماً مراد از «عرضه به کتاب الهی» جز عرضه به متن موجود نیست و اگر جز این باشد «تکلیف مالایُطاق» و باطل است. [18]
محدّث نوری [19] که گرایش او به نظریهی تحریف، مشهور است، لزوم عرضهی روایات بر کتاب الهی را انکار نکرده، اما تضاد اینگونه روایات را با روایات دالّ بر تحریف نپذیرفته است، از آن رو که روایات عرضهی احادیث بر کتاب الهی از رسول اکرم نقل شده و حال آنکه تحریفِ به کاستی پس از آن حضرت روی داده است. این توجیه پذیرفته نشده، چرا که بیشتر آن روایتها از امامان (علیهمالسلام) است و بعلاوه، آنچه از پیامبر نقل شده، معیار و میزانی برای بازشناسی سره از ناسره و سخن حق و کلام معصوم از سخن ناروا و مجعول، برای همهی روزگاران و بویژه پس از آن حضرت، است.
حدیث ثقلین:
از جمله احادیث مهم در رد تحریف، حدیث ثقلین است. به این حدیثِ متواتر، از دو جهت استدلال کردهاند: نخست آنکه در این حدیث، بر لزوم تمسک به قرآن و عترت پیامبر در همهی زمانها تصریح و تأکید شده است و باور به تحریف، این تمسک را عملاً منتفی میکند و در نتیجه، با حدیث ثقلین تنافی دارد. به عبارت دیگر، روایات تحریف در تضاد با حدیث ثقلین است. دیگر آنکه باور به تحریف، حجیّت و اعتبار ظواهر قرآن و مآلاً تمسک بدان را نفی میکند، زیرا تمام آنچه از ظاهر آیاتِ متنِ موجود فهمیده میشود، از آن جهت که بخشهای مفروضاً افتادهی قرآن چه بسا قرینهی فهم بخشهای موجود بوده باشد که اینک با فرض مذکور، بخشهای موجود در هالهای از ابهام رفته و بالتبع، استناد و احتجاج بدانها ناممکن شده است. «اصل عدم قرینه» نیز اگر پذیرفته شود، در «قراین منفصل» است و نه در «قراین متصل». در واقع، اصل بر قرینه بودنِ بخشی از کلام برای فهم بخشی دیگر است و فرض افتادگی بخشهایی از یک متن، بیگمان فهم استوار آن متن و در نتیجه، احتجاج بدان را نااستوار میسازد.
احادیث ناظر بر احکام فقهی:
برای اثبات تحریف نشدن قرآن به احادیثی ناظر بر احکام فقهی نیز استناد شده است، از جمله روایات لزوم قرائت سورهی کامل پس از حمد در نماز. [20] بر اساس این روایات، فقها خواندن سوره پس از حمد را واجب دانستهاند و این اجماع فقیهان اهل بیت است. [21] حال اگر قایل به تحریف شویم، امتثال این حکم ناممکن میشود. توضیح اینکه به اصطلاح اصولیان، لازمهی «اشتغال یقینی»، «برائت یقینی» است و مکلف باید برای امتثال حکم، یک سوره قرائت کند ولی با احتمال تحریف، با قرائت هیچ سورهای یقین به امتثال حاصل نخواهد شد، چون با پذیرش نظریهی تحریف، تمام سورهها محتمل التحریفاند. ادعای صدور این حکم از سَرِ تقیه نیز هیچگونه توجیهی ندارد، زیرا بیشتر مذاهب اسلامی قایل به وجوب قرائت سورهی کامل نیستند؛ بنا بر این، معتقدان به تحریف یا باید این حکم را نادیده انگارند و به عدم لزوم قرائت سورهی کامل بعد از حمد فتوا دهند و یا عدم تحریف و کاستی سوره را بپذیرند، بر شقّ اول این سخن هرگز فتوا ندادهاند و بنا بر این باید شقّ دوم را بپذیرند. آیت الله خوئی [22] به این روایات و دلالتِ اقتضای آنها بر عدم تحریف، استدلال کرده و متذکر شده است که این استدلال در تمام احکام شرعی که اهل بیت (علیهمالسلام) در آنها بر قرائت سورهی کامل یا آیهی کامل تصریح کردهاند، جاری است. [23]
روایات مرتبط با سورهها:
روایات مرتبط با سورهها نیز میتواند مستندی برای اثبات عدم تحریف باشد. در روایات بسیار، فضایل و آثاری بر قرائت سورهها یا ختم قرآن مترتب شده است که نسبت به صدور آنها در زمان رسول الله، فی الجمله، نمیتوان تردید کرد. از امامان نیز حدیث با مضمون یاد شده فراوان است. ابن بابویه [24] علاوه بر تصریح بر اعتقاد شیعه به عدم تحریف و «کذب محض» خواندن نسبت تحریف به شیعه، به این احادیث استناد کرده و نوشته است «آنچه در ثواب قرائت سورههای قرآن و جواز قرائت دو سوره در هر رکعت از نماز نافله و ثواب ختم تمام قرآن و نیز نهی از قرائت تمام قرآن در یک شب و عدم جواز ختم آن در کمتر از سه روز آمده است، دلیل و تصدیقی است بر آنچه که ما گفتیم». در مجموع فرضِ تحریف سورهها و آیهها، امتثال این احکام را با دشواری بلکه محال مواجه میسازد و مسلماً پیامبر و امامان که به این احکام امر کردهاند به امکان تحقق آن نیز توجه داشتهاند.
رد تحریف قرآن به کاستی با استناد به سعی مسلمانان در حراست از تمامت قرآن:
گذشته از بیانات قرآنی و احادیث، با توجه به جایگاه قرآن در باور مسلمانان، که از همان آغاز بعثت نمود یافت، و با عنایت به سعی ایشان در حراست از تمامت قرآن و حفظ متن آن از هرگونه دگرگونی، احتمال وقوع تحریف در قرآن منتفی است. پس از نزول آیات قرآن، پیامبر اکرم آیات را برای مردم میخواند و کاتبان وحی، بویژه علی (علیه السلام)، را فراخوانده امر به کتابت آنها میکرد. بنا به گزارشهای تاریخی، آگاهی و شناخت مسلمانان از آیات، عمیق بود و همگان باور داشتند آنچه را که پیامبر تلاوت میکند، وحی است. دشمنان و منکران نبوت آن حضرت نیز در این باره حساسیت داشتند؛ آیهی ۱۰۱ سورهی نحل از موضع مشرکان و یهودیان نسبت به قرآن و پیگیری آنان از نزول آیات و آگاهی ایشان از کوچکترین تغییر و تبدیل در قرآن خبر میدهد. اغلب مفسران، واژهی «بَدَّل» را در آیهی «وَ اذا بَدَّلْنا آیةً مَکانَ آیةٍ»، به معنای نسخ احکام [25] و برخی به معنای هرگونه تغییر یا جابجایی آیات در سورهها دانستهاند. [26]
حساسیت مسلمانان نسبت به قرآن و سلامت نص آن:
گزارشهای تاریخی متعدد نیز بر حساسیت مسلمانان نسبت به قرآن و سلامت نص کلام الهی دلالت دارد؛ برای مثال، عثمان بن عفان بر آن بود که «و» را از ابتدای «الّذین» در آیهی «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ و الفِضَّهَ» [27] بردارد، اما اُبَیّ بن کعب، خلیفه را بیم داد که اگر «و» را بر جایش نگذارند، شمشیر از نیام برمیکشد. در موردی دیگر، خلیفهی دوم تصمیم گرفت در قرائت آیهی «وَالسّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجرینَ و الاَنصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعوُهُم» [28] واژهی «انصار» را مرفوع بخواند و حرف «و» را از ابتدای «الّذین» بردارد تا نشان داده شود که عظمت و جایگاه شایستهی انصار، منوط به تبعیت آنان از مهاجران است. این اقدام خلیفه در مفاخرات مهاجران و انصار پس از رسول الله مؤثر و به سود مهاجران بود. این بار نیز کسانی، از جمله ابیّ بن کعب، به عمر اعتراض و تأکید کردند که آیه آنچنان که او قرائت میکند، نیست. [29] عمر بر این باور بود که در قرآن آیهای هست که «حدّ رجم» را ذکر کرده اما از اینکه این باور را اعلام کند و مردم او را به افزودن بر کتاب خدا متهم کنند، میهراسید. [30] از ابن زبیر نیز نقل شده که عثمان در پاسخ این پرسش که چرا آیهی ۲۴۰ سورهی بقره را که حکم آن نسخ شده، از قرآن حذف نمیکند، گفت که هرگز چیزی از قرآن را تغییر نمیدهد و از جایش برنمیگیرد. [31] بدین ترتیب بسیاری از صحابیان و مؤمنان بر تمام آیات الهی، آگاهی دقیق و ژرف داشتند و هرگز دگرگونی آن را برنمیتابیدند و اگر موردی پیش میآمد بر میآشفتند.
نسبت باور به تحریف، به شیعه توسط عالمان اهل سنت
برخی عالمان اهل سنّت، باور به تحریف قرآن کریم را به شیعه نسبت دادهاند، از موضع صریح و انکاریِ ابن بابویه [32] معلوم میشود که در آن زمان این نسبت مشهور و حتی بنا بر برخی متون تاریخی، این باور پیش از آن نیز مطرح بوده است. ابن شاذان (متوفای ۲۶۰)، متکلم مشهور شیعی، در الایضاح [33] ضمن گزارش این ادعای اهل سنّت در بارهی شیعه، بر اهل سنّت به دلیل اعتقاد به تحریف قرآن کریم انتقاد کرده است.
با توجه به سخن ابن شاذان و طعن وی بر اهل سنّت به سبب این روایت که سورهی بیّنه، به اندازه سورهی بقره بوده است و جز اینها، [34] میتوان دریافت که باور آنان به تحریف قرآن، صریح و غیرقابل تأویل بوده است. دست کم میتوان استنباط کرد که در آن روزگار، شیعیان بر این باور نبودهاند و یا این باور در بین آنها مشهور نبوده است وگرنه فضل بن شاذان، که خود متکلم و عالم شناخته شده شیعی است، بدینسان بر مخالفان طعن نمیزد.
از سیدمرتضی عَلَم الهدی (متوفای ۴۳۶) نقل شده که گروهی از امامیه و نیز حَشْویه از عامه بر این باورند. [35] اگر این نسبت درست باشد، احتمالاً پدیدآمدن چنین باوری در میان گروهی از امامیه، پس از روزگار ابن شاذان بوده است.
شاید ابوالحسین عبدالرحیم بن محمد، مشهور به خیاط معتزلی (متوفای حدود ۳۰۰)، از اولین کسانی باشد که در جاهایی از کتابش [36] این نسبت را به شیعه (به تعبیر او: روافض) داده است. نکتهی تأملبرانگیز در کلام وی، تصریح به «زیاده» است که ظاهراً هیچکس بدان باور ندارد. دیگر متکلم معتزلی، ابوعلی جُبایی (متوفای ۳۰۳)، نیز بر پایهی گزارش ابن طاووس، [37] بر این باور بوده و روافض را معتقد به تحریف، به معنای مطلقِ آن (کاستی، فزونی و دگرگونی) دانسته است.
ابوالحسن اشعری (متوفای ۳۳۴) در مقالات الاسلامیین [38] در انتساب این دیدگاه به شیعه آنان را به دو گروه تقسیم، و تصریح کرده است که گروهی از ایشان تحریف را باور ندارند.
قاضی عبدالجبار [39] نیز از این نسبت سخن گفته و نوشته است که امامیه از روافض بر این باورند که سورهی احزاب به اندازهی بار یک شتر بوده است. جالب توجه آنکه روایات حاکی از نقصان سورهی احزاب، مطلقاً طریق شیعی ندارد و تمام طُرُق روایات رسمی آن عامی است. [40]
تأکید قاضی عبدالجبار بر امامیه از روافض، به گونهای در کلام باقلاّنی (متوفای ۴۰۳) نیز آمده است، او در نکت الانتصار [41] از یکسو نسبت تحریف به کاستی را به روافض محرز دانسته و از سوی دیگر گفته است که اکثر «شیعه»، به استناد سخن معصوم، بر عدم کاستی و فزونی باور دارند.
در ادامه اینگونه داوریها، ابن حزم (متوفای ۴۵۶) در الفِصَل [42] نوشته است که امامیه از کهنترین روزگاران تا کنون بر این باور بودهاند که در قرآن دگرگونی به وجود آمده، بر آن افزوده شده و از آن فراوان کاسته شده است. [43]
رد اتهام باور به تحریف در میان شیعیان:
شیعیان در رد این اتهام و برای اثبات منزه بودن ساحت قرآن از هرگونه تغییر و تحریف، به گزارشهای تاریخی استناد جسته و بر پایه آنها استدلال کردهاند.
احتمالاً علم الهدی، در الذخیره، [44] نخستین متکلم و عالم شیعی است که در اثبات نادرستی اندیشهی تحریف بر واقعیت تاریخی و عنایت شدید مسلمانان به حفظ و حراست آیات و سورههای قرآنی و تأکید آنان بر جمع و تدوین قرآن در زمان رسول اکرم، تأکید کرده است.
استناد حضرت علی (علیه السلام) به آیات:
در ارتباط با مسئله خلافت و ولایت، گفتنی است که به رغم عدم رویارویی و درگیری حضرت علی (علیه السلام) و شیعیان وی با دستگاه حاکم، آن حضرت هرگز بیان حق و اقدام در جهت روشنگری و ابهام زدایی در بارهی جایگاه راستین خلافت و ولایت را در موقعیتهای مختلف فروگذار نکرد. حضرت علی در این راه سخنان بسیار گفت و از سخنان رسول اکرم شاهد آورد و به آیات قرآن استناد کرد، اما در این احتجاجها و مُناشِدهها هرگز به آیه یا عبارتی استناد نکرد که در قرآنِ کنونی، نباشد.
تأکید استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) بر سلامت قرآن از تحریف:
در روایات معصومان، گاه به صراحت و گاه به اشاره ــ با توجه به اینکه آنان در حل نزاعها و برای پایان دادن به مشاجرات، قرآن را «فصل الخطاب» میدانستند و بدان ارجاع میدادند ــ مواردی را میتوان یافت که بر سلامت قرآن از تحریف دلالت دارد. بنا به گزارشی، امام حسن (علیه السلام) در گفتگویی با معاویه، این نظر را که بخش عظیم قرآن تباه شده و از میان رفته، با جمله «به خدا سوگند این سخن، کذب محض است» رد کرد. [45] در روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در نقد و طعنی بر رویکرد مزوّرانه به قرآن تأکید کرد که حروف قرآن پا برجای و بیکاستی است و حکومت، فقط حقایق و معارف قرآن را دگرسان کرده است، فرمودند: «اَقاموا حروفَهُ و حرَّفوا حدودَه» [46]
بر اساس دیدگاه تحریفباوران، بیشترین تحریفها، در آیات مرتبط با امامان (علیهمالسلام) صورت گرفته است، مثلاً گفته شده که در موارد بسیاری، نام آن بزرگواران در قرآن بصراحت آمده بوده که حذف شده است، اما در روایتی با سند صحیح، امام صادق (علیه السلام) بر این باور خط بطلان کشید و با ذکر آیاتی از قرآن که فقط کلیاتی از احکام در آنها آمده و تفصیل آنها به «سنّت» وانهاده شده است، به صراحت آن دیدگاه را رد کرد. [47]
تحریفهای غیر عمدی قرآن:
در بارهی تحریفهای غیرعمدی، تحریفباوران آن را بیشتر با موضوع جمع قرآن مرتبط میدانند. به اعتقاد ایشان قرآن در زمان پیامبر پراکنده بوده و هیچگونه جمع و ترتیبی نداشته است، پس احتمال نادیده ماندن برخی آیات به سبب عدم آگاهی جمعکنندگان، قطع نظر از هر انگیزهای، وجود داشته است. [48] گذشته از این که اعتقاد به عدم جمع قرآن در عهد پیامبر، لزوماً به منزلهی اعتقاد به تحریف نبوده است.
رد این دیدگاه:
اکنون محققان بر اساس پژوهشهای جدید و مستند به دلایل و قراین و نکات تاریخی در اصلِ جمع شدن قرآن در عهد پیامبر تردید ندارند. با تأکید و ترغیب پیامبر، همهی آیههای نازل شده کتابت و جمع میشد و مجموعهی آیهها و سورهها مشخص بود. [49] به نظر غالب عالمان اسلامی، از مفسران و فقیهان و قرآنپژوهان، قرآن به صورت کنونی و با همین ترتیب و ساختار در زمان پیامبر اکرم شکل گرفته است، بعضی از کسانی که این رأی را دادهاند، عبارتاند از: ابوالقاسم عبدالحی بن احمد بلخی خراسانی (متوفای ۳۱۹)، [50] ابوبکر انباری (متوفای ۳۲۸)، [51] سیدمرتضی علم الهدی، [52] حاکم جِشُمی (متوفای ۴۹۴ هجری)، [53] محمود بن حمزه کرمانی (متوفای حدود ۵۰۵)، [54] فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ هجری)، [55] سیدبن طاووس (متوفای ۶۶۴ هجری)، [56] سیدعبدالحسین شرف الدین (متوفای ۱۳۷۷)، [57] آیت الله حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی (متوفای ۱۳۴۰ ش) [58] و آیت الله خوئی، (متوفای ۱۴۱۲) [59] اینان و کسانی دیگر از عالمان که این دیدگاه را پذیرفتهاند، گاه برای استوار ساختن دیدگاه خود، بر این نکته تأکید کردهاند که از نظر عقلی، پذیرفتنی نیست که رسول الله کتابی را که معجزهی دین و آییننامهی سلوک فردی و اجتماعی و مستند و پایه و مایهی دین اوست را رها کند و تدوین و جمع آن و حراست از تمامت آن را وانهد. [60] برخی از ایشان، از جمله آیت الله خوئی، گزارشهای متضمن جمع قرآن پس از پیامبر را برای اثبات ادعای جمع قرآن در عهد خلفا کافی ندانسته و مآلاً تأکید کردهاند که جمع در زمان رسول الله صورت گرفته بوده است، زیرا احتمال دیگری وجود ندارد. برخی دیگر، از جمله آیت الله بروجردی و میرزا مهدی پویا، روایات حاکی از جمع قرآن پس از رسول الله را مجعول خوانده و بر این باورند که اینگونه روایات را کسانی با اهداف متفاوت جعل کردهاند. از دیدگاه این عالمان، جمع قرآن قطعاً بدانگونه که اکنون در دست است، در زمان رسول الله سامان گرفته است. پس مجموع دلایل و قراین بر اصل جمع قرآن در عهد پیامبر دلالت دارد و به تبع آن، سستی و بی پایگیِ دیدگاه «پراکندگی» اثبات میشود. بر همین اساس، استناد به این دیدگاه برای اثبات تحریف قرآن کریم، نااستوار و باطل است.
در دورهی اخیر، بحث در بارهی تحریف یا تحریفناپذیری قرآن و موضع عالمان شیعه در این باب، عمدتاً ناظر به اثر محدّث نوری به نام «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» بوده است و عالمان شیعه در مقام رد نگاشتهی وی، چندین کتاب نوشتهاند. [61]
مبرا دانستن شیعه از باور به تحریف توسط علما:
علمایی که کوشیدهاند دامن شیعه را از اعتقاد به تحریف قرآن، پاکیزه بشمارند، بسیارند. مثلاً آیت الله بروجردی تأکید کرده است که اگر کسی از وضع مجتمع اسلامی آن روز و از تاریخ اسلام شناخت درست داشته باشد و بر چندی و چونی اهتمام مسلمانان به حفظ و حراست از تمامت قرآن وقوف یابد، محال است که نظریهی تحریف را بپذیرد. [62]
امام خمینی ضمن تصریح و تأکید بر عدم تحریف قرآن، موضوع عدم استدلال حضرت علی و فاطمه زهرا و امامان (علیهمالسلام) و نیز یاران حقگوی آنان چون سلمان و مقداد و ابوذر در احتجاجهایشان، به آیاتِ مفروضاً ساقط شدهی قرآن را مطرح کرده و به استناد آن، نظریهی تحریف را رد کرده است. [63]
عالمان دیگری نیز بر واقعیت صادقِ تاریخ اسلام و موضع مؤمنان و صحابه در برابر قرآن تأکید کرده و بر باور تحریف قرآن خط بطلان کشیدهاند. [64]
برخی دانشمندان اهل سنّت نیز از سر صدق و با توجه به دیدگاههای مقبول نزد علمای شیعه، ساحتِ شیعه را از اتهام تحریف قرآن مبرا دانستهاند. [65]
چند استدلال دیگر بر عدم تحریف قرآن:
علاوه بر آنچه گذشت، استدلالهای دیگری [66] نیز بر عدم تحریف قرآن، شده است، که برخی از آنها عبارتند از:
اعجاز قرآن:
اعجاز قرآن، بویژه اعجاز بیانی آن در گزینش استوار کلمات و جملهها و بخشها، که چنین کارآمد و رسا و گوشنواز و قانونمند و فاخر است، شاهدی بر اتقان و مصونیت آن از تحریف است. فرض تحریف، رخنه افکندن در آن ساختار و مآلاً به وَهن و سستی کشیدن آن است و حال آنکه متن کنونی، از همان صلابت و استواری برخوردار است و به شهادت محققان و قرآن پژوهان، آن ویژگی را به کمال دارد. فقیه بزرگ و نامور، شیخ محمدحسن مامقانی (متوفای ۱۳۲۳)، ضمن برشماری دلایل عدم تحریف، نوشته است که باور به تحریف با اعتقاد به معجزه بودن قرآن در تنافی است، چون با فرض تحریف، معنی و مفهوم آیات، دگرگون میشود و از طرفی، محور اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت است که بیگمان بود و نبود آن، به معنا باز میگردد. [67]
تحدّی قرآن:
تحدی قرآن در فراخواندن افراد، که تمام عِدّه و عُدّهی خود را فراهم آورند و مانند قرآن، سورهای یا سورههایی را از زبان فردی درس ناخوانده [68] عرضه کنند، مبنای استدلال برخی علما از جمله علامه طباطبائی بوده است. به گفتهی وی در شمار زیادی از آیات، قرآن با اوصاف ویژهای ستوده شده است و اگر در آیات، خِللی واقع میشد، باید در این اوصاف نیز رخنه میافتاد، حال آنکه آن اوصاف و ویژگیها را در همین قرآن به نیکوترین و استوارترین گونهی ممکن میتوان بازشناخت؛ پس هیچگونه کاستی در آن روی نداده است [69].70]
دفاع قائلان به تحریف از نظریهی خود:
قائلان به تحریف با اتکا به برخی گزارشها و حوادث تاریخی درصدد دفاع از نظر خود برآمدهاند. به اعتقاد ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم، در دورهی شکلگیری مکتب خلفا، دو گونه تحریف عمدی و غیرعمدی روی داد. تحریفهای عمدی عمدتاً مرتبط با خلافت و ولایت و مسائل سیاسی، و تحریفهای غیرعمدی ناشی از عدم تدوین و جمع نکردن قرآن در عهد پیامبر بود.
اثبات تحریف قرآن با استدلال به روایات و ردّ آن:
قائلان به تحریف، به اتکای روایاتی سعی در اثبات رأی خویش دارند، در حالی که این روایاتِ ظاهراً متعدد، از نظر سند و محتوا، نقد و بررسی شده است. به نظر آیت الله بروجردی بخش زیادی از این روایات، به نقل از احمد بن محمد سیاری [71] است که روایاتش پذیرفتنی نیست و رجالشناسان و محدّثان متقدم، بر فساد عقیده و ضعف مذهب او تصریح کردهاند. بخش دیگری نیز که نشانهی جمعِ قرآن پس از رسول الله است، بر پایهی نقد و تحلیل سند و محتوا معلوم میشود که مجعول و موضوع بوده و مجادلات سیاسی و کلامی، زمینهی جعل آنها را فراهم آورده بوده است. [72] برخی [73] معتقدند تمام روایات گزارش شده در فصل الخطابِ محدّث نوری در دوازده مقوله جای میگیرد و تأمل در آنها نشان میدهد که بسیاری از آنها پیوند مستقیم با تحریف ندارد و بیشتر ناظر به اختلاف قرائت یا تبیین و تفسیر و تطبیق و تأویل است و در عین حال، با توجه به وجود راویان غالی و کذاب و جعال، وقوع جعل و وضع و دروغ در همانها نیز مسلّم است. [74]
توضیح آنکه، محدّث نوری ۱۰۵۴ حدیث از منابع شیعی نقل کرده که ۳۵۰ روایت آن از کتاب القرآتِ احمدبن محمد سیاریِ است؛ ۱۲۹ روایت از تفسیر مجمع البیان است که موضوع آنها اختلاف قرائات است و بویژه طبرسی، چنانکه آمد، با صراحت و قاطعیت، تحریف را انکار کرده است؛ احادیث دیگر نیز که برگرفته از تفسیر عیاشی (۸۸ روایت) و تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی (۸۶ روایت) و کافی (۸۳ روایت) هستند، از نظر مبانی حدیثشناسی کمتر شناخته شدهاند و فقط تعدادی از آنها از نظر سند، پذیرفتنیاند که غالباً ناظر به تحریف معنوی یا بیان مصداق و تطبیق بر مواردند. سایر روایات نیز از کتابهای غیرمعتبر است [75].76]
دیگر آنکه پژوهش تاریخی در مجادلات کلامی و گاه سیاسی قرون اولیه نشان میدهد که شیعه و تفکر شیعی از مسئلهی تحریف پیراسته بوده است. اینگونه روایات در آغاز، جَعْل و نسبت بوده و در فرآیند انتقال روایات از آن منابع به آثار شیعی ــ که برخی از عالمان بدانها عنوان «احادیث منتقله» دادهاند ــ به این مجموعهها راه یافته و سپس جعل و وضع غالیان و جاعلان بر حجم آنها افزوده و متعاقب آن، به مثابهی آموزهای شیعی تلقی شده است. [77]
افزون بر این، برخی از باورها در چگونگی نزول، و به دیگر سخن قرائتها، عیناً و با همان الفاظ در قالب روایت در منابع شیعی و منسوب به امامان (علیهمالسلام) آمده است، برای نمونه قرائت آیهی ۷۹ سورهی کهف به نقل از ابن شَنْبوذ [78] و مقایسهی آن با قرائت منقول در تفسیر قمی [79] و توجه به این نکته که در محاکمهی ابن شنبوذ، وی در برابر اعتراض به قرائتهای خود میگفت که این قرائتها را از مشایخ رواییاش ــ که آنان نیز از مشایخشان «سینه به سینه» فراگرفته بودند ــ نقل میکند. این امر نشاندهنده فضای فرهنگی دورهی خلفاست. [80]
در بررسی این روایات به «فقه الحدیث» و نقد متن توجه شده و توضیح داده شده است که مراد از تعبیرهای به کاررفته در این روایات ــ که غالباً حاکی از کاستی و افتادگی متن است ــ مانند «کنّا نَقْرَءُ…»، «قَرَأَها»، «نَقْرَئُها…»، «کذا اُنْزِلَتْ» و «هکَذا اُنْزِلَتْ» و نیز تعبیرات دالّ بر افزونی واژه یا جمله، باید معلوم شود.
شواهد حاکی از آن است که واژهی «قَرَأَ» و «اِقْراء» در صدر اسلام به معنای لغویِ «خواندن» نبوده است؛ مثلاً اگر گفته میشد فلان کس «اَقْرَءْ» است، بدین معنا نبوده که او خوشخوانترین است. پیامبر یکی از ویژگیهای حضرت علی (علیه السلام) را «اَقْرَءُهم لِکِتابِ الله» [81] میدانست، بدین معنا که آن حضرت آگاهترین مردم به معنا و مراد کتاب الهی است. در گزارشی آمده است که ابن عباس در آخرین حج ِ خلیفهی دوم، در منا، به برخی مهاجران از جمله عبدالرحمان بن عوف، «قرائت» میآموخت، در حالی که عبدالرحمان بن عوف در سال سوم بعثت اسلام آورده بود. [82] بنا بر حدیثی که زید بن علی [83] با واسطه از علی (علیه السلام) نقل کرده، حق فتوا دادن از آنِ کسی است که بر قرآن و ناسخ و منسوخ آن واقف باشد، در این حدیث تعبیر «مَنْ قَرَأَ الْقُرانَ و عَلِمَ النّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ» آمده است.
علامه عسکری [84] با ریشهشناسی واژهی «قرأ» و توجه به سیر تطوّر معنایی آن تأکید کرده است که مراد از «إقراء» در زمان رسول الله و سالهای پس از آن، تعلیم تلاوت همراه با معانی الفاظ بوده است و «مُقری» به کسی گفته میشد که تلاوت قرآن را با معانی و مفاهیم آن آموزش میداد.
بر این اساس، اگر از عبدالله بن مسعود در بارهی آیهی ۶۷ سورهی مائده نقل شده که ما آن آیه را در زمان پیامبر، چنین میخواندیم «کُنّا نَقْرَءُ عَلی عهد رسول الله» بدین معناست که آن را اینگونه میفهمیدیم و تفسیر میکردیم. بسیاری از روایات یا تعبیرهای یاد شده به همین معناست، نه آنکه ناظر به عبارات یا واژههایی باشد که زدوده شده است.
بنا بر برخی احادیث، در کنار وحی آیات الهی بر رسول اکرم (نص قرآن)، تفسیر و تأویل و تبیین آیات نیز به پیامبر و جانشینان وی وحی میشد که از آن به «وحی بیانی» تعبیر شده است و در کنار «وحی قرآنی» قرار دارد. از حسان بن ثابت نقل شده که جبرئیل، همانگونه که قرآن را بر پیامبر نازل میکرد، سنت را نیز نازل میکرد. [85]
از علی (علیه السلام) منقول است که پس از نزول هر آیه، رسول الله شیوهی قرائت و سپس تفسیر و تأویل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و جز آنها را به وی میآموخت و دعا میکرد که آنچه را فرا گرفته است، هرگز فراموش نکند. [86]
بر این اساس، وقتی از امام معصوم در بارهی یک آیه روایت شده که «هکَذا اُنْزِلَت» و مانند اینها، مراد، نزول وحی بیانی است در تفسیر آیه، نه وحی قرآنی. بنابر این، مراد آن چنین نیست که چیزی از متن قرآن افتاده و تحریف رخ داده است. از جمله قراین، و چه بسا دلایل مؤید این موضوع، آن است که گاه در یک روایت، تعبیر «اُنْزِلَتْ» آمده و در همان مورد در منابع و مصادر دیگر، تعبیر دیگر به کار رفته است. این نشانهی آن است که آن عبارت، معنا و مراد آیه را بیان میکند نه آنکه جزئی از آیه باشد. برای نمونه، در تفسیر آیهی «کُلُّ شَیءٍ هَالِکٌ اِلاّ وَجهَهُ» [87] در بصائر الدرجات [88] و در کافی [89] عبارت «انّما عَنی» (مقصود این است) و در توحید ابن بابویه [90] عبارت «مَعْناه» آمده است، ولی در احتجاج طبرسی [91] به صورت «فانّما اُنْزِلَتْ» نقل شده است. این مقایسه حکایت از آن دارد که مراد از «اُنْزِلَت» همان تفسیر و معنای آیه است. برای نمونهای دیگر، به اصول کافی [92] رجوع کنید که در آن، به نقل از امام صادق (علیه السلام) تعبیر «کذا اُنْزِلَتْ» آمده و مجلسی در شرح آن، ضمن ضعیف خواندن سند حدیث، گفته که مقصود، تفسیر آیه است. [93]
نکتهی دیگر، آن که در «نقد متنِ» این روایات، شناخت فعالیتهای غالیان مهم است و همگونی محتوای روایاتِ تحریف با آراء و اظهارات آنان، با توجه به زمینههایی که وجود داشته است، حتی با فرض استواریِ سند، این روایات را در مظانّ تردید قرار میدهد. اهمیت این نکته، آن گاه معلوم میشود که بدانیم بسیاری از روایات تحریف که مضمون آنها حذف نامهای معصومان و عناوین مرتبط با آنهاست، از غالیان روایت شده است. در این باب، علاوه بر احمد بن محمد سیاری، معلی بن محمد بصری، محمد بن سلیمان بصری دیلمی و پدر وی نیز در خور ذکرند. [94]
اثبات تحریف قرآن با تکیه بر وجود مصحف حضرت علی (علیه السلام) و رد آن:
امروزه برخی از مؤلفان اهل سنت میکوشند تا با تکیه بر عنوان «مصحف امام علی» آموزهی «تحریف قرآن کریم» را چون اصلی مسلّم به شیعه نسبت دهند. [95]
درست است که در کهنترین منابع شیعی و سنّی به اینکه امام علی (علیه السلام) مصحفی داشته، تصریح شده است [96] و این که آن مصحف [97] مشتمل بر حقایق و معارف و آموزهها و نکاتی منحصر به فرد و به گفتهی ابن سیرین، آکنده از دانش بوده است؛ ولی هیچگونه نص استوار و برخوردار از حداقل حجیت وجود ندارد که نشان دهد آن مصحف، مشتمل بر آیات و سورههایی بوده که از قرآن کنونی افتاده است.
عالمان شیعه از کهنترین روزگار، با دقت و حساسیت نشان دادهاند که افزونیهای مصحف امام علی (علیه السلام) از مقولهی تفسیر، تأویل، توضیح، شرح، محکم و متشابه و مصادیق آن، و به سخن دیگر، وحی بیانی و نه وحی قرآنی، بوده است. بنا به گفتهی شیخ مفید [98] آنچه در مصحف علی (علیه السلام) ثبت و ضبط شده و در این قرآن موجود نیست، تأویل آیات و تفسیرهای آن بر اساس باطن تنزیل بوده است نه کلام الهی که «قرآن معجز» نامیده میشود. به نظر آیت الله خوئی [99] وجود افزونیهایی در مصحف علی (علیه السلام)، اگرچه صحیح است اما قطعاً آن افزونیها، قرآن نبوده است. ادعای وجود سوره یا آیاتی از «سنخ قرآن» در آن مصحف، سخنی است باطل و تمام دلایل بر بطلان آن دلالت دارد؛ بنا بر این، تکیه بر وجود مصحف علی (علیه السلام) برای اثبات تحریف درست نیست. گفتنی است که برخی عالمانِ محقق شیعی ضمن اینکه با آشکار ساختن محتوای مصحف علی (علیه السلام)، پیوند آن را با مسئلهی تحریف زدودهاند، تأکید کردهاند که از جمله ویژگیهای آن مصحف ترتیب آن بر اساس نزول بوده است. [100] این سخن، اثباتکردنی نیست و به نظر میرسد مستند آن، سخنی از ابن سیرین در بارهی آن مصحف بوده و در میان عالمان شیعه، اولین بار شیخ مفید آن را مطرح کرده است. [101] این مصحف مشتمل بر وحی بیانی بوده که همچون وحی قرآنی به وسیلهی جبرئیل بر پیامبر نازل شده است و اگر در روایات از این مصحف با عباراتی چون «عَلی ما اَنْزَلَ الله» و «کَما اَنْزَلَهُ الله…» یاد شده، بر اینکه آن مصحف بر اساس نزول تنظیم شده و ترتیب نزولی داشته است، دلالت ندارد.
اثبات تحریف قرآن با استناد به روایات فُسطاط و رد آن:
روایات مشهور به فُسطاط نیز در بحث تحریف، مورد استناد بوده است. در روایاتی آمده است که چون امام زمان ظهور کند، برای تعلیم قرآن، خیمههایی برخواهد افراشت و قرآن را بر اساس آنچه خداوند نازل کرده تعلیم خواهد داد (عَلی ما أنزل الله) و این بر مردمانی که با قرآن انس گرفتهاند دشوار خواهد بود چون مخالف با «تألیف» (قرآن کنونی) است. [102] روایات دیگری نیز به همین مضمون هست و کسانی کوشیدهاند از آهنگ این روایات، وجود نوعی تحریف را در قرآن کنونی به اثبات رسانند.
عالمانی نیز کوشیدهاند این روایات را پاسخ گویند. [103] در این روایات، واژهی «تألیف» آمده نه «ترتیب»، «علی ما اَنْزل الله» آمده نه عبارت دیگر. بر اساس آنچه به اختصار در بارهی «مصحف علی» گفته شد، مراد این روایات، کاملاً روشن است؛ کسانی که با تفسیرها و تأویلهای موجود در بارهی قرآن انس گرفتهاند، ناگهان تفسیرها و تأویلهایی بر اساس «وحی بیانی» نبوی که در «مصحف علی» آمده، میشنوند و شگفتزده میشوند.
اثبات تحریف قرآن با استناد به روایات صریح در کاستیِ قرآن و رد آن:
روایات صریح در کاستیِ قرآن کنونی، آخرین مستند نظریهی تحریف است. اینگونه روایات که در منابع شیعی و سنّی وجود دارد غالباً از لحاظ سند، پذیرفتنی نیست و بسیاری از آنها، چنانکه گفته شد، مشتمل است بر جملهها و واژههایی ناظر بر تفسیر و تأویل و نه متن قرآن. [104] در این میان، یک روایت در کافی [105] وجود دارد که طبق آن، قرآن هفده هزار آیه داشته است. این روایت از سویی توجیه و از سویی دیگر نقد و رد شده است: اولاً در نسخهای از کافی که نزد فیض کاشانی بوده و او آن را در شرح خود بر کافی آورده، عدد هفت هزار ثبت شده است، [106] در این صورت، روایت در مقام بازگوییِ فراوانیِ آیات است نه تعیین رقم دقیق آنها؛ ثانیاً بنا به گفتهی ابن بابویه [107] احتمالاً مراد از آن، حد و حدود «وحی غیرقرآنی» است؛ ثالثاً در امری چنین مهم، نمیتوان به «خبرِ واحد» استناد کرد، بویژه آنکه این خبر در تعارض با دلایل استوار تحریفناپذیری قرآن و روایات متواتری است که بر قرائت قرآن کنونی و عمل به آن تأکید کرده است [108].109]
نظر مختار منهاج فردوسیان:
اولاً: عدم تحریف به زیادی را ـ چون اجماعی است ـ قبول داریم.
ثانیاً: در عدم تحریف به کاستی، چون اختلافی است، توقف میکنیم یعنی نه میپذیریم و نه رد میکنیم. همچنین است تحریف به دگرگونی را.
ثالثاً: این بحث را دارای ثمرهی عملی مستقیم نمیدانیم، لذا در قواعد نظری تجملی منهاج فردوسیان آمده است.
یک سؤال و جوابش:
چنان که گذشت، جمهور دانشمندان شیعی و سنی، در صدد پاسخ نقضی بودند یعنی میخواستند صورت مسأله را پاک کنند و اشکال را نپذیرند. ولی اگر اصل تحریف به کاستی را بپذیریم، چه پیامدهای منفی تربیتی برای اصحاب منهاج فردوسیان خواهد داشت؟
جواب: اگر بنا بر بدترین فرض، قائل شویم که قرآن کنونی، نواقصی دارد، چند پیامد میتوان برایش فرض کرد که هیچکدام نقش منفیای در کمال و سعادت اصحاب منهاج فردوسیان نخواهد داشت:
پیامد اول: از برخی معارف بلند محروم میشویم.
راه حل: تمام معارفی که در «روایات مدعیِ تحریف به کاستی» بیان شده، در روایات دیگر به روشنی و با صراحت آمده است. پس کسانی از تحریف به کاستی قرآن کریم ضرر میکنند که فقط به قرآن بسنده کرده باشند و دستشان از دامن استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) کوتاه باشد. بیشتر روایات تحریف، بر محور ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) و اولاد طاهرینشان (علیهمالسلام) دور میزند. شیعهی اثنیعشری که ولایت دوازده امام بحق را قبول کرده، به فرض این که چنین کمبودی در قرآن کنونی باشد، ضرر نخواهد کرد. بلکه این، غیر شیعهی اثنیعشری است که ضرر عظیم خواهد نمود.
پیامد دوم: برخی دستورات الهی به ما نمیرسد و با عمل نکردن به آنها، دچار عذاب الهی خواهیم شد.
راه حل: قبح عقاب بلابیان از ضروریات عقلی است. یعنی خدای تعالی اول باید به روشنی ما را امر کند یا نهی کند و سپس در صورتی که مورد امرش را بجا نیاوردیم یا مورد نهیاش را ترک نکردیم، عقاب و عذابمان نماید. وقتی آن آیات به ما نرسیده و نمیدانیم که چه امر و نهیی در آن بوده، چگونه عذابمان کند؟!
پیامد سوم: برخی دستورات الهی به ما نمیرسد و با عمل نکردن به آنها، از رسیدن به درجات عالیهی بندگی و برترین بهشت، باز خواهیم ماند.
راه حل: خدای تعالی وعده داده است مجاهدینی که به مسلمات و واضحات عمل کنند را به راههای خودش هدایت نماید. «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ الله لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» [110] و هر کس به دانستههایش عمل کند، خدای تعالی به او علم بیشتر میآموزد و اگر بدیشان نیاموخت، همان مقدار عمل را از آنان میپذیرد و رشد میدهد تا به کمال لایق خود برسند.
پیامد چهارم: سورههای ناقص را در نماز میخوانیم و نمازمان دچار اشکال میشود.
راه حل: گر چه امر شدهایم که سورهی کامل در نماز بخوانیم ولی نخواندن سورهی کامل در صورتی مضر و مخل است که عمداً باشد، ولی وقتی دسترسی به قسمت ساقطشده امکان ندارد، به ناچار باید سورهی کامل ظاهری قرائت شود و به اجماع، رافع تکلیف است. از سوی دیگر، امر به خواندن سورهی کامل حقیقی، امر به مالایُطاق خواهد بود.
پیامد پنجم: هر گاه ختم قرآن را نذر کنیم، هیچگاه نخواهیم توانست به آن عمل کنیم.
راه حل: ارتکاز ذهنی نذرکنندگان در تمام اعصار اسلامی بر این بوده که در هنگام نذرکردن، ختم همین قرآن موجود را نذر کردهاند نه آنچه در نزد خدای تعالی یا در لوح محفوظ است یا آنچه بر سینهی مبارک استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. پس از این جهت هم مشکلی پیش نمیآید و عمل به ختم همین مقدار از آیات، در تحقق نذر ختم قرآن کافی است.
……………………………………………….
1. کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، ذیل «حرف»؛ کتاب جمهره اللغه، ابن درید، ذیل «حرف»؛ الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، اسماعیل بن حماد جوهری، ذیل «حرف».
2. التبیان فی تفسیرالقرآن، محمدبن حسن طوسی، جلد ۳، صفحهی ۲۱۳ و جلد ۷، صفحهی ۲۹۶؛ تفسیر کشاف، زمخشری، جلد ۱، صفحهی ۵۱۶.
3. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۱۹۷ و ۱۹۸؛ صیانة القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۱۳ تا ۱۶.
4. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۰۰.
5. معانی القرآن و اعرابه، ابراهیم بن سری زجاج، جلد ۳، صفحهی ۱۷۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، جلد ۷، صفحهی ۲۲۵۸.
6. تفسیر کشاف، زمخشری، ذیل آیه.
7. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، ذیل آیه.
8. تفسیر القرآن العزیز، عبدالرزاق بن همام صنعانی، جلد ۱، صفحهی ۲۹۹؛ التفسیر الکبیر، محمد بن عمر فخررازی، جلد ۱۹، صفحهی ۱۶۰؛ الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبی، جلد ۱، صفحهی ۸۴؛ تفسیرالقرآن العظیم، ابن کثیر، جلد ۲، صفحهی ۵۴۷؛ کتاب الصافی فی تفسیر القرآن، محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، جلد ۳، صفحهی ۱۰۲؛ تفسیر المیزان، طباطبائی، جلد ۱۲، صفحهی ۱۰۱.
9. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۰۷؛ صیانة القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۴۷.
10. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۱۰.
11. لسان العرب، ابن منظور، ذیل واژه.
12. فصل الخطاب فی تحریف الکتاب ربّ الارباب، حسین بن محمدتقی نوری، جلد ۱، صفحهی ۳۶۱.
13. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۱۰؛ صیانة القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۴۹ و ۵۰.
14. التبیان فی تفسیرالقرآن، محمدبن حسن طوسی، جلد ۹، صفحهی ۱۳۱ و ۱۳۲؛ التفسیرالکبیر، محمدبن عمر فخررازی، جلد ۹، صفحهی ۵۶۸؛ تفسیرالمراغی، احمد مصطفی مراغی، جلد ۲۴، صفحهی ۱۳۸.
15. تفسیر المیزان، طباطبائی، ذیل سورهی فصلت، آیهی ۴۲.
16. کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۶۹.
17. فرائد الاصول، شیخ اعظم انصاری، جلد ۱، صفحهی ۱۱۰ و ۱۱۱.
18. برهان روشن (البرهان علی عدم تحریف القرآن)، مهدی بروجردی، جلد ۱، صفحهی ۱۱۶ تا ۱۱۸.
19. فصل الخطاب فی تحریف الکتاب ربّ الارباب، حسین بن محمدتقی نوری، جلد ۱، صفحهی ۳۶۲ و ۳۶۳.
20. کافی، محدث کلینی، جلد ۳، صفحهی ۳۱۳.
21. الخلاف، شیخ طوسی، جلد ۱، صفحهی ۳۳۶؛ مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، علامه حلّی، جلد ۱، صفحهی ۱۴۲.
22. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۱۵.
23. مدخل التفسیر، محمدفاضل موحدی لنکرانی، جلد ۱، صفحهی ۲۲۱.
24. الاعتقادات الامامیه، ابن بابویه، جلد ۱، صفحهی ۸۴.
25. جامع، طبری، ذیل آیه؛ التبیان فی تفسیرالقرآن، شیخ طوسی، ذیل آیه؛ تفسیر المیزان، طباطبائی، ذیل آیه.
26. تفسیر التحریر و التنویر، ابن عاشور، جلد ۱۴، صفحهی ۲۸۰؛ فی ظلال القرآن، سیدقطب، جلد ۴، صفحهی ۲۸۰ و ۲۸۱.
27. سورهی توبه، آیهی ۳۴.
28. سورهی توبه، آیهی 100.
29. جامع، طبری، جلد ۱۱، صفحهی ۷.
30. المُوَطّأ، مالک بن انس، جلد ۲، صفحهی ۸۲۴.
31. صحیح البخاری، محمدبن اسماعیل بخاری جعفی، جلد ۴، صفحهی ۱۶۰.
32. الاعتقادات الامامیه، ابن بابویه، جلد ۱، صفحهی ۸۴.
33. الایضاح، ابن شاذان، جلد ۱، صفحهی ۲۲۱ و ۲۲۲.
34. الایضاح، ابن شاذان، جلد ۱، صفحهی ۲۲۱ و ۲۲۲.
35. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحهی ۸۳.
36. الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، عبدالرحیم بن محمد خیّاط، جلد ۱، صفحهی ۳۷ و ۱۶۶ و ۲۳۱.
37. سعدالسعود للنفوس، ابن طاووس، جلد ۱، صفحهی ۲۵۵.
38. کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، علی بن اسماعیل اشعری، جلد ۱، صفحهی ۴۷.
39. شرح الاصول الخمسه، قاضی عبدالجباربن احمد، جلد ۱، صفحهی ۶۰۱.
40. القرآن الکریم و روایات المدرستین، مرتضی عسکری، جلد ۲، صفحهی ۱۰۶.
41. نکت الانتصار لنقل القرآن، محمدبن طیب باقلاّنی، جلد ۱، صفحهی ۲۴۰ و ۲۴۱.
42. الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، جلد ۵، صفحهی ۴۰.
43. التفسیر الکبیر، محمد بن عمر فخر رازی، جلد ۷، صفحهی ۱۲۴.
44. الذخیرة فی علم الکلام، علی بن حسین علم الهدی، جلد ۱، صفحهی ۳۶۱ تا ۳۶۳.
45. کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، جلد ۲، صفحهی ۸۴۷؛ الاحتجاج، احمدبن علی طبرسی، جلد ۲، صفحهی 7؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد ۳۳، صفحهی ۲۷۱، جلد ۳۳.
46. کافی، محدث کلینی، جلد ۸، صفحهی ۵۳. ترجمه: حروفش را بر پا داشتند و حدودش را تحریف نمودند.
47. کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحات ۲۸۶ تا ۲۸۸.
48. فصل الخطاب فی تحریف کتاب ربّ الارباب، حسین بن محمدتقی نوری، جلد ۱، صفحهی ۹۷.
49. برای آگاهی از دلایل دیگر، به این منابع رجوع کنید: حقایق هامّه حول القرآن الکریم، جعفر مرتضی عاملی، جلد ۱، صفحهی ۶۴ تا ۹۹؛ تاریخ قرآن، محمود رامیار،، جلد ۱، صفحهی ۲۸۰ تا ۲۹۵.
50. سعدالسعود للنفوس، ابن طاووس، جلد ۱، صفحهی ۳۱۵.
51. البرهان فی علوم القرآن، محمدبن بهادر زرکشی، جلد ۱، صفحهی ۲۶۰.
52. الذخیرة فی علم الکلام، علی بن حسین علم الهدی، جلد ۱، صفحهی ۳۶۳؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحهی ۸۴.
53. الحاکم الجشمی و منهجه فی التفسیر، عدنان محمد زرزور، جلد ۱، صفحهی ۴۱۵.
54. البرهان فی علوم القرآن، محمدبن بهادر زرکشی، جلد ۱، صفحهی ۲۵۹.
55. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، جلد ۱، صفحهی ۸۳.
56. سعد السعود للنفوس، سید ابن طاووس، جلد ۱، صفحهی ۳۱۵.
57. اجوبه مسائل جارالله، عبدالحسین شرف الدین، جلد ۱، صفحهی ۲۸.
58. نهایه الاصول، حسینعلی منتظری، جلد ۱، صفحهی ۴۲۸، تقریرات درس آیه الله بروجردی.
59. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، صفحهی ۲۳۹ تا ۲۴۷.
60. سعدالسعود للنفوس، سید ابن طاووس، جلد ۱، صفحهی ۳۱۵؛ اجوبه مسائل جارالله، عبدالحسین شرف الدین، جلد ۱، صفحهی ۲۸.
61. برای آگاهی بیشتر در بارهی این عالمان به این منابع رجوع کنید: صیانه القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۵۹ تا ۷۸؛ التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف، علی حسینی میلانی، جلد ۱، صفحهی ۱۵ تا ۳۴.
62. نهایه الاصول، حسینعلی منتظری، جلد ۱، صفحهی ۴۸۲، تقریرات درس آیه الله بروجردی.
63. انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایه، امام خمینی، جلد ۱، صفحهی ۲۴۵ تا ۲۴۷.
64. المنقذ من التقلید، محمود بن علی حمصی رازی، جلد ۱، صفحهی ۴۷۶؛ الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، علی بن محمد بیاضی، جلد ۱، صفحهی ۴۵.
65. اظهار الحق، رحمه الله بن خلیل الرحمان دهلوی، جلد ۱، صفحهی ۳۵۴.
66. برهان روشن (البرهان علی عدم تحریف القرآن)، مهدی بروجردی، جلد ۱، صفحهی ۱۲۰.
67. التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف، علی حسینی میلانی، جلد ۱، صفحهی ۵۵؛ الاصول فی علم الاصول، علی بن حسین ایروانی، جلد ۲، صفحهی ۲۲۵.
68. سورهی بقره، آیهی ۲۳؛ سورهی یونس، آیهی ۳۸؛ سورهی هود، آیهی ۱۳.
69. تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، جلد ۲، صفحهی ۱۰۵ ۱۰۷.
70. برای آگاهی از دیگر دلایل مورد استناد مفسران، متکلمان، محدّثان، فقیهان و اصولیان، به این منابع رجوع کنید: برهان روشن (البرهان علی عدم تحریف القرآن)، مهدی بروجردی، جلد ۱، صفحهی ۱۰۷ تا ۱۶۲؛ التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف، علی حسینی میلانی، جلد ۱، صفحهی ۱۵ تا ۳۴؛ صیانه القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۶۰ تا ۷۸.
71. در بارهی او رجوع کنید به: معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خوئی، جلد ۲، صفحهی ۲۸۲ تا ۲۸۴.
72. نهایه الاصول، حسینعلی منتظری، جلد ۱، صفحهی ۴۸۳، تقریرات درس آیه الله بروجردی؛ اجوبه المسائل الدینیه، علی سیستانی، جلد ۱، صفحهی ۸۹.
73. برهان روشن (البرهان علی عدم تحریف القرآن)، مهدی بروجردی، جلد ۱، صفحهی ۶۹ تا ۱۰۶.
74. شرح اصول الکافی، محمدصالح بن احمد مازندرانی، جلد ۱، صفحهی ۱۹۸، تعلیقهی شعرانی که روایت حاکی از تحریف را شایسته استناد برای اثبات تحریف ندانسته است؛ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، محمدجواد بلاغی، جلد ۱، صفحهی ۶۵ و ۶۶، نیز تمام راویان روایات فصل الخطاب را «کذاب» یا «مضطرب الحدیث» یا «فاسد المذهب» دانسته است.
75. سلامه القرآن من التحریف، فتح الله محمدی، جلد ۱، صفحهی ۵۷ تا ۵۹.
76. برای نقد روایاتِ برگرفته از کافی رجوع کنید به: دفاع عن الکافی، ثامر هاشم حبیب عمیدی، جلد ۲، صفحهی ۳۳۵ تا ۴۴۰.
77. علی و قرآن، محمدعلی مهدوی راد، جلد ۱، صفحهی ۲1، آینهی پژوهش، سال ۱۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۷۹)؛ بررسی ستیزههای دیرین در بارهی تحریف قرآن، حسین مدرسی و محمدکاظم رحمتی، جلد ۱، صفحهی ۴۲، هفت آسمان، سال ۳، ش ۱۱ (پاییز ۱۳۸۰).
78. الفهرست، ابن ندیم، جلد ۱، صفحهی ۳۴ تا ۵۴.
79. تفسیرالقمی، علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، صفحهی ۳۹.
80. تاریخ بغدادی یا تاریخ مدینه السلام، خطیب بغدادی، جلد ۱، صفحهی ۲۸۰؛ وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، ابن خلّکان، جلد ۴، صفحهی ۲۹۹؛ بررسی ستیزههای دیرین در بارهی تحریف قرآن، حسین مدرسی و محمدکاظم رحمتی، هفت آسمان، سال ۳، ش ۱۱ (پاییز ۱۳۸۰).
81. احقاق الحق و ازهاق الباطل، نور الله شوشتری، جلد ۴، صفحهی ۳۳۱.
82. سیرهی ابن هشام، ابن هشام، جلد ۴، صفحهی ۱۰۷۱.
83. مسند الامام زید، زید بن علی، جلد ۱، صفحهی ۳۴۳.
84. القرآن الکریم و روایات المدرستین، مرتضی عسکری، جلد ۱، صفحهی ۲۹۴.
85. سنن الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمان دارمی، جلد ۱، صفحهی ۱۴۵.
86. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، عبیدالله بن عبدالله حسکانی، جلد ۱، صفحهی ۴۸.
87. سورهی قصص، آیهی ۸۸.
88. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، محمد بن حسن صفار قمی، جلد ۱، صفحهی ۶۴.
89. کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۱۴۳.
90. الاعتقادات الامامیه، ابن بابویه، جلد ۱، صفحهی ۱۴۹.
91. الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، جلد ۱، صفحهی ۵۹۸.
92. کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۴۲۱.
93. مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد ۵، صفحهی ۵۷.
94. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: القرآن الکریم و روایات المدرستین، مرتضی عسکری، جلد ۳، صفحات متعدد.
95. اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ناصربن عبدالله قفاری، جلد ۱، صفحهی ۲۰۲؛ الشیعه الاثناعشریه و تحریف القرآن، محمد مال الله، جلد ۱، صفحهی ۵۷ تا ۱۱۵.
96. کافی، محدث کلینی، جلد ۲، صفحهی ۶۳۳؛ الاعتقادات الامامیه، ابن بابویه، جلد ۱، صفحهی ۸۶؛ کتاب المصاحف، عبدالله بن سلیمان سجستانی، جلد ۱، صفحهی ۱۶.
97. مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، محمدبن عبدالکریم شهرستانی، جلد ۱، صفحهی ۱۲۰.
98. اوائل المقالات، شیخ مفید، صفحهی ۸۱.
99. البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۲۵.
100. المسائل السرویّة، شیخ مفید، صفحهی ۷۹؛ البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خوئی، جلد ۱، صفحهی ۲۲۳؛ صیانة القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۲۱۱.
101. علی و قرآن، محمدعلی مهدوی راد، « جلد ۱، صفحهی ۲۰، آینه پژوهش، سال ۱۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۷۹).
102. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، جلد ۲، صفحهی ۳۸۶.
103. صیانة القرآن من التحریف، محمدهادی معرفت، جلد ۱، صفحهی ۲۶۹ تا ۲۷۱.
104. برای نقد و تحلیل این روایات رجوع کنید به: سلامة القرآن من التحریف، فتح الله محمدی، جلد ۱، صفحهی ۱۴۴ به بعد.
105. کافی، محدث کلینی، جلد ۲، صفحهی ۶۳۴.
106. وافی، فیض کاشانی، جلد ۹، صفحهی ۱۷۸۰ و ۱۷۸۱.
107. الاعتقادات الامامیه، ابن بابویه، جلد ۱، صفحهی ۸۴ و ۸۵.
108. مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد ۱۲، صفحهی ۵۲۵.
109. این مقاله تا بدینجا از دانشنامهی جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقالهی «تحریف»، شمارهی ۳۳۲۵ با تلخیص و ویرایش، برداشت شده است.
110. سورهی عنکبوت، آیهی ۶۹.