بنا بر ادعای اثباتنشدهی برخی مدعیان عرفان اسلامی [1]، در اصطلاح عرفان، به القاءات سبّوحى، «حدیث برزخى» میگویند. به عبارت سادهتر، به آنچه در قرآن یا روایات پیامبر خدا و امامان معصوم (علیهمالسلام) نیامده ولی به دل فردی از افراد غیر معصوم میافتد، «حدیث برزخی» میگویند.
جدا از این که وجود چنین اصطلاحی در عرفان، نیاز به اثبات دارد، ولی به فرض این که وجود داشته باشد، توجه کردن به اینگونه احادیث! تکمیلی بر «امامت نوعی» در تصوف است. وقتی امام جعلی میسازند، نیاز به حدیث جعلی نیز هست. صوفیه، قائل به امامت نوعی هستند، یعنی در هر زمان، یکی از صوفیه، به مقام «قطب» میرسد و امامت اهل معرفت را برعهده میگیرد! امامت نوعی، نسخهی بدل «امامت شخصی» در شیعه است. شیعه معتقد است که بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، دوازده نفر که با اسم و صفات، مشخص هستند و اول آنان، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام)و آخر آنان، حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) میباشند، امام هستند و جز اینان، هیچ کسی تا آخر دنیا به مقام امامت نخواهد رسید.
همچنین سیرهی محدثین و فقهای بزرگوار شیعه در طول عصر غیبت و همینطور عصر حضور بر این بوده که «حدیث» را به سخن پیامبر یا امام اطلاق میکردهاند، یعنی سخنی که از لبان مبارک آن بزرگواران بیرون آمده باشد. به همین دلیل، به هیچ وجه نمیتواند بساط جدید و دکان نوپدیدی به نام «حدیث برزخی» را بر تابند و به شدت انکارش مینمایند. چنین نوعی از حدیث، نه در عهد ائمهی هدا (علیهمالسلام) معتبر بوده و نه پس از ایشان.
البته حدیث برزخی، به تصریح قرآن کریم، وجود دارد ولی از ناحیهی شیطان و به سوی دوستان اوست. قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِم» [2]
قطعاً شیاطین، [مطالب ناروایی را] به دوستانشان القاء میکنند.
همچنین در روایت آمده است که حسن بصری در وقت خارج شدن برای یاری دشمنان امیر المؤمنین (علیه السلام) در جنگ جمل، چنین حدیثی را شنید!
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا فَرَغَ عَلِی (علیه السلام) مِنْ قِتَالِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَضَعَ قَتَباً عَلَى قَتَبٍ ثُمَّ صَعِدَ عَلَیهِ فَخَطَبَ فَحَمِدَ الله وَ أَثْنَى عَلَیهِ. .. ثُمَّ نَزَلَ یَمْشِی بَعْدَ فَرَاغِهِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَمَشَینَا مَعَهُ فَمَرَّ بِالْحَسَنِ الْبَصْرِیِ وَ هُوَ یَتَوَضَّأُ فَقَالَ: «یَا حَسَنُ أَسْبِغِ الْوُضُوءَ» فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ قَتَلْتَ بِالْأَمْسِ أُنَاساً یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ یُصَلُّونَ الْخَمْسَ وَ یُسْبِغُونَ الْوُضُوءَ! فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): «فَقَدْ کَانَ مَا رَأَیتَ فَمَا مَنَعَکَ أَنْ تُعِینَ عَلَینَا عَدُوَّنَا؟» فَقَالَ: وَ الله لَأَصْدُقَنَّکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ خَرَجْتُ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ فَاغْتَسَلْتُ وَ تَحَنَّطْتُ وَ صَبَبْتُ عَلَیَ سِلَاحِی وَ أَنَا لَا أَشُکُ فِی أَنَّ التَّخَلُّفَ عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ عَائِشَةَ هُوَ الْکُفْرُ فَلَمَّا انْتَهَیتُ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْخُرَیبَةِ نَادَانِی مُنَادٍ یَا حَسَنُ إِلَى أَینَ؟ ارْجِعْ فَإِنَّ الْقَاتِلَ وَ الْمَقْتُولَ فِی النَّارِ فَرَجَعْتُ ذَعِراً وَ جَلَسْتُ فِی بَیتِی. فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی لَمْ أَشُکَ أَنَّ التَّخَلُّفَ عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ عَائِشَةَ هُوَ الْکُفْرُ، فَتَحَنَّطْتُ وَ صَبَبْتُ عَلَیَ سِلَاحِی وَ خَرَجْتُ أُرِیدُ الْقِتَالَ حَتَّى انْتَهَیتُ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْخُرَیبَةِ فَنَادَانِی مُنَادٍ مِنْ خَلْفِی یَا حَسَنُ إِلَى أَینَ؟ ارْجِعْ مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى فَإِنَّ الْقَاتِلَ وَ الْمَقْتُولَ فِی النَّارِ قَالَ عَلِی (علیه السلام): «صَدَقَکَ أَ فَتَدْرِی مَنْ ذَلِکَ الْمُنَادِی؟» قَالَ: لَا. قَالَ (علیه السلام): «ذَاکَ أَخُوکَ إِبْلِیسُ وَ صَدَقَکَ أَنَّ الْقَاتِلَ وَ الْمَقْتُولَ مِنْهُمْ فِی النَّارِ. [3]
ابن عباس میگوید: چون امیر المؤمنین (علیه السلام) از جنگ با مردم بصره فارغ شدند، جهاز شتری بر جهاز شتری نهاده و بر آن بالا رفتند. پس خطبه خواندند و خدا را ستایش کردند و بر او ثنا نمودند. .. سپس فرود آمدند و بعد از فراغت از خطبه، به راه افتادند، و ما نیز با ایشان به راه افتادیم، پس بر حسن بصری گذشتند که وضو میگرفت. فرمودند: ای حسن، وضویت را کامل بجا آور. گفت: ای امیر المؤمنین، دیروز مردمانی را کُشتی که شهادت میدادند: خدایی جز خدای یگانه نیست، شریکی برای او نیست و این که محمد، بنده و فرستادهی اوست، نماز پنجگانه میخواندند و وضویشان را کامل بجا میآوردند. پس امیر المؤمنین (علیه السلام) به او فرمودند: «شد آنچه دیدی، پس چه چیزی مانع تو شد که ما را بر دشمنانمان یاری رسانی؟ گفت: به خدا تصدیقت میکنم ای امیر المؤمنین. همانا در اولین روز [جنگ] خارج شدم و غسل کردم و حنوط نمودم و اسلحهام را بر خویش آویختم و شک نداشتم که تخلف از [لشکر] مادر مؤمنان عایشه، کفر است. چون به موضعی از خرابه رسیدم، ندادهندهای مرا ندا داد: ای حسن به کجا میروی؟ برگرد که همانا کشنده و کشتهشده، در آتشند. پس ترسان برگشتم و در خانهام نشستم. چون روز دوم شد، شک نداشتم که تخلف از [سپاه] مادر مؤمنین عایشه، کفر است. پس حنوط کردم و سلاحم را بر خود آویختم و خارج شدم به ارادهی جنگ. تا این که به موضعی از خرابه رسیدم، پس ندادهندهای از پشت سرم مرا ندا داد: ای حسن به کجا میروی؟ برگرد، برگرد که کشنده و کشتهشده در آتشند. حضرت فرمودند: به تو راست گفت. آیا میدانی که آن ندادهنده که بود؟ گفت: نه. فرمودند: آن برادرت ابلیس بود و راست گفت که کشنده و کشتهشده از ایشان [لشکر عایشه] در آتشند.
………………………………………………
1. این دانشمند گمراهکننده مینویسد: روزى به محضر مبارک استادم جناب آیت الله محمد آقاى غروى آملى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ تشرّف حاصل کرده بودم، به من فرمود: این عبارت را در جایى دیدهاید که «الامام أصله دائم، و نسله دائم»؟
عرض کردم: خیر در جایى ندیدهام، چه جملهی شگفت و شیوا و شیرین و دلنشین است که خود، اصلى استوار و قانونى پایدار است، حضرتعالى از کجا نقل مىفرمایید؟ فرمود: من از جایى نقل نمىکنم. آن گاه انگشتان دست راستش را جمع کرد و در حالى که بر گرد لبانش دور مىداد، فرمود: دیروز که از خواب بیدار شدم، دیدم این جمله را بر سر زبان دارم و بدان گویایم.
راقم گوید: در اصطلاح عرفان، این گونه القاءات سبّوحى را «حدیث برزخى» گویند. (هزار و یک کلمه، حسن حسن زاده آملی، جلد ۱، صفحهی 53).
2. سورهی انعام، آیهی 121.
3. الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسی، جلد 1، صفحهی 171.