حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

یکی از مفاهیم راهبردی در مباحث تربیتی (عرفان ـ سیر و سلوک)، «عشق» است. برای بازشناسی بهتر این مفهوم فراگیر، لازم است به چند مطلب، توجه داشته باشیم. این مطالب عبارتند از:

تعریف‌های عشق:
شاید عشق، یکی از پرتعریف‌ترین واژه‌های زبان فارسی باشد، همچنین معادل واژه‌ی عشق، در هر زبانی، یکی از پرمعنی‌ترین و پرکاربردترین مفاهیم و واژه‌هاست؛ پس لازم است به برخی تعاریف عشق، نگاهی بیاندازیم:
یکی می‌نویسد: عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری، درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی، بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند. [1]
دیگری می‌نویسد: عشق از مصدر عَشَقَ (= چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک، عَشَقه گویند زیرا بر تنه‌ی درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند. و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند. [2]

تعریف عشق در کلام افلاطون:
افلاطون گوید: عشق، واسطه‌ی انسان‌ها و خدایان است و فاصله‌ی آنها را پُر می‌کند.
همو گوید: عشق در همه‌ی کائنات جاری است.
و نیز می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه‌ی جهان است. [3]
و نیز از او نقل است که: عشق نیرویی‌ست طبیعی که از وسوسه‌های آز و صورت‌های خیالی هیکل طبیعی، در آدمی به وجود می‌آید و این نیرو که به نام عشق خوانده می‌شود در وجود دلاور، ترس و در ترسو، دلاوری و بالاخره در هر گونه آدمی، عکس آنچه در طبیعت اوست، ایجاد می‌کند.

تعریف عشق در کلام محیی الدین عربی:
«هر کس که عشق را تعریف کند، آن را نشناخته، و کسی که از جام آن جرعه‌ای نچشیده باشد، آن را نشناخته، و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته، که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند» [4]

تعریف عشق در کلام قشیری:
عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف، که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید، و آن حالت او را دائم بر تعظیم حق تعالی استوار دارد و اختیار کردن رضای او و صبر ناکردن به دوری او و شادی نمودن بدو و بی‌قراری از دون او و یافتن اُنس به دوام ذکر او در دل باشد. [5]

تعریف عشق در کلام مولوی:

عشق آمد، عقل از آن آواره شد * صبح آمد، شمع از او بیچاره شد
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت * شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
پس چه باشد عشق؟ دریای عدم * در شکسته عقل را آنجا قدم
چون قلم اندر نبشتن بر شتافت * چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
هر چه گویم عشق را شرح و بیان * چون به عشق آیم خجل باشم از آن

کلام مولوی، اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ‌ناپذیر، و در حقیقت، عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد. [6]

عشق جز دولت و عنایت نیست * جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت * شافعی را در او روایت نیست

تعریف عشق در کلام عطار نیشابوری:
از نظر عطار، عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:

خاصیت عشقی که برون از دو جهان است * آن است که هر چیز که گویند نه آن است

تعریف عشق در کلام روزبهان بقلی:
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد» [7]

تعریف عشق در کلام بایزید بسطامی:
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است» [8]

تا رفت دیده و دل من در هوای عشق * بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون * اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود * بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق [9]

تعریف عشق در کلام شاه نعمت الله ولی:

تن به جان زنده است و جان از عشق * در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست * باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است * جُـود عشق است و باشد آن از عشق
عاشقان عشق را به جان جویند * عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است * می دهد بنده را نشان از عشق [10]

تعریف عشق در کلام ابوسعید ابوالخیر:

از شبنم عشق خاک آدم گِل شد * صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند * یک قطره از آن چکید و نامش دل شد

تعریف عشق در کلام یک اندیشمند:
در کشکول شیخ بهایی، به نقل از اندیشمندی آمده که: عشق الهامی‌ست شوقی که خدای متعال از طرف خود در وجود جانداران افاضه می‌کند تا بدین وسیله، آنچه به دست آوردن آن برای دیگران ممکن نباشد، به دست آورند. [11]

تعریف عشق در کلام جواد نوربخش (نورعلیشاه):
تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت. عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم» [12]
و سراید:

ماییم در سراچه‌ی هستی گدای عشق * خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده‌ایم مگر حق مدد کند * تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده‌ایم * خو کرده‌ایم از دل و جان با صفای عشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی * شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم * ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر * کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره به شدّت دلم گرفت * ای بخت، همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه‌ی من و تو بجز دردسر نبود * باید پناه بُرد به دولتسرای عشق
ای نوربخش، گوش سر خویش را ببند * تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق

و نیز او سراید:

بی‌عشق، جهان بلاست یکسر * ناکامی و ابتلاست یک سر
آن کس که به عشق آشنا نیست * بیگانه به چشم ماست یک سر
عشق است اساس آفرینش * هرچیز از آن به پاست یک سر
بی‌عشق، حیات، هیچ و پوچ است * بیهوده و نارواست یک سر
هر دل که نسوزد از غم عشق * جای هوس و هواست یک سر
گر اهل دلی به عشق رو کن * نا سوخته دل، بلاست یک سر
عمری دل نوربخش با عشق * آسوده ز ماسواست یک سر [13]

همو می‌نویسد: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای * زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای [14]
تعریف عشق در کلام جلال الدین همایی:
«همین جاذبه و عشق ساری غیر مرئی است که عالم هستی را زنده و بر پا نگاه داشته و سلسله‌ی موجودات را به هم پیوسته است. به طوری که اگر در این پیوستگی و به هم بستگی سستی و خللی روی دهد، رشته‌ی هستی، گسیخته خواهد شد، و قوام و دوام از نظام عالم وجود، رخت بر خواهد بست. [15]

دور گردون‌ها، ز موج عشق دان * گر نبودی عشق، بفسردی جهان
کی جمادی محو گشتی، در نبات * کی فدای روح گشتی، نامیات

چند تعریف دیگر از عشق:
ـ عشق‌ نیرویی‌ است‌ که‌ از بیست و هفت رنگ‌ و نور تشکیل‌ یافته‌ و فعلاً در جهان‌ مادی‌ چندین‌ نور آن‌ شناخته‌ شده‌ است‌ برای‌مثال‌ (نور سبز بنام‌ معنویت‌ و نور آبی بنام‌ حکمت‌ و نور بنفش‌ بنام‌ حب‌ و نور نارنجی به‌نام‌ نیایش‌ پروردگار و نور سیاه ‌بی‌رنگی‌ بنام‌ برای‌ خاطر خدا حرکت‌ کردن‌ و نور عسلی‌ بنام‌ شهادت‌ و…) در حقیقت‌ چون‌ ما نامی‌ برای‌ آن‌ نیافته‌ایم‌ آنرا عشق‌ می‌نامیم‌.
ـ عشق‌ پرتویی از عنایت‌ الهی‌ که‌ لازمه‌ی‌ حرکت‌ انسان‌ به‌ سمت‌ ماوراهاست‌ به‌ جایی‌ که‌ اصلش‌ او را فرا می‌خواند تا اشرف‌ مخلوقات‌ باشد. خالصترین‌ نیروی‌ خداوندی‌ که‌ همیشه‌ اصل‌ در آن‌ موج‌ می‌زند و برای‌ همین‌است‌ که‌ کمتر کسی به‌ آن‌ دست‌ می‌یابد. این‌ همان‌ نیرویی‌ است‌ که‌ انسان‌ها را به‌ تحرک‌ در می‌آورد و هر کسی به‌ تمام ‌آن‌ دست‌ یابد اشرف‌ مخلوقات‌ می‌شود.
ـ عشق‌ ندای‌ درون‌ است‌ و بالاتر از تمام‌ خواسته‌های‌ انسان‌ قرار دارد. انسان‌ به خاطر عشق‌ از عزیزترین‌ خواسته‌ها می‌گذرد تا به‌ آن‌ برسد. به خاطر عشق‌ تمامی‌ مصایب‌ روزگار را به‌ جان‌ می‌خرد ولی‌ از عشق‌ نمی‌گذرد. انسان در مقابل‌ عشق،‌‌ خود را می‌بازد و به‌ ارتعاش‌ درمی‌آید. عشق‌ قسی‌القلب‌ترین‌ افراد را نیز رام‌ می‌کند و بر همه‌ چیز نفوذ دارد.
ـ عشق‌ را نمیتوان‌ با خواسته‌ها یکجا جمع‌ کرد زمانی که‌ ما خواسته‌ای نداریم‌ می‌توانیم‌ به‌ خوبی‌ عشق‌ بورزیم‌ و زمانی که‌ خواسته‌ها برایمان‌ مطرح‌ است،‌ از عشق‌ خبری‌ نیست‌.
عاشق‌ نه‌ به‌ حرف‌ این‌ و آن‌ پای‌ در راه‌ نهد و نه‌ حرف‌ این‌ و آن،‌ او را از راه‌ به‌ در کند. عاشق‌، عاشق‌ است‌، عشق‌ او معشوق‌ است‌، او شراب‌ دل‌ را از مَیِ ‌نابِ‌ نگاه‌ مست‌ جانان‌ می‌نوشد.

جمع‌بندی مباحث مربوط به تعریف عشق:
از تعریف‌های بالا، به خوبی مشخص است که نمی‌توان تعریف واحد و مشخصی را برای «عشق» به دست داد ولی در اغلب لغت نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه‌ی شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.

عشق از دیدگاه روانشناسی:
عشق یک حالت عاطفی شدید شامل جذبه و کشش، شوق جنسی و توجه عمیق نسبت به دیگری است. عشق به هرحال دارای یک مبنای مادی یا فیزیولوژیک و زیست شناختی است. غرایز جنسی رفتارهای جفت جویانه را شکل می‌دهند و عشق حاصل نهایی این رفتارهاست. بی دلیل نیست که عشق به معنای مورد نظر، پس از بلوغ جنسی رخ می‌نماید. اما از آن جا که هر امر معنوی دارای یک پایه مادی و طبیعی است و هر امر مادی نیز حاصل تکامل و بسط معنوی است، عشق بر مبنایی طبیعی آغاز می‌شود اما می‌تواند به درجه ای از کمال برسد که با هر تجربه معنوی انسانی دیگر قابل مقایسه باشد.
بروز و ظهور عشق نیازمند شرایط و زمینه ای خاص است. هر فردی در هر زمانی نمی‌تواند عاشق کسی دیگر شود. برای وجود عشق سه شرط عمده ذکر شده است. یکی ظهور برانگیختگی احساسی و عاطفی که دارای مبنای فیزیولوژیک در انسان است و هر قدر بیشتر باشد شور و هیجان عاشقانه بیشتری تجربه خواهد شد. دوم وجود فردی است که در فرهنگ زمینه ای عاشق سوژه یا موضوع مناسبی برای احساسات عاشقانه در نظر گرفته شود. عشق بدون معشوق بی معنی است. اما تصویر و تعریف معشوق در فرهنگ های مختلف و نزد افراد گوناگون تفاوت دارد. شرط سوم بروز عشق وجود مفهوم عشق رمانتیک به معنای امروزی آن در زمینه فرهنگی انسان است که پیشتر گفتیم کلاً از تاریخی طولانی برخوردار نیست.
علاوه بر شرایط فوق چیزی که عاشق را به سوی معشوق می‌کشاند جذابیت اوست که منعکس کننده میزان دوست داشتن یا سرمایه گذاری عاطفی عاشق بر عشق و معشوق است. جذابیت نیز براساس عوامل شناخته شده ای وارد میدان می‌شود. یکی از این عوامل همجواری یا نزدیکی و مجاورت فیزیکی است. بدون این همجواری، عشقی شکل نخواهد گرفت. عامل دومی که جذابیت را افزایش می‌دهد معامله به مثل است. ما کسانی را دوست داریم که ما را دوست دارند. بیهوده نیست که می‌گویند عشق، عشق می‌آورد. و بالاخره سومین عامل موثر در جذابیت وجه فیزیکی آن یعنی جذابیت جسمانی یا زیبایی است که همیشه در طول تاریخ بشر مورد ستایش قرار گرفته اما معیارهای آن در فرهنگ ها و جوامع گوناگون تفاوت داشته است. به طور معمول مردها بیشتر تحت تاثیر جذابیت فیزیکی و جسمانی زن ها قرار می‌گیرند و حال آن که برای زنان موقعیت اجتماعی بالاتر مردان بر جذابیت آن ها می‌افزاید.
عشق نیز مانند بسیاری دیگر از روابط انسانی دارای محتوایی مشخص است که از سه جزء نزدیکی یا صمیمیت، شور یا تمنا و احساس تعهد تشکیل می‌شود. صمیمیت در برگیرنده گرمای رابطه و درک و دوستی متقابل است. شور یا تمنا منعکس کننده تمایل شدید احساسی و برانگیختگی جسمانی و فیزیکی نسبت به معشوق است. احساس تعهد نشان دهنده میزان تعهد نسبت به رابطه فیمابین و کوشش برای حفظ و تداوم آن است. هر یک از اجزاء فوق از لحاظ تعداد تنوع می‌یابند و ترکیب آن ها انواع گوناگون عشق را به وجود می‌آورد که عبارتند از رابطه بدون عشق، علاقه، شیفتگی، عشق تهی، عشق رمانتیک، عشق رفیقانه، عشق ابلهانه و عشق کامل که هر یک دارای تعریف خاص خود است.
در میان انواع فوق، عشق رمانتیک و عشق رفیقانه اهمیت بیشتری دارند. عشق رمانتیک همان عشق سرشار از سوز و گداز است که در آن تاکید بر وجه احساسی است. این عشق معمولاَ سرآغاز روابط عاشقانه است اما دیر یا زود فروکش می‌کند. در این جاست که اگر عوامل سازنده عشق رفیقانه وجود داشته باشند عشق رمانتیک می‌تواند تبدیل به عشق رفیقانه شود و تداوم رابطه عاشقانه را تضمین کند. در غیر اینصورت یا رابطه به پایان می‌رسد یا درصورت ادامه هم از کیفیت ارضاء کننده و شادی بخشی برخوردار نخواهد شد. جالب است که پژوهشگران در هنگام بروز عشق رمانتیک از میزان بالای ماده ای شیمیایی به نام فنیل اتیل آمین در انسان گزارش داده اند. البته نباید تصور کرد که عشق رمانتیک تنها از احساسات ساخته شده است و تفکر نقشی در آن ندارد. در حقیقت عنصر برانگیختگی در عشق رمانتیک همراه با عناصر شناختی مشخصه آن، عشق شورانگیز را سرشار از اجزاء متشکله ای چون احساس، تحسین، ایده آل سازی و گاه وسواس عاشقانه می‌کند. همین مجموعه حالت های پیچیده و هیجان برانگیز است که فرد را به سوی ازدواج می‌راند .
اما عشق رفیقانه که ثبات و تداوم رابطه‌ی عاشقانه را تضمین می‌کند بیشتر متکی بر ترکیبی از صمیمیت و احساس تعهد است و در آن شور و هیجان عاشقانه کمرنگ تر است یا فروکش کرده. خوشبختانه همیشه این امکان وجود دارد که یک رابطه عاشقانه با عشق رمانتیک آغاز شود و این عشق با گذشت زمان تبدیل به عشق رفیقانه شود و بلوغ و تکامل یابد.
موضوع مهم دیگر سبک های عاشقی است. تنوع موجود میان افراد بشر باعث می‌شود که هر فردی سبک عاشقی خاص خود را داشته باشد. به عبارتی دیگر افراد از الگوهای شناخته شده رفتاری در روابط عاشقانه خود پیروی می‌کنند. شش الگوی مشخص رفتاری یا شش سبک عاشقی توسط روان شناسان شناسایی شده است که اکثر روابط عاشقانه از یکی از آن ها یا ترکیبی از دو یا چند سبک دیگر تشکیل می‌شوند. نکته حایز اهمیت این است که میان سبک های عاشقی افراد باید توافق و هماهنگی و تا حدی تشابه وجود داشته باشد تا رابطه بتواند از محتوی و تداوم لازم بهره مند شود. در یکی از این سبک ها یعنی سبک اروس عشق به مبنای جذابیت فیزیکی و به طور یکباره رخ می‌دهد. حال آن که در سبک دیگری به نام استورج عاشق ترجیح می‌دهد که احساس تعلق و وابستگی خود را به آرامی پرورش و افزایش دهد. پژوهش ها نشان می‌دهد که مردان و زنان از سبک های عاشقی متفاوتی استفاده می‌کنند.
همانطور که سبک های عاشقی گوناگون وجود دارد، الگوهای مختلف تعلق و دلبستگی که ریشه در کودکی دارند در شکل‌گیری محتوای عشق و تعیین کیفیت آن نقش بازی می‌کنند. ما درس عشق را از والدین خود می‌آموزیم و بعدها این درس را به شرکای عشقی خود پس می‌دهیم. چهار الگوی دلبستگی یا تعلق توسط روان‌شناسان مورد شناسایی قرار گرفته است. این الگوها عبارتند از الگوهای ایمن، دل مشغول، بیمناک و طرد کننده. این الگوها نشان‌دهنده‌ی آنند که وقتی فردی وارد یک رابطه عاشقانه می‌شود تعامل او با شریک عشقی اش چه ویژگی هایی پیدا می‌کند و چه اندازه این ویژگی ها منعکس کننده وجود آرامش، آسودگی و شادی در رابطه هستند یا برعکس تشویش، اضطراب و استرس را وارد رابطه می‌کنند. افراد ایمن که از رابطه ای توام با احساس ایمنی و اطمینان خاطر با مادر یا جانشین او در دوران کودکی برخوردار بوده اند به راحتی وارد رابطه می‌شوند و در آن احساس امنیت می‌کنند. خوش بین و معاشرتی هستند و در ارتباط با نزدیکی و جهت متقابل مشکلی ندارند. گروه دل مشغول دائم در تشویش و اضطراب به سر می‌برند و ناراحت اند و پیوسته نگران قطع رابطه هستند و به شدت وابسته و محتاج دیگران می‌شوند. افرادی که در گروه بیمناک قرار دارند دستخوش نگرانی از بابت ترک شدن و طرد شدن توسط دیگران و بی اعتماد به آنان هستند. و بالاخره گروه طرد کننده اصولاً علاقه ای به نزدیکی و صمیمیت ندارند و نسبت به دیگران بی تفاوت اند و از بروز هرگونه وابستگی حتی نوع سازنده آن هم گریزان هستند. این الگوهای تعاملی در ارتباط با نظری که فرد نسبت به خود و دیگران دارد و میزان آسودگی یا تشویشی که در نزدیکی با دیگران حس می‌کند شکل می‌گیرند. این الگوها در روابط گوناگون به چشم می‌خورند و گاه ممکن است یک نفر در رابطه ای ایمن و در رابطه ای دیگر بیمناک باشد.
عشق و سن موضوع قابل توجه دیگری است که باید به آن پرداخت. معمولاً عشق و جوانی همراهان همیشگی یک دیگر به حساب می‌آیند. اما پژوهش ها نشان می‌دهند که در بسیاری از موارد افراد مسن نسبت به زوج های جوان دیدگاه رمانتیک تری نسبت به عشق دارند. از سوی دیگر تفاوت های جنسی در عشق به صورت تفاوت عاشقی زنان، مردان رخ می‌نماید که البته نباید در مورد این تفاوت ها مبالغه کرد. اصولاً زنان و مردان برخلاف برخی تصورات شایع متعلق به دو سیاره متفاوت نیستند و شباهت های میان آنان بیشتر از تفاوت هاست. بسیاری از این اختلاف ها بیش از آن که ناشی از تفاوت جنسی باشد مربوط به نقش های جنسی است که توسط جوامع و فرهنگ ها تعریف می‌شود. طبیعی است وقتی که زنان در جامعه منزلت اجتماعی پایین تری دارند و راه های زیادی برای ارتقاء این منزلت وجود ندارد یکی از شیوه هایی که پیش روی آن ها قرار می‌گیرد توجه و علاقه به محبوبی است که از طریق عشق یا ازدواج با او بتوانند به منزلت اجتماعی بالاتری راه یابند. به عبارت دیگر زن ها آگاهانه تر دست به انتخاب می‌زنند ولی مردها چون محدودیت های اجتماعی زیادی ندارند احتیاط کمتری نشان می‌دهند و ممکن است تنها به خاطر زیبایی یک زن، عاشق او شوند و با او ازدواج کنند. [16]

تقسیم‌بندی انواع عشق:
تقسیم اول: عشق طبعی، عشق روحانی و عشق الهی:
در عشق طبعی عاشق معشوق را از برای خود خواهد. در عشق روحانی عاشق معشوق را هم از برای خود و هم از برای معشوق خواهد. در عشق الهی عاشق معشوق را نه برای خود بلکه برای معشوق می‌خواهد. [17]
تقسیم دوم: عشق حقیقی و عشق مجازی:
عشق مجازی از حُسن صوری پیدا می‌شود و مانند آن ناپایدار است. از این عشق حاصلی جز بقای نسل باقی نمی‌ماند. این عشق از تصعید و تلطیف میلی جنسی پیدا می‌شود. اما عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبه‌ای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود می‌آید. [18]

عشق در رابطه با دیگران:
از آن جا که عرفا، معشوق حقیقی عاشقان را ذات حضرت حق دانسته و معشوق های دیگر را، همه از مجالی و مظاهر او می‌دانند و عشق به مظاهر را عشق مجازی و در طول عشق بذات حق می‌دانند که عشق حقیقی اوست و نیز ، عرفا به وحدت وجود معتقدند، به این معنی که در حقیقت، جز وجود و موجود واحد، تحقق ندارد، ماسوا چیزی جز جلوه و ظهور آن وجود واحد نیست. پس کاملاً طبیعی است که عارف، عشق را به ماسوا و سراسر هستی سرایت دهد.
دکتر قاسم غنی می‌نویسد: بزرگترین عامل قوی، که تصوف را بر اساس عشق و محبت استوار ساخت، عقیده به «وحدت وجود» بود. زیرا همین که عارف خدا را حقیقت ساری در همه اشیاء شمرد و ما سوی الله را عدم دانست، یعنی جز خدا، چیزی ندید، و قائل شد به این که:

جمله معشوق است و عاشق پرده ای * زنده معشوق است و عاشق مرده ای

طبعاً نسبت به هر چیزی عشق می‌ورزد و مسلک و مذهب او صلح کل، محبت به همه‌ی موجودات می‌شود.
شیخ سعدی می‌گوید:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست * عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

ولی عالم محبت و عشق خواص صوفیه وسیع‌تر و بالاتر از عشقی است که سعدی فرموده است. زیرا فرق است بین معشوقی که: همه عالم از اوست: و معشوقی که همه‌ی عالم، اوست. [19]

انکار عشق بنده به خدا:
اهل کلام، با قبول مُباینت کلی میان خالق و مخلوق، عشق بنده به خداوند را انکار می‌کنند. بدان جهت متکلمان هر جا در قرآن، لفظ حُب و مشتقاتش را دیده‌اند، آن را تأویل به تعظیم خداوند و اطاعت از دستورها و فرمان‌های او کرده‌اند.

رابطه‌ی عقل و عشق:
یکی از معرکه‌گیری‌های صوفیه، مقابل کردن عقل با عشق است. برخی از گمراهان، رابطه‌ی عقل و عشق را چنین توصیف کرده‌اند: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه وعلمای ظاهر) این راه را نمی‌پذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی‌اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق می‌توان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هر یک نوائی سازند و سازی می‌نوازند: … عقل گوید: همه چیز برای تو ـ عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن ـ عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن … عقل وسیله‌ی شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه‌ی جانبازی و نیاز است. خلاصه آن که: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل، نفس و صفات نفس و بافته‌های خلق است در حالی که لشکر عشق، صفات روح و یافته‌های حق است. [20]

نقدی بر عشق مادرانه یا مِهر مادری:
برخی معتقدند: «عشق خالص مادر نشانه‌ای از عشقِ زیستن است، عشقی که هدفی جز زنده ماندن ندارد. عشق مادر ذاتاً یک طرفه است، گذشته از دریافت‌های جانبی که دارد، ولی عشق بخشیدن او یک طرفه است».
ولی حقیقت، همان قانون تجارت است، یعنی مادر، به امید جلب منفعت و دفع ضرر، ولو در سال‌های آینده، به تیمار فرزندش می‌پردازد. پس شایسته است همین‌جا بر افسانه‌ی عشق مادر، به عنوان تنها عشق یک‌طرفه‌ای که بدون هیچ چشمداشتی انجام می‌شود، خط بطلان بکشیم.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بعد از بیان مفصل «عشق» در نظر صاحب‌نظران، اینک به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری این مفهوم می‌رسیم، که در طی چند نکته، بیان می‌گردد؛
نکته‌ی اول: «عشق» به معنی رغبت شدید است:
● سند 1: قال علی (علیه ‌السلام): «انْظُرْ إِلَى الدُّنْیَا نَظَرَ الزَّاهِدِ الْمُفَارِقِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَیْهَا نَظَرَ الْعَاشِقِ‏ الْوَامِقِ» [21]
در روایت فوق، استاد عالی (علیه ‌السلام)، عاشق را در مقابل زاهد قرار داده‌اند. زاهد به معنی بی‌رغبت و بی‌میل است، پس عاشق، به معنی رغبت‌کننده و میل‌کننده خواهد بود.
نکته‌ی دوم: «عشق» به امور فناپذیر، کیفر دل‌های غافل از یاد خداست:
● سند 1: عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه ‌السلام) عَنِ الْعِشْقِ قَالَ: «قُلُوبٌ‏ خَلَتْ‏ مِنْ ذِکرِ اللهِ فَأَذَاقَهَا اللهُ حُبَّ غَیرِهِ» [22]
پس برخی عاشق‌شدن‌ها، کیفر و کفاره است و پیامد شومی است که بر اثر غفلت از یاد خدای تعالی و رحمت و غضب او (بهشت و جهنم)، عارض می‌گردد.
نکته‌ی سوم: «عشق» به امور فناپذیر، کوری و کری می‌آورد:
● سند 1: قال علی (علیه ‌السلام): «مَنْ عَشِقَ‏ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ» [23]
نکته‌ی چهارم: «عشق» به عبادت، انسان را به برترینِ مردم، تبدیل می‌نماید:
● سند 1: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ» [24]
نظر مختار:
عشق به معنی شیفتگی و علاقه‌ی شدید، تیغه‌ای دو دَم است که هم می‌تواند انسان را به اوج کمال رساند و هم می‌تواند او را به حضیض زوال گرفتار سازد. به عبارت دیگر، اگر «عشق» به امور حقیقی و اصلی جهان، یعنی عبادت حق تعالی برای رسیدن به درجات عالیه‌ی بهشت باشد، لازم است و صاحب چنین عشقی، به برترین مردم تبدیل خواهد شد.
اما اگر «عشق» به امور فناپذیر، مانند زن، زیبایی، ثروت، علم، قدرت و مانند آن تعلق گیرد، صاحبش را از دیدن حق، کور و از شنیدن حق، کر خواهد نمود.
پس شیفته‌ی عبادت حق تعالی بودن، خوب است و از لوازم اصلیِ رسیدن به کمال و سعادت می‌باشد. البته لازم به تذکر است که عاشق خدای تعالی شدن، معنی درستی ندارد و قابل تصور نیست، بلکه آنچه می‌توان تصور کرد و به جستجوی آن بود، رسیدن به بالاترین درجات بهشت و همنشین شدن با استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) است.

………………………………………..

1. در خرابات، دکتر جواد نوربخش، صفحه‌ی ۳۳.
2. میناگر عشق، کریم زمانی، صفحه‌ی ۴۳۲.
3. مجموعه آثار افلاطون، رساله‌ی ضیافت، صفحه‌ی ۴۶۲.
4. فتوحات مکیه، محی الدین عربی، جلد 2، صفحه‌ی 111.
5. رساله‌ی قشیریه، ابوالقاسم قشیری، ترجمه‌ی بدیع‌الزمان فروزانفر، صفحه‌ی 556.
6. شرح مثنوی شریف، بدیع‌الزمان فروزانفر، صفحه‌ی 87.
7. عبهر العاشقین، روزبهان بقلی شیرازی.
8. به نقل از عوارف المعارفِ سهروردی.
9. بایزید بسطامی، جواد نوربخش، به نقل از نامه‌ی دانشوران ناصری، جلد ۴.
10. کلیات شاه نعمت الله ولی، به کوشش جواد نوربخش.
11. کلیات کشکول شیخ بهایی.
12. عشق، دکتر جواد نوربخش.
13. دیوان نوربخش، غزل اساس آفرینش.
14. چهل کلام و سی پیام (دفتر اول)، جواد نوربخش
15. مولوی نامه، همایی، جلد 1، صفحه‌ی 407.
16. دکتر غلامحسین معتمدی، روانپزشک و روان‌شناس.
17. شرح لمعات، شاه نعمت الله ولی، به کوشش دکتر جواد نوربخش.
18. در خرابات، دکتر جواد نوربخش، صفحه‌ی ۳۳.
19. اشعة اللمعات، صفحه‌ی 72.
20. چهل کلام و سی پیام، جواد نوربخش.
21. عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحه‌ی 82، الفصل الثالث بلفظ الأمر فی خطاب المفرد؛ غرر الحکم و درر الکلم، آمدی، صفحه‌ی 140. ترجمه: بنگر به دنیا، نگاه کردن بی‌رغبتی که جداشونده [از آن] است و به آن منگر، نگاه کردن عاشق شیدا.
22. علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 140، باب علة عشق الباطل؛ الأمالی، شیخ صدوق، صفحه‌ی 668، المجلس الخامس و التسعون؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، علامه مجلسی، جلد 8، صفحه‌ی 540، باب النوادر؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 70، صفحه‌ی 158، باب 126: ذم العشق و علته. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) از عشق پرسیدم، فرمودند: دل‌هایی است که از یاد خدا خالی شده، پس خداوند، محبت غیر خودش را به آن چشانده است.
23. نهج البلاغة، سید رضی (صبحی صالح)، خطبه‌ی 109، عصیان الخلق. ترجمه: هر کس عاشق چیزى شود چشمش را کور، و دلش را بیمار مى‌کند، آن گاه با چشمى غیرسالم نظر مى‌کند، و با گوشى غیرشنوا مى شنود.
24. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 83، باب العبادة؛ الجعفریات (الأشعثیات)، محمد بن اشعث، صفحه‌ی 232، باب البر و سخاء النفس و طیب الکلام و الصبر على الأذى؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، صفحه‌ی 112، الفصل الثانی فی العبادة؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحه‌ی 83، باب تأکد استحباب حب العبادة و التفرغ لها. ترجمه:‌ استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: برترینِ مردم، کسی است که عاشق عبادت باشد، پس با آن دست به گردن شود و آن را با قلبش دوست بدارد و با بدنش بدان اقدام کند و خودش را برای آن فارغ سازد، پس او باکی ندارد که در سختی از دنیا باشد یا در آسانی.

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است