معنی عقل در منابع چهارگانهی استنباط:
اصولیون برای استنباط احکام شرعی، چهار منبع بر میشمارند، به این ترتیب:
کتاب: اولین و مهمترین وسیلهی فهم و استنباط احکام الهی، کتاب خدا «قرآن» است. خدای تعالی در خطاب به پیامبرش میفرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمین» [1]
سنت: در لغت به معنیِ روش، طریقه و آیین، و در اصطلاح فقهی به معنی قول، فعل و تقریر معصوم (علیه السلام) است.
اجماع: یکی از معانی «اجماع» در لغت اتفاق نظر یک گروه معین است، ولی در اصطلاح فقه شیعه اجماع عبارت است از: «اتفاق نظر فقهای شیعه در یک عصر بر یکی از احکام شرعی که فاقد دلیلی آشکار و معتبر است به گونهای که بتواند کاشف از رأی و نظریهی معصوم (علیه السلام) باشد».
عقل: حجیت عقل از نظر اصولیون به این معنی است که اگر در موردی، عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم این که قطعی و یقینی است حجت است. از دیدگاه اصولیون امامیّه، «عقل» در کنار کتاب و سنّت، منبع مستقلّی برای استنباط احکام شرعی است.
مسائل اصولی مربوط به عقل، دو قسم است:
۱ ـ فلسفهی احکام.
۲ ـ لوازم احکام.
در مورد قسم اول، یعنی فلسفهی احکام، اگر عقل به طور یقین و جزم، به حکمت خاصی در ردیف سایر حکمتها پی بُرد، حکم شارع را کشف مینماید و در حقیقت، استدلالی منطقی به این شکل مطرح میکند:
صغری: در فلان مورد، فلان مصلحتِ لازم الاستیفاء وجود دارد.
کبری: هر جا چنین مصلحتی باشد، قطعاً شارع، امر به استیفای آن میکند.
نتیجه: پس در مورد مزبور، حکم شرع این است که باید آن را انجام داد.
این استدلال در مورد حکم وجوبی عقل است. در مورد حرمت و مفسدهی لازم الاحتراز نیز عقل، استدلال مشابهی انجام میدهد.
در مورد قسم دوم، یعنی لوازم احکام، هر حکم حاکم عاقل و ذی شعوری طبعاً یک سلسله لوازمی دارد که عقل باید در مورد آنها قضاوت کند، مثل این که «آیا وجوب چیزی مستلزم وجوب مقدمهی آن هم هست یا نه؟» علمای علم اصول در این قسم از حکم عقل، مباحثی دارند که در ذیل چهار عنوانِ «مقدمهی واجب»، «امر به شیء مقتضی نهی از ضد»، «ترتّب» و «اجتماع امر و نهی» مطرح کردهاند. [2]
معنی عقل در منهاج فردوسیان:
عقل در منهاج فردوسیان، به سه معنی به کار رفته است، که آن را به اختصار، «عقل آبی»، «عقل زرد» و «عقل سفید» مینامیم. عقل در حقیقت، یک چیز است که در سه موقعیت، به این سه اسم خوانده میشود. مانند نفس که یک چیز است ولی به مناسبتهای مختلف، به نامهای مختلف خوانده میشود. نفس در مراتب ابتدایی خود که سرشار از خودخواهی و غرور است و جویای خواستههای خویش میباشد، «نفس اماره» [3] خوانده میشود. سپس آن گاه که به سوی کمال به حرکت در میآید، با عنوان «نفس لوّامه» [4] خوانده میشود. در این حالت، نفس از تکبر ابتدایی خود خارج شده ولی جویای خواستههای خویش است و هر گاه معصیتی از انسان سر زند، کسی که در مرحلهی «نفس لوّامه» است، خود را سرزنش میکند و برایش حالت ندامت را به ارمغان میآورد. سپس بر اثر مراقبه و محاسبه، نفس به جایی میرسد که دارای ملکات حمیده میشود. در این مرحله، از تکبر ابتدایی آن خبری نیست و نسبت به معصیت حق تعالی، عصمت اجمالی پیدا میکند. این نفس را «نفس مطمئنّه» [5] مینامند.
……………………………………………….
1. سورهی نحل آیه 89. ترجمه: و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزى و هدایت و رحمت ومژدهاى براى تسلیمشدگان [به فرمانهاى خدا] است.
2. آشنایی با علوم اسلامی (اصول فقه)، مرتضی مطهری، جلد ۳، صفحات ۵۱ تا ۵۶.
3. قرآن کریم، از زبان حضرت یوسف (علیهالسلام) میفرماید: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ». ترجمه: و من نفس خود را تبرئه نمىکنم چرا که نفس، قطعاً به بدى امر مىکند، مگر کسى را که خدا رحم کند، زیرا پروردگار من آمرزندهی مهربان است. (سورهی یوسف، آیهی 53)
4. قرآن کریم به این نفس، قسم یاد میکند و میفرماید: «وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ». ترجمه: و سوگند به وجدان بیدار و ملامتگر که رستاخیز حق است. (سورهی قیامت، آیهی 2)
5. قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیَتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی». ترجمه: اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو. (سورهی فجر، آیات 27 تا 30)