صوفیه به استناد حدیثی ساختگی، بیسند و نامعتبر با عبارت «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا» دست به اختراع چیزی به نام «موت اختیاری» زدهاند که خودشان نیز در معنی و حدود آن درماندهاند. برای موت اختیاری، معانی متعددی ذکر شده که به بیان تک تک آنان میپردازیم و جایگاهش در منهاج فردوسیان را روشن میسازیم:
معنی اول موت اختیاری و جایگاه آن در منهاج فردوسیان:
انسان قبل از آن که بمیرد و از این دنیا کوچ کند و حقائق برای او روشن شود، با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیت و اختیار بتواند به جایی برسد که آن حالات بعد از مرگ برای او حاصل شود و حقائق برای او روشن شود. یعنی قبل از آن که به شما بفهمانند که همه چیز در دست قدرت خداست، خود در این دنیا این مطلب را دریابید که «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله الْعَلِی الْعَظِیمِ». پس یک معنی از «موت اختیاری» این است که انسان، بینش حاصله پس از مرگ را قبل از مرگ پیدا کند در حالی که در بین مردم زندگی میکند.
جایگاه منهاجی: شاید در اثر عمل صالح، ایمان به قدری تقویت شود که حجابها از قلب برداشته شده و حقایقی مانند زهد، قناعت و اخلاص بر منهاجی منکشف شود و از حجابهایی مانند مالدوستی و حبّ مقام برهد، ولی باید توجه داشت که تمام این درجات و دریافتها، عنایات حق تعالی بوده و ما فقط میتوانیم با دعا و اصلاح اعمال، افاضهی آن را از خدای تعالی درخواست کنیم ولی هیچگاه نمیتوانیم آن را در وجود خودمان ایجاد نماییم. پس اگر «موت اختیاری» به این معنی باشد، حاصل شدنش خیر و مبارک است، و شایسته است افاضه شدنش را با اصلاح اعمال و دعا، زمینهسازی کنیم.
معنی دوم موت اختیاری و جایگاه آن در منهاج فردوسیان:
گاهی برای انسان حالاتی پیش میآید که روح ارتباطش را با بدن قطع میکند اما نه به طور کامل؛ یعنی انسلاخ از بدن به طور کامل حاصل نمیشود و گرنه موت طبیعی پیش میآید. این چنین حالتی برای برخی انسانها پیش میآید و حکایاتی در این زمینه موجود است و گزارشهای میدانی نیز چنین پدیدهای را تأیید میکند.
این حالت معمولاً بدون اختیار صاحبش عارض میشود و البته در مواردی، افراد میتوانند با اختیار نیز چنین کاری بکنند. عارف بودایی، «لوبسانگ رامپا» در کتاب «اسرار هالهها» راه این فرافکنی روحی را تعلیم میدهد. همچنین «دکتر کایت هاراری» و «پاملا وینتروب» در کتاب «پرواز روح» خارج کردن روح از بدن را در سی روز آموزش دادهاند. و همین کار به برخی افراد مانند ملا آقا جان زنجانی نیز نسبت داده شده است.
جایگاه منهاجی: چنین کاری، جدا از این که آیا واقعیت دارد یا صرف خیال است، از کافر نجس بیتقوایی که نه خدا میشناسد و نه استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نه ولایت استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) دارد نیز ساخته است و گویا اصلاً ساختهی آنان باشد. چگونه میتوان انتظار داشت کاری که ساخته و پرداختهی کفار و مشرکین باشد، راهی برای رسیدن به کمال و سعادت بوده و دریچهای از حقیقت به قلب بشر باز کند. اگر «موت اختیاری» را به این معنی بگیریم، هیچ فضیلتی نیست و به دست آوردنش نیاز به هیچ تقوا و طهارتی ندارد و با شرک و فسق و معصیت هم جمع میشود.
معنی سوم موت اختیاری و جایگاه آن در منهاج فردوسیان:
معنای دیگر آن است که انسان با ارادهی خود بمیرد، همانطور که دیگران به موت طبیعی میمیرند. این وضعیت را در مورد عمل صوفیای ناشناخته گفتهاند که بر در دکان عطار کذاب نیشابوری آمد و از او پرسید تو چگونه خواهی مُرد؟ عطار گفت: همچنان که تو بمیری. صوفی گفت: نه چنان است. سپس کشکولش را زیر سرش گذاشت و مُرد و این کار، موجب بیداری و تنبّه عطار کذاب نیشابوری شد و مسیر زندگی او را تغییر داد و او را از یک عطار بیآزار به یک شیّاد تمامعیار و رهزن راه حقیقت تبدیل نمود!
جایگاه منهاجی: جدا از این که این مسأله در هالهای از تردید و انکار است، این که کسی به جایی برسد که هر وقت خواست، بتواند برای همیشه بمیرد و به زندگی دنیویاش پایان دهد، بیشباهت به خودکشی نیست و در شرع انور، هیچگونه فضیلتی برای آن وارد نشده است. پس اگر «موت اختیاری» را به این معنی بگیریم، اصلاً ارزش و فضیلت نیست.
معنی چهارم موت اختیاری و جایگاه آن در منهاج فردوسیان:
معنای دیگر آن مرگ سرخ یا شهادت است. شهادت را از این جهت «موت اختیاری» میگویند که مجاهد راه خدا با آگاهی و اختیار خود برای دفاع از کیان اسلام و مسلمانان به میدان مبارزه با کفر و ظلم میرود و جان خویش را در این راه فدا میکند.
جایگاه منهاجی: اگر شرایط جهاد یا دفاع پیش آید، یکی از بهترین فضیلتها، جهاد و بهترین مرگ، شهادت در راه خداست. پس اگر «موت اختیاری» را به این معنی بگیریم، هم فضیلت است و هم عنایت خاص الهی، ولی به شرطی که زمینهاش فراهم باشد.
معنی پنجم موت اختیاری و جایگاه آن در منهاج فردوسیان:
معنای دیگر برای «موت اختیاری»، فرضیهای است که در بین دانشمندان غربی رایج است و از آن به «مرگهای مکرر» نیز یاد میکنند. آنان معتقدند یکی از سنتهای نادر در آیینهای باطنی این است که بعضی از معلمان اسرار بنا به ضرورت وظایف خود تصمیم میگیرند که در زمانهای آینده دوباره زنده شوند و کار خود را به انجام برسانند. در این روش آنها اغلب نقاطی را در بعضی از کوههای خاص پیدا میکنند و خود را در آن نقطه محبوس میکنند و در آنجا ظاهراً میمیرند. طبق این سنت عجیب، گاهی هم خود را در زمین مدفون میکنند و این دفن، عموماً تا زیر گردن است. گفته میشود در هیمالیا تعدادی از این معلمان وجود دارند که قرنهاست در آنجا هستند و گاهی، بیدار میشوند و به میان مردم میآیند.
دانشمندان معتقدند سنت سرّی «موت اختیاری» در میان تولتکهای آمریکای جنوبی هم رواج داشته است و توضیحاتی عملی از چگونگی اجرای این فن سحرانگیز در بعضی از تعلیمات تولتک یافت میشود.
همچنین میگویند: نمونهی معروف و این زمانی مرگهای اختیاری، زامبیها هستند که تا کنون در بارهی آنها چندین گزارش مفصل هم تهیه شده است و هنوز محققان نتوانستهاند پاسخ این معما را بیابند. در آفریقا، «زامبی» به کسانی گفته میشود که میمیرند اما پس از مدتی زنده میشوند و از قبر برمیخیزند! بعضی از این افراد هنوز هم زندهاند و بارها تحت سؤالات و آزمایشهای پژوهندگان قرار گرفتهاند. ظاهراً در آفریقا انگشتشماری از ساحران بزرگ و استثنایی قادرند با افراد کاری کنند که آنها بعد از تجربهی مرگ و حتی مدتها پس از مدفون شدن، دوباره زنده شوند و از قبر بیرون بیایند. در تاریخ هندوستان نیز موجود است که بعضی از یوگیستهای بزرگ، خود را در ملأ عام و در حضور شاهدان، ظاهراً زنده به گور کرده و پس از مدتها دوباره از قبر برخاستهاند. بعضی از اینان وعدهی زنده شدن خود را حتی به چند قرن بعد موکول میکنند. به عنوان مثال میتوان از «مهربابای ایرانی» و «شیردی بابای هندی» که گمان میرود هر دو نفر از آواتارهای زمان خود بودهاند، نام برد که وعدهی زنده شدن خود را در آیندهی دورتری دادهاند. مثلاً مهربابا پیش از مرگ گفته است که میخواهد هفتصد سال بخوابد و پس از هفتصد سال دوباره از خواب برخیزد و به تعلیم خود ادامه دهد!
جایگاه منهاجی: به فرض مشکل که بتوانیم این ادعاها را قبول کنیم، به دست آوردن چنین تواناییای مورد سفارش دین مبین اسلام نیست و نقشی در رسیدن به کمال و سعادت ندارد و چنین «موت اختیاری»ای را میتوان با کفر، شرک و نجاست ظاهری و باطنی جمع نمود؛ همچنان که در گزارش بالا از تعدادی از مشرکین نام برده شده است.