آنچه تا کنون گذشت که اساس استجماع منهاج فردوسیان بر آن استوار شده، از تصریح آیات و روایات را «دلیل نصّی» یا «دلیل لفظی» میگویند.
اما پایهای دیگر در استنباط احکام در فقه وجود دارد که در نبودن دلیل نصّی، مورد استفاده قرار میگیرد و به «دلیل لبّی» یا «دلیل عقلی» مشهور است.
ادلهی لبی، مقابل ادله لفظی میباشد و مراد از آن، ادلهای است که از راه غیر لفظ، مکلف را به حکم شرعی میرساند؛ به بیان دیگر، ادلهای که حکم شرعی از آنها استفاده میشود، یا از سنخ لفظ است یا غیر لفظ؛ به ادلهای که از سنخ لفظ نباشند، ولی مکلف را به حکم شرعی برساند، مانند: اجماع، دلیل عقل، سیره و…، ادلهی لبی گفته میشود.
از دلیل لبی برای طبقات اول و دوم قوانین نمیشود استفاده نمود یعنی نمیتوان به اشارهی عقل، ثابت کرد که عمل خاصی، رکن اسلام یا از گناهان کبیره است.
همچنین در اثبات قوانین طبقات پنجم تا دهم نیز کاربرد ندارد یعنی نمیتوان با عقل به تنهایی و در نبودن نص، عملی را مستحب یا مکروه شرعی دانست. پس با این حساب، محدودهی اصلی جولان دلیل لبی، قوانین طبقات سوم و چهارم است.
اما در استجماع قوانین عملی منهاج فردوسیان در طبقات سوم و چهارم، از دلیل لبّی استفاده نشد تا به اساس نصی بودن برنامه، خدشهای وارد نشود و «استجماع» به «استنباط» آمیخته نگردد.