سؤال: آیا با منهاج فردوسیان میتوان به «حقیقت دین» رسید؟
تفصیل سؤال: بر طبق آیهی 14 سورهی حجرات، ایمان از اسلام، خاصتر و دایرهاش از دایرهی آن کوچکتر است. و بر طبق حدیث جبرئیل، «احسان»، مرتبهای بسیار بالاتر از ایمان است. این مراتب سهگانه، چگونه در منهاج فردوسیان تبیین شده است؟
جواب: در این که ایمان، برتر از اسلام است، شکی نیست و تصریح قرآن کریم است، آنجا که میفرماید:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آَمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» [سورهی حجرات، آیهی 14]
ترجمه: اعراب گفتند: ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردیم، چرا که هنوز ایمان به دلهایتان راه نیافته است.
اما بالاتر بودن احسان بر ایمان، آن هم به استناد حدیث جبرئیل، جای تأمل دارد. در بررسی حدیث جبرئیل عرض میکنیم: این حدیث که در نزد عامه بسیار مشهور است، توسط عمر بن خطاب نقل شده و افرادی چون بخاری و مسلم، آن را روایت کردهاند. در متن حدیث آمده است:
عَن عُمَرَ بن الخَطَّابِ قَالَ: بَینَما نَحٌنُ عِندَ رَسُول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ یَومٍ اِذ طَلَعَ عَلینَا رَجُلٌ شَدیدُ بَیَاض الثَّیاب، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعر لا یُری عَلَیهِ اَثَرُ السَّفَرِ وَ لا یَعرِفُهُ مِنَّا اَحَدٌ حتّی جَلَسَ اِلی النَّبِیَّ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فَاَسنَدَ رُکُبَتَیهِ اِلی رُکُبَتَیهِ وَ وَضَعَ کَفَّیهِ عَلی فَخذَیهِ وَ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنْ الْإِسْلَامِ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ وَ تُقِیمَ الصَّلَاةَ وَ تُؤْتِیَ الزَّکَاةَ وَ تَصُومَ رَمَضَانَ وَ تَحُجَّ الْبَیْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا. قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ: فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ وَ یُصَدِّقُهُ. قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِیمَانِ. قَالَ: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَ شَرِّهِ. قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنْ الْإِحْسَانِ. قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ … قَالَ: ثُمَّ انْطَلَقَ، فَلَبِثْتُ مَلِیًّاً. ثُمَّ قَالَ لِی: یَا عُمَرُ، أَ تَدْرِی مَنْ السَّائِلُ؟ قُلْتُ: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ! [چهل حدیث نووی، یحیی بن شرف نووی دمشقی شافعی، الحدیث الثانی]
ترجمه: عمر خطاب میگوید: روزی در نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که مردی با لباس بسیار سفید و موی بسیار سیاه ظاهر شد در حالی که اثری از سفر بر او نبود و هیچکس از ما او را نمیشناخت. آمد تا رو به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشست، پس زانوهایش را به زانوهای ایشان تکیه داد و کف دستانش را بر رانهای ایشان قرار داد و گفت: ای محمد، مرا از اسلام خبر بده. پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: اسلام این است که شهادت دهی که خدایی جز خدای یگانه نیست و این که محمد فرستادهی خداست و نماز برپاداری و زکات بپردازی و ماه رمضان را روزه بگیری و خانه را طواف کنی اگر راهی به آن داشته باشی. گفت: راست گفتی. پس ما تعجب کردیم که هم میپرسید و هم تصدیق میکرد. گفت: خبر بده مرا از ایمان. فرمودند: این که ایمان به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین بیاوری و ایمان به قدر، خیر و شرش بیاوری. گفت: راست گفتی. گفت: پس خبر بده مرا از احسان. فرمودند: این که خدا را چنان عبادت کنی که گویا او را میبینی پس اگر او را نمیبینی، او تو را میبیند … پس رفت. اندکی بعد به من فرمودند: ای عمر، آیا میدانی سؤالکننده که بود؟ گفتم: خدا و پیامبرش داناترند. فرمودند: او جبرئیل بود که به نزد شما آمد تا به شما دین بیاموزد.
پس با این استناد ضعیف، نمیتوان چیزی به عنوان «احسان» را اثبات کرد و آن را بالاتر از ایمان برشمرد. قرآن کریم، در بیش از نود آیه، پایههای رسیدن به کمال و سعادت را «ایمان» و «عمل صالح» معرفی میفرماید و نامی از «احسان» نمیبرد و به آن اشارهای نیز نمیکند. لذا در نظام تربیتی منهاج فردوسیان، ایمان و عمل صالح، ارکان اصلی ترقی شمرده شده است ولی از مرتبهای به نام «احسان» یادی نشده است.