اکنون لازم است به صراحت، موارد استفاده از قاعدهی تسامح در منهاج فردوسیان را روشن کنیم. البته استفاده از این قاعده در تدوین برنامهی تربیتی منهاج فردوسیان، به قدری محدود و با احتیاط بوده که شاید بتوان، همافق با «عدم استفاده» دانست. مواردی که علما و فقها از این قاعده استفاده کردهاند، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در «منهاج فردوسیان» استفاده شده است. به هر حال، مواردی که از این قاعده استفاده شده، بدین قرار است:
اول: روایاتی که در «منابع معتبر حدیثی شیعه» از «راویان شیعی» از «استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهمالسلام)» نقل شده باشد ولی به حد تواتر لفظی یا معنوی نرسد. به عبارت دیگر، «اخبار آحاد» اگر در «کتاب معتبر» از «مؤلف معتبر، شیعه و شناختهشده» آمده باشد، مورد پذیرش است. دلیل ما برای پذیرش خبر واحد در این موارد، استناد به مفاد روایات «مَن بلغ» و «قاعدهی تسامح در ادلهی سنن» است.
البته قواعدی که از اینگونه روایات آحاد استجماع میشود، در «قواعد پایه» به کار گرفته نمیشود بلکه در «قواعد تکمیلی» یا «قواعد تجملی» مندرج میگردد. همچنین قانونی که از اینگونه روایات آحاد استجماع میشود، در طبقات نهم و دهم قوانین، میآید. آنچه مربوط به نیکو بودن عمل است، در طبقهی نهم و آنچه مربوط به نیکو بودن ترک است، در طبقهی دهم گنجانده شده است. پس معلوم میشود قوانین طبقات نهم و دهم، تکیه بر «تواتر» ندارد، بلکه تکیه بر «تسامح» دارد.
البته هر گاه در متن روایت، از کلمات «واجب»، «فریضة»، «حرام»، «کفر» و مانند اینها استفاده شده باشد، ولو این که خبر واحد باشد، به طبقات پنجم و ششم قوانین برده میشود. به عنوان مثال میتوان به «قانون بیزاری از نسب»1 اشاره نمود که فقط یک روایت، آن را پشتیبانی میکند، ولی چون هشدار متن روایت2، سنگین است، مراعاتش به طبقهی ششم منتقل شده است.
دوم: روایات مرسلی که در «منابع معتبر حدیثی شیعه» از «مؤلف معتبر» آمده باشد. مانند مراسیل شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه». به عنوان مثال: وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیهالسلام): «فِی التِّسْعَةِ الْأَصْنَافِ إِذَا حَوَّلْتَهَا فِی السَّنَةِ فَلَیسَ عَلَیک فِیهَا شَیءٌ»3
وَ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیهماالسلام) عَنِ الرَّجُلِ لَهُ دَارٌ وَ خَادِمٌ وَ عَبْدٌ أَ یقْبَلُ الزَّکاةَ؟ قَالا: «نَعَمْ إِنَّ الدَّارَ وَ الْخَادِمَ لَیسَا بِمَالٍ»4
گفتیم «کتابهای مرسل» که بنای مؤلف بر حذف سند از تمام روایاتش بوده، مورد پذیرش قرار نگرفت ولی «روایات مرسل» اگر در کتاب معتبری باشد که مؤلف آن، بنای حذف سند را ندارد و احتمالاً به دلیل اعتماد زیاد بر سند، از ذکر راویان آن صرف نظر میکند، با تکیه بر «قاعدهی تسامح» مستند استجماع قاعده یا قانون قرار میگیرد.
به عبارت سادهتر، هر گاه روایتی در کتاب معتبری از مؤلف معتبری باشد، ولو این که مرسل (دارای اشکال در سند) باشد، باز هم به احترام مؤلف و اعتبار کتابش، آن را میپذیریم و از آن، استجماع قاعده (دیدگاه) یا قانون (دستور عملی) میکنیم.
سوم: روایاتی که از «راوی غیر شیعی» در «کتابهای معتبر حدیثی شیعه» آمده باشد. مثل نماز یکشنبه ذیقعده که سید بن طاووس در اقبال، از «انس بن مالک» نقل میکند.5 گر چه «انس بن مالک» عامی (غیر شیعه) است ولی به احترام سید بن طاووس و کتاب معتبر «اقبال الاعمال» با تکیه بر «قاعدهی تسامح»، از این روایت، استجماع قانون شده و در طبقهی نهم آمده است. همچنین است روایاتی از «ابن عمر»، «عایشه» و «ابوهریره».
……………………………………………
1. ● قانونِ 606 (6): در منهاج فردوسیان، انکار کردن نسبت فامیلی {خصوصاً بین پدر و فرزند}، ممنوع است. (تبرّی از نسب)
2. عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیهالسلام) قَالَ: «کفَرَ بِالله مَنْ تَبَرَّأَ مِنْ نَسَبٍ وَ إِنْ دَقَّ؛ به خدای تعالی کافر میشود، کسی که از نسبش بیزاری بجوید، هر چند نسب دور باشد». (کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحهی 350، باب الانتفاء؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 21، صفحهی 507، باب تحریم الانتفاء من النسب الثابت)
3. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحهی 32. ترجمه: امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: در نه چیز، اگر در بین سال، جابجایش کردی، چیزی بر تو نیست.
4. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحهی 32. ترجمه: از امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) از مردی پرسیده شد که خانه و خادم دارد، آیا میتواند زکات قبول کند؟ هر دو فرمودند: بله، خانه و خادم از دارایی [قابل خرج کردن] نیست.
5. سید بن طاووس (ره) در اقبال الاعمال مینویسد: «وجدنا ذلک بخطّ الشیخ علی بن یحیى الخیاط رحمه الله و غیره فی کتب أصحابنا الإمامیة، و قد روینا عنه کلّما رواه، و خطّه عندنا بذلک فی إجازة تاریخها شهر ربیع الأوّل سنة تسع و ستّمائة، فقال ما هذا لفظه: روى أحمد بن عبد الله، عن منصور بن عبد الحمید، عن أبی أمامة، عن انس بن مالک قال: خرج رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یوم الأحد فی شهر ذی القعدة فقال: «یا أیها النّاس من کان منکم یرید التّوبة؟» قلنا: کلّنا نرید التوبة یا رسول الله، فقال (علیهالسلام): «اغتسلوا و توضّئوا و صلّوا اربع رکعات و اقرءوا فی کلّ رکعة فاتحة الکتاب مرّة و «قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ» ثلاث مرّات و المعوّذتین مرة، ثمّ استغفروا سبعین مرّة، ثمّ اختموا بلا حول و لا قوّة إلّا بالله العلی العظیم، ثم قولوا: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ، اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فَإِنَّهُ لا یغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا انْتَ». (اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 2، صفحهی 20).