حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

تنبیه: در روایاتی که دیدگاه نظری یا حکم عملی مشخصی ارائه نمی‌کند

آنچه تا کنون بر شمردیم، روایاتی بود که از سایر روایات برای استجماع قاعده یا قانون، تخصیص می‌خورد و به یکی از دلایلی که گذشت، نمی‌توانست پایه‌ای برای استجماع باشد، اما در بین روایات معتبر، روایاتی داریم که دیدگاه نظری یا حکم عملی مشخصی ارائه نمی‌دهد. لذا این دسته از روایات، دارای مانعی برای استجماع قاعده یا قانون از آن‌ها نیست بلکه چون دارای دیدگاه خاص یا حکم عملی خاصی نیست، تخصّصاً خارج می‌شود.
 نمونه‌ی 1: عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِی قَالَ: کنْتُ‏ بِالْمَدِینَةِ وَ قَدْ وَلَّاهَا مَرْوَانُ‏ بْنُ‏ الْحَکَمِ‏ مِنْ قِبَلِ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ وَ کَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ فَلَمَّا کَانَ فِی آخِرِ لَیلَةٍ مِنْهُ أَمَرَ مُنَادِیهُ أَنْ یُنَادِی بِالنَّاسِ فِی الْخُرُوجِ إِلَى الْبَقِیعِ لِصَلَاةِ الْعِیدِ فَغَدَوْتُ مِنْ مَنْزِلِی أُرِیدُ إِلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) غَلَساً فَمَا مَرَرْتُ بِسِکَةٍ مِنْ سِکَکِ الْمَدِینَةِ إِلَّا لَقِیتُ [رَأَیتُ‏] أَهْلَهَا خَارِجِینَ إِلَى الْبَقِیعِ فَیَقُولُونَ أَینَ تُرِیدُ یا جَابِرُ؟ فَأَقُولُ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) حَتَّى أَتَیتُ الْمَسْجِدَ فَدَخَلْتُهُ فَمَا وَجَدْتُ فِیهِ إِلَّا سَیِّدِی عَلِی بْنَ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) قَائِمٌ یُصَلِّی صَلَاةَ الْفَجْرِ وَحْدَهُ فَوَقَفْتُ وَ صَلَّیتُ بِصَلَاتِهِ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ سَجَدَ سَجْدَةَ الشُّکرِ ثُمَّ إِنَّهُ جَلَسَ یَدْعُو وَ جَعَلْتُ أُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ فَمَا أَتَى إِلَى‏ آخِرِ دُعَائِهِ حَتَّى بَزَغَتِ الشَّمْسُ»1

…………………………………………….

1. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 1، صفحه‌ی 490. ترجمه: راوی می‌گوید: در مدینه بودم و والی‌اش مروان بن حکم قبل از یزید بن معاویه بود. شب آخر ماه رمضان، جارچی‌هایش را امر کرد که مردم را خبر بدهند که برای نماز عید، به بقیع بیایند. صبح زود و در تاریکی آخر شب از منزل خارج شدم به قصد منزل آقایم علی بن الحسین (علیهما‌السلام). پس به هیچ کوچه‌ای از کوچه‌های مدینه گذر نکردم جز این که دیدم اهلش به سوی بقیع، خارج می‌شوند. پس می‌پرسیدند: کجا می‌روی ای جابر؟ می‌گفتم: به مسجد پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم). تا این که به مسجد رسیدم. پس داخل شدم و جز آقایم علی بن الحسین (علیه‌السلام) را در آن ندیدم که به تنهایی به نماز صبح ایستاده بود. پس ایستادم و به ایشان اقتدا کردم. چون از نماز فارغ شدند، سجده‌ی شکر کردند. سپس نشستند و دعا می‌کردند و من آمین می‌گفتم. تا این که خورشید طلوع کرد.

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است