حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

در لغت به معنی آشکارا کردن و برداشتن پوشش از چیزی است ولی در اصطلاح اهل معنا، به آشکار شدن مجهولاتی از طریق ارتباط با عوالم ملکوت، بر قلب جوینده‌ی تکامل است. منظور از این مصطلح در منهاج فردوسیان، اولاً: مکاشفات رحمانی اصحاب منهاج فردوسیان است. ملاک در رحمانی بودن مکاشفات، همسو بودنِ آن با «محکم» و «سند»‌ است.
 نمونه‌ی 1 (کشف): «عَنْ سَلْمَانَ ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ أَنَّهُ مَرَّ عَلَى المَقَابِرِ فَقَالَ: «السَّلَامُ عَلَیکمْ یا أَهْلَ القُبُورِ مِنَ المُؤْمِنِینَ وَ المُسْلِمِینَ یا أَهْلَ الدِّیارِ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ الیوْمَ جُمُعَةٌ؟» فَلَمَّا انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ نَامَ وَ مَلَکتْهُ عَینُهُ أَتَاهُ آتٍ فَقَالَ: «وَ عَلَیکَ السَّلَامُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ، تَکلَّمْتَ فَسَمِعْنَا وَ سَلَّمْتَ فَرَدَدْنَا. فَقُلْتَ: هَلْ‏ تَعْلَمُونَ‏ أَنَ‏ الیَوْمَ‏ جُمُعَةٌ؟ فَقَدْ عَلِمْنَا مَا یَقُولُ‏ الطُّیورُ فِی یَوْمِ الجُمُعَةِ. قَالَ وَ مَا یَقُولُ الطَّیرُ فِی یَوْمِ الجُمُعَةِ؟ قَالَ یقُولُ: «قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا الرَّحْمَنُ المَلِک، مَا یَعْرِفُ عَظَمَةَ رَبِّنَا مَنْ یَحْلِفُ بِاسْمِهِ کاذِباً»1
مؤید: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: إِنَ‏ اللهَ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ خَلَقَ‏ دِیکاً أَبْیضَ‏ عُنُقـُهُ‏ تَحْتَ‏ العَرْشِ‏ وَ رِجْلَاهُ فِی تُخُومِ السَّابِعَةِ لَهُ جَنَاحٌ بِالمَشْرِقِ وَ جَنَاحٌ بِالمَغْرِبِ. لَا تَصِیحُ الدِّیکةُ حَتَّى یصِیحَ فَإِذَا صَاحَ خَفَقَ بِجَنَاحَیهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اللهِ سُبْحَانَ اللهِ سُبْحَانَ اللهِ العَظِیمِ الَّذِی لَیسَ یُحْلَفُ بِاسْمِهِ کاذِباً»2
و ثانیاً: رؤیاهای صادقه‌ای است که اصحاب منهاج فردوسیان دیده‌اند. ملاک در صادقه بودنِ رؤیا، همسو بودنِ آن با «محکم» و «سند» می‌باشد.
 نمونه‌ی 1 (رؤیا): «عَنْ أَبِی بَکرٍ الْحَضْرَمِی قَالَ مَرِضَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیتِی فَأَتَیتُهُ عَائِداً فَقُلْتُ لَهُ: یا ابْنَ أَخِی إِنَّ لَک عِنْدِی نَصِیحَةً أَ تَقْبَلُهَا؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ: قُلْ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ. فَشَهِدَ بِذَلِک. فَقُلْتُ: إِنَّ هَذَا لَا تَنْتَفِعُ بِهِ إِلَّا أَنْ یکونَ مِنْک عَلَى یقِینٍ فَذَکرَ أَنَّهُ مِنْهُ عَلَى یقِینٍ. فَقُلْتُ: قُلْ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ فَشَهِدَ بِذَلِک. فَقُلْتُ: إِنَّ هَذَا لَا تَنْتَفِعُ بِهِ حَتَّى یکونَ مِنْک عَلَى یقِینٍ. فَذَکرَ أَنَّهُ مِنْهُ عَلَى یقِینٍ. فَقُلْتُ: قُلْ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَصِیهُ وَ هُوَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مِنْ بَعْدِهِ. فَشَهِدَ بِذَلِک. فَقُلْتُ لَهُ إِنَّک لَنْ تَنْتَفِعَ بِذَلِک حَتَّى یکونَ مِنْک عَلَى یقِینٍ. فَذَکرَ أَنَّهُ مِنْهُ عَلَى یقِینٍ. ثُمَّ سَمَّیتُ الْأَئِمَّةَ رَجُلًا رَجُلًا فَأَقَرَّ بِذَلِک وَ ذَکرَ أَنَّهُ عَلَى یقِینٍ. فَلَمْ یلْبَثِ الرَّجُلُ أَنْ تُوُفِّی فَجَزِعَ أَهْلُهُ عَلَیهِ جَزَعاً شَدِیداً. قَالَ: فَغِبْتُ عَنْهُمْ ثُمَّ أَتَیتُهُمْ بَعْدَ ذَلِک فَرَأَیتُ عَرَاءً حَسَناً. فَقُلْتُ: کیفَ تَجِدُونَکمْ کیفَ عَزَاؤُک أَیتُهَا الْمَرْأَةُ. فَقَالَتْ: وَ اللهِ لَقَدْ أُصِبْنَا بِمُصِیبَةٍ عَظِیمَةٍ بِوَفَاةِ فُلَانٍ رَحِمَهُ اللهُ‏ وَ کانَ مِمَّا سَخَا بِنَفْسِی لِرُؤْیا رَأَیتُهَا اللَّیلَةَ. فَقُلْتُ: وَ مَا تِلْک الرُّؤْیا؟ قَالَتْ: رَأَیتُ فُلَاناً تَعْنِی الْمَیتَ حَیاً سَلِیماً فَقُلْتُ: فُلَانٌ! قَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ لَهُ: أَ مَا کنْتَ مِتَّ؟! فَقَالَ: بَلَى وَ لَکنْ نَجَوْتُ بِکلِمَاتٍ لَقَّنِّیهَا أَبُو بَکرٍ وَ لَوْ لَا ذَلِک لَکِدْتُ أَهْلِکُ»3
مؤید 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: کانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) إِذَا حَضَرَ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ الْمَوْتُ قَالَ لَهُ قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ الْعَلِی الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا بَینَهُمَا وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» فَإِذَا قَالَهَا الْمَرِیضُ قَالَ: «اذْهَبْ فَلَیسَ عَلَیک بَأْسٌ»4
مؤید 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): أَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) دَخَلَ عَلَى رَجُلٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ هُوَ یقْضِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): قُلْ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ الْعَلِی الْعَظِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ الْحَلِیمُ الْکرِیمُ سُبْحَانَ اللهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» فَقَالَهَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَهُ مِنَ النَّارِ»5
 نمونه‌ی 2 (رؤیا): «عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ قَالَ أَخَذَنِی الْعَبَّاسُ بْنُ مُوسَى فَأَمَرَ فَوُجِئَ فَمِی فَتَزَعْزَعَتْ أَسْنَانِی فَلَا أَقْدِرُ أَنْ أَمْضَغَ الطَّعَامَ. فَرَأَیتُ أَبِی فِی الْمَنَامِ وَ مَعَهُ شَیخٌ لَا أَعْرِفُهُ، فَقَالَ أَبِی ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ: سَلِّمْ عَلَیهِ. فَقُلْتُ: یا أَبَهْ مَنْ هُوَ؟ فَقَالَ: هَذَا أَبُو شَیبَةَ الْخُرَاسَانِی. قَالَ: فَسَلَّمْتُ عَلَیهِ. فَقَالَ: مَا لِی أَرَاک هَکذَا؟ قَالَ: قُلْتُ إِنَّ الْفَاسِقَ الْعَبَّاسَ بْنَ مُوسَى أَمَرَنِی فَوُجِئَ فَمِی فَتَزَعْزَعَتْ أَسْنَانِی. فَقَالَ لِی: شُدَّهَا بِالسُّعْدِ. فَأَصْبَحْتُ فَتَمَضْمَضْتُ بِالسُّعْدِ فَسَکنَتْ أَسْنَانِی»6
مؤید 1: «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (علیه‌السلام) قَالَ مَنِ اسْتَنْجَى بِالسُّعْدِ بَعْدَ الْغَائِطِ وَ غَسَلَ بِهِ فَمَهُ بَعْدَ الطَّعَامِ لَمْ تُصِبْهُ عِلَّةٌ فِی فَمِهِ وَ لَمْ یُخَفْ شَیئاً مِنْ أَرْیاحِ الْبَوَاسِیرِ»7
 نمونه‌ی 3 (مکاشفه): عَنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: خَرَجْتُ فِی آخِرِ زَمَنِ بَنِی أُمَیةَ وَ أَنَا أُرِیدُ قَبْرَ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) فَانْتَهَیتُ إِلَى الْغَاضِرِیةِ، حَتَّى‏ إِذَا نَامَ‏ النَّاسُ‏ اغْتَسَلْتُ.‏ ثُمَّ أَقْبَلْتُ أُرِیدُ الْقَبْرَ حَتَّى إِذَا کنْتُ عَلَى بَابِ الحیر [الْحَائِرِ] خَرَجَ إِلَی رَجُلٌ جَمِیلُ الْوَجْهِ طَیبُ الرِّیحِ شَدِیدُ بَیاضِ الثِّیابِ، فَقَالَ: انْصَرِفْ فَإِنَّک لَا تَصِلُ. فَانْصَرَفْتُ إِلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَآنَسْتُ بِهِ حَتَّى إِذَا کانَ نِصْفُ اللَّیلِ اغْتَسَلْتُ ثُمَّ أَقْبَلْتُ أُرِیدُ الْقَبْرَ، فَلَمَّا انْتَهَیتُ إِلَى بَابِ الْحَائِرِ خَرَجَ إِلَی الرَّجُلُ بِعَینِهِ. فَقَالَ: یا هَذَا انْصَرِفْ فَإِنَّک لَا تَصِلُ. فَانْصَرَفْتُ فَلَمَّا کانَ آخِرُ اللَّیلِ اغْتَسَلْتُ ثُمَّ أَقْبَلْتُ أُرِیدُ الْقَبْرَ فَلَمَّا انْتَهَیتُ إِلَى بَابِ الْحَائِرِ خَرَجَ إِلَی ذَلِک الرَّجُلُ. فَقَالَ: یا هَذَا إِنَّک لَا تَصِلُ. فَقُلْتُ: فَلِمَ لَا أَصِلُ إِلَى ابْنِ رَسُولِ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) وَ سَیدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ قَدْ جِئْتُ أَمْشِی مِنَ الْکوفَةِ وَ هِی لَیلَةُ الْجُمُعَةِ وَ أَخَافُ أَنْ أُصْبِحَ هَاهُنَا وَ تَقْتُلَنِی مُصْلِحَةُ بَنِی أُمَیةَ. فَقَالَ: انْصَرِفْ فَإِنَّک لَا تَصِلُ. فَقُلْتُ: وَ لِمَ لَا أَصِلُ؟ فَقَالَ: إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِی زِیارَةِ قَبْرِ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) فَأَذِنَ لَهُ فَأَتَاهُ وَ هُوَ فِی سَبْعِینَ أَلْفٍ. فَانْصَرِفْ فَإِذَا عَرَجُوا إِلَى السَّمَاءِ فَتَعَالَ. فَانْصَرَفْتُ وَ جِئْتُ إِلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ حَتَّى إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ اغْتَسَلْتُ وَ جِئْتُ فَدَخَلْتُ فَلَمْ أَرَ عِنْدَهُ أَحَداً فَصَلَّیتُ عِنْدَهُ الْفَجْرَ وَ خَرَجْتُ إِلَى الْکوفَةِ»8
مؤید 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یصَافِحَهُ مِائَةُ أَلْفِ نَبِی وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِی فَلْیزُرْ قَبْرَ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی (علیه‌السلام) فِی النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَإِنَّ أَرْوَاحَ النَّبِیینَ (علیهم‌السلام) تَسْتَأْذِنُ‏ اللهَ‏ فِی‏ زِیارَتِهِ‏ فَیؤْذَنُ‏ لَهُمْ‏»9

…………………………………………..

1. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 228. ترجمه: جناب سلمان (ره) بر قبرستان گذر کرد و گفت: سلام بر شما ای مؤمنین و مسلمین قبرستان، ای اهل خانه‌ها[ی قبر] آیا می‌دانید که امروز، روز جمعه است؟ سپس به منزلش آمد و خوابید. در عالم رؤیا کسی آمد و گفت: سلام بر تو ای بنده‌ی خدا. سخن گفتی و شنیدیم و سلام کردی و جواب دادیم. پس پرسیدی که آیا می‌دانید امروز جمعه است؟ ما می‌دانیم که پرندگان در روز جمعه چه می‌گویند. جناب سلمان پرسید: چه می‌گویند؟ گفت: می‌گویند: مقدس است مقدس است پروردگار ما که مهربان و پادشاه است. عظمت پروردگار ما را نمی‌شناسد کسی که به نامش قسم دروغ می‌خورد.
2. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 226. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: خدای عز و جل [موجود با عظمتی به شکل] خروس سفیدی آفریده است که گردنش زیر عرش و پاهایش در زمین هفتم است. بالی در مشرق و بالی در مغرب دارد. خروس‌های دنیا آواز نمی‌خوانند تا زمانی که او آواز بخواند. چون بخواند، بال‌هایش را بر هم زند و بگوید: منزه است خدا، منزه است خدا، منزه است خدای بزرگ که به نامش قسم دروغ نباید خورده شود.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 123. ترجمه: ابوبکر حضرمی می‌گوید: مردی از خانواده‌ام مریض شد. پس به عیادتش رفتم و به او گفتم: ای برادر زاده، تو در نزد من خیرخواهی‌ای داری. آیا قبول می‌کنی؟ گفت: بله. گفتم: بگو شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست. شهادت داد. گفتم: این فایده ندارد مگر این که از روی یقین باشد. گفت: از روی یقین است. گفتم: بگو شهادت می‌دهم که محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بنده و فرستاده‌ی اوست. شهادت داد. گفتم: این فایده ندارد مگر این که از روی یقین باشد. گفت: از روی یقین است. گفتم: بگو شهادت می‌دهم که علی (علیه‌السلام) وصی و جانشین بعد از او و امامی است که اطاعتش بعد از پیامبر واجب است. شهادت داد. گفتم: این فایده ندارد مگر این که از روی یقین باشد. گفت: از روی یقین است. سپس تک تک ائمه را نام بردم و از او اقرار گرفتم و او می‌گفت از روی یقین است. پس طولی نکشید که آن مرد، جان داد. پس خانواده‌اش بر او ناله و گریه‌ی شدید کردند. پس مدتی به نزدشان نرفتم و بعد که رفتم، دیدم حالشان خوب است [و اثری از غم و غصه بر آنان نیست]. گفتم: چگونه هستید؟ [به زنش گفتم:] چگونه است عزاداری‌ات ای زن؟! زنش گفت: به خدا با رفتن فلانی، به مصیبت بزرگی دچار شدیم ولی آنچه جانم را بخشنده کرد [و غصه را از من برداشت]، خوابی بود که دیشب دیدم. گفتم: چه خوابی دیدی؟ گفت: فلانی ـ یعنی همان مرده ـ را دیدم که زنده و سالم است. گفتم: فلانی! گفت: بله. گفتم: مگر تو نمرده بودی؟! گفت: بله ولی به خاطر کلماتی که ابوبکر [حضرمی] به من تلقین کرد، نجات یافتم و اگر آن نبود، نزدیک بود هلاک شوم.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 124. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) چنین بودند که هر گاه کسی از خانواده‌شان به حال احتضار می‌افتاد، به او می‌فرمودند بگو: «خدایی جز خدای یگانه نیست. بلندمرتبه و بزرگ است. منزّه است پروردگار آسمان‌های هفتگانه و پروردگار زمین‌های هفتگانه و آنچه بین آندو است و پروردگار عرش بزرگ و ستایش برای پروردگار جهانیان است». چون این کلمات را می‌گفت، می‌فرمودند: برو که اشکالی بر تو نیست.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 124. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بر مردی از بنی هاشم وارد شدند که در حال جان دادن بود. پس پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) به او فرمودند: بگو «خدایی جز خدای یگانه نیست. بردبار و با کرامت است. منزّه است پروردگار آسمان‌های هفتگانه و پروردگار زمین‌های هفتگانه و آنچه بین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ و ستایش برای پروردگار جهانیان است». پس آنها را گفت. پس پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: ستایش خدایی راست که او را از آتش نجات داد.
6. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 379. ترجمه: ابراهیم گوید: عباس بن موسی مرا گرفت و دستور داد دهانم را کوبیدند پس دندانهایم سست شد که نمی‌توانستم غذا را بجوم. پس پدرم را در خواب دیدم و با او پیرمردی بود که نمی‌شناختمش. پدرم گفت: بر او سلام کن. گفتم: پدرم، این کیست؟ گفت: او ابوشیبه‌ی خراسانی است. پس بر او سلام کردم. گفت: چرا تو را اینگونه می‌بینم؟ گفتم: این ناکس، عباس بن موسی امر کرد که دهانم را کوبیدند و دندانهایم سست شد. گفت: با سعد، آنها را محکم کن. صبح که بیدار شدم، با سعد مضمضه کردم. دندان‌هایم محکم شد.
7. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 378. ترجمه: امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس بعد از خارج شدن مدفوع، با سعد، طهارت بگیرد، و دهانش را بعد از غذا خوردن با سعد بشوید، دردی در دهان نخواهد یافت و از بادهای بواسیر هم ترسی بر او نیست.
8. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 3، صفحه‌ی 65. ترجمه: حسین بن ابوحمزه می‌گوید: در آخر حکومت بنی‌امیه به قصد زیارت قبر حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) خارج شدم. چون به غاضریه رسیدم، وقتی مردم خوابیدند، غسل کردم. پس چون خواستم به زیارت بروم و به در حائر رسیدم، مردی زیبارو و خوشبو با لباس‌هایی به شدت سفید به سوی من آمد و گفت: برگرد که نمی‌توانی بروی. پس برگشتم به کنار فرات. چون نصف شب شد، غسل کردم و دو باره اراده‌ی زیارت نمودم. چون به در حائر رسیدم، همان مرد به سوی من بیرون آمد، پس گفت: برگرد که نمی‌توانی برسی. پس برگشتم و چون آخر شب شد، غسل کردم و به قصد زیارت حرکت نمودم. پس چون به در حائر رسیدم، همان مرد به سوی من خارج شد و گفت: تو نمی‌توانی برسی. گفتم: چرا نمی‌توانم به پسر پیامبر خدا و آقای جوانان اهل بهشت برسم؟! در حالی که از کوفه آمده‌ام و امشب، شب جمعه است و می‌ترسم صبح شود و نیروهای بنی‌امیه مرا اینجا بکشند. گفت: برگرد که نمی‌رسی. گفتم: چرا نمی‌رسم؟! گفت: همانا موسی بن عمران از پروردگارش اجازه‌ی زیارت قبر حسین (علیه‌السلام) گرفته و خدا اجازه‌اش داده است، پس اکنون او و هفتاد هزار [پیامبر یا فرشته] به زیارتش آمده‌اند. برگرد و زمانی که آنان به آسمان بالا رفتند، بیا. پس برگشتم و به کنار فرات آمدم تا این که اذان صبح شد. پس غسل کردم و آمدم و داخل شدم و هیچ کسی را آنجا ندیدم. پس نماز صبحم را خواندم و به سوی کوفه حرکت کردم.
9. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 6، صفحه‌ی 48. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس دوست دارد که صد و بیست هزار پیامبر با او مصافحه کنند، پس قبر حسین بن علی (علیهماالسلام) را در نیمه‌ی شعبان زیارت کند. همانا ارواح پیامبران (علیهم‌السلام) از خدای تعالی برای زیارتش اجازه می‌گیرند و [خدای تعالی] به آنان اجازه می‌دهد.

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است