حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

سلام
در مقاله‌ای با عنوان «1431 سال خرافات وجهل وجهالت ودروغ» به قلم شخصی به نام آرش صبحی، حدیث زیر را خواندم که می‌خواستم ببینم آیا چنین حدیثی هست یا نه. حدیث این است:
علی علیه‌السلام در غزوه صفین، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود. به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات، و از طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن، و از او محل عبور را بپرس. نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره، بالفور هفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند، لبیک لبیک، چه می‌گویی.
نصیر جواب داد، مولایم معبر فرات را می‌خواهد، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم. نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید.
فرمود، برو کرکرة بن صرصره را بخوان. برگشت و ندا داد. این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم، این عنایت در حق کدام شده است؟
نصیر برگشت و پرسید. فرمودند، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان. نصیر بازگشت و چنین کرد. این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد.
برگشت و مولا گفت: برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان. تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد، ‌ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة!
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که‌ای نصیر، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است، زیرا او خودش همه راه‌های دریا و معبر‌ها و دجله‌ها را از ماهیان بهتر میداند، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است.
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد. حضرت فرمودند، آری من به همه راه‌های آسمان‌ها و زمین آگاهم. پس نصیر صیحه زده غش کرد. و چون به هوش آمد فریاد برآورد، شهادت می‌دهم که تو همان خدای واحد قهاری. و آنگاه حضرت فرمود. چون نصیر کافر به خدا شده، قتلش واجب است. آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد. (حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان)

************
باسمه تعالی

این کلمات خنده‌آور، حدیث نیست و در هیچ کتاب معتبر و حتی غیر معتبری نیامده است و از ترشحات ذهنی نویسنده‌ی ملعونش بوده است.
لعنت خدا بر کسانی که سخنان بی‌اساس را به ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) و علمای بزرگوار شیعه نسبت می‌دهند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم. میخواستم نظر شما رو درباره وبلاگها و سایتهایی مثل طریق الی الله با آدرس mehrdadghan.blogfa.com که کلاً درباره عرفای معاصر هست بدونم. آیا شما امثال قاضی و ملاحسینقلی و سیدهاشم حداد و کمیلی و طهرانی و امثال ایشان رو صوفی میدونید؟ اگر اینها صوفی هستند پس ما در زمان حال باید به چه کسانی مراجعه کنیم؟ به هرحال تمسک وتوجه به اهل بیت (ع) بدون مراجعه به راهبر درست ممکنه موجب انحراف وبرداشتهای شخصی هم بشه؟ یک سئوال دیگه: شما با کدوم یک از مبانی امثال آخوند ملاحسینقلی وقاضی مخالف هستید؟ آیت الله بهجت وعلامه طباطبایی هم مگه از این سیره نیستن؟ پس ما سمت کی بریم که مارو حقیقتاً به خدا برسونه؟ البته اگه جواب ندید: ائمه (ع) که هستن، دیگه واسطه میخاین چیکار؟ خیلی ممنون

************
باسمه المتعالی

سلام علیکم
جواب بند به بند نامه‌ی شما را به یاری خدای متعال، اینگونه می‌نویسم:
ـ میخواستم نظر شما رو درباره وبلاگها و سایتهایی مثل طریق الی الله که کلاً درباره عرفای معاصر هست بدونم.
جواب: من به قدر توان خودم در راه نصیحت صاحب این وبلاگ، تلاش کرده‌ام و نامه‌هایی که بین من و صاحب آن وبلاگ با نام مستعار «عبد عاصی» رد و بدل شده را در همین صفحات می‌توانید ببینید. اینگونه وبلاگ‌ها هیچ نقشی در رساندن مشتاقان به صراط مستقیم و راه نجات ندارد. اگر این سخن مرا قبول ندارید، تمام وبلاگ نامبرده را مطالعه کنید، حتی یک ذره از حیرت و سرگردانی شما کاسته نخواهد شد. مطالبی که سرگردانی را نکاهد بلکه بسیار هم بیافزاید، نمی‌تواند مورد رضا و توجه خدای متعال باشد. اگر دین برای رهاندن انسان از سرگردانی آمده، مطالبی که بر سرگردانی انسان بیافزاید، دینی نخواهد بود. (دقت و امتحان با شما)

ـ آیا شما امثال قاضی و ملاحسینقلی و سیدهاشم حداد و کمیلی و طهرانی و امثال ایشان رو صوفی می‌دونید؟
جواب: تفاوت‌های منهاجی با صوفی را در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» برشمرده ام. همچنین آنجا عرض شده که برخی افراد، صوفی نیستند ولی تمایلاتی به صوفیه دارند، که ما آنان را «صوفی زده» و «تصوف گرا» می‌نامیم. بعضی از آقایانی که نام برده‌اید، صوفی نبوده‌اند ولی گرایش‌هایی به مبانی فکری صوفیه مانند وحدت وجود و موجود داشته‌اند.

ـ اگر اینها صوفی هستند پس ما در زمان حال باید به چه کسانی مراجعه کنیم؟
جواب: برنامه‌ی تربیتی منهج فردوسیان برای جواب دادن به همین نیاز حقیقی نسل امروز، تدوین و ارائه گردیده که برای رسیدن به کمال و سعادت، به چه کسی مراجعه کنیم و چه کارهایی انجام دهیم و چه کارهایی را ترک کنیم. می‌توانید آشنایی و ارتباطتان را با این برنامه‌ی تربیتی بیشتر کنید. اگر به قصد استفاده وارد منهاج فردوسیان شوید، به روشنی خواهید یافت که پرده‌های غلیظ حیرت و اضطراب از چهره‌ی دلتان زدوده شده و گرم و نورانی به انوار الهی خواهید شد و آرامشی عظیم، سراسر روحتان را فرا خواهد گرفت.

ـ به هرحال تمسک و توجه به اهل بیت (ع) بدون مراجعه به راهبر درست ممکنه موجب انحراف وبرداشتهای شخصی هم بشه؟
جواب: بحث داشتن استاد را در کتاب‌های «آشنایی با منهاج فردوسیان» و «استاد کامل در منهاج فردوسیان» به طور کامل مطرح کرده ایم. از نظر شرع مقدس، نمی‌توان (نمی توان یعنی محال است) کسی بدون استاد به مقصد برسد. اما استاد کیست؟ همان دینی که بر داشتن استاد تأکید فراوان کرده است، استاد را هم معرفی می‌نماید که کسی دچار حیرت نگردد. تمام این سرگردانی‌ها بر اثر دور شدن از تعالیم اسلام ناب و تشیع خالص است.
نتیجه‌ی این بخش، این است که: بدون استاد، محال است کسی به کمال و سعادت برسد. استاد کامل را دین معرفی کرده است. مراجعه به آیات و روایات بدون راهنمایی علمای راستین، موجب گمراهی و خسران است.

ـ شما با کدوم یک از مبانی امثال آخوند ملاحسینقلی وقاضی مخالف هستید؟
جواب: اگر کسی عینکی با شیشه‌های (مثلاً) آبی رنگ به چشم بزند، همه چیز و همه کس را با درصدی از رنگ آبی خواهد دید. نه این که همه چیز را آبی مطلق ببیند، بلکه همه چیز را با رنگی که آبی در آن غلبه دارد، خواهد دید. بعضی از این آقایان، عینکی بر چشم اعتقاداتشان زده‌اند با عنوان «وحدت وجود» که از میراث‌های فلاسفه‌ی یونان باستان مانند فلوطین است. محی الدین عربی آن را پرورش داده و ملاصدرا آن را ترویج کرده است. سیر و سلوکی که بر مبنای این دیدگاه فلسفی باشد، خلاف آن برنامه‌ای است که از قرآن کریم و روایات معتبر و فرمایشات علمای راستین به ما رسیده است. این فساد کلی در اعتقادات، موجب شده از توحید گرفته (که بزرگترین و مهمترین اعتقاد است) تا ریزترین اعتقادات و اعمال، دچار نوعی فساد باشد.
توصیه می‌کنم درباره‌ی «وحدت وجود» در نگاه فلاسفه و عرفا مطالعه نمایید و دیدگاه علمای شیعه و مراجع معظم تقلید، در مورد آن و معتقدین به آن را نیز بخوانید.

ـ آیت الله بهجت وعلامه طباطبایی هم مگه از این سیره نیستن؟
جواب: مرحوم علامه (رحمة الله علیه) گرایشاتی به صوفیه داشتند ولی از مرحوم بهجت (رحمة الله علیه) چنین گرایشات انحرافی سراغ ندارم.

ـ پس ما سمت کی بریم که مارو حقیقتاً به خدا برسونه؟ البته اگه جواب ندید: ائمه (ع) که هستن، دیگه واسطه میخاین چیکار؟ خیلی ممنون
جواب: اگر صادقانه وارد برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان شوید، به وضوح و روشنی تمام خواهید یافت که حرکت تکاملی خود را به سوی سعادت ابدی شروع کرده‌اید و روز به روز به رضوان الهی نزدیک تر می‌شوید.
در پایان توجه شما را به برخی مطالبی که در وبلاگ مورد بحث آمده جلب می‌کنم تا از این پس با احتیاط و دقت بیشتری با مغالطات، انحرافات و کج اندیشی‌های اینگونه سایت‌ها و وبلاگ‌ها برخورد کنید.
در جایی می‌نویسد:
استاد کل آیت الله سید علی قاضی (ره) در نامه‌ای به آیت الله شریفی زابلی (ره) که در مشهد مقدس حضور داشتند می‌فرماید: : «…و اگر در ارض اقدس قدری ماندید، کما هو المظنون.البته متوقع است که به فیوض عظیمه برسید.تمام اهل طریقت یا اغلب آن‌ها، حسب خود را به حضرت رضا ـ علیه و علی آبائه و ابنائه الصلاة و السلام و التعیة والثناء ـ منتهی میسازند و حرفشان بر این است که در دولت هاشمیه که تقیه کم شد و اول تنفس شیعه بود، آن بزرگوار، طریقت را که باطن شریعت است راهنما شد و علناً به مسلمین رسانید که راه، همین است و ظاهر (کذا)، ظاهر آن است و آن مخصوص وجود امیرالمومنین و اولاد کرام او بود ـ صلوات الله علیهم ـ و فلان و فلان خبر نداشتند، نامحرم بودند…و گویند که حضرت رضا، خرقه را به معروف کرخی داد…مقصود آنکه غافل مباش!»
این نظر که «تمام اهل طریقت یا اغلب آن‌ها، حسب خود را به حضرت رضا ـ علیه و علی آبائه و ابنائه الصلاة و السلام و التحیة والثناء ـ منتهی می‌سازند» درست همان نظر صوفیه‌ی منحرف است و در نزد علمای راستین شیعه، هیچ جایگاهی ندارد.
همچنین آنجا که می‌نویسد: «گویند که حضرت رضا، خرقه را به معروف کرخی داد» [اگر راست باشد و مرحوم قاضی چنین نوشته باشد] نشان از همنگاه بودن آن مرحوم با صوفیه دارد.
جای دیگر از مرحوم قاضی با چنان طمطراقی یاد می‌کند که شایسته‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) است. توجه داشته باشید که این گرد و خاک کردن‌ها برای بازار گرمی است و در نظر علمای راسخین، اصلاً مقبول نیست و جایی ندارد. می‌نویسد:
این دو بیت را مرحوم سید سند، باهرالنور، نادره‌ی دهر، نابغه‌ی سیروسلوک الی الله، جبل العرفان، حجت الحق، سیدالعرفاء والمشایخ، انسان العین و العین الانسان، کامل مکمل، صاحب ولایت کلیه‌ی الهیه، نائب الحجة (عج)، ولی خدا، افضل من عبادالله الصالحین، مولای و بن مولای حضرت علامه حاج سید علی قاضی طباطبائی تبریزی (نورالله مرقده) در پاسخ شخصی که تقاضای سفارش کرده بود فرمودند.
همچنین در جایی دیگر می‌نویسد:
حضرت سید الطائفتین علامه‌ی سالک عارف توحیدی آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره)
گفتم به چشم از عقب گل رخان مرو * نشنید و رفت عاقبت از گریه کور شد
این بیت را حضرت حداد (س) زیاد تکرار می‌کردند. می‌گویید کدام حداد؟ «حداد و ما ادرئک ما الحداد» همان که مظهر «لا هو الا هو» بود. آیا از بکار بردن این جملات واهمه دارید؟! به فرموده آیت الحق شیخ صالح کمیلی (حفظه الله) که خودش از تربیت یافتگان مکتب سید هاشم (س) است همینکه یک مجتهد یک مرجع یک فقیه مثل علامه طهرانی (ره) خدمت حضرت سید هاشم (س) زانوی تلمذ زده یعنی اینکه این طریقه حق است. و حق با حق است.
علاوه بر گرد و خاکی که برای مرحوم طهرانی کرده با عبارات (حضرت سید الطائفتین علامه‌ی سالک عارف توحیدی آیت الله)، سید هاشم حداد را مظهر «لا هو الا هو» معرفی می‌کند. معنی این جمله این است که آن وجود مقدسی که «او نیست جز او» یعنی ذات مقدس الله تعالی، ظهوری دارد و آن سید هاشم حداد است. این همان اعتقاد مسیحیان است که عیسی (علیه‌السلام) را فرزند خدا می‌دانند که لباس بشریت پوشید و به میان انسان‌ها آمد!
البته (ان شاء الله) قصد نویسنده، این نبوده ولی از سر شوق بسیار و دلدادگی مستانه، خواسته سید هاشم حداد را خیلی خیلی مهم معرفی کند.
در جایی دیگر می‌نویسد:
سالک آن نیست که همیشه مشغول ذکر و فکر باشد و مراقب اعضا و جوارحش باشد. سالک مرد است. نه اینکه مولایمان علی (ع) شاه مردان و آقای عارفان بود؟! ولی خدا ناموس سیر و سلوک است و اصل وحدت الوجود ناموس خداست و هرچه منتسب به خداست , الهی است.
اولاً: مرد راه حق آن است که همیشه مشغول ذکر و فکر و مراقب اعضا و جوارحش باشد.
ثانیاً: اعتقاد به وحدت وجود را که مراجع معظم و علمای راستین، کفر به خدای تعالی و انکار قرآن کریم و معارف حقّه‌ی تشیع می‌دانند، این برادر احساساتی، «ناموس خدا» می‌شمارد!
البته صوفیه (خذلهم الله)، اینگونه هوچی‌گری‌ها و به خاکی‌زدن‌ها را «شطحیات» می‌نامند. یعنی هر لاف و گزافی که با هیچ منطقی جور در نمی‌آید را نوعی از ادبیات عارفانه! می‌خوانند.
در جایی دیگر می‌نویسد:
این مطلب را یکی از شاگردان علامه برای بنده می‌گفت که: وقتی حضرت علامه حسن زاده (سلمه الله) به محضر علامه طهرانی رسیدند علامه طهرانی (ره) فرموده باشند: ما در عرض و مال و جان و ناموس هم تصرف می‌کنیم. این یعنی حجت خدا نماینده ولی الله الاعظم و خلیفه قطب کامل (عج) روی زمین است و بر همه امور عالم باذن الله و باذن الحجه احاطه دارد. عالم از وجود اولیای الهی خالی نخواهد ماند.
این همان عقیده‌ی فاسده‌ی صوفیه (خذلهم الله) است که قطب را صاحب تصرف در کائنات و مجاز به تصرف در عرض [= آبرو] و مال و جان و ناموس مرید می‌دانند. یعنی قطب می‌تواند در مال صوفی تصرف کند و هر چه می‌خواهد بردارد و در هر راهی که می‌خواهد، خرج کند. قطب می‌تواند هر جا که بخواهد، از آبروی صوفی مرید، مایه بگذارد. قطب می‌تواند در ناموس مرید، به هر جور که دلش بخواهد، تصرف کند!
البته توجه داشته باشید با شناختی که ما از مرحوم علامه طهرانی (رحمة الله علیه) داریم، این مطلب، تهمت بزرگ و بهتان عظیم به آن مرحوم است.
در ادامه‌ی همین مطلب می‌نویسد:
جناب شیخ اکبر محیی الدین (ره) در فتوحات آورده‌اند که در هر عصری 6 یا 7 قطب در زمین وجود دارد.
دل دادن به محی الدین عربی و نقل مطالب سست و واهی او، نشان از صوفی زدگی صاحب این وبلاگ دارد. در صورتی که شیعه، قطب عالم امکان را فقط یک نفر معصوم در هر زمان می‌داند.
در قسمتی می‌نویسد:
آیت الله الکبری حضرت مولا آخوند ملاحسینقلی همدانی (روحی لتراب مرقده فداء)
حضرت آیت الله الکبری عارف کامل مکمل ـ استاد العارفین ـ انسان العین و العین الانسان ـ نادره دهر ـ آیت عظمای حق ـ سر سلسله عرفای متاخر ـ توحیدی کبیر ـ نائب الامام (عج) ـ حجت خدا حضرت مولی آخوند ملا حسینقلی شوندی همدانی (ره) را اصلاً نمی‌شود تعریف کرد. همین جمله کافی است که جناب حاج ملا هادی سبزواری (ره) و جناب آیت الحق سید علی شوشتری (ره) آمدند تا حضرت آخوند (ره) ظهور فرمایند. ظهوری که سالها بود زمین و زمان به خود ندیده بود. ظهوری جهت ظهور قطب عالم امکان ـ ارباب زمین و زمان و مکان ولی الله الاکبر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
مرحوم آخوند ملاحسینقلی (رحمة الله علیه) مردی عالم و پرهیزکار بوده است ولی نه به نحوی که اصلاً نشود تعریفش کرد! اینهمه لاف زدن چه معنی دارد؟ یعنی چه «ظهوری که سال‌ها بود زمین و زمان به خود ندیده بود» مگر آخوند که بوده و چه کرده؟ این تعریف‌ها برای وجود مقدس حضرت صاحب الامر (ارواحنا فده) شایسته است نه برای یک عالم پرهیزکار دینی.
در بعضی نوشته‌ها تذکر داده‌ام به مطالبی که از قلم‌های دلداده و سرسپرده تراوش می‌کند، و صاحبش مریضی «دیده‌ی کرامت‌بین» دارد، نباید اعتماد و اعتنا کرد.
نوشته‌های «عبد عاصی» که به حقیقت، عبد عاصی است، در وبلاگ «طریق الی الله» که به حقیقت، «طریق الی الحیرة و الضلالة» می‌باشد، پُر است از اینگونه خالی‌بندی‌ها و گزافه‌گویی‌ها. لهذا ارزش مطالعه و جدّی گرفتن ندارد و موجب زیاد شدن حیرت و گم کردن راه راست می‌گردد.
خدایا ما را از شرّ منحرفانی که به نام دین و علمای دین، فکر و دل جوانان شیعه را هدف بافته‌هایی به نام عرفان و تصوف قرار داده‌اند، محافظت بفرما

و له الحمد
حاج فردوسی

با سلام، آیا خواندن نمازهای یومیه در 3 نوبت بهتر است یا 5 نوبت؟ در صورت اخیر زمان دقیق و اول وقت نماز عصر و عشاء کی است؟

************
باسمه تعالی

نمازهای یومیه در پنج نوبت وارد شده است ولی در ضرورت (مانند مسافرت یا نماز جماعت) می‌توان در سه نوبت خواند. یعنی نماز عصر را بدون فاصله بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بلافاصله بعد از نماز مغرب بخوانند.
اذان بر طبق شهر و روز در سال، متفاوت است. ضمناً به برنامه‌های رایانه‌ای یا موبایلی که اذان پنج وعده دارد، اعتنایی نیست چون اذان شیعه با اذان عامه (عمریون) فرق دارد و تا آنجا که من اطلاع دارم، اذان این نرم افزارها هماهنگ با اذان عامه است.
نرم افراز اسلامیک آستورنومی (ISLAMIC ASTRONOMY)، محصولی از دفتر مطالعات فلکی‌ ـ ‌نجومی، وابسته به دفتر آیت الله سیستانی (حفظه الله) می‌تواند کمک خوبی برای دانستن پنج وقت اذان در شهرهای مختلف ایران و جهان باشد.
همچنین از این نرم افزار می‌توانید برای محاسبه‌ی دقیق سن تکلیف دختران و پسران هم استفاده کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام تعجب میکنم شما که صوفیه و عرفا را قبول ندارید چطور به تفسیر یک شخص صوفی و عارف (علامه طباطبایی) استناد می‌کنید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ما علامه طباطبایی (رحمه الله تعالی) را صوفی و عارف نمی‌دانیم ولی خالی از گرایش به عرفان و تصوف هم نیستند. لهذا در تعریف و اصطلاح ما، ایشان «صوفی‌گرا» یا «تصوف‌زده» هستند.
همچنین تفسیر المیزان (جز در موارد اندک) مورد تأیید ماست و مراجعه و استناد به آن را بدون اشکال می‌دانیم. همچنین مخاطب [عرفان زده و تصوف‌گرا] وقتی می‌بیند که علامه طباطبایی (رحمه الله تعالی) ـ که گرایشاتی به عرفان و تصوف داشته ـ اینگونه نظری دارد، بسیار بیشتر در دلش می‌نشیند و راحت‌تر قانع می‌گردد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام از کجای آیه این تفسیر یا توضیحی که شما فرمودید (به عبارت دیگر، راه محبوب شدن در دلها، منهاجی شدن است. یعنی اصلاح اعتقادات و اعمال بر طبق آنچه در قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده است.) اسخراج می‌شود؟ روایتی هم که ظاهرا ذیل این آیه با این مضمون وجود ندارد. الحذر که وارد وادی تفسیر به رای نشوید. با تشکر

************
سلام علیکم

اساس برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان بر دو پایه استوار است؛ ایمان و عمل صالح. خود این آیه به همراه بیش از نود آیه‌ی دیگر، راه رسیدن به سعادت و کمال را همین دو پایه معرفی کرده است. برای تکامل باید اصلاح اعتقادات نمود و اعمال را تصحیح کرد. آنچه در قواعد نظری منهاج فردوسیان آمده، همان اعتقادات ناب شیعی اثنی عشری است. و آنچه در قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده، همان احکام ناب فقه شیعی اثنی عشری است. وقتی خود آیه به روشنی مستند ما برای برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان است، چه نیازی است که روایتی برای تفسیرش بیاید؟! دقت بفرمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
از این تعبییر شما که نوشته بودید عرفا و علما در مقابل هم بوده‌اند بسیار متعجب شدم. مواظب باشید به وادی تهمت وارد نشوید حضرت آقا. کجا امثال مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله میرزا محمد تقی آملی و مرحوم آیت الله بهجت در مقابل علما بوده‌اند. ما که تا به امروز این بزرگان را عالم می‌شناختیم. حقیر خود محضر آیت الله روحانی رسیدم ایشان فرمودند سلام بنده را به آقا شیخ جواد کربلایی (از شاگردان مرحوم انصاری همدانی) برسانید. از شما که حوزوی هستید این انتظار نمی‌رود برادر

************
سلام علیکم

هر قومی برای خود، مصطلحاتی دارد و برای مصطلحات خود، تعریفی دارد. اول باید تعریف آن مصطلحات را در آن علم یا فن بدانید، سپس در رد یا قبول احکام آن وارد شوید. شما با پیش فرض این که آقایان فقهایی که نام برده‌اید از عرفا هستند، نتوانسته‌اید تصور کنید که چطور در مقابل علما قرار دارند. نیکوست که حداقل کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» که تمام مصطلحات منهاج فردوسیان و تعریف‌های آن را دارست، بخوانید و بعد دست به قلم شوید.
یکبار دیگر، تعریف عارف و صوفی در منهاج فردوسیان را [به نقل از کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان] می‌آورم. دقت بفرمایید.
سؤال 37: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با تصوّف دارد؟
برای رسیدن به جوابی روشن، نخست لازم است تصوف را تعریف کنیم. در اصطلاح ما، هر برنامه‌ی تکاملی و تربیتی که ادعای رساندن انسان به کمال و سعادت را داشته باشد، ولی مبتنی بر متن آیات قرآن و روایات معتبر شیعه نباشد، تصوف است.
بنا بر این تعریف، تمام افرادی را که بر طبق برنامه‌ای تربیتی غیر از منهاج فردوسیان عمل می‌کنند، یعنی اعتقاداتی غیر از قواعد نظری آن و اعمالی غیر از قوانین عملی آن را با علم و اختیار و به هدف رسیدن به تکامل و سعادت، پیروی می‌کنند، اگر سلسله و کرسی نامه داشته باشند، «صوفی» و اگر نداشته باشند، «عارف» می‌نامیم. البته برخی افراد، مغلوب صوفیگری در اعتقادات و اعمال نیستند بلکه آلودگی‌هایی به برخی عقاید یا اعمال صوفیه دارند، این طایفه را «صوفی‌گرا» یا «تصوف‌زده» می‌نامیم.
با این تعریف، حداکثر بتوانیم به مرحوم علامه طباطبایی یا مرحوم آملی یا مرحوم کربلایی، «صوفی‌گرا» یا «تصوف‌زده» بگوییم و به همان نسبت، مقابله با علمای راستین تشیع برایشان ثابت کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

حاجی فردوسی سلام
به نظر جنابعالی چطور می‌شود به افرادی که عنوان آیت اله راهم دارند و از اکابر حوزه هم هستند و مورد تایید بزرگانند نمیشود اعتماد کرد. ولی چگونه؟ به آقایی که بگوید روشی که من از قرآن و سنت بدست آورده‌ام صحیح است عمل نمود. چرا از صدر اسلام تا کنون کسی ضرورت برنامه مدون را احساس ننمود مگر می‌شود موضوعی به این مهمی در اسلام مورد غفلت واقع شود.پس آنانی که قبل ما بوده‌اند می‌توانند مدعی شوند راه روشنی برای کمال نداشتند؟ مگر حربن یزید ریاحی بر اساس برنامه عمل کرده بود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بحث‌های اولیه‌ی ما در جلسات هفتگی، مربوط به همین حجاب است. می‌توانید با گوش فرادادن به فایل‌های صوتی‌اش، خارج شدن خودتان از این حجاب را آسان کنید. تا زمانی که شخصیت‌زده باشید، امیدی به رهایی‌تان از حیرت و سرگردانی نیست. باید حق را شناخت تا به راحتی بتوانید اصحاب حق را تشخیص دهید. اگر چشمتان به دهان این و آن باشد، این آیت الله به این سمت و آن آیت الله به آن سمت می‌کشاند و خلق بیچاره، حیران و سرگردان نمی‌داند به حرف چه کسی عمل کند.
به حکم «کم ترک الاولون للاخرین» (یعنی چه بسا چیزهایی که اولی‌ها برای آخری‌ها باقی گذاشتند) چرا فکر می‌کنید که همه‌ی چیزهای خوب را قدیمی‌ها گفته‌اند و هیچ برای بعدی‌ها باقی نگذاشته‌اند؟!
جناب حر بن یزید ریاحی (رحمة الله علیه)، یک منهاجی بود. تعریف منهاجی این است: کسانی که ایمانشان را اصلاح کرده و اعمال صالح انجام دهند و بر این ایمان و عمل صالح، استقامت ورزند. جایی دیده یا شنیده‌اید که حر تائب (رحمة الله علیه) فلسفه یا عرفان نظری خوانده باشد یا اربعین گرفته باشد یا یوگا و ذن و مدیتیشن کار کرده باشد؟!

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
منظور شما از دانشمندان و نظریه پردازان چه کسانی هستند؟ آیا مجتهدان و عارفان شیعی که آگاهی زیادی به قرآن و سنت دارند هم شامل این هشدار قرآنی می‌شوند. اگر این گونه نیست پس باید توضیح بفرمایید و مسئله را از اجمالی که دارد خارج کنید و اگر منظورتان این گروهی که عرض شد باید به شما بگویم که برداشتتان اشتباه است.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم، برادر عزیز
اگر با دقت در عبارت من نظر نمایید می‌بینید که نوشته‌ام: «فقط اطاعت از خدای متعال و رسول بزرگوارش ثمره دارد و نجات‌بخش است و پیروی از دانشمندان و نظریه پردازانی که ما را به کتاب خدا و سنت نبوی نخوانند، گمراهی است و موجب حسرت روز قیامت»
پس معلوم می‌شود اگر دانشمندی (به قول شما، مجتهدان و عارفان شیعی) ما را به کتاب خدا و سنت معتبر رسول الله (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) و اهل بیت معصومین (علیهم السلام) راهنمایی کند، در این صورت او منادی خدا و رسول و اهل بیت است و باید پیامش را شنید و به دستوراتش که برگرفته از کتاب و سنت معتبر است، عمل کرد تا رستگار شد.
و اگر این دانشمند و نظریه پرداز (هر که می‌خواهد باشد) از تجربیات شخصی و بافته‌های ذهنی خودش ما را به سمتی راهنمایی می‌کند، نمی‌پذیریم و نمی‌پذیریم و نمی‌پذیریم که ضلالت در ضلالت در ضلالت است.
امیدوارم مطلب را رسانده باشم.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام بسیار نیازمندیم که قوانین منهاج فردوسیان را با تفسیر و حتی معنای لغوی بدانیم به عنوان مثال معنی زهد از نظر منهاج فردوسیان چیست چون تعابیر مختلف است و… آیا می‌توانید کتبی را به ما معرفی کنید که با اندیشه‌ی سالم نوشته شده باشند وما با جزئیات رفتار معصومین اشنا شویم طرز برخورشان را با افراد مختلف یا چگونگی رفتارشان را در زمآن‌های مختلف بفهمیم ما نیاز به سیر مطالعاتی برای فهم عمیق و پیاده سازی گسترده قوانین منهاج فردوسیان در زندگی داریم.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
امیدوارم در آینده‌ی نزدیک بتوانم شرح مفصلی بر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، بر اساس آموزه‌های ناب قرآن کریم و روایات معتبر استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) ارائه نمایم. تا آن زمان (که ان شاء الله خیلی دور نیست) می‌توانید اشکالات و مسائل مبهم را از طریق ایمیل بپرسید تا جواب کافی داده شود. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم حاج آقا فردوسی
بنده سوالی درخصوص قوانین کتاب منهاج فردوسیان دارم لطفاً به گونه‌ای جواب بفرمایید که برای بنده وکسانی که احیاناً برای آن‌ها هم همین سوالات پیش بیاید قانع کننده باشد.
1 ـ قوانین مهناج فرودسیان همگی براساس آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام پایه ریزی شده ودرست است به جنابعالی همه این اینها مثل یک داروخانه‌ی نیست که ما نمی‌توانیم تشخیص بدهیم من نوعی دچار چه مرضی هستم ومی باید از کدام دارو به چه اندازه استفاده نمایم که برایم مفید فایده باشد؟
2 ـ به نظر جنابعالی برای مثال کسی که درروستا و یا شهرهای مذهبی مثل کربلا ونجف زندگی میکند و به ندرت چشمش به نامحرمی می‌افتد با کسی که درتهران یا شهرهای بزرگ زندگی می‌کند طی کردن مسیرشان یکسان می‌باشد. یا باید قوانین کاربردی تری برایش تعریف گردد.
3 ـ درردیف سوم مرحله اول دادن خمس و زکات براساس شرایط مالی لازم است
توضیح فرمایید:
دسترسی به مرجع تقلید ویا عالم دینی که بشود به سهولت مسائلی دراین باب راپرسید خیلی سخت می‌باشد ماکه درشهر هستیم سخته تاچه برسد به این‌که کسی که درروستا باشد ـ چگونه واز چه راهی می‌بایست نسبت به محاسبه وپرداخت آن (به چه کسی)اقدام کند.
وظیفه‌اش چیست؟
4 ـ در قوانین منهاج فردوسیان یکسری اصطلاحاتی هست که در برای عوام وکسانی که دروس حوزوی نخوانده‌اند فهمش سخت است لطفاً راهنمایی فرمایید در برخورد با این اصطلاحات چگونه عمل کنیم.
اللهم اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
جواب سؤال 1: درست است که قرآن و سنت مانند داروخانه‌ای غنی است که داروی همه‌ی نقص‌های انسان را داراست. همچنین درست است که انسان، در بدو ورود به منهاج، سراپا نقص است.
اما چه کسی می‌تواند تشخیص دهد که این انسان خاص (مثلاً آقا ابراهیم)، چه نقصی دارد تا بشود بر طبق آن، داروی مورد نیاز را تجویز نمود؟!
یک راه این است که سال‌ها به دنبال شخصی بگردیم که به ما بفهماند نقص ما در کجاست و درمان ما چیست؟
این راه علاوه بر پرخطر بودن، معلوم نیست به نتیجه‌ای برسد و شاید بعد از سال‌ها انتظار و جستجو، چنین شخصی یافت نشود و عمر گرانمایه به بیهودگی هدر رفته و تلف گشته باشد.
راه دیگر این است که تمام نقص‌های انسان را فهرست برداری نماییم و تمام داروها و جبرآن‌های نقصایص را هم فهرست برداری کنیم. سپس یکی به یکی بررسی نماییم که آیا این نقص در ما هست یا نیست، اگر نیست، الهی شکر؛ اگر هست، باید با این دارو برطرف گردد.
با ذکر یک مثال مطلب را واضح تر بیان می‌کنم.
تصور کنید شخصی تصادف سختی کرده است. گر چه ظاهرش نشان نمی‌دهد ولی هر گونه احتمالی مبنی بر شکستگی و خونریزی داخلی برایش هست.
راه میانبر این است که غیبگویی از طریق نامتعارف به پزشک بگوید که فقط فلان جا و بهمان جای این مصدوم، آسیب دیده است و پزشک به درمان همان قسمت‌ها اقدام نماید. مستحضر هستید که این روش، خیلی دور از واقعیت و تا حدودی دست نیافتنی است.
راه دیگر این است که عضو به عضو او را بررسی و اسکن کنیم تا اگر سالم است، که هیچ و الهی شکر؛ ولی اگر آسیب دیده، به همان مقدار، درمان نماییم.
ما در منهاج فردوسیان، به خلاف صوفیه و عرفا که اصرار بر غیب گویی دارند و از اول، آخرش را می‌گویند (البته در نود و نه درصد، یا دروغ می‌گویند و یا به خطا می‌روند)، روش دوم را انتخاب کرده‌ایم که به عقل و نقل، نزدیک تر است.
در این روش، هر انسان بالغ و عاقل، فهرست آنچه باید برای رسیدن به کمال و سعادت انجام دهد را پیش رو می‌نهد و بدون ترس و ملاحظه کاری و محافظه کاری، نگاه می‌کند که کدام یک از این فهرست، به او مربوط می‌شود و کدام یک مربوط نمی‌شود.
آنچه مربوط نمی‌شود که هیچ، ولی از آنچه مربوط می‌شود، کدام یک را انجام می‌دهد و کدام را انجام نمی‌دهد. آنچه انجام می‌دهد هم هیچ و الهی شکر. فقط می‌ماند آن‌هایی که باید برای رسیدن به کمال و سعادتش انجام دهد و انجام نمی‌دهد. آن‌ها را در جدول محاسبه قرار داده و سعی می‌کند همواره انجامش دهد.
همچنین نگاه می‌کند به فهرست آنچه باید ترک کند، آن‌هایی که به او مربوط نمی‌شود که هیچ، از آن‌هایی که به او مربوط می‌شود، هر کدام را که ترک می‌کند، الهی شکر. هر کدام را که ترک نمی‌کند را باید در جدول قرار داده و سعی کند هیچ وقت انجامش ندهد.
حالا برای هر کدام مثالی می‌آورم. برای مورد اول ـ که باید انجام دهید ـ
قانون اول: نماز خواندن. سه سؤال را از خودتان بپرسید:
سؤال اول: آیا این قانون به من مربوط می‌شود؟
جواب: بله مربوط می‌شود.
سؤال دوم: آیا انجامش می‌دهم؟
جواب: بله نماز می‌خوانم / الهی شکر (نتیجه: کار شما با این قانون تمام شد و شما از ناحیه‌ی این قانون، بهره‌ی کمالی خودتان را می‌برید)
جواب: خیر نماز نمی‌خوانم (نتیجه: باید قانون نماز خواندن را در جدول محاسبه قرار داده و سعی کنید تا آخر عمر، هیچگاه ترک ننمایید)
قانون دوم: پرداخت زکات. سه سؤال را از خودتان بپرسید:
سؤال اول: آیا این قانون به من مربوط می‌شود؟
جواب: خیر / چون مثلاً من کارمند هستم و گندم، جو، کشمش، خرما، گاو، گوسفند، شتر، سکه‌ی طلا و سکه‌ی نقره (به مقداری که در رساله‌های توضیح المسائل آمده) ندارم.
(نتیجه: چون این قانون به شما مربوط نمی‌شود، نوبت به دو سؤال دیگر نمی‌رسد و کارتان با آن تمام است)
مثال برای مورد دوم ـ که باید ترک کنید ـ
قانون هفتم: آزردن پدر و مادر. سه سؤال را از خودتان بپرسید:
سؤال اول: آیا این قانون به من مربوط می‌شود؟
جواب: بله، پدر و مادر یا یکی از آن‌ها زنده‌اند.
سؤال دوم: آیا آزار دادنشان را ترک کرده ام؟
جواب: بله / الهی شکر (نتیجه: کار شما با این قانون تمام شد و شما از ناحیه‌ی این قانون، بهره‌ی کمالی خودتان را می‌برید)
جواب: خیر، گاهی وقت‌ها آزارشان می‌دهم (نتیجه: باید قانون ترک آزردن پدر و مادر را در جدول محاسبه قرار داده و سعی کنید تا آخر عمر، هیچگاه انجام ندهید)
قانون سیزدهم: کم فروشی
سؤال اول: آیا این قانون به شما مربوط می‌شود؟
جواب: خیر / چون مثلاً من کارمند هستم و فروش ندارم که بخواهم کم فروشی کنم.
(نتیجه: چون این قانون به شما مربوط نمی‌شود، نوبت به دو سؤال دیگر نمی‌رسد و کارتان با آن تمام است)
اگر این کار را ادامه بدهید، بعد از مدتی تمام نقص‌ها و کمبودهایی که برای رسیدن به کمال و سعادت دارید، برای خودتان روشن خواهد شد. بعد از این مرحله اگر کسی از شما تعریف نماید ولی خودتان می‌دانید که اوضاعتان بر اساس جدول محاسبه، مناسب نیست، از تعریف او خوشحال نخواهید شد. همچنین اگر کسی از شما بدگویی کند ولی خودتان می‌دانید که بر اساس جدول محاسبه، رشد خوبی به سوی کمال و سعادت داشته‌اید، از مذمت‌ها و سرزنش‌ها و بدگویی دیگران، ناراحت و دلگیر نخواهید شد.
برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان، طوری تنظیم شده که هر گُلی بزنید به سر خودتان زده‌اید و هر کلاهی بگذارید، بر سر خودتان گذاشته‌اید. هر چه با سرعت و دقت و جدیّت بیشتری در مراحل منهاج، سیر کنید، فقط و فقط خودتان سود کرده‌اید و هر چه تنبلی و سستی نشان دهید، فقط و فقط خودتان ضرر کرده‌اید.

2 ـ به نظر جنابعالی برای مثال کسی که درروستا و یا شهرهای مذهبی مثل کربلا ونجف زندگی میکند و به ندرت چشمش به نامحرمی می‌افتد با کسی که درتهران یا شهرهای بزرگ زندگی می‌کند طی کردن مسیرشان یکسان می‌باشد. یا باید قوانین کاربردی تری برایش تعریف گردد.
جواب: در قاعده‌ی نظری شماره‌ی شش (صفحه‌ی 40) آمده است: باید اعتقاد داشت تمام امور مربوط به تشریع یعنی قانون گذاری، فقط در اختیار خدای متعال است.
با توجه به این اعتقاد قلبی ما شیعیان، هیچکس حق ندارد از نزد خودش قانونی وضع کند و فقط و فقط خدای عالم است که می‌تواند قانون عملی برای ما وضع نماید. و این قوانینش را توسط انبیاء و اوصیاء (علیهم السلام) به ما ابلاغ نموده است.
پس اولاً کسی نمی‌تواند قانون کاربردی تر تعریف کند.
ثانیاً مراعات همین قوانین، برای همه‌ی انسان‌ها امکان دارد و کمتر از طاقت آن‌هاست. (مراجعه شود به قاعده‌ی 129)
ثالثاً: به اندازه‌ی تلاش و مجاهده، درجات عالیه به دست می‌آید. به تصریح قرآن کریم، کسی که زمینه‌ی تلاش و مجاهده برایش فراهم نشده با کسی که زمینه‌ی مجاهده برایش فراهم شده و به خوبی جهاد کرده است، یکسان نیست و از درجه‌ی بسیار بالاتری برخوردار است. (سوره‌ی نساء، آیه‌ی 95)

3 ـ در ردیف سوم مرحله اول دادن خمس و زکات براساس شرایط مالی لازم است، توضیح فرمایید: دسترسی به مرجع تقلید و یا عالم دینی که بشود به سهولت مسائلی دراین باب راپرسید خیلی سخت می‌باشد ما که در شهر هستیم سخته تاچه برسد به این‌که کسی که درروستا باشد ـ چگونه واز چه راهی می‌بایست نسبت به محاسبه وپرداخت آن (به چه کسی) اقدام کند. وظیفه‌اش چیست؟
جواب: بله شرایط خاصی دارد و شرایط واجب شدن خمس و زکات، در رساله‌های توضیح المسائل آمده است.
گرچه دسترسی به خود آقایان مراجع دشوار است ولی دفاترشان به راحتی در دسترس هستند. از طریق سایت اینترنتی نیز می‌توانید مسائلتان را بپرسید.
هر روستا، روحانی دارد. به فرض این که نداشته باشد، سالی یک بار که گذرش به شهرشان می‌افتد، به دفتر امام جمعه مراجعه نماید تا برایش حساب رسی نمایند.
اگر برای نخستین بار می‌خواهید اقدام به پرداخت خمس نمایید، می‌توانید لیست کامل دارایی و بدهکاری‌هایتان را نوشته و به دفتر مرجع تقلیدتان مراجعه کنید تا برایتان محاسبه کنند. همچنین می‌توانید برای اینجانب ارسال نمایید تا برای محاسبه به دفتر مرجع تقلیدتان ببرم. سپس شماره حساب دفتر مورد نظر را از طریق سایتشان دریافت نموده و مبلغ را به حساب دفتر مرجع تقلیدتان واریز نمایید.

4 ـ در قوانین منهاج فردوسیان یکسری اصطلاحاتی هست که در برای عوام وکسانی که دروس حوزوی نخوانده‌اند فهمش سخت است لطفاً راهنمایی فرمایید در برخورد با این اصطلاحات چگونه عمل کنیم.
اللهم اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین
جواب: بخش عمده‌ی این اشکال در نسخه‌ی دوم، بر طرف شده است. تا زمان انتشار نسخه‌ی دوم می‌توانید از طریق ایمیل بپرسید تا توضیح داده شود.
امیدوارم این مختصر، راهگشای جنابعالی و سایر منهاجیون و منهاجیات باشد.

الحمد لله رب العالمین
حاج فردوسی

با سلام
نظر شما در مورد کتاب‌های آقای اصغرطاهرزاده و همینطور آقای محمد شیرازی چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد آقای طاهر زاده باید توجه داشته باشید:
1. در زندگینامه‌ی ایشان، که در گروه فرهنگی المیزان منتشر شده، آمده است: «استاد طاهرزاده عمدتاً تحت تأثیر حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان محی الدین است»
و این، یعنی زنگ خطر و هشدار برای کسانی که می‌خواهند در راه مستقیم علمای راستین امامیه حرکت کنند. همیشه این نکته را در نظر داشته باشید که فقهای عظام و متکلمین بزرگ شیعه در جبهه‌ای هستند و عرفا، صوفیه، علاقه مندان به محی الدین عربی و مولوی رومی در جبهه‌ی مخالف آن‌ها.
2. هر چه در میان کتاب‌های ایشان جستجو کردم، برنامه‌ای برای رسیدن به کمال و سعادت ارائه نداده بودند.
3. البته ایشان شیعه و اهل نجات هستند ولی باید با دقت بیشتری در معرض کتاب‌ها و سخنرانی‌هایشان قرار گرفت.
در مورد آقای محمد شیرازی باید عرض کنم ایشان را نمی‌شناسم. اگر کتاب یا فایل‌های سخنرانی‌ای از ایشان در اختیار داشته باشم، خواهم توانست اظهار نظری بنمایم. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاج آقا
طبق قانون تا سر حد مرگ باید به قوانین پایبند بود. اما شما خودتان اثراتش رو به عنوان قدیمیترین عضو منهاج فردوسیان دیده‌اید؟
مثل مکاشفات ومشاهدات… به هر جهت اینها باعث یقین میشود وادامه‌ی راه رو آسانتر میکند

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
اولاً: «منهاج فردوسیان» آن راه روشنی است که در سپیده دم روز 27 رجب از بلندای کوه نور، از کناره‌ی غار حراء، توسط رسول اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) برای رساندن بشر به برترین رامشگاه عالم هستی، یعنی «فردوس برین» جاری شد و این راه، تا روز قیامت ادامه دارد. پس من قدیمی ترین عضو منهاج فردوسیان نیستم بلکه یکی از جدیدترین اعضای «منهاج فردوسیان» محسوب می‌شوم. از قدیمی ترین اعضای منهاج فردوسیان می‌توان از این بزرگواران یاد کرد: حضرت سلمان فارسی، حضرت ابوذر غفاری، حضرت عمار بن یاسر، حضرت مقداد بن اسود، حضرت ابوطالب، حضرت خدیجه بنت خویلد، حضرت حجر بن عدی، حضرت حذیفه‌ی یمانی، حضرت صعصعة بن صوهان و حضرت مالک اشتر (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین). اینان راه تکامل و سعادت را از زلال وحی و بدون توجه به آموزه‌های دیگران، فقط و فقط، از رسول اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) و جانشینان برحق آن جناب (علیهم السلام) اخذ کردند و رسیدن به آنجا که باید می‌رسیدند.

ثانیاً: مکاشفات و مشاهدات، انواع مختلف دارد که مهم ترین نوعش، آن است که موجب زیاد شدن یقین گردد. گاهی چنین مکاشفاتی بر دل منهاجی رخ می‌دهد بدون این که او بفهمد و طی حادثه‌ی خاصی باشد ولی احساس می‌کند آنچه را قبلاً می‌دانسته و بدان «علم» داشته، اکنون بدان «یقین» دارد.
مثلاً قبل از منهاجی شدن، شنیده بود که بهشت و جهنمی هست ولی بعد از ورود به منهاج فردوسیان و استمرار و استقرار، چنان به وجود بهشت و جهنم ایمان پیدا کرده که هیچ استدلال و شبهه‌ای نمی‌تواند ایمانش را سست کند.
مثلاً قبل از منهاجی شدن می‌دانست که نباید راه کمال و سعادتش را از غیر رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) و ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) بگیرد ولی بعد از ورود به منهاج فردوسیان و خارج شدن از حجاب‌های پنجگانه، تمام بزرگان جهان (فلاسفه، عرفا، حکما، شعرا، هنرمندان، نویسندگان، مخترعین، مکتشفین و صاحبان فکر و قلم)، چنان از چشمش می‌افتند که به یقین درک می‌کند، هیچکدام از اینان، ارزش پیروی و لیاقت پیشوا شدن ندارند.
مثلاً قبل از منهاجی شدن، می‌دانست که امام دوازدهم شیعیان، زنده ولی غائب است ولی بعد از منهاجی شدن و استمرار و استقرار، آن وجود مبارک را پدر معنوی خود، و همواره نگهبان و دعاگوی خویش می‌یابد و محبتی فوق العاده به آن عزیز مهربان را در دل و جانش احساس می‌کند به طوری که یک لحظه نمی‌تواند از انتظار آمدنش غافل شود.
این مکاشفات، ارزشمند و راهگشا برای رسیدن به کمال و سعادت هستند. البته دیدن خواب‌های خوب و رؤیاهای صادقه، پیش بینی بعضی حوادث، مستجاب شدن دعاها، قوی شدن اراده، و مانند این موارد، آثار قهری تهذیب و تزکیه‌ی نفس است. ولی نکته‌ی اساسی این است که منهاجی نباید و نباید و نباید به آمدن یا رفتن چنین حوادثی، دلگرم یا دلسرد شود. تمام اینها می‌تواند در برهه‌ای از حرکت تکاملی، رخ داده و بعد از مدتی زایل شود. نه آمدنش نشانه‌ی رسیدن و پایان کار است و نه رفتنش نشانه‌ی پسرفت و نقصان. آنچه باید همواره مدّ نظر منهاجی باشد، «جدول محاسبه» است. اگر در جدول محاسبه‌اش موفق باشد، موفق است هرچند مکاشفه و مشاهده و خواب خوب نداشته باشد. اگر در جدول محاسبه‌اش موفق نباشد، موفق نیست هر چند حالات و رؤیاهای خوب داشته باشد.
پس دقت بفرمایید که «منهاج فردوسیان» بر اصلاح ایمان و عمل استوار است نه بر خواب و خیال و مکاشفه و مشاهده. اگر ایمانتان را بر طبق قواعد نظری منهاج، اصلاح کردید و عملتان را بر طبق قوانین عملی منهاج، تنظیم نمودید، شما موفق هستید و بالاخره نتایج فوق العاده‌ی این تلاش را خواهید دید. ان شاء الله
امیدوارم با این مختصر، روشنگری لازم را انجام داده باشم

و له الحمد
حاج فردوسی

سلام. خدا قوت مومن. می‌خواستم بپرسم بعد از اتمام نمازهای جماعت بعضی‌ها مصافحه می‌کنند برخی سجده شکر بجای می‌آورند برخی ابتدا تسبیحات حضرت فاطمه زهرا را می‌خوانند کدام عمل پس از نماز توصیه بیشتر شده است.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. مصافحه‌ی بعد از نماز وارد نشده است و اگر کسی به عنوان این که چنین عملی در اسلام آمده است و موجب کمال و سعادت می‌گردد، انجام دهد، مرتکب بدعت و حرام شده است. البته اگر کسی دستش را برای مصافحه به سوی شما آورد، شایسته نیست رد کنید یا بی‌پاسخ بگذارید، که این کار، در عرف جامعه، نوعی توهین و بی‌اعتنایی محسوب شده و اثرات روحی بدی در پی خواهد داشت.
2. سجده‌ی شکر بسیار سفارش شده و سعی شود ترک نگردد و می‌تواند بعد از پایان تعقیبات، انجام شود. قانون 520 تصریح در این مطلوبیت دارد.
3. تسبیح حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) نیز بسیار بسیار توصیه شده است. و از روایاتش چنین بر می‌آید که باید قبل از هرگونه سخن گفتن یا توجه به اطراف گفته شود. قانون 518 به این امر اختصاص یافته است.
4. لازم به ذکر است، آنچه مراعاتش مهم تر و پیش تر از اینهاست، اول وقت خواندن نماز، به جماعت خواندن نماز و با حضور قلب خواندن نماز است. و مراعات مواردی که در سؤال آمده، زمانی نقش خودش را به خوبی ادا خواهد کرد که قوانین قبلی‌اش به خوبی مراعات شده باشند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
کتاب شما رو با دقت خوندم. خودم قصد داشتم یه همچین چیزی واسه خودم درست کنم نصف مطالبشو هم نوشته بودم که دیدم کتاب شما کامل هست (1) دستت درد نکنه… مرحوم قاضی هم همین دستورات رو انجام میدادند که رسیدن به مقامات بالا (2)
گویا هنوز زود هست تا مطالب برای منهاجیان آشکار شود (3) پس لطفاً ایراد کارهای خود را بگوییم نه دنبال نقص برای بزرگان… (4)
فقط یه نکته در جدول محاسبه قوانین 7 به بعد چگونه محاسبه میشود؟ اگر بنای محاسبه نیست پس چرا گفتید در جدول بنویسید… (5)

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
(1) آنچه اکنون عرضه شده، نسخه‌ی اول است. به زودی نسخه‌ی دوم، که بسیار کامل‌تر است، عرضه خواهد شد. ان شاء الله
(2) منهاج فردوسیان، زیر سایه‌ی کلام امامیه و فقه شیعه‌ی اثنی عشریه، همان نتایج سیر و سلوک و عرفان حقیقی را به ارمغان می‌آورد بدون این‌که خطری داشته باشد یا ذهن را درگیر مصطلحات تخصصی عرفان و تصوف نماید.
(3) اگر نقشه‌ی صفحه‌ی 38 را به دقت بنگرید، خواهید یافت که بعد از استمرار و استقرار، ثمرات دنیوی آن (همان مکاشفات و مشاهدات و…) رخ می‌دهد.
(4) از منظر منهاج فردوسیان، بزرگان، فقط چهارده معصوم (علیهم السلام) هستند که خدای بزرگ، نقص نداشتن آنان را در آیه‌ی تطهیر، تضمین کرده است. بقیه بی‌نقص نیستند.
(5) در صفحه‌ی 36، تحت شماره‌های 10 تا 13 توضیح داده شده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاجی جان
خدا قوت
این نابغه عرفان ما جناب …، یه همچین سایتی داره که تو مغالطه هم قاطی کرده. یکی دو تا مقالشو خوندم و دیگه طاقت یاوه گویی‌هاشو نداشتم، مثلاً:
۶ ـ همانطور که هر مذهب و مکتب و حقیقتی دارای دجّال است تصوف و تشیع دجّالی هم وجود دارد که اکثر آنچه که تحت این عنوان در تاریخ جوامع خودنمائی کرده است نوع دجّالی آن بوده است. همانطور که مذهب ضد مذهب داریم تصوف و تشیع ضد تصوف هم داریم.
١٧ ـ کل دین و مذاهب الهی بهمراه شریعت‌ها هدفی جز بخود آوردن آدمی ندارد تا نشانه‌های غیبی و آسمانی را در وجود خود دریابد و نهایتاً حضور خداوند را در خویشتن درک و تصدیق نماید. و یک صوفی در همان نخستین گام یک مرید را متوجه کرامات و آیات الهی در خود می‌کند و او را بخود می‌آورد. و این اساس تشیع و مذهب امامیه یا صوفیه است.
منبع: ص 18 مقاله یکبار دگر محمد ص هنر عشق….
چون تو سایتتون اسمش اومده و طرفم کلاً قاطی داره لطفاً یه هشدار بدید.
یا علی ع

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بعد از سؤالات متعدد رفقا در مورد آقای … مجبور به مطالعه‌ی جدّی آثارشان شدم که در کمال تأسف، با یک صوفی متحیر و متحیرکننده روبرو شدم. کسی که میان تصوف و مدرنیته، حیران ایستاده و نمی‌داند به این سو بیاید یا به آن سو برود، در عین حال، علاقه‌مند قرآن و عترت طاهره (علیهم السلام) نیز هست ولی قرآن و روایات را ـ گاهی ـ چنان معنا می‌کند و از آن‌ها استفاده می‌نماید که با هیچیک از قوانین ترجمه و تأویل، سازگار نیست. برداشت‌هایی از قرآن کریم و نهج البلاغه دارد که غمگین‌ترین و مصیبت‌زده‌ترین افراد را به خنده می‌آورد.
تعجب من از این بود که آنان که درباره‌ی صوفیه و خطر آموزه‌های تصوف، هشدار می‌دهند، چرا به ایشان و عرفان التقاطی‌اش نمی‌پردازند، بعد از مطالعه‌ی تفصیلی، فهمیدم آنقدر آموزه‌های ایشان بی‌ارزش و مغلوط است که هیچ یک از منتقدین صوفیه، حاضر نیست فکر و ذهن و نوشته‌اش را به چنین کسی و چنین افکار پوچی اختصاص دهد و اصلاً وارد شدن در وادی ایشان را در شأن خود نمی‌بینند.
خداوند ما را از شرّ اینگونه افکار و نظرات التقاطی، محافظت فرماید و بر منهاج فردوسیان مستدام بدارد.

بمنّه و کرمه
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک حاج آقا فردوسی
سلام علیکم
احتراماً عرض به می‌رساند بنده حقیر با توفیقات وعنایت پروردگار متعال مدتی است که در کلاس‌های حفظ قرآن کریم شرکت می‌نمایم ولی ب اتوجه به مشکلات کاری و زندگی پیشرفت خوبی نصیبم نشده است بنده عاشق قرآن هستم تک تک آیات قرآن انقلابی را در درونم بوجود می‌آورد و وجودم را شخم می‌زند و زیرو رو یم می‌کند هرچقدر تفاسیر وتوضیحات آیات را بیشتر مطالعه می‌کنم حیرتم بیشتر شرمند گیم افزونترمیگرددولی استاد راهنما که مرابراساس شریعت وطریق ائمه معصومین علیه‌السلام راهنمایی کند نصیبم نشده است تامرااز سردرگمی رهایی بخشد. می‌خواهم به لطف خدا روحم رااز آلودگی‌ها پالایش نمایم. می‌خواهم وجودم رابا قرآن عجین نمایم ـ درسفراخیرم به عتبات عالیات از مولایم امام حسین (علیه‌السلام) که چراغ هدایت وکشتی نجات است ـ و تمام امامانی وپیامبران راکه درعراق زیارت کردم این درخواست راداشته‌ام زندگی ام قرآنی ومرگم هم بافهم معارف قرآن باشد. لطفاً مراراهنمایی فرمایید واگر دستورالعملی لازم است بفرمایید و باجرعه‌ای از معرفت حرارتم راتسکین ببخشید.
دلم پراست ولی می‌دانم وقت شما باارزش و به همین چند سطر بسنده میکنم تاانشاءاله توفیق داشتم بیشر درخدمت باشم.
ان هوذکر للعالمین27 لمن شآء منکم ان یستقیم 28 وما تشاءون الآ ان یشآء الله رب العالمین 29 سوره تکویر
من الله التوفیق. العبد الحقیر المسکین المستکین

************
باسمه تعالی و تقدس

سلام علیکم
از اظهار لطف و محبت جنابعالی متشکرم
آتشی که در وجود خود برای ترقی و تکامل معنوی احساس می‌کنید، لطفی ویژه و عنایتی خاص از سوی خدای متعال است که به اندکی از اندکی از بندگانش می‌دهد، قدرش را نیک بدانید.
آنچه ما به جویندگان کمال واقعی و سعادت ابدی ارائه می‌دهیم، برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان است. این برنامه بر طبق اعتقادات و فقه شیعه‌ی اثنی عشریه تنظیم شده است.
تهیه‌ی کتاب‌های اصلی و جانبی این برنامه، شما را با حال و هوای آن بیشتر آشنا می‌سازد.
اگر امکان حضور در جلسات هفتگی داشته باشید، خیلی خوب است و اگر این امکان را ندارید، از شنیدن و مکرر شنیدن فایل‌های صوتی آن محروم نمانید.
مطالعه‌ی روزنوشته‌ها نیز، کمک خوبی برای آشنایی با فضای منهاج فردوسیان است.

برای جنابعالی آرزوی موفقیت دارم

حاج فردوسی

باسلام خدمت حاج آقا فردوسی. حاج آقا در محلی بنام گره‌بان بین هرسین و نورآباد گروهی بسیاری فردی را بنام آقا نظام که ازدراویش شهشهانی است تا سرحد الوهیت احترام و حتی کرنش میکنند و به او لقب اجاق داده‌اند آیا زن گرفتن ازاینها جایز است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر وقت دختران پاکدامن شیعه‌ی اثنی عشریه، نایاب شدند؛ و ازدواج با این طایفه، ضرورتی داشته باشد، و ضرورت به حد اضطرار رسیده باشد، جایز است. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با اینکه قبولتون ندارم[1] اما از اینکه زحمت کشیدید و جواب دادید ممنون. البته باید کتاب منهاج فردوسیان رو بخرم شاید واقعاً حق با شما باشه… ضمناً به نظر شما بهترین راه نفی خواطر چیه یا همون القاآت شیطانی و فکرهای باطل [2]
اینطور که متوجه شدم منهاج فردوسیان کلا به بهشت وجهنم اعتقاد داره نه مطلب سوم مثل عندیت و… [3]
به نظر شما منظور از این ایه چیست؟… وکنتم ازواجا ثلاثه… سوره واقعه… [4]
اگر قرار بود خدا بگه توی همون بهشت مقامی هست واسه مقربین پس باید یکی یکی مقامات و طبقات بهشت رو ذکر میکرد… [5]
فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی تنها تو کل قرآن یکبار خدا از بهشت خودش نام میبره که به نظر میرسه مطالبی هست که هر کس نمیداند… نظر شما چیست؟ [6]

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
[1] نیازی نیست ما را قبول داشته باشید، همین که حرف حق، یعنی قرآن و روایات معتبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) را قبول داشته باشید، برای رسیدن به کمال و سعادت شما، کافی است. ان شاء الله
[2] هیچ یک از راه‌های صوفیه برای تمرکز خیال و تخلیه‌ی ذهن و مدیتیشن و غیره را توصیه نمی‌کنیم. فقط سعی کنید در حال نماز و تلاوت قرآن، حواستان را به معنی کلمات متوجه کنید. با تمرین این معنا، در یک شیب آرام، به حضور قلب مورد نظر خواهید رسید. برای خلاص شدن از افکار شیطانی، مطالعه‌ی کتاب‌های مفید، گفتگو با دوستان خوب و گفتن ذکرهای معتبر مانند «صلوات» و «لا اله الا الله» (البته بدون عدد و زمان و آداب خاص) مفید خواهد بود. ان شاء الله
[3] از مجموع صدها آیه و روایت معتبر، چیزی بیشتر از دو منزل (بهشت و جهنم) به ما نرسیده است. و چون اصحاب منهاج فردوسیان در قدم اول، از اختراعات و شیرین کاری‌های صوفیه و عرفا و فلاسفه، آزاد می‌شوند، درک این مطلب دینی برایشان خیلی راحت می‌شود؛ به خلاف کسانی که حاضر نیستند آیه و روایت را بر بافته‌ها و یافته‌های ملا فلان و میرزا بهمان ترجیح دهند. این زندانیان اوهام و خیالات، همواره در حیرت به سر خواهند برد. ان شاء الله
[4] شیخ طوسی (رحمه الله) در امالی خود به سندی که از ابن عباس دارد از او روایت کرده که‏ گفت: از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) معنای آیه شریفه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ» را پرسیدم، فرمود: جبرئیل به من گفت: اینان عبارتند از علی، و شیعیان او، آری علی و شیعیانش جلوتر از هر کس دیگر به بهشت در می‏آیند و به کرامت و احترامی که نزد خدا دارند مقرب درگاه خدایند. [امالی شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 70]
و در کمال الدین به سند خود از خیثمه جعفی از امام ابی جعفر (علیه‌السلام) روایت کرده که در ضمن حدیثی فرمود: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» ماییم، و آخرون هم که در باره‏اش فرموده: «وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» ما هستیم. [کمال الدین، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 206، ضمن حدیث 20]
و در عیون در باب «ما جاء عن الرضا (علیه‌السلام) من الاخبار المجموعة» به سند خود از علی (علیه‌السلام) روایت آورده که فرمود: آیه شریفه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ» در باره من نازل شده است. [عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه‌ی 65، حدیث 288]
از مجموع این سه روایت و سایر روایات این باب چنین به دست می‌آید که مردم در روز قیامت به سه دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته جهنمیان هستند (اصحاب الشمال)، دسته‌ی دوم، خوبان و بهشتیان از سایر امت‌ها هستند (اصحاب الیمین)، دسته‌ی سوم، سبقت گیرندگان به بهشت هستند (السابقون) که ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) و شیعیانشان می‌باشند. این گروه اخیر (یعنی سابقون) علاوه بر این که زودتر از دیگران به بهشت می‌روند، درجه شان نیز بالاتر و والاتر است.
[5] درجات بهشت و درکات جهنم در روایات زیادی بیان شده است. برای اطلاع بیشتر به کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» مراجعه نمایید.
[6] این‌که فرمود: «فَادْخُلِی فِی عِبادِی» در حقیقت امضای عبودیت وی است و جمله «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» منزلگاه او را معین می‏کند، و منظور از این‌که کلمه «جنت» را بر ضمیر تکلم اضافه کرد و فرمود: «داخل جنت من شو» این بوده است که او را به تشریف خاصی مشرف کند، و در کلام خدای تعالی هیچ جا غیر این آیه، جنت را به خود نسبت نداده است. [ترجمه المیزان، جلد ‏20، صفحه‌ی 478]
توجه داشته باشید برخی افراد که دارای ذهنی شاعرانه و خیال پردازانه هستند، از کلمه‌ی شریفه‌ی «علمناه من لدنا علما» مقامی به نام مقام «لدنیّت» درست کرده‌اند!! از کلمه‌ی شریفه‌ی «عند ملیک مقتدر» مقامی به نام مقام «عندیّت» ساخته و پرداخته‌اند!! از کلمه‌ی شریفه‌ی «جنتی» مقامی به نام «جنة الذات» تراشیده‌اند!! ولی تمام اینها و نظائرش، سندی از ناحیه‌ی استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) [یعنی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام)] ندارد و مشتی بافته‌ی شاعرانه و خوش‌ذوقی ادیبانه است.
اگر برای هر یک از اینها بتوانند، روایتی معتبر ارائه دهند، تسلیم می‌شویم ولی با خوش خیالی‌های امثال آقای… نمی‌توان از غیب، خبر داد.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسلام
من جوانی 18 ساله هستم و با معدل حدود 19.5 و صبر و تحمل کشیدن رنج فقر را ندارم، چند وقتی است که یکی از دوستانم پاش را در یک کفش کرده که بیا بریم حوزه.
راستیتش به چند دلیل میگم نه…. مهمترینش اینکه شهریه ش خیلی خیلی کمه و در اصل ما باید با این شهریه گذران معیشت بکنیم. واقعاً با این گرونی همچین چیزی امکان داره؟
از شما بعنوان یک برادر بزرگتر راهنمایی می‌خوام، راستی من پیش ریاضی فیزیکم و تقریباً شاگرد اول مدرسه هستم و می‌خواستم به عنوان مثال بدونم شما هم در تنگی معیشتید؟ چه پیشنهادی می‌کنید.
راستی من علاقه‌ی زیادی به شهر قم و حرم حضرت معصومه دارم، در قم آیا دانشگاه الهیات است؟ راستی دانشگاه امام صادق، تو قمه؟ به نظرتون رشته الهیات یا… چطوره… به خدا سر در گمم. لطفاً جواب کاملی بدهید …

************
باسمه تعالی

سلام علیکم. سؤال شما بیشتر مربوط به مشاوره‌ی تحصیلی می‌شود و اینگونه مشاوره در تخصص من نیست. آنچه در تخصص من است، مشاوره برای رسیدن به کمال و سعادت می‌باشد.
اگر بپرسید آیا طلبه شدن و ورود به حوزه و درس حوزوی خواندن، نقشی در کمال و سعادت انسان دارد، عرض می‌کنم: بی‌تأثیر نیست ولی آنقدر تأثیرش کم رنگ است که قابل اعتنا نمی‌باشد.
اگر قصد رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی دارید، باید وارد منهاج فردوسیان شده و بر طبق مراحل تکاملی آن، حرکت نمایید. کسانی که منهاجی می‌شوند، در هر شغل و لباسی که باشند، مؤمنان حقیقی و صدرنشینان بهشت برین هستند.
توصیه می‌کنم شغلی را انتخاب کنید که بدان علاقه دارید و به سفارش این و آن توجهی نکنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
اینکه تو قرآن گفته قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه… نظر شما چیست؟ [1]
دوم به نظر شما راه سعادت اسمش باشه عرفان زهد تقوا جز شریعت اسلام است؟ [2]
مطلب بعد اینکه منظور از لایمسه الا المطهرون تو قرآن چیه؟ چه چیزی رو نمیشه بدون طهارت مس کرد؟ [3]
به نظر شما امکان داره معنای قرآن و هدف خدا غیر از انچیزی باشد که شما فکر میکنید؟ [4]
به نظر شما جمله‌ی یا غایه امال العارفین دعای کمیل چه معنایی داره؟ [5]
مطلب اخر این مدت طولانی تحقیقات شما روی چه منابعی بوده به نام ذکر کنید؟ [6]
ممنون از شما اگه میشه همینجا بهم جواب بدید. بنده خیلی مشتاق حقیقت هستم [7]
یا حق

************
باسمه تبارک و تعالی

علیکم السلام
سؤالاتتان را بر طبق شماره‌هایی که داخل [کروشه] آمده می‌نویسم و امیدوارم چراغ راهی برای رسیدن به کمال و سعادت باشد.
[1] علامه‌ی طباطبایی (رحمه الله) در تفسیر این آیه می‌نویسد:
«این آیه و آیه بعدش حسن حال مؤمنین را بیان می‏کند، هم چنان که آیات قبلش بدی حال کفار را بیان می‏کرد.
«تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ» این آیه شریفه از آینده‏ای که در انتظار مؤمنین است، و ملائکه با آن به استقبال ایشان می‏آیند، خبر می‏دهد. و آن تقویت دلها و دلگرمی آنان و بشارت به کرامت است.
پس ملائکه ایشان را از ترس و اندوه ایمنی می‏دهند. و ترس همیشه از مکروهی است که احتمال پیش آمدن دارد، و در مورد مؤمنین یا عذابی است که از آن می‏ترسند، و یا محرومیت از بهشت است که باز از آن بیم دارند. و حزن و اندوه هم، همواره از مکروهی است که واقع شده، و شری که پدید آمده، مانند گناهانی که از مؤمنین سر زده و از آثارش غمنده می‏شوند و یا خیراتی که باز به خاطر سهل‏انگاری از آن‌ها فوت شده، و از فوت آن اندوهگین می‏گردند، و ملائکه ایشان را دلداری می‏دهند به این‌که ایشان از چنان خوف و چنین اندوهی در امانند، چون گناهانشان آمرزیده شده، و عذاب از ایشان برداشته شده است.
آن گاه بشارتشان می‏دهند به بهشتی که وعده داده شده‏اند، می‏گویند: «أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ». و این‌که گفتند «کنْتُمْ تُوعَدُونَ» دلالت دارد بر این‌که نازل شدن ملائکه بر مؤمنین به این بشارت، بعد از زندگی دنیا است، چون معنای عبارتشان این است که: مژده باد شما را به آن بهشتی که همواره وعده‏اش را به شما می‏دادند.
«نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ…»
این آیه شریفه تتمه بشارت ملائکه است. و بنا بر این، این‌که در آخرت به مؤمنین می‏گویند: ما در زندگی دنیا اولیای شما بودیم ـ با این‌که همانطور که گفتیم این گفتگو بعد از انقضای زندگی دنیا است ـ در حقیقت مقدمه و زمینه‏چینی است، برای آوردن جمله «و فی الآخرة» تا اشاره کنند به این‌که ولایت در آخرت فرع و نتیجه ولایت در دنیا است، پس کانه گفته‏اند: ما اولیای شما در آخرتیم همانطور که در دنیا بودیم، و یا بدان جهت که در دنیا بودیم، و به زودی متولی امور شما خواهیم شد، همانطور که در دنیا بودیم.
و اولیا بودن ملائکه برای مؤمنین منافات با این ندارد که خدا هم ولی ایشان باشد، چون ملائکه واسطه رحمت و کرامت اویند، نه این‌که از پیش خود اختیاری داشته باشند. و ای بسا این‌که در آیه شریفه ولایت ملائکه را ذکر کرده نه ولایت خدا را، برای این بوده باشد که بین اولیای خدا و دشمنان او مقابله و مقایسه کند، چون در حق دشمنانش فرموده بود: «و قیّضنا لهم قرناء ـ ما برای کفار قرین‏های بدی قرار دادیم» و در آیه مورد بحث در مقابل آن قرین‏ها، از قول ملائکه‏اش می‏فرماید: «ما اولیای شما هستیم».
و نتیجه این مقابله آن است که معلوم شود که مراد از ولایت ملائکه برای مؤمنین، تسدید و تایید مؤمنین است، چون ملائکه مؤید آن‌هایند که مختص به اهل ولایت خدایند، و اما ملائکه‏ای که حارس و نگهبان خلقند، و یا آن‌هایی که موکل بر ارزاق و اجلهای مردم و سایر شؤون آن‌هایند، اختصاصی به مؤمنین ندارند، بلکه مؤمن و کافر برایشان یکسان است. [ترجمه تفسیر المیزان، جلد ‏17، صفحه‌ی 592]
[2] سؤال 37: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با تصوّف دارد؟
جواب: برای رسیدن به جوابی روشن، نخست لازم است تصوف را تعریف کنیم. در اصطلاح ما، هر برنامه‌ی تکاملی و تربیتی که ادعای رساندن انسان به کمال و سعادت را داشته باشد، ولی مبتنی بر متن آیات و روایات معتبر شیعه نباشد، تصوف است.
بنا بر این تعریف، تمام افرادی را که بر طبق برنامه‌ای تربیتی غیر از منهاج فردوسیان عمل می‌کنند، یعنی اعتقاداتی غیر از قواعد نظری آن و اعمالی غیر از قوانین عملی آن را با علم و اختیار و به هدف رسیدن به تکامل و سعادت، پیروی می‌کنند، اگر سلسله و کرسی نامه داشته باشند، «صوفی» و اگر نداشته باشند، «عارف» می‌نامیم. البته برخی افراد، مغلوب صوفیگری در اعتقادات و اعمال نیستند بلکه آلودگی‌هایی به برخی عقاید یا اعمال صوفیه دارند، این طایفه را «صوفی‌گرا» یا «تصوف‌زده» می‌نامیم.
از تعریف بالا روشن می‌شود که وجه اشتراک منهاج فردوسیان با تصوف این است که هر دو، ادعای ارائه‌ی برنامه و دستور العمل برای رساندن پیروانشان به کمال و سعادت دارند. علاوه بر این، در موارد متعددی، تصوف، مفتخر به همراهی با منهاج فردوسیان است.
اما نقاط افتراق این دو برنامه، بسیار است که به صورت خلاصه و فهرستوار بین برخی دیدگاه‌ها و اعمال صوفی و منهاجی مقایسه می‌کنیم. البته باید در نظر داشت که با توجه به کثرت و تنوع اعتقاد و عمل صوفیه و عرفا، تمام این موارد بر تمام صوفی‌ها و عرفا منطبق نیست، بلکه هر یک، اجمالاً به دسته‌ای از این اعتقادات و اعمال، ملتزم هستند.
برخی نقاط افتراق منهاج فردوسیان با تصوف، بدین قرار است: (فرق‌های منهاج فردوسیان با صوفیه را در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» ببینید)
نتیجه: دعوای ما بر سر اسم نیست. هر کس با هر نوع لباس، زبان، رنگ، لهجه، جنسیت و… که اعتقاداتش منطبق بر قواعد نظری منهاج، و اعمالش منطبق بر قوانین عملی آن باشد، نجات یافته و بر صراط مستقیم است. (شما می‌توانید او را شیعه، مسلمان، منهاجی، رستگار، متقی، عارف، زاهد، عابد، صوفی، صافی، حزب اللهی و هرچه دوست دارید، بنامید) و هر کس در اعتقادات و اعمال، دچار انحراف از قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان باشد، (هر کس که باشد و هر لباس و زبان و… که داشته باشد) او نجات یافته و بر صراط مستقیم نیست. و هر اسم و لقبی که داشته باشد، فرقی در اصل ماجرا ایجاد نمی‌کند. (شما او را آیت الله، عارف، واصل، کامل، مکمل، آیت الحق، علامه‌ی ذوفنون، ابوالفضائل، کهف السالکین، علم الهدی، عمود اسلام، و هر چه دوست دارید، بنامید) چنین فردی که اعتقادات و اعمالش غیر منهاج فردوسیان باشد، به شهادت کلام ناب امامیه و فقه نورانی شیعه‌ی دوازده امامی، بر باطل است.
[3] علامه طباطبایی (رحمه الله) در تفسیر این آیه‌ی شریفه می‌نویسد:
جمله «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» صفت کتاب مکنون و لوح محفوظ است، البته احتمال این نیز هست که صفت سومی برای قرآن باشد، و بنا بر این‌که حرف «لا» در آن لای نافیه باشد برگشت هر دو احتمال به یک معنا است. و معنایش این است که: آن کتاب مکنون که قرآن در آن است و یا قرآنی که در آن کتاب است، از دسترس اغیار و ناپاکان محفوظ است، و به جز پاکان کسی با آن مساس ندارد.
و به هر تقدیر کلام در سیاق بزرگداشت امر قرآن است، می‏خواهد قرآن را تجلیل کند، و از همین جا می‏فهمیم که منظور از مس قرآن دست کشیدن به خطوط آن نیست، بلکه علم به معارف آن است، که جز پاکان خلق کسی به معارف آن عالم نمی‏شود، چون فرموده: قرآن در کتابی مکنون و پنهان است، و آیه شریفه «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ» نیز به آن اشاره می‏کند.
و کلمه «مطهرون» اسم مفعول از باب تفعیل تطهیر است، و منظور از «مطهرون» کسانی هستند که خدای تعالی دلهایشان را از هر رجس و پلیدی یعنی از رجس گناهان و پلیدی ذنوب پاک کرده، و یا از چیزی که از گناهان هم پلیدتر و عظیم‏تر و دقیق‏تر است، و آن عبارت است از تعلق به غیر خدای تعالی، و این معنای از تطهیر با کلمه «مس» که گفتیم به معنای علم است مناسب‏تر از طهارت به معنای پاکی از حدث و یا خبث است، و این خیلی روشن است.
پس مطهرون عبارتند از کسانی که خدای تعالی دلهایشان را پاک کرده، مانند ملائکه گرامی و برگزیدگانی از بشر که در باره آنان فرموده: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً» ولی بعضی از مفسرین که متاسفانه بیشتر ایشان می‏باشند بدون هیچ دلیلی آیه را مختص ملائکه کرده‏اند.
بعضی هم کلمه «لا» در جمله «لا یَمَسُّهُ» را لای ناهیه گرفته، و گفته‏اند: مراد از مس، دست کشیدن به قرآن است، و مراد از طهارت هم طهارت از حدث و خبث، و یا تنها از حدث است، و کلمه «مطهرون» را هم با دو تشدید قرائت کرده‏اند، یعنی تشدید طاء و تشدید هاء و کسره هاء که در اصل متطهرون بوده. و خلاصه آیه شریفه می‏خواهد بفرماید: کسی نباید دست به خطوط قرآن بکشد، مگر آنکه وضو گرفته باشد، و یا هم با وضو باشد و هم بدنش پاک باشد.
آیه را با فرض این‌که کلمه «لا» نافیه باشد نیز می‏شود حمل بر این معنا کرد، و گفت که: جمله مذکور جمله‏ای است خبری، که منظور از آن انشاء است و این مسلم است که انشاء به صورت اِخبار بلیغ‏تر است، (مثلا اگر بجای این‌که به بیمار بگوییم: دوایت را بخور و ترشی مخور، بگوییم: دوایت را می‏خوری و ترشی هم نمی‏خوری، بلیغ‏تر و مؤکدتر است).
در کشاف می‏گوید: و اگر جمله «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» را صفت قرآن بگیری، معنایش این می‏شود که: سزاوار نیست کسی قرآن را لمس کند، مگر آنکه با طهارت باشد، چنین کسی می‏تواند به نوشته‏های قرآن دست بکشد.
و خواننده عزیز توجه فرمود که این نیز صحیح است که منظور از مس، علم و اطلاع باشد، هم در صورتی که آیه صفت قرآن باشد، و هم در صورتی که توصیف کتاب مکنون باشد. [ترجمه المیزان، جلد ‏19، صفحه‌ی 238 و 239]
[4] بله، این دقیقاً همان نکته‌ای است که ما به عرفا و صوفیه، خرده می‌گیریم که چرا تفسیر به رأی می‌کنید در حالی تفسیر باید از رسول اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یا جانشینان بحق آن جناب، صادر شده باشد.
[5] هر گردی گردو نیست. این عارف غیر از آن عارف است. عارف در اصطلاح امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مساوی با شیعه‌ی صحیح الاعتقاد و صحیح العمل است. یعنی آن حضرت، به هر سبیل کلفت بی‌معرفتی، عارف نمی‌گویند چنان که امروزه به فلان علیشاه و بهمان علیشاه، عارف گفته می‌شود. (اگر خبر ندارید به کتاب‌های صوفیه مراجعه نمایید)
[6] منابع استجماع برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» به تفصیل بیان شده است. بدانجا مراجعه نمایید.
[7] امیدوارم خدای بزرگ شما و همه‌ی جویندگان راه کمال و سعادت را به راه راست بندگی‌اش راهنمایی کند.

بمنّه و کرمه
حاج فردوسی

حاجی جان من نمیدانم این مورد لطف خداست یا شیطنت نفس و… و بسیار ناراحتم البته این مورد بعد از موقعی که پیام دادم یه جورایی رفع شده. باز هم نمیدانم لطف خدا و دعای دوستان است یا ازینکه بازگو در نزد غیر از ذات احدیت کردم توفیقی بوده و سلب شده … چون معمولا هروقت شکایت از احوالم نزد غیر از خدا میکنم زود از بین میرود. نمیدونم پناه بر خدا

************
باسمه الحق

1. سهو در نماز، از ناحیه‌ی شیطان است و توفیق الهی محسوب نمی‌شود.
2. برخی مشکلات به صرف بازگو شدن در نزد برادران مؤمن، بر طرف می‌شود و گویا علتش همان توجهی است که از سوی مؤمن به حل آن مشکل معطوف می‌شود. شاید به همین دلیل باشد که امر شده‌ایم مشکلات و گرفتاری‌هایمان را فقط برای مؤمنین بازگو نماییم.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاجی جان
مشکلی در باب نماز دارم اگر میتوانید راهنمایی بفرمایید و قبلا از ایجاد مزاحمت عذر خواهی میکنم
وقتی نماز را بصورت فرادا بجا میآورم رکعات و تعداد سجده را بسیار فراموش میکنم و دلیل ان نیز حواس پرت نیست و بیشتر توجه در نماز است مثلاً به سجده میروم و وقتی از ان بلند شدم دیگر چیزی بیاد نمی‌اورم بهمین دلیل یا باید رکعت و سجده بشمارم یا توجه کنم البته بیشتر سعی میکنم نماز را در مسجد و با جماعت بجا بیاورم و انجا نیز چون خیالم راحت است خوب میرم تو فکر
و البته عرض کنم بشدت از این رکعت شمارها هم بیزارم و حاضرم نمازم را هی اعاده کنم ولی از اون وسیله استفاده نکنم مهرشم که تربت پاک مولا علیه‌السلام نیست.
انشاءالله که توصیه‌های شما کما فی السابق راهگشا باشد. راستی اگر لازم دیدید در سایت یا جایی مطلب را درج کنید لطفاً اسم حقیر را ذکر نفرمایید. یا علی ع

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. سعی کنید بیشتر در نماز جماعت حاضر شوید.
2. از «مهر امین» استفاده کنید و مهر تربت شریف را بر روی مُهر دستگاه بگذارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام. لطفاً برای حضور قلب در نماز مفصلا راهنمایی بفرمایید یا کتاب جهت مطالعه ارائه دهید. سعی میکنم اول وقت نماز بخوانم. اذان اقامه بگویم. مستحبات نماز را رعایت کنم و… اما به نماز که می‌ایستم دو سه جمله اول متوجه‌ام چه میگویم اما ناگهان متوجه میشوم رکعت سومم و حواسم باز پرت شده است. راهنمایی بفرمایید تا چه حدی طبیعی است چونکه حتی نماز شبم هم همینگونه است و بعد عذاب وجدان می‌گیرم که نمازم به دردی نمیخورد و باعث رشد و تعالیم نخواهد شد و فقط رنج شب بیداریش برایم می‌ماند.
ممنون از سایت خوب و مفیدتان

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
نکاتی که می‌نویسم را به دقت مرور بفرمایید تا گشایشی در کارتان باشد، ان شاء الله.
1. راه‌هایی که برای تمکز خیال و ضبط ذهن در صوفیه و مکتب‌های شرقی مانند بودیسم آمده و با نام‌هایی مانند یوگا، مدیتیشن و ذن از آن یاد می‌شود را به هیچ وجه توصیه نمی‌کنم و مورد سفارش استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) نبوده است.
2. قانون‌های قبل از قانون حضور قلب را به خوبی رعایت کنید. این کار موجب می‌شود وقتی به محاسبه‌ی حضور قلب رسیدید، بسیار برایتان آسان شده باشد.
3. سعی کنید لحظاتی قبل از نماز، از چیزهایی که ذهن را پراکنده می‌کند مانند سخن گفتن با دیگران [حضوری یا تلفنی] دوری کنید.
4. قبل از نماز یا تلاوت قرآن، صادقانه دعا کنید و از خدای مقلّب القلوب بخواهید که دلتان را نگه دارد و از پراکندگی‌ها به حالت جمع برساند. و این کار را بسیار جدّی بگیرید که دعا، نقش مؤثر و ارزشمندی در رسیدن به همه‌ی حاجت‌ها و این حاجت بزرگ دارد.
5. مطالعه‌ی کتاب «قلب عارف» شما را در رسیدن به این مقصود، یاری خواهد رسانید.
6. برای موفقیت شما در این مرحله از سیر تکاملی، دعا خواهم کرد.

و له الحمد
حاج فردوسی

آیا احترام گذاشتن به پدر ومادر در هر صورتی واجب است؟
اصلا من در این موضوع از خدا شکایت دارم. من نمیفهمم که چرا پدر ومادر حق دارن درحق بچه هر غلطی که می‌توانند بکنند ولی فرزند حق هیچ کاری را ندارد؟

************
باسمه تعالی

رعایت احترام پدر و مادر تا آنجا که امر به حرام یا نهی از واجب نکنند و معتقد شدن به اعتقادات انحرافی مانند شرک را از فرزندشان نخواهند، واجب است.
البته باید توجه داشت همان طور که فرزند بر اثر بدرفتاری با پدر و مادر، عاق می‌شود، پدر و مادر نیز بر اثر بدرفتاری با فرزند، عاق فرزند می‌شوند. پس این رابطه، دو طرفه است.

موفق باشید
حاج فردوسی

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام بر شما جناب آقای حاج فردوسی محترم
خواهشمند است در صورت امکان در مورد سوالات زیر توضیح بیشتری دهید:
قانون 2/1 ـ پرداختن زکات شامل چه مواردی میشود؟
قانون 16/2 ـ سوگند دروغ خوردن برای گناه ممنوع است.
قانون 31/2 ـ ایمن شدن از مکر (عذاب و مهلت) خداوند، ممنوع است.
قانون 99/4 ـ سرزنش کردن، ‌ممنوع است.
با تشکر از شما سایر سوالات متعاقباً خدمتتان ارسال خواهد شد.
خدا یار و نگهدارتان باشد. التماس دعا

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب شما را به صورت بند به بند می‌نویسم.

قانون 2/1 ـ پرداختن زکات شامل چه مواردی میشود؟
جواب: به رساله‌ی مرجع تقلیدتان مراجعه نمایید.

قانون 16/2 ـ سوگند دروغ خوردن برای گناه ممنوع است.
جواب: این قانون در نسخه‌ی دوم با قانون 332 ادغام شده است و به همان معنی است.

قانون 31/2 ـ ایمن شدن از مکر (عذاب و مهلت) خداوند، ممنوع است.
جواب: احساس ایمنی از مکر خداوند یعنی زیاده روی در امید به بخشایش خداوند که موجب احساس ایمنی از مکر او می‌گردد و یکی از رذایل اخلاقی است. ایمن پنداشتن خویش از عذاب و مکر الهی با خوف از خداوند منافات دارد و احساس ایمنی از مکر الهی سرآغاز غلتیدن در عصیان خداوند است. بر همین اساس انبیا و اولیا هرگز خویش را ایمن نمی‌پنداشتند و همواره از عذاب خداوند بیمناک بودند. قرآن کریم در مذمت احساس ایمنی از مکر خداوند می‌فرمایند:
«أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ» [سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 99]
ترجمه: آیا از مکر خدا خود را ایمن دانستند؟ (با آن که) جز مردم زیانکار (کسی) خود را از مکر خدا ایمن نمی‌داند.

قانون 99/4 ـ سرزنش کردن، ممنوع است.
جواب: کسی اجازه ندارد کس دیگری را به خاطر این که گناهی مرتکب شده یا اشتباهی از او سر زده، سرزنش کند. سرزنش کردن با کلماتی مانند: خاک بر سرت، چقدر بی‌لیاقتی، حیف نان برای تو، چقدر بدبختی که چنین گناهی انجام داده‌ای و مانند این جملات.
از جمله آثار سرزنش کردن، که در روایات شریف برشمرده شده، این است که سرزنش کننده نمی‌میرد مگر اینکه به همان کاری که برادر یا خواهر مؤمنش را برای آن سرزنش کرده، گرفتار می‌شود.
امیدوارم این مختصر، راهگشای شما و سایر رفقای منهاجی باشد

الحمد لله

حاج فردوسی

سلام. ذیل قانون شماره 879/7 منهاج فردوسیان نوشته شده هنگام تکبیره الاحرام نماز دست‌ها را تا مقابل گوش بالا می‌اورند با قانون 990/8 (دستهایشان را به قدری که به گوشها برسد بالا نمی‌اورند) متناقض است. توضیح بفرمائید.

************
باسمه تعالی

سلام
1. برخی اشکالات نسخه‌ی اول در نسخه‌ی دوم تدارک شده است.

2. در نسخه‌ی دوم، کلمه‌ی «گوش» در قانون 880 به کلمه‌ی «صورت» تغییر یافته است.

3. با این اصلاح، تناقضی که دیده می‌شود، برطرف گردیده است و محتوای دو قانون چنین می‌شود: در هنگام تکبیرة الاحرام، دست‌ها را تا مقابل صورت بالا می‌آورند ولی از گوش‌ها بالاتر نمی‌برند.

4. از دقت شما متشکرم و از اینگونه نکته بینی‌ها استقبال می‌کنم.

5. امیدوارم در عمل نیز موفق باشید.

حاج فردوسی

سلام / شاعری گفته:

ما و موسی همسفر بودیم در سینای عشق * قسمت او «لن ترانی»، سهم ما دیدار شد

نظر شما چیست؟

************
هو الحق

سلام علیکم
مَثَل معروفی است که «الشِعرُ أعذَبُهُ أکذَبُهُ» یعنی شعر هر چه دروغ تر باشد، شیرین تر است. حضرت موسای کلیم (علیه‌السلام) بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، مهمترین پیامبر توحیدی است؛ دینش بعد از اسلام، توراتش بعد از قرآن و تلمودش بعد از روایات، کاملترین مجموعه‌ی هدایت الهی برای بشر است. همچنین بیشترین ذکر انبیاء در قرآن کریم به آن حضرت اختصاص دارد.
با این اوصاف، چطور چنین رهبر عالیقدر و طراز اول عالم هستی، از شاعری بی‌نوا، عقب مانده باشد؟!

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاج آقا، من سعی کردم قوانین و قواعد و برنامه منهاج فردوسیان رو انجام بدم. حتی تا حدی مستحبات رو انجام میدم و نماز شب رو دوست دارم. اما گاهی وقتا طبق عادت گذشته ممکنه غیبت بکنم یا بشنوم. یا به همسرم و بچه‌هام پرخاش کنم. و یا … خیلی زود پشیمون می‌شم اما … چه فایده. لطفاً راهنماییم کنید چه کنم تا اراده‌ام رو در این زمینه تقویت کنم. اجرکم عند الله

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. مطالعه‌ی کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» همانطور که در مقدمه‌اش تصریح شده، به نحوی که مثل خوردن باشد، تأثیر بسیار خوبی در تقویت انگیزه و قوی شدن اراده دارد.
2. حضور در جلسات هفتگی منهاج فردوسیان و اگر امکانش را ندارید، گوش دادن فایل‌های صوتی آن، شما را در حال و هوای سایر رفقا قرار می‌دهد و طی مراحل، بسیار آسان می‌شود.
3. جدول محاسبه برای رد شدن از همین لغزش‌هاست. اگر فریب شیطان بخورید و از پر کردن آن جدول با برکت، غفلت نمایید، طولی نخواهد کشید که از طی درجات کمال و سعادت باز خواهید ماند. پس با توجه کامل و وسواس بالا، در ساعاتی که فراغت خیال دارید، مثل ساعات اول روز یا ساعات آخر شب، جدول محاسبه را پر کنید.
4. اینقدر افتادن و برخاستن را ادامه بدهید تا بتوانید برخیزید و نیافتید. سپس بر آن ایستادن، استقامت کنید تا ملکه شود.
5. بنده به سهم خودم، برای موفقیت شما و سایر رفقای منهاجی ام، همواره دعا می‌کنم.

حاج فردوسی

با سلام خدمت شما حاج آقا
در مکتب قلندران بی‌عار بی‌خاصیت بزعم خودشان نماز را کنار گذاشتن و نیاز را چسبیدن زیرا میگویند ما به مرحله‌ای از یقین رسیده‌ایم که به نماز احتیاجی نیست لطفاً دراین مورد راهنمایی کنید متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همانطور که نوشته‌اید، برخی فرقه‌های صوفیه، کلمه‌ی یقین در آیه‌ی «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» [سوره‌ی حجر، آیه‌ی 99] را به معنی مقام یقین گرفته‌اند در صورتی که به اتفاق علمای اسلام، این کلمه به معنی مردن است و منظور، یقینی است که پس از شهود عالم آخرت حاصل می‌شود.
در این صورت، معنی آیه چنین خواهد بود: پروردگارت را عبادت کن تا زمانی که مرگت فرا رسد.
برخی دیگر از فرقه‌های صوفیه بدون این‌که حرفی از رسیدن به درجه‌ی یقین به میان آورند، معتقدند که صوفی می‌تواند به جای نماز خواندن، نیاز بدهد یعنی مقداری خوراکی (البته بهتر است گوسفندی باشد) را به قطب تقدیم نماید تا او مراسم دیگ جوش برگزار کند و صوفیان را اطعام کند. چنین کسی می‌تواند تا یک هفته نماز نخواند!
جالب این است که از بعضی صوفی‌ها که می‌پرسند آیا شما نماز می‌خوانید؟! می‌گوید: نه، ولی نیاز می‌دهم!
در کتاب «آشنایی منهاج فردوسیان»، هشتاد فرق منهاج فردوسیان با صوفیه برشمرده شده است که بسیار قابل استفاده می‌باشد.
همچنین مطالعه‌ی کتاب «کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه» اثر بسیار خوبی در زدودن محبت این گروهک منحرف از دل دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

سلام علیکم
سؤالی داشتم و آن این است که حاج فردوسی معتقدند و این فکر را ترویج می‌کنند که دو چیز بیشتر نداریم، یکی دنیا و یکی آخرت و کسانی که ترویج سه چیز می‌کنند، یعنی دنیا و آخرت و خدا، اشتباه می‌کنند. در حالی که در روایتی دیدم که دنیا بر اهل آخرت حرام است و آخرت بر اهل دنیا حرام است و دنیا و آخرت بر اهل الله حرام است. لطفاً نظر ایشان را در مورد این حدیث و این اشکال بیان فرمایید.
با تشکر

************
هو الحق المبین

علیکم السلام
همچنان که بارها عرض کرده ام، مقصد ما یا بهشت است یا جهنم و مقصود ما یا دنیاست و یا آخرت. چیزهای دیگری مثل مقام «عندیت» یا مقام «لدنی»، اعتباری ندارد و «لقاء الله» جایگاهی در مقابل بهشت و جهنم نیست بلکه یکی از نعمت‌های فردوسیان است.
اما در مورد روایتی که بدان استشهاد کرده‌اید، اولاً این روایت در منابع معتبر شیعه نیامده است. تنها منبع شیعی که این روایت را ذکر کرده، «عوالی اللئالی» (1) از ابن أبی جمهور احسائی است که به علت اتهام مؤلفش به صوفیگری، اعتبار لازم را ندارد. عبارتش این است:
قال (علیه‌السلام): «الدنیا حرام علی أهل الآخرة، و الآخرة حرام علی أهل الدنیا، و هما معاً حرامان علی أهل الله» [عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور احسائی، جلد 4، صفحه‌ی 119]
همچنین این روایت در سه منبع دست دوم عامه نیز آمده است، بدین قرار:
ـ الجامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، ج 1، ص 656.
ـ کنز العمال، متقی هندی، ج 3، ص 184.
ـ کشف الخفاء، عجلونی، ج 1، ص 410. (رواه الدیلمی فی الفردوس عن ابن عباس، قال المناوی فیه جبلة بن سلیمان أورده الذهبی فی الضعفاء، و قال ابن معین لیس بثقة)
ولی همانطور که در منبع سوم آمده، به علت وجود شخصی به نام «جبلة بن سلیمان» که از ضعفاست، این حدیث حتی در نزد عامه هم اعتبار ندارد.

نتیجه: نمی‌توان به این روایت برای اثبات مطلبی، استشهاد کرد و حرف، همان است که عرض شد.
امیدوارم با این مختصر، جواب اشکالتان را گرفته و از حیرت، رها گشته باشید.

و له الحمد
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است