حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

سلام علیکم برادر عزیز و دلسوز حاج فردوسی
(۱) آنطور که بنده متوجه شده ام، در حال حاضر عارف به طیف وسیعی اطلاق میشود که لزوما مرام و مسلکشان یکسان نیست. [از امام خمینی ره ، امام خامنه ای، ایت الله بهجت، علامه طباطبایی، آیت الله قاضی، علامه حسن زاده، علامه جعفری، شیخ رجبعلی، شیخ اسمعیل دولابی و … تا حافظ و مولوی و عطار و…، تصوف و درویش ها و…] پس:
۱ ـ نمیتوان عرفان و همه عرفا را با یک چوب راند.
۲ ـ آنطور که بنده خبر دارم، حضرت امام خمینی ره از مثلا ملاصدرا و حکمت متعالیه ایشان و… به نیکی یاد کرده اند.
آیا لزومی دارد که شخصی را صرفاً با دیدن جمله ای ، بیتی یا … ایهام دار از زمره کافران بدانیم و گناهشان را بشوییم و حال آنکه ما نمی‌توانیم صد در صد از احوال آنها با خبر بوده باشیم. (کسانی مثل مولوی، عطار و خیام و…)؟؟؟
اصلا آیا رد و تایید آنها به کار ما می آید؟؟؟!
۳ ـ باز آنچه بنده حقیر فهمیدم این است که جز با تبعیت از خدا و رسولش و خاندان پاک و مطهر ایشان علیهم السلام نمیتوان به سعادت رسید. (آری اگر کسی ادعا داشته و دارد که بی نماز و… می‌تواند به خدابرسد ادعایی پوشالی دارد و میتوان به آن گمراه گفت)
(۲) آیا بهتر نبود که کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان رایگان باشد؟ (باتوجه به اینکه معمولا در معرفی چیزی، محصولی و… کاتالوگ، بروشور و راهنما بصورت رایگان میباشد که مشتری و مخاطب با محصول آشنا شود و در صورت نیاز آنرا خریداری کند. پس چه دلیلی داشته که با وجود pdf بودن آن و عدم استفاده از کاغذ و چاپ و… آنرا نیز میفروشید و رایگان نیست؟)
(۳) بنده با مطالبی که خوانده ام مشتاق خرید قواعد نظری منهاج هستم تا ببینم چه میگوید که اگر مفید بود (که قطعا مطالب مفیدی دارد) از آن بهره ببرم و بعد انشاالله کتاب عملی اش را نیز بخرم و استفاده کنم ولی این به معنی تبعیت بی چون و چرا از شما و پذیرفتن رای شما به جای رای مرجع تقلیدم نمی باشد.
(۴) در پایان از زحماتی که برای آگاهی برادران مومن خود کشیده اید صمیمانه سپاسگزارم. اجرکم عندالله. دوستتان دارم. التماس دعا. یاعلی. میلاد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: سبک بنده، نقد کردن افراد نیست بلکه نظرات را نقد می‌کنم. پس نمی‌گویم مولوی یا عطار و حافظ، خوبند یا بدند؛ بلکه نظرشان را مطرح می‌کنم که این نظر، خوب است یا بد است. و ملاک من برای خوب و بد دانستن نظرات و اعمال، قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است.

جواب 2: کتاب آشنایی، بروشور و کاتالوگ نیست که رایگان توزیع شود؛ بلکه یکی از کتاب‌های اصلی نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان است و اگر رایگان عرضه می‌شد، کم‌‌ارزش جلوه می‌کرد. در حالی که همواره، علاقه‌مندان به نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، به مطالعه‌ی این کتاب، توصیه می‌شوند.

جواب 3: قواعد نظری منهاج فردوسیان،‌ مجموعه‌ی دیدگاه‌های قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است. قوانین عملی منهاج فردوسیان، مجموعه‌ی دستورات عملی‌ای است که از واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) جمع آوری شده است.
در تمام این نظام تربیتی، حتی یک مورد، نظر شخصی مرا نخواهید یافت؛ بلکه کوشش کرده‌ام مشتاقان کمال و سعادت را مقیّد به واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) بار بیاورم و البته بعد از طی مراحل ابتدایی، مشتاق خواهید شد به جای تقلید از مرجع تقلید خاص، به نظر احتیاطی عمل کنید. برای عمل به نظر احتیاطی، که شما را از تقلید می‌رهاند، می‌توانید از رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان استفاده کنید.

جواب 4: دعای خیرم، بدرقه‌ی راهتان باد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در زمان حیات با فرزندانم چگونه برخورد کنم که با مرگم دچار افسردگی و غم زدگی بیش از حد نشوند و بتوانند صبر بر مصیبت را کسب نموده و وابسته به من نباشند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
منهاجی شدن، که همان تقوا در اعتقادات و اعمال است، اشخاص را دارای عزت نفس بالا بار می‌آورد. کسی که عزت نفس بالا داشته باشد، وابستگی‌اش به خداوند است در حالی که به دیگران محبت دارد و احترام می‌گذارد. کسی که عزت نفس واقعی بالا دارد، با از دست دادن اشخاص و اشیاء، دچار افسردگی نمی‌شود.
پس بهترین راه برای رها شدن فرزندان از وابستگی، بالا بردن عزت نفس آنان است و بهترین راه برای بالا بردن عزت نفس واقعی آنان، منهاجی شدنشان است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱.نظرتان درباره دعای نور حضرت زهرا (س) جهت پیشگیری از تب چیست آیا این روایت معتبر و صحیح است؟
۲. در بیان این روایت در مکارم الاخلاق بیان شده که این دعا را بنویسید (رُوِیَ أَنَّهُ یُکْتَبُ لِلْحُمَّى بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورِ اَلنُّورِ بِسْمِ اَللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ اَلْأُمُورِ بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِی خَلَقَ اَلنُّورَ مِنَ اَلنُّورِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی خَلَقَ اَلنُّورَ مِنَ اَلنُّورِ وَ أَنْزَلَ اَلنُّورَ عَلَى اَلطُّورِ فِی کِتٰابٍ مَسْطُورٍ فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرِ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِیٍّ مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَ اَلضَّرَّاءِ مَشْکُورٌ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلطَّیِّبِینَ هَذَا مِمَّا عَلَّمَتْ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ سَلْمَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ فَذَکَرَ سَلْمَانُ أَنَّهُ عَلَّمَ ذَلِکَ أَکْثَرَ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ وَ اَلْمَدِینَهِ مِمَّنْ بِهِمْ عِلَلُ اَلْحُمَّى وَ کُلُّهُمْ بَرَءُوا بِإِذْنِ اَللَّهِ تَعَالَى) لذا برای پیشگیری از تب باید این دعا را نوشت و با خود همراه داشت؟ یا اینکه باید هر روز این دعا را خواند؟ و یا هم همراه داشت و هم هر روز خواند و بر خواندن آن مداومت داشت؟
۳. در مفاتیح آمده که این دعا را صبح و شب بخوانید و بر آن مداومت کنید (سید ابن طاووس در کتاب «مهج الدعوات» از سلمان روایتی نقل کرده که در آخر روایت مطلبی آمده به این مضمون: حضرت فاطمه کلامی به من آموخت که از حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فراگرفته بود، ایشان آن را در صبح و شام می‌خواند؛ به من فرمود: اگر می‌خواهی هرگز در دنیا دچار تب نشوی بر آن مداومت کن)
حالا کدام نظریه درست است؟ بنویسیم؟ هر روز بخوانیم؟ صبح و شب بخوانیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: دعای نور، از لحاظ منبع، معتبر است؛ ولی شاید تأثیری که ادعا شده را همیشه نداشته باشد؛ زیرا یکی از ارکان مهم تأثیرگذاری، تأثیرپذیری است. باور مردم این روزگار به تب‌بر بودن استامینوفن، بیشتر از باورشان به تب‌بر بودن دعای نور است. وقتی خوردن یک قرص کوچک و ارزان، آسان‌تر، کم‌هزینه‌تر و کم‌دردسرتر از نوشتن و همراه داشتن دعای نور و خواندن آن در صبح و شام است، بعید می‌دانم حتی مذهبی‌ها برای رفع تب، از دعای نور با دستور خاصی که دارد استفاده کنند.
جالب اینجاست که مردم این زمانه و حتی خیلی از مذهبی‌های این روزگار، اگر قرص تب‌بر بخورند و تبشان قطع نشود، قرص را متهم نمی‌کنند؛ بلکه می‌گویند اشکال از من بود که مثلاً کم خوردم یا بعدش چیزی خوردم که اثر تب‌بری آن را از بین برد. ولی همین‌ها اگر دعای نور را بخوانند و تأثیر نبینند، دعا را دروغ می‌شمارند و به خیلی از معارف قرآن و روایات معتبر دیگر نیز بدبین و بی‌اعتنا می‌گردند!

جواب 2: هر گاه تب داشته باشید یا یکی از عزیزانتان تب داشته باشد، برای درمان تب، این دعا را بنویسید و همراه تبدار کنید و نیز بخوانید و از تبدار ـ اگر توانایی دارد ـ بخواهید بخواند. یعنی اگر تبدار، کودک صغیر یا پیر علیل یا تبدار شدید هذیان‌گو، یا بی‌سواد نباشد، دعا را به دستش دهید تا آن را بخواند.

جواب 3: هر گاه از تبدار شدن بترسید، دعای نور را هر صبح و شام بخوانید و همچنین بنویسید و با خود داشته باشید. البته هر وقت تب کردید، حتماً در کنار تلاوت و همراه داشتن دعای نور، از روش‌های طبی برای مهار تب و کاهش دمای بدن استفاده نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

درست هست که انسان مختاره و میتواند بین خیر و شر چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی انتخاب کنه . ولی به شرطی که توفیق الهی هم باشه. بنابراین شرط انتخاب خوب توفیق الهی هست. پس اختیار انسان کامل نیست. همه دوس دارن پولدار بشن یا به بهشت برن یا سعادت دنیا و آخرت نصیبشون بشه ولی فقط عده ای که خدا توفیق بده میتونن از این نعمت ها بهرمند بشن. اگر انسان موفقیت مادی یا معنوی خودشو به قدرت انتخاب خودش و تلاش خودش نسبت بده، بنظر من یه نوع کفر هست. چون اول خدا به اون توفیق شناخت و قدرت انتخاب و تلاش در آن میسر را اعطا کرده. وگرنه انسان که از خودش چیزی نداره که بیاد انتخاب صحیح کنه. بنابراین انسان در هر موفقیت مادی یا معنوی باید خدا رو شکر کنه که به او ۱. توفیق شناخت راه صحیح و ۲. توفیق انتخاب خوب و ۳. توفیق تلاش در مسیر انتخاب درست داده و تا اینکه به موفقیت رسیده در نهایت ۴. بابت کسب موفقیت و رسیدن به هدف شاکر باشه.
نظر حاج فردوسی در این رابطه چیه؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بحث جبر و اختیار، از مشکل‌ترین بحث‌های اعتقادی است به حدّی که در روایت آمده است دریایی عمیق است و نباید در اطراف آن گفتگو کرد که در بسیاری از موارد، موجب غرق شدن و افتادن به وادی سرگردانی می‌شود. آیات زیادی جبر را تأیید می‌کند و آیات زیادی اختیار را می‌رساند و چند آیه و روایت هم هست که سعی کرده هر دو را برساند یا راهی سوم از میان جبر و اختیار باز گشاید.
من برای حل مسأله‌ی جبر و اختیار برای خودم در تمام مسائل و مشکلات اعتقادی و عملی، راهکار خاصی دارم که با شما به اشتراک می‌گذارم، شاید برایتان مفید باشد و چراغ راهتان گردد. ان شاء الله
از آنجا که مقصد اصلی من، رسیدن به فردوس اعلاست، همه چیز باید به نحوی چیده شود که منتج به فردوس باشد. به عبارت ساده، هر دیدگاه و عملی باید به نحوی باشد که مرا بدون دغدغه به فردوس اعلی برساند. برای من رسیدن به فردوس اعلی، «به هر قیمت» است. یعنی باید به هر قیمتی که شده خودم را به فردوس اعلی برسانم؛ به هر قیمتی یعنی به هر قیمتی. اگر رسیدن به فردوس اعلی نیاز به تلاش ذهنی دارد، باید تلاش ذهنی کنم. اگر نیاز به تلاش بدنی دارد، باید تلاش بدنی کنم. اگر نیاز به مدیریت زمان دارد، باید زمانم را به درستی مدیریت کنم. اگر نیاز به مدیریت مالی دارد، باید دخل و خرجم را چنان که خواسته‌اند، مدیریت نمایم. بالاخره به هر قیمتی که شده، باید به این نتیجه برسم و نمی‌توانم به هیچ بهانه‌ای از رسیدن به این مقصد بلند، چشم‌پوشی کنم. بنا بر این اصل اساسی و مبنای بنیادین، از نظر من، هر مسأله و مشکلی در اعتقادات و اعمال باید به نحوی مدیریت شود که رسیدن به فردوس اعلی را تضمین نماید. در مسأله‌ی جبر و اختیار نیز با چنین پیش‌فرضی وارد شده و بررسی کردم. بر اساس اصل «رسیدن به هر قیمتی»، بحث «جبر و اختیار» را می‌توان از دو منظر نگریست:

منظر اول: تلاش
هر گاه از منظر «تلاش» به قضیه‌ی جبر و اختیار نگاه کنیم، دو سوی قضیه چنین می‌شود:
سوی اول: در عرصه‌ی تلاش کردن، دیدگاه «جبر» را بگیرم به این معنی که خود را رها سازم و هیچ تلاش و تقلایی نکنم؛ با این توجیه و بر اساس این دیدگاه که هر آنچه از قبل نوشته شده، خواهد شد. به قول شاعر:

آنچه دلم خواست، نه آن می‌شود
آنچه خدا خواست، همان می‌شود

یا شاعر دیگر گفته است:

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشودند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

اگر این دیدگاه را بگیرم و تلاش را رها کنم، سپس در روز قیامت که پرده‌ها کنار رفته و حقایق امور روشن می‌شود، معلوم گردد که «جبر» درست نبوده، چه کاری برای جبران آنچه با تلاشم می‌توانستم به دست بیاورم و نیاوردم، می‌توانم انجام دهم؟! اگر آیات و روایاتی که جبر را تأیید می‌کرد بیاورم، سپس معلوم شود توجیهی داشته که از چشم من دور مانده است، چه جوابی برای محضر رب العزه خواهم داشت؟! اگر بگویند جبر در قرآن و روایات، به معنی رها کردن امور به تقدیر نبوده و نباید چنین برداشتی می‌داشتی و اشتباه برداشت کردی، آیا راهی برای جبران اینهمه خسارت خواهم داشت؟ وقتی از قبر برانگیخته شوم و به نزد ترازوی اعمال بروم و سبک بودن کفّه‌ی اعمال صالحم را به قضا و قدر الهی منسوب سازم، آیا از من قبول خواهد شد؟!
اگر حتی یک درصد احتمال بدهم که توجیهات و بهانه‌هایم برای رها کردن تلاش با تکیه بر دیدگاه «جبر»، قبول نخواهد شد، نباید این دیدگاه را برگزینم و نباید با تکیه بر این دیدگاه، تلاش برای به دست آوردن کمال و سعادت را رها کرده و به تقدیر و آنچه خدا بخواهد واگذارم. این نحوه برخورد با جبر و اختیار، بر خلاف اصل مسلّم و غیرقابل مذاکره‌ی رسیدن به فردوس اعلی به هر قیمتی است.
سوی دوم: «اختیار» را بگیرم و تا جایی که به فکرم می‌رسد و از دستم می‌آید، تلاش کنم؛ با این توجیه که خدای تعالی برای تلاش من مزد می‌دهد و چیزی از قبل نوشته نشده است و هر چه خودم بنویسم، همان مبنای پاداش اخروی خواهد بود. به قول قرآن کریم: «وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى» [سوره‌ی نجم، آیات 39 تا 41] ترجمه: و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجه‌ی] کوشش او به زودى دیده خواهد شد. سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند.
اگر این دیدگاه را بگیرم، سپس در روز قیامت که پرده‌ها کنار رفته و حقایق امور روشن می‌شود، معلوم گردد که «اختیار» درست نبوده و آیات و روایاتی که اختیار را تأیید می‌کرد، توجیهی داشته که از چشم من دور مانده است، چه اشکالی پیش خواهد آمد؟ اگر هنگامی که به نزد میزان اعمال می‌رسم، متوجه شوم که رسیدن به هر آنچه رسیده‌ام، نه به تلاش و سعی خودم که به توفیق الهی و نقشه‌ی از قبل طراحی شده بوده، چه ضرر یا خطری متوجه من خواهد بود؟ آیا برای تلاش زیاد و بیهوده‌ای که کردم، مؤاخذه خواهم شد؟ آیا مثلاً خواهند گفت: چرا برای این که نماز شب بخوانی، هم ساعت کوک کردی و هم به این و آن سپردی که بیدارت کنند و هم آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف را خواندی و هم شام سبک خوردی و هم زود خوابیدی؟! وای بر تو، اصلاً اینها نیاز نبود، چون ما برایت خواندن نماز شب را نوشته بودیم و اگر شام سنگین می‌خوردی و دیر می‌خوابیدی و ساعت کوک نمی‌کردی و به کسی نمی‌سپردی بیدارت کند و آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف هم نمی‌خواندی، در همان ساعتی که نوشته بودیم، بیدارت می‌کردیم.
یا مثلاً خواهند گفت: چرا برای این که نمازت را با حضور قلب بخوانی، تقلای فراوان کردی؟ چرا از کنار خیابان شلوغ به گوشه‌ی اتاق خلوت رفتی؟ چرا لباس تنگی که حواست را پرت می‌کرد را با لباس راحت عوض کردی؟ چرا گوشی تلفنت را ساکت کردی؟ چرا تلویزیون را خاموش کردی؟ وای بر تو، حضور قلب، بهره‌ی الهی و عنایت خداوندی بود و اگر هیچکدام از اینها را انجام نمی‌دادی، باز هم چون «حضور قلب در نماز» برایت نوشته شده بود، همین مقدار حضور قلب را به تو می‌دادیم؟
وقتی بر تلاش زیادی که انجام داده‌ام و به فرض،‌ لازم نبوده، مؤاخذه و عذابی نیست؛ بنا بر اصل مسلّم و غیرقابل مذاکره‌ی «رسیدن به فردوس اعلی به هر قیمتی» باید تا جایی که می‌توانم تلاش کنم.

نتیجه‌ی این منظر:
بر اساس این توجیهات، احتیاط را در این یافتم که از منظر «تلاش»، اختیاری باشم؛ یعنی همه‌ی موفقیت‌هایم را مرهون تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر خودم بدانم و چیزی را به توفیقات الهی، قضا و قدر، قسمت و مانند اینها رها نکنم و دلخوش به جبران خداوند نباشم. به دلیل این که یک سوی معادله این است که اگر تلاش برای رسیدن به کمال و سعادت لازم بود، انجامش دادم و اگر لازم نبود، فقط زحمت اضافی کشیدم ولی ضرری متوجهم نشده است.

منظر دوم: شکرگزاری
هر گاه از منظر «شکر» به قضیه‌ی «جبر و اختیار» نگاه کنیم، دو سوی قضیه چنین می‌شود:
سوی اول: اگر «اختیار»‌ را بگیرم و فقط و فقط از خودم و تلاش‌های خودم شکرگزاری کنم و ممنون خودم باشم که با تلاش شبانه‌روزی و جدّی‌ام توانستم درجات عالیه را کسب نمایم، آیا بهره‌ی شکرگزاری از خدای تعالی و ملائکه و علمای دین و تمام آنانی که در رسیدنم به فردوس اعلی کمکم کردند را از دست نخواهم داد؟
به عبارت ساده، اگر بر اساس اختیار، فقط از خودم تشکر کنم، ولی در روز قیامت که پرده‌ها بیفتد، متوجه شوم با شکر نکردن از خدا و دست‌های خدا، بهره‌ها و فیوضات زیادی را از دست داده‌ام، چه خواهم کرد؟ وقتی در مقابل میزان اعمال، از من بپرسند شکرگزاری‌ات از توفیقات الهی و دستان خدا کجاست؟ چه جوابی خواهم داشت؟ آیا این توجیه که دیدگاه «اختیار» درست بود و من فقط از خودم ممنون بودم و همه‌ی موفقیت‌ها را حاصل تلاش خودم می‌دانم، پس چه نیازی به شکرگزاری از خدا و عوامل خداست، مقبول خواهد افتاد؟ آیا با این دیدگاه، چیزی از دست نخواهم داد؟
بنا بر اصل مسلّم و غیرقابل مذاکره‌ی «رسیدن به فردوس اعلی به هر قیمتی»، نباید هیچگونه احتمال ضرر و خطری را نادیده گرفت.
سوی دوم: اگر «جبر» را بگیرم و تمام موفقیت‌هایم را از توفیقات الهی و همکاری انسان‌های خوب بدانم و بر این اساس، بسیار از آنان شکرگزاری کنم؛ ولی وقتی به نزد میزان اعمال رسیدم، متوجه شوم که تمام موفقیت‌هایم بر اثر تلاش خودم بوده و هیچ نیازی به اینهمه شکرگزاری از خدا و دستان خدا نبوده، چه ضرری خواهم کرد؟ آیا مؤاخذه خواهم شد که چرا اینقدر خدا را برای کاری که خودت انجام دادی شکر کردی؟! یا مثلاً خواهند گفت: چرا اینقدر از کسانی که تو را در رسیدن به کمال و سعادت یاری رساندند، تشکر می‌کردی؟! وای بر تو، موفقیت‌هایت بر اثر تلاش‌های خودت بود، ولی تو از دیگران تشکر کردی. آیا اگر معلوم شود تلاشم در شکرگزاری از خدا و عواملش بیهوده بوده، بر تلاش بیهوده‌ام در تشکر کردن از خدا و بندگانش، مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت؟! آیا این شکرگزاری برایم امتیاز منفی خواهد داشت؟ یا در نهایت، تلاش بیهوده‌ای کرده‌ام که گر چه فایده‌ای نداشته، ولی ضرری هم نداشته است؟!

نتیجه‌ی این منظر:
بر اساس این توجیهات، احتیاط را در این یافتم که از منظر شکرگزاری، «جبری» باشم؛ یعنی همه‌ی موفقیت‌هایم را مرهون توفیقات الهی بدانم و از خدا و دستان خدا بسیار تشکر کنم. به دلیل این که یک سوی معادله این است که اگر شکرگزاری از خدا و دستان خدا لازم بود، انجامش دادم و اگر لازم نبود، فقط اندکی تلاش اضافی کرده‌ام ولی ضرری متوجهم نشده است.

سخن پایانی:
شاید آنچه نوشتم، در نظر کسانی که بر حد اقل‌ها بنا نهاده و در چارچوب آیات، روایات، آراء متکلمین، نظریات فلاسفه، فتاوای فقها و تنویرات عقل قدم بر می‌دارند، مبهم، قابل نقد، سختگیرانه و مانند اینها باشد؛ ولی اگر کسی پیدا شود که دیوانه‌وار، رسیدن به درجه‌ی صدم بهشت را آرزو داشته باشد، می‌تواند جایگاه ویژه‌ی این نحوه دسته‌بندی در بحث جبر و اختیار را به مانند من دریابد.
دانشمندانی که بر اریکه‌ی دانش خود تکیه زده و یافته‌های علمی و حتی بافته‌های ذهنی‌شان را «یقینیات» می‌دانند، عمق این تقسیم‌بندی را درک نمی‌کنند. اینان را چون شوق رسیدن و آتش طلب نیست، معنی اینهمه تلاش و تقلا را نمی‌فهمند؛ اما وقتی کسی عاشق چیزی شد، از هر تلاشی در رسیدن به مقصد و مقصودش دریغ نمی‌کند.

بالی از پرواز می‌خواهد دلم * آسمانی باز می‌خواهد دلم
چون قناری‌های آزاد از قفس * پهنه‌ی پرواز می‌خواهد دلم
در سکون بی‌سرانجامی هنوز * جنبش آغاز می‌خواهد دلم
روزگاری شد ز خود بیگانه‌ام * آشنای راز می‌خواهد دلم
شب‌نواز کوچه‌ی تنهایی‌ام * یک جهان آواز می‌خواهد دلم
در سراب تشنه‌کامی سوختم * ابر باران‌ساز می‌خواهد دلم

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت رهبر معنوی ما حاج فردوسی
من یکی از برادران منهاجی هستم چند ماه است که دچار وسواس فکری شده‌ام. وقتی افکار گناه آلود و شهوانی به ذهنم خطور می‌کند بدون هیچ دلیل شرعی اقدام به غسل می‌کنم و لباس‌های خودم را چند بار می‌شورم. اینقدر لباسم رو شستم و در آفتاب پهن کردم که پوسیدند. خسته شده‌ام و از عبادت و نماز خواندن زده شده‌ام چون فکر می‌کنم بدنم نجس است و باید غسل کنم .چه کار کنم از شر این وسواس خلاص بشم.
با تشکر از شما

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
وسواس از ناحیه‌ی شیطان است. بهترین راه برای رها شدن از وسواس شیطان، بی‌توجهی به آن است. چهل روز عزم جدّی کنید که نجاسات را تطهیر کنید ولی بر این وسوسه‌ی باطل که به شما می‌گوید بدنتان نجس است، صبر کنید و به هیچ وجه اقدام به غسل و شستن نکنید تا شیطان وسوسه‌گر، آرام آرام، ناامید شده و از شما دست بکشد.
همچنین توصیه می‌کنم «حرز جامع» را پرینت کنید و یک نسخه همیشه همراه خودتان داشته باشید و چند نسخه را در اتاق‌های منزل و محل کارتان نصب کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
بعضی درویش‌ها می‌گفتند مقام امیر المؤمنین بالاتر از مقام رسول الله است، می‌خواستم بدانم آیا واقعاً مقام حضرت علی (ع) بالاتر است یا مقام حضرت محمد (ص)؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در آغاز سخن، لازم به ذکر است که چون در فرهنگ غنی تشیع، مجموعه‌ی قرآن و اهل بیت (علیهم‌السلام) یک نور محسوب می‌شوند (کلّکم نور واحد)، تجسّس در مورد بالاتر بودن یکی بر دیگری، کاری عبث و بدون ثمره‌ی عملی است. پس بهتر است ذهنتان را از توجه به این مقوله و مانند آن، معطوف به وظایف دینی اعتقادی و عملی خودتان نمایید تا سعادت ابدی را به یقین به دست آورید.
اما در جواب به این سؤال، باید عرض کنم علمای اسلام، چند دلیل برای برتری استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) بر امیر المؤمنین علی (علیه‌السلام) آورده‌اند که به اختصار، ذکر می‌کنم:

دلیل اول: خاتمیت؛
به تصریح قرآن کریم، استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) پایان بخش سلسله‌ی پرافتخار انبیاء هستند. از این معنی استفاده کرده‌اند که آن حضرت، انسان کاملی است که اگر میلیون‌ها سال نیز بگذرد، کامل‌تر از ایشان نخواهد آمد و اگر کامل‌تر از ایشان در دایره‌ی وجود یافت می‌شد، حتماً او به مقام خاتمیت (خاتم پیامبران) می‌رسید. به عبارت دیگر، از آنجا که کسی جز رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) به خاتمیت نرسیده است،‌ مشخص می‌شود که کامل‌تر از آن حضرت نیز وجود ندارد.

دلیل دوم: اولین مسلمان بودن؛
دلیل دیگر بر برتری پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) بر سایرین این است که خداوند به ایشان امر می‌کند که: «بگو من اولین مسلمانم» [سوره‌ی انعام،‌ آیه‌ی 163] و حال آنکه به هیچ پیامبری چنین دستوری داده نشده است. مقصود از «اول المسلمین» اوّلیت ذاتی یا رتبی است، نه زمانی و تاریخی، زیرا اگر اولیّت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خودش «اول المسلمین» بوده است. به عبارت دیگر، «اولین مسلمان بودن»، نشانگر برتری رتبی آن حضرت بر ما سوی الله است.

دلیل سوم: شارع بودن؛
از اخبار استفاده می‌شود که امامان معصوم (علیهم‌السلام) شارع (تشریع‌کننده ـ دین‌آور) نبوده‌اند یعنی احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام به آنها وحی نمی‌شده؛ بلکه احکام و قوانین دین، به طور کامل بر پیامبر اکرم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) نازل شد و آن حضرت هم بعض آنها را که لازم بود در اختیار مسلمانان قرار دادند؛ ولی مجموعه‌ی کامل این معالم دینی را به مولانا علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) تعلیم نمودند و امام علی (علیه‌السلام) نیز در اختیار امام بعد از خودشان قرار دادند و اکنون در اختیار امام دوازدهم (ارواحنا فداه) است. بنا بر این، ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) هر گاه احکام حلال و حرام را بیان می‌کردند، به نحو استقلال نبود، بلکه در این موارد، تابع و پیرو رسول اکرم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) بودند و فقط مسائلی را بیان می‌کردند که از پیامبر خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) به ارث به آنان رسیده بود. در برخی روایات، علاوه بر خدای تعالی که شارع اصلی است، استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) نیز به عنوان شارع معرفی شده‌اند. قرار گرفتن در جایگاه تشریع (دین‌آوری) که فقط مخصوص خدای تعالی است، جایگاه بسیار بلندی است که نشان از امتیاز ویژه‌ی حضرت ختمی‌مرتبت (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) بر سایر انسان‌ها دارد.

دلیل چهارم: دریافت وحی:
از بعضی احادیث استفاده می‌شود که گر چه بر امام نیز الهام می‌شود و با عالم غیب ارتباط دارد لیکن وحی و الهام آنها با وحی پیامبر فرق دارد. استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) رسماً با عالم غیب تماس می‌گرفتند، فرشته‌ی وحی را مشاهده می‌نمودند، ملکوت جهان هستی را رؤیت می‌کردند؛ ولی ارتباط امام (علیه‌السلام) در چنین مرتبه‌ای نیست. امام، فرشته را مشاهده نمی‌کند، بلکه مطالب در دلش القاء می‌شود یا صدای فرشته وحی به گوشش می‌رسد.

دلیل پنجم: استقلال در تأیید؛
استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) مستقیماً با جهان غیب تماس می‌گرفتند و حقایق را دریافت می‌نمودند و در این زمینه نیازی به تأیید و راهنمایی دیگران نداشتند؛ لکن ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) به تأیید و تقویت و راهنمایی استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) احتیاج داشتند. از تأییدات معنوی و اشارات مرموز استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) بود که هزاران در از علم به روی امیر المؤمنین (علیه‌السلام) گشوده شد.

دلیل ششم: برتری علمی؛
برتری علمی استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) بر مولانا امیر المؤمنین (علیه‌السلام) در روایات متعددی مورد تصریح قرار گرفته است. از آن جمله در روایت معتبر و مشهور آمده است:
«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» [التوحید، شیخ صدوق، صفحه‌ی 307، حدیث 43، باب حدیث ذعلب]
ترجمه: من شهر علمم و علی درِ آن است.

دلیل هفتم: مخلوق اول بودن:
از نظر عقل و نقل، فیض کامل می‌تواند از فیض اکمل نشأت بگیرد ولی حالت عکس آن، محال است. به عنوان مثال، فرض کنید یک منبع بزرگ آب داریم و قرار است از طریق لوله‌هایی، آب آن توزیع شود. در این صورت، به فرض اگر اولین لوله، 20 اینچ باشد، لوله‌ی دومی نمی‌تواند 30 اینچ باشد و پر شود. سیر طبیعی و تکوینی در این مثال، این است که آب منبع توسط یک لوله‌ی 20 اینچی به یک لوله‌ی 10 اینچی و از آن، به یک لوله‌ی 5 اینچی منتقل گردد.
وقتی صدور فیض الهی در ساخت جهان مادون را به منبع آب و لوله‌ها تشبیه کنیم، باید اولین فیضی که از آن منبع لایزال صادر می‌شود و سایر موجودات از آن سرچشمه می‌گیرند، بزرگترین مخلوق باشد.
در یک روایت مرسل آمده است:‏«أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ نُورِی‏» [عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، احسائی، جلد 4، صفحه‌ی 99]
ترجمه: اولین چیزی که خداوند آفرید، نور من بود.
با این حساب، باید اقرار به برتری استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر امیر المؤمنین (علیه‌السلام) و سایر ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) نماییم.
البته دلایل دیگری نیز وجود دارد که نقلش از حوصله‌ی نویسنده خارج است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا ذکر صلوات، شامل آقا امیر المؤمنین (علیه‌السلام) هم می‌شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قبل از پاسخ به این سؤال، لازم می‌دانم نکته‌ای را تذکر دهم و آن نکته، این است که سؤال شما، ثمره‌ی عملی ندارد؛ به این معنی که وقتی به ما دستور داده‌اند برای رسیدن به کمال و سعادت از گفتن ذکر شریف «صلوات» بهره ببریم، مهم نیست این ذکر شامل چه افرادی می‌شود و شامل چه افرادی نمی‌شود. آنچه برای یک منهاجی در مسیر رسیدن به درجات عالیه، مهم است، معتبر بودن ذکر و ثواب داشتن آن است. وقتی منهاجی مطمئن شد که گفتن یک ذکر، ثواب دارد و می‌تواند او را به درجات عالیه برساند، از گفتن آن دریغ نمی‌کند و کاری به حواشی و سؤالات و شبهات نامربوط ندارد. همواره متذکر شده‌ام که توجه به چیزهایی که از ما خواسته نشده، مایه‌ی دور شدن از مقصد و مقصود اصلی است.
اما پاسخ سؤال شما این است که بر طبق حدیث کساء، امیر المؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) به خدمت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) آمدند (در برخی منابع) یا استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) ایشان را فرا خواندند (در برخی منابع) و آنان را در زیر عبایشان جمع نموده و با این عمل، اهل بیتشان را مشخص کردند. به این ملاحظه، مولانا امیر المؤمنین علی (علیه‌السلام) جزء آل و خاندان استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) هستند و صلوات ما، شامل آن حضرت هم می‌شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام و قبولی طاعات
نظرتون در مورد سحر و جادو چی هست و اینکه واقعیت دارد؟ چون من خیلیا رو دور و برم دیدم که این کار رو میکنن و جواب هم گرفتن. و اینکه چند وقتیه رابطه همسرم با مادرشون شکر آب شده و ایشون خیلی بی محلی به همسرم میکنن و حتی دعوا و جر و بحث بیخود و کاملا بی دلیل در صورتی که همسرم با اینکه راهش از اونا دوره همیشه بهشون میرسه و محبت میکنه و کارهاشون رو انجام میده یعنی کوتاهی نمیکنه ولی نمیدونم دلیل این کار اونا چیه؟ و تازگی با من هم درگیر شدن و پشت سرم بد و بیراه میگن خواهش میکنم راهنمایی خوب و واضحی بکنید.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سحر و جادو داریم و خیلی آسان هم می‌شود دیگران را طلسم کرد؛ ولی باز کردن طلسم و باطل کردن جادو، بسیار سخت است. البته توجه داشته باشید که طلسم کردن دیگران، گناه کبیره است.
یکی از بهترین راه‌ها برای در امان ماندن از آثار طلسم و جادو، نصب «حرز جامع» در تمام اتاق‌های منزل و محل‌های تاریک مانند کمدها و حمام است.
«حرز جامع» را دریافت و پرینت کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
آیا درست است می‌گویند آخوندها و منبری‌هایی که به حرف‌هایشان عمل نمی‌کنند لعنت شده‌اند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بله درست است. البته این لعنت، مخصوص روحانیونی که به مواعظشان عمل نمی‌کنند نیست؛ بلکه می‌تواند تمام کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند را شامل شود. روایت این است:
قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «لَعَنَ اللّهُ الآمِرینَ بِالمَعروفِ التّارِکینَ لَهُ، وَ النّاهینَ عَنِ المُنکَرِ العامِلینَ بِهِ».
ترجمه: خداوند لعنت کند کسانى را که به خوبى فرمان می‌دهند و خود، آن را ترک می‌کنند و از زشتى باز مى دارند و خود، مرتکب آن می‌‏شوند. [نهج البلاغه، خطبه‌ی 129]

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بر شما
دوستی دارم که خیلی با صوفیه مخالف است و همیشه آنان را لعن می‌کند. بویژه صوفیه‌ی گنابادی و دکتر تابنده و سایر دراویش و مشایخ مجاز را شدیداً لعن می‌کند و امیدوار است که این لعن‌ها، او را به درجات عالیه‌ بهشت برساند. می‌خواستم نظر شما که خود از سرداران مبارزه با صوفیه و انحرافات و بدعت‌هایشان هستید را در مورد این کار دوستم بدانم.
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نکته‌ی‌ اول: روش بنده، مبارزه با صوفی مصطلح نیست، که این صوفیانِ علامت‌دار را «جاهل» و «بیمار» دانسته و شیوه‌ی درست را مبارزه با «تصوف» می‌دانم. همیشه به رفقای عزیزم توصیه کرده‌ام که انحرافات را بشناسید و سپس هر کسی که آن انحراف بر او منطبق شد، او را به همان اندازه صوفی یعنی منحرف از جاده‌ی مستقیم ثقلین بدانید. شاید آن انحراف بر فلان فقیه یا زاهد یا عارف منطبق گردید. پس فریب شهرت اشخاص را نخورید و از ‌هیبت و طمطراق آنان نهراسید، هر کس منحرف شد در اعتقادیات یا عملیات،‌ او را به همان اندازه منحرف بشمارید.

نکته‌ی دوم: صوفیه‌ی گنابادی ادعای تشیع دارند. هر چند تشیّعشان در حد بسیار نازل و مخلوط با بدعت‌ها و خرافات فراوان است ولی بالاخره تا جایی که تحقیقات بنده پیش رفته، دوستان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) و دشمنان ارباب سقیفه هستند و این دوستی را از جشن‌های عید غدیر و نیمه‌ی شعبان و عزاداری‌های محرم و صفرشان می‌توان فهمید.

نکته‌ی سوم: لعن کردن، بسیار حساس و خطرناک است زیرا بر طبق روایت معتبر، اگر کسی را که مستحق لعن نیست، لعن کنید، به خودتان بر خواهد گشت و ایجاد انواع مشکلات مادی و معنوی، دنیوی و اخروی خواهد نمود. پس لعن را در همان حد که در قرآن کریم و روایات معتبر آمده، مجاز بشمارید. حتی در قرآن کریم، هیچ آیه‌ای که امر به لعن دیگران باشد، نیامده است؛ یعنی در هیچ آیه‌ای نفرموده است که فلان شخص یا فلان طایفه را لعنت کنید. فقط در دو آیه به صورت غیرامری می‌فرماید: «عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 161 و سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 87] که آن هم در مورد مرتدهایی است که در حال کفر بمیرند و از ارتداد خود توبه نکنند.
پس علی رغم تمام انتقادات اساسی و بنیادی‌ای که بر تصوف و صوفیان داریم، در این مورد هشدار می‌دهیم که ذمّه‌ی خود را مشغول به لعن اینان نکنید. البته این که آنان را لعن نکنید، به معنی تأیید انحرافاتشان نیست بلکه فقط از جهت این که حیف است اصحاب منهاج فردوسیان، قدم بر مسیر خلاف احتیاط بگذارند. شاید فردای قیامت، همین صوفی بی‌صفایی که امروز دچار جهل و خرافات شده، مدعی شما در آمد که چرا مرا لعن کردی در حالی که از موالیان حضرت مولی الموالی (علیه‌السلام) و از منتظران حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) به قدر فهم و درک خودم بودم؟!
پس به دوستتان هم توصیه کنید که از لعن فرستادن بر صوفیه‌ای که ادعای تشیّع می‌کنند، هر چند بسیار منحرف و سرگردان هستند، خودداری نماید و گردن نازنین خود را پلی برای عبور اینان قرار ندهد و اعمال صالحش که بر آمده از اعتقادات سالم است را در ازای راضی کردن اینان نپردازد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
نظرتان در مورد این حدیث چیست؟
از پیغمبر سؤال شد: یارسول الله ما وقتی صحبتمون، حرفمون با یکی تموم میشه، پایان کلاممون، او را به خدا می‌سپاریم، به بیان پارسی می‌گوییم: خداحافظ و به زبان عربی می‌گوییم: فی امان الله اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشیم نوعی بی ادبی می‌پنداریم. شما وقتی در معراج با خدا هم صحبت شدید، پایان جمله که نمی‌توانستید به ذات خدا عرضه بدارید: تو را به خدا می‌سپارم آخرین جمله‌ی رد و بدل شده، بین شما و خدا چه بود؟
حضرت فرمودند: پایان صحبت، خداوند سبحان به من “یا علی” گفت، من نیز به خدای خود “یا علی” گفتم. این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آنچه در پرسش شما آمده، در روایات وجود ندارد، بلکه در برخی از منابع روایی از عبد الله بن عمر نقل شده است: از رسول خدا (ص) پرسیده شد خدا در شب معراج چگونه با تو سخن گفته و تو را مخاطب قرار داد؟ آن‌حضرت فرمود: «مرا به زبانی مانند زبان على بن ابی‌طالب مخاطب قرار داده سپس به من الهام کرد که بگو: پروردگارا! تو با من سخن می‌گویی یا على؟! سپس فرمود: اى احمد! من چیزى هستم ولى از همه چیزها فاصله دارم مانند چیزهاى دیگر نیستم و من به مردم قیاس نمی‌شوم و به موجودات تعریف نمی‌شوم. تو را از نورم آفریدم و على را از نور تو آفریدم او را به رازهاى نهانى دل تو آگاه کردم من کسى را به سوى دل تو دوست‌تر از على بن ابی‌طالب پیدا نکردم سپس با زبان على با تو سخن گفتم تا دلت آرام بگیرد». [مقتل الحسین، موفق بن احمد خوارزمی، جلد ‏1، صفحه‌ی 75]
درباره سند و محتوای این روایت، باید به چند نکته نمایید:
1. این حدیث را موفق بن احمد خوارزمى که از علمای عامه است، نقل کرده و بیشتر کتاب‌های شیعی نیز به طریق او نقل کرده‌اند. علاوه بر این اشکال، در سند خوارزمی ارسال وجود دارد چون ابومخنف، اصلاً عبدالله بن عمر را درک نکرده است و بینشان فاصله‌ی زیادی بوده است.
2. در بخشی از متن عربی این روایت چنین آمده است: «یا رَبِّ أَنْتَ خَاطَبْتَنِی أَمْ عَلِی‏؟»؛ یعنی: پروردگارا! تو مرا مخاطب قرار دادى یا علی؟
بعضی از افرادی که ترجمه را دیده‌اند و از اصل عبارت عربی بی‌خبرند، گمان کرده‌اند «یا علی؟» همان «یا علی!» به معنای ندایی آن است که در خداحافظی خداوند با پیامبر مورد استفاده قرار گرفته است!

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
تنها چیزی که از منهاج فردوسیان فهمیدم، این است که خیلی فحش می‌دهید. اصلاً فحش دادن، جزء لاینفک منهاج است. قدم به قدم به مخالفان خود توهین می‌کنید. همه را سگ و خوک می‌دانید. چرا با اینهمه فحش و توهین و تهمت، ادعای جامع‌ترین و کاملترین نظام تربیتی دارید؟ اینها که همه‌اش بی‌تربیتی است.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. نسبت «کلمات قصار حاج فردوسی» به «نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان»، مانند نسبت صدف‌های ساحل دریای خزر به دریای خزر است. باید توجه داشته باشید که دریای خزر، در چند صدف و گوش‌ماهی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه صنعت کشتی‌رانی در حمل مسافر و کالا، شیلات و صیادی، منابع غنی گاز و نفت، خاویار، تأثیرات شگرف بر آب و هوای منطقه و ده‌ها ثمره‌ی ریز و درشت دیگر دارد. یک کودک پنج ساله از این سفره‌ی گسترده‌ی طبیعی، فقط چند صدفی که موج به ساحل آورده را می‌بیند و از سایر جنبه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و زیست‌محیطی دریای خزر بی‌خبر است.
پس اولین اشکال جنابعالی،‌ بی‌خبری از هزاران قاعده‌ی نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است. این بی‌خبری تا آنجاست که «کلمات قصار حاج فردوسی»‌ که حاصل تجربیات چند سال مطالعه و کار تربیتی یک انسان غیرمعصوم است را با آموزه‌های وحیانی ثقلین ـ که آن را به اختصار، «منهاج فردوسیان» نامیده‌ایم ـ مقایسه می‌کنید.
به عبارت دیگر، کلمات قصار حاج فردوسی، مجموعه‌ای از تجربه‌هایی است که در طول سال‌های متمادی توسط یک بشر غیرمعصوم، گردآوری شده است و پشتوانه‌ای به اندازه‌ی قرآن یا فرمایشات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یا ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) ندارد. اما «منهاج فردوسیان» نام اختصاری‌ای است که برای معارف قرآن کریم و روایات معتبر برگزیده‌ایم. اینقدر اطلاعات شما از منهاج فردوسیان ضعیف و سطحی است که نمی‌توانید بین «منهاج فردوسیان» و «حاج فردوسی» فرق بگذارید. و از عجایب این است که با این سطح نازل از اطلاعات در مورد این نظام جامع تربیتی، به خود اجازه می‌دهید بر آن انتقاد کنید و آن را محدود در چند جمله‌‌ی کوتاه نمایید.
2. قسمتی از کلماتی که گمان کرده‌اید فحش یا توهین است،‌ جنبه‌ی التیامی برای زخم‌های روح و روان مبلغین منهاج فردوسیان دارد و عمومی نیست؛ مثل این که می‌گوید: «با بعضی‌ها برای اثبات «منهاج فردوسیان» جدل مکن! که اگر با خوک، کُشتی بگیری، تو کثیف می‌شوی، ولی خوک لذت می‌برد.»
این کلمه، در جایی استفاده می‌شود که مبلغ منهاج فردوسیان، پس از گفتگوی فراوان در اثبات منهاج فردوسیان و بعد از این که با بحث‌های حاشیه‌ای و ایرادهای بی‌مورد فراوانی مواجه می‌شود، احساس می‌کند سوژه‌ای که برای هدایت‌کردن انتخاب نموده،‌ نااهل است. لذا با استفاده از این کلمه، خود را راهبری می‌کند که نباید بحث کردن با این فرد را ادامه بدهد.
جالب اینجاست که افراد تنگ‌نظر، عبارت «با بعضی‌ها» را به خودشان نسبت می‌دهند و از این جمله، برداشت توهین به خودشان می‌نمایند. البته اگر این افراد، هدفشان از بحث کردن، رسیدن به حقیقت نباشد، دقیقاً در حکم همان خوکی هستند که از کُشتی گرفتن با انسان، لذت می‌برد ولی ثمره‌اش برای انسان، کثیف شدن لباس و بدن است.
مبلغ منهاج فردوسیان باید توجه داشته باشد که وقت و عمر شریف خود را صرف جدل کردن با خوک‌صفتانی که در جستجوی کمال و سعادت نیستند و فقط می‌خواهند وقت خود را با مجادلات بی‌حاصل پُر کنند، هدر ندهد. این صفت رذیله، در مؤمن نیست ولی در منافق می‌تواند باشد. منافق کسی است که به زبان، ادعای اسلام و تشیع دارد ولی در دل، ایمان راسخ و درستی نسبت به آن ندارد.
یا این که می‌گوید: «به حرف‌ آنان که از «منهاج فردوسیان» بدگویی می‌کنند، اعتنا مکن! اگر قرار باشد به طرف هر سگی که در راهت پارس می‌کند، سنگی پرتاب کنی، دیر به مقصدت می‌رسی.»
این کلمه نیز یک فرمان راهبردی برای مبلغ منهاج فردوسیان است. این سخن می‌گوید لازم نیست به بدگویی‌ها توجه کنی و پاسخ بدهی، بدگویی کردن‌های بدون آگاهی، مثل پارس کردن‌های بیهوده‌ی سگ است و ارزش توجه ندارد. معمولاً بدگویی‌های ناآگاهانه از خباثت و نجاست باطنی سرچشمه می‌گیرد و گوینده‌اش در جستجوی کمال و سعادت نیست که نیاز به توجیه شدن و پاسخ گرفتن داشته باشد.
البته باید بین «بدگویی‌های ناآگاهانه» با «انتقادات سازنده» فرق گذاشت. برخی از کسانی که در مورد نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان بدگویی می‌کنند، اظهارنظرهایی از سر دلسوزی است؛ هر چند ناآگاه بودن به منهاج فردوسیان، آنان را به اینگونه موضع‌گیری رسانده باشد.
پس این کلمه نیز جنبه‌ی عمومی ندارد و باید مبلغ منهاج فردوسیان، آن را در نزد خود نگه‌ دارد و گاه‌گاهی به صورت خصوصی از آن استفاده نماید تا راه و بیراهه را از هم بازشناسد.
یا این که می‌گوید: «کسانی که با «منهاج فردوسیان» آشنا نیستند، پشت سرمان زیاد حرف می‌زنند! اشکالی ندارد، سگ‌ها هم برای کسانی که نمی‌شناسند، زیاد پارس می‌کنند.»
این کلمه نیز برای التیام روحیه‌ی مبلغ منهاج فردوسیان است که گاهی از سخنان ناروایی که پشت سر یا حتی پیشِ رویش گفته می‌شود، دچار نوعی افسردگی می‌شود و احتمال دارد دچار این وسوسه‌ی شیطان شود که اگر منهاج فردوسیان درست بود، چرا افراد مختلفی از آن بدگویی می‌کنند. در چنین شرایطی، این کلمه به فریادش می‌رسد و او را نجات می‌دهد و به او یادآور می‌شود اینهایی که بدون مطالعه و آگاهی، تهمت‌هایی می‌زنند و بدگویی‌هایی می‌کنند که بویی از حقیقت ندارد، اینان رفتارشان مانند سگ‌هایی است که به ناشناس‌ها پارس می‌کنند.
خدای تعالی در قرآن کریم نیز از این مثال استفاده کرده است، می‌فرماید:
«وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا» [سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 176]
ترجمه: و اگر می‌خواستیم قدر او را به وسیله‌ی آن [آیات] بالا می‌بردیم؛ اما او به زمین [= دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى کرد؛ از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر او حمله‏‌ور شوى، زبان از کام برآورد و اگر او را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآورد. این مَثل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند.
این کلمه، تحت تأثیر همین آیه‌ی قرآن است و فحش و توهین نیست بلکه بیان یک واقعیت است که می‌گوید افرادی هستند که بر اثر صفات ذمیمه، اقدام به بدگویی و تهمت‌زدن به اصحاب و مبلغان منهاج فردوسیان می‌کنند و نباید صفت مذموم آنان، مایه‌ی برهم خوردن تمرکز منهاجی گردد.
3. قسمتی از کلماتی که گمان کرده‌اید فحش یا توهین است،‌ واقعیت‌هایی است که جنبه‌ی تلنگر برای مخالفان منهاج فردوسیان و معترضان بر آن دارد. مثل این که می‌گوید: «مخالفین «منهاج فردوسیان» در این زمان، بدتر از برخی «خوارج» و «اهل شامات» در زمان اهل بیت (علیهم‌السلام) هستند؛ زیرا آنان دسترسی به منابعی برای تحقیق نداشتند، ولی اینان، دارند، اما بر اثر کاهلی و سستی، تحقیق نمی‌کنند.»
این کلمه، در پی بیان یک واقعیت است. واقعیت این است که اگر کسی در زمانه‌ی کنونی که عصر فوران اطلاعات و جولان رسانه‌ها و ارتباطات است، از تحقیق و مطالعه در مورد پدیده‌ای چشم‌پوشی کند و در عین حال، از قضاوت در مورد آن، فروگذار ننماید، واقعاً از خوارج صدر اسلام، بدتر و گمراه‌تر است.
اما زمان و مکان استفاده از این کلمه، باید به دقت انتخاب گردد. مبلغ منهاج فردوسیان، در جایی که احساس می‌کند مخاطبش نیاز به تلنگری برای مراجعه و مطالعه دارد، از این کلمه استفاده می‌کند تا او را به تحقیق وادارد. وقتی مخاطب تبلیغ منهاج فردوسیان، خود را در موقعیتی تصور کند که با خوارج مقایسه شده است، دلش می‌لرزد و از این که بدون تحقیق و مطالعه وارد انتقاد از این نظام تربیتی گردد، پرهیز می‌کند. سپس اقدام به مطالعه‌ی آثار منهاج فردوسیان می‌کند و همین، سرآغاز هدایت و رستگاری‌اش می‌شود.
البته هستند کسانی که در برخورد با اینگونه تلنگرها، عکس العمل مناسب را نشان نداده و به جای رجوع به تحقیق و مطالعه، بر جهل مرکب خود، لجاجت و اصرار بیشتری می‌ورزند. اینان در حقیقت، همان افرادی هستند که از لحاظ لجاجت باطنی، از خوارج بدترند.

در پایان، شما را به دو نکته توجه می‌دهم؛
نکته‌ی اول: بیان واقعیت اگر به قصد اصلاح باشد، فحش و توهین نیست. قرآن کریم ـ که سراسر نور و رحمت است ـ در مقام بیان واقعیت، تعابیری دارد که شاید افراد تنگ‌حوصله از آن، فحش و توهین برداشت کنند؛ مثل این که می‌فرماید:
«فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ * کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ» [سوره‌ی مدثر، آیات 49 تا 51]
ترجمه: چرا آنها از تذکر روى گردانند؟! گویى گورخرانى رمیده‌‏اند که از مقابل شیرى فرار کرده‏‌اند.
یا می‌فرماید:
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا» [سوره‌ی جمعه، آیه‌ی 5]
ترجمه: مَثل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مَثل خرى است که کتاب‌هایى را برپشت می‌کشد.
نکته‌ی دوم: توجه داشته باشید که فضای مجازی، بسیار بی‌در و پیکر است و امکان هر گونه انتسابی در آن وجود دارد، پس کلماتی را به عنوان کلمات قصار حاج فردوسی قبول کنید که در کتاب «شرح کلمات قصار حاج فردوسی» آمده است و به بقیه، به دیده‌ی تردید بنگرید.

موفق باشید
حاج فردوسی

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﻧﻪ‌های ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﮔﯽ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻫﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ: «ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪ هستند، ﮔﻨﺎﻩ ﺩﯾﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟»
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺪ هستند ﻭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﺻﯿﻞ ﺩﯾﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﮏ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﯿﺮﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﺳﺘﯽ ﺑﯿاﻭﺭﺩ، ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﺩﯾﻦ می‌باﺷﺪ.
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ دین است ﮐﻪ ﮐﯿش‌هاﯼ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺮﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺧﻮﺩ دین است ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍهی‌ها ﻭ ﻧﺎﺩﺍنی‌ها ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﻣﻐﺰﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﭘﺴﺖ ﻭ ﺑﯽ‌ﭘﺎ ﭘُﺮ ﻣﯽ‌ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺍﺯ ﺧﻮﺩ دین است ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻧﻤﯽ‌ﺳﺎﺯﺩ. ﺍﺯ ﺧﻮﺩ دین است ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻭﺍﻥ ﺭﺍ ﻭﺍ می‌دﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻫﺮ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺑﺎﯾﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻮﺷﺸﯽ ﻭ ﺟﻨﺒﺸﯽ ﮐﻪ به ناﻡ ﺩﯾﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ برای همین است که ﭘﯿﺮﻭﺍﻧﺶ ﻧﺎﭼﺎﺭﻧﺪ ﯾﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﺮﺩﻥ‌ﻓﺮﺍﺯﯼ ﭼﺸﻢ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺳﺮﺍﻓﺮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺷﻨﺪ.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
دین، همیشه جنبه‌ی فاعلی دارد ولی مخاطبِ دین باید جنبه‌ی قابلی داشته باشد. پس اگر کسی نخواهد و نپذیرد که دین، او را تغییر دهد، نمی‌توان اشکال را متوجه ناحیه‌ی دین دانست زیرا همین دین، دیگرانی که آن را پذیرفته‌اند، تغییر داده و به کمال و سعادت رسانده است.
به عبارت ساده، دین و هر برنامه‌ی تربیتی دیگر، تا زمانی که پذیرفته و به کار بسته نشود، نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. برای روشن شدن مطلب، چند مثال می‌زنیم؛
مثال اول: کسی که برنامه‌ی لاغری از بهترین استاد متخصص و فوق تخصص رژیم‌های غذایی دریافت کرده، تا زمانی که آن را به کار نبندد، هیچ نتیجه‌ای نخواهد گرفت. اینجا نمی‌توان رژیم لاغری آن متخصص را ناکارآمد شمرد، زیرا افراد بسیاری به همین رژیم لاغری، عمل کرده و نتایج بسیار خوبی گرفته‌اند. پس اشکال واقعی از ناحیه‌ی خود شخص است که دستورات متخصص را نپذیرفته است.
مثال دوم: کسی که به باشگاه بدنسازی برود ولی نه از دستگاه‌های ورزشی استفاده کند و نه برنامه‌ی غذایی متخصص بدنسازی را رعایت نماید، هیچگاه دارای بدنی ورزیده و عضلانی نخواهد شد. در این صورت، نباید دستگاه‌ها یا رژیم غذایی مخصوص ورزشکاران را مورد سرزنش قرار دهد؛ بلکه این خود فرد است که به خاطر عمل نکردن، مورد ملامت قرار می‌گیرد.
مثال سوم: کسی که وسیله‌ی الکتریکی ظریف بگیرد ولی به توصیه‌های ایمنی در نگهداری آن عمل نکند، مثلاً گوشی تلفن همراه خود را در معرض حرارت شدید قرار داده یا در آب بیاندازد، نمی‌تواند سازنده را متهم کند که وسیله‌ی نامرغوب و بی‌کیفیتی در اختیار او قرار داده است؛ زیرا افراد فراوانی هستند که با رعایت نکات ایمنی، سال‌ها از همین وسیله به بهترین وجه استفاده می‌کنند.
بله اگر دین یا برنامه‌ی تربیتی‌ای باشد که حتی یک نفر از کسانی که خود را وقف عمل به دستورات آن کرده‌اند را نتواند به کمال و سعادت برساند، در این صورت، می‌توان در صحت و سلامت آن دین یا برنامه‌ی تربیتی تردید نمود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
چرا در گفتگوهای تربیتی، تذکرات عبادی و مانند آن، به جای این که متن آیات و احادیث را بیان کنید، به قاعده‌ی نظری یا قانون عملی منهاج فردوسیان استناد می‌کنید و مضمون همان آیات و روایات را به صورت قاعده یا قانون بیان می‌نمایید؟
در برخی نوشته‌ها، بخصوص در فضای مجازی، در مواقع مختلف مانند مناسبت‌های عبادی، به جای این که حدیث اهل بیت (علیهم‌السلام) را بنویسید تا نام و یاد آن بزرگواران هم زنده بماند، می‌نویسید: «در منهاج فردوسیان فلان کار را انجام می‌دهند»؟ چه نیازی هست که بگویید: «در منهاج فردوسیان»؟ آیا بهتر نیست همان حدیث را نقل کنید؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این طور نیست که هر دیدگاه یا دستور عملی، به استناد یک آیه یا روایت تنظیم شده باشد، بلکه در پاره‌ای موارد، چندین آیه یا روایت،‌ در کنار یکدیگر قرار گرفته و معنی مشترک همگی، در قالبی یک‌دست، به صورت قاعده یا قانون بیان شده است.
البته برخی قواعد یا قوانین نیز هست که مستندش فقط یک آیه یا یک روایت است؛ اما به جهت حفظ وحدت سیاق، لازم بود تا ماحصل چند آیه و روایت در یک زمینه، به صورت واحد ارائه گردد.
پس چاره‌ای جز بیان و نشر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست و این کار، همانند مسأله‌های توضیح المسائل مراجع تقلید می‌باشد که از جمع‌بندی آیات و روایات متعدد و مختلف فراهم آمده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
لطفاً خطوط اصلی و درشت تفکر منهاج فردوسیان را به صورت روشن برایم بنویسید. از صحبت‌های مختلف و متضادی که در مورد این برنامه می‌شنوم، کمی گیج شده‌ام.
خیلی ممنونم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
دکترین (نظریه‌ی کاربردی) منهاج فردوسیان، این است که: «برای رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی در دنیا و آخرت، باید به واضحات و مسلّمات ثقلین (قرآن کریم و عترت طاهره علیهم‌السلام) معتقد شد و عمل کرد و در ناواضحات، به احتیاط رفتار نمود».
در تکمیل این دکترین، برخی دیدگاه‌ها و خطوط کلی «منهاج فردوسیان» را عرض می‌کنم:

1. یکی از دیدگاه‌های اصلی در تدوین «منهاج فردوسیان» این است که فقط محدّثین و فقهای شیعه را میراث‌داران رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و اهل بیت ایشان (علیهم‌السلام) می‌دانند و آنان را واسطه‌ی رساندن برنامه‌ی تربیتی وحیانی به نسل‌های بعد از عصر حضور معرفی می‌کنند و گرفتن برنامه‌ی تکامل دینی از فلاسفه، عرفا، مشایخ صوفیه و ارباب علوم غریبه و مرتاضان را غیر موجّه و خالی از حجت شرعی می‌دانند.

2. در منظومه‌ی فکری «منهاج فردوسیان» به کرامات و مکاشفات ارباب طریقت و اهل دل، به دیده‌ی انکار و تردید نگریسته شده و قسمت عظیمی از آن، غیر واقعی دانسته شده است.

3. در تنظیم «منهاج فردوسیان» فقط اذکاری که در قرآن کریم و روایات معتبر شیعه آمده، مورد قبول قرار گرفته و از ذکرها و دستورالعمل‌هایی که عرفا و ارباب طریقت بر اثر ریاضات و تجربیات به دست آورده‌اند، استفاده نشده است.

4. یکی از دیدگاه‌های اصلی در تدوین «منهاج فردوسیان» این است که هر روایتی قبول نیست و فقط روایاتی که در منابع معتبر حدیثی شیعه آمده و مورد تأیید و اعتماد جمهور فقها قرار گرفته است، مورد قبول است.

5. یکی دیگر از دیدگاه‌های اصلی در نظام فکری «منهاج فردوسیان» این است که رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم)، استاد اعظم تربیت و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام)، جانشینان ایشان در امر تربیت نفوس مستعدّه شمرده می‌شوند و امر تربیت در عصر غیبت را بر دست امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می‌دانند.

6. یکی از دیگر دیدگاه‌های اصلی در منهاج فردوسیان این است که پیوستگی روحی و سرسپردگی طریقتی در نزد هر انسان غیر معصومی به عنوان قطب و مرشد را رد کرده و فقط به ولایت، دلدادگی و سرسپردگی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) سفارش می‌کنند.

7. چون دوازده‌امامی بودن را شرط لازم برای رسیدن به کمال و سعادت می‌دانند، عرفا و شعرا و ارباب طریقت مانند مولوی رومی، عطار نیشابوری، محی الدین عربی و تمام مشاهیر عرفان و ادبیات که غیر دوازده‌امامی بودنشان ثابت است را محروم از درجات عالیه می‌دانند.

8. یکی از دیگر دیدگاه‌های اصلی در منهاج فردوسیان این است که تعالیم قرآن کریم به تنهایی و تعالیم ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) بدون پشتیبانی قرآن را کامل نمی‌دانند بلکه معتقدند باید به ثقلین، تمسک جست و از هر دو منبع قرآن و روایت معتبر برای یافتن راه کمال و سعادت، به صورت همزمان استفاده نمود.

9. یکی دیگر از دیدگاه‌های اصلی در منهاج فردوسیان این است که به دستاوردهای علوم متافیزیک مانند روانشناسی در رساندن انسان به خوشبختی و کمال، اعتماد نمی‌کنند.

10. یکی از دیگر دیدگاه‌های اصلی در منهاج فردوسیان این است که اصل و اساس رسیدن به کمال و سعادت را پس از اصلاح اعتقادات، «عمل» به دستورات وحی می‌دانند و خواندن، نوشتن و دانستن راه کمال را ـ گر چه لازم است ـ ولی کافی در رساندن، نمی‌دانند و پایه‌ی اصلی را همان «عمل کردن» می‌شمارند.

11. یکی از دیگر دیدگاه‌های اساسی در منهاج فردوسیان این است که مقصود از سلوک را کسب رضای خدا و مقصد را درجه‌ی صدم بهشت (فردوس اعلی) در جوار رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) می‌دانند.

12. یکی از دیگر دیدگاه‌ها در منهاج فردوسیان این است که مفاهیمی مانند «فنای فی الله» و «بقای بالله» را چنان که در عرفان نظری مطرح است، قبول ندارند و نهایت کمال بشر را استقامت بر عبودیت حق تعالی می‌دانند.

13. یکی از دیگر دیدگاه‌های اصلی در منهاج فردوسیان این است که رسیدن به خوارق عادات و به دست آوردن قدرت‌های روحی مانند طی الارض، ضمیرخوانی، تصرف در اجسام و مانند اینها را مقصود عبادات نمی‌دانند و به دنبال کسب آن نیستند.

14. یکی از دیدگاه‌های مطرح در منهاج فردوسیان این است که لایق‌ترین فرد برای مدیریت جامعه‌ی اسلامی در عصر غیبت، فقیه جامع الشرایط است. (ولایت فقیه)

15. در بستر تربیتی منهاج فردوسیان معتقدند رسیدن به کمال و سعادت برای کسانی که دیدگاه‌ها و اعمالشان را بر طبق قرآن کریم و روایات معتبر شیعه‌ی اثنی‌عشری تصحیح کنند، از سوی خدای تعالی و رسول اعظم و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) تضمین شده است.
امیدوارم با این مختصر، آشناییِ اجمالی‌ای برایتان از نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان فراهم آمده باشد. البته آشنایی مفصل، موکول به مطالعه‌ی دقیق و عمیق در مجموعه‌ی آثار منهاج فردوسیان است.
خداوند، ما و شما را بر پیمودن راه رضایتش یاری رساناد

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
تا چندی قبل، تأییدیه‌ی برخی علما و مراجع تقلید بر منهاج فردوسیان در پایگاه منهاجیار قرار داشت و خودم بارها به آن مراجعه کرده‌ بودم؛ ولی مدتی است حذف شده است،
1. چرا حذف شده است؟
2. از کجا می‌توانم دوباره به آن دسترسی پیدا کنم؟ برای یکی از دوستانم می‌خواهم.
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: چنان که قبلاً هم نوشتیم، سیاست کلی ما در انتشار «منهاج فردوسیان»، این است که با ارائه‌ی «منطق قوی و مستدل»، مایه‌ی جذب جان‌های آگاه و دل‌های مشتاق به کمال و سعادت باشیم، نه با دستاویزهای حاشیه‌ای یا انحرافی. برخی از دستاویزهای حاشیه‌ای و انحرافی را در گذشته ترک کرده بودیم، مثل یاد کردن از مؤلف منهاج فردوسیان با عناوین و القاب؛ و نوشتیم که این شیوه، یک روش مخفی برای بت‌تراشی بوده و نتیجه‌ی الهی در پی ندارد.
همچنین انتشار دستاوردهای اصحاب منهاج فردوسیان از سیر تکاملی بر طبق این نظام تربیتی را نیز از دستاویزهای حاشیه‌ای برشمردیم و ترک کردیم.
یکی دیگر از این دستاویزهای انحرافی، به رخ کشیدن آمارها بود؛ به این جهت که آمارهای مختلف از استقبال مردم، موجب می‌شود تا دیده‌ی بصیرت مراجعه‌کنندگان تار شده و با این استدلال که «حتماً درست هستند که اینقدر مراجعه‌کننده دارند»، از مسیر درست استدلال، منحرف می‌گردند، ارائه‌ی هر گونه آمار چشمگیر نیز ترک شد تا کسی تحت تأثیر آمار، به منهاج فردوسیان گرایش پیدا نکند.
از دیگر دستاویزها برای اثبات حقانیّت منهاج فردوسیان، استناد به تأییدیه‌ی علما و مراجع معظم تقلید بود. این تأییدیه‌ها نیز حذف گردید تا اعتماد به تأییدیه‌ی علما و مراجع تقلید، جای مطالعه‌ی دقیق و عمیق منطق منهاج فردوسیان را نگیرد.
تکیه کردن بر نظر علما و مراجع معظم تقلید، محقق کنجکاو را از جستجوی بی‌طرفانه باز می‌دارد و قدرت استدلالش به آیات و روایات معتبر را ضعیف می‌سازد و این، همان خطری است که نمی‌خواهیم کسی به آن گرفتار گردد.
پس تأییدیه‌های علما و مراجع معظم تقلید از نظرگاه عموم، حذف شد تا کسانی که جویای حقانیّت منهاج فردوسیان هستند، به این‌طور حواشی مشغول نشوند، بلکه با ذهنی آزاد، مطالب را بسنجند و اگر آن را حقیقت یافتند، قبول کنند.
دلیل دیگر ما برای حذف تأییدیه‌های منهاج فردوسیان این است که «نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان»، مجموعه‌ای از واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) است و تأیید کردن غیرمعصومین بر آن، شاید نوعی توهین به قرآن و عترت شمرده شود. لذا برای دفع احتمال اهانت به ثقلین، از نشر اینگونه تأییدیه‌ها صرف نظر گردید.
علما و مراجع تقلید، می‌آیند و می‌روند، اما آنچه می‌ماند، تعالیم ثقلین است که تا روز قیامت، مسیر مستقیم برای رسیدن به تکامل و خوشبختی را به روی انسان‌ها گشوده است.

جواب 2: این تأییدیه‌ها در صفحات اینترنتی مربوط به همان مرکزی که استفتاء کرده بود،‌ در اینترنت موجود است و می‌توانید با جستجوی پیشرفته، آن را پیدا کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در چند جا دیدم که آیت الله شاه آبادی بزرگ، برای توسعه رزق و روزی فرموده‌اند: من از دو عالم و فقیه شنیدم و عمل کردم و بهره بردم و به همه گفتم و عمل کرده‌اند و بهره برده‌اند.
جمعه شب که نماز را خواندی و شام می‌خوری کمی پیاز در دست بگیر و بگو: اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی النبی القرشی و العن الیهود الخیبری. اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد پیاز را بخور. در عرض یک هفته یک نعمت غیر منتظره به دست می‌آوری.
آیا این ذکر و این عمل، سند شرعی دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چنین عملی با چنین اذکاری در روایات رسیده از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نیامده است ولی عمل کردن به قصد تفأل اشکال ندارد. قصد تفأل این گونه است که ذکر را بگویید و پیاز را بخورید سپس فال نیک بزنید که حتماً نعمت زیادی نصیبتان خواهد شد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا این احادیثی که در زیر می‌آورم، سندیت دارد؟ آیا واقعاً دو تا چوب می‌تواند مانع عذاب قبر بشود؟ لطفاً کاملاً مسئله را برایم باز کنید چون باید جواب سائلش را بدهم. ممنون.
گذاشتن جریدتین زیر بغل میت (و آن دو چوب تر از نخل یا چیز دیگر است) عذاب قبر را برطرف می‌کند.
زراه گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: وقتی انسان می‌میرد چرا «جریدتین» با او دفن می‌کنند؟ حضرت فرمود: برای این که تا زمانی که آن دو چوب، تر باشند، عذاب از میت برداشته می‌شود و حسابرسی از او نمی‌کنند؛ زیرا عذاب قبر و حساب در یک روز و یک ساعت می‌باشد و آن هم از وقتی است که میت را داخل قبر می‌کنند تا موقعی که بستگان از سر قبر او بر می‌گردند. اما بعد از خشک شدن آن دو چوب، دیگر میت را عذاب نمی‌کنند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله به قبرستانی عبور کرد، دید صاحب قبری را عذاب می‌کنند فرمود: دو چوب تر بیاورید، وقتی آوردند یکی را بالای سر میت و دیگری را پائین پای میت دفن کرد.
عرض کردند: یا رسول الله! چرا چنین کردید؟ فرمود: برای این که عذاب او تخفیف پیدا کند و تا وقتی این دو چوب، تر باشد او را عذاب نمی‌کنند.
نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: «جریدتین» که با انسان دفن می‌شوند، هم برای مؤمن نفع دارد و هم برای کافر.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تمام روایاتی که در باره‌ی جریدتین نوشته‌اید، معتبر است. در کتاب کافی شریف، بابی هست با عنوان «بَابُ الْجَرِیدَةِ» که این روایات در آن آمده است.
از آنجایی که این دسته روایات، با آیات بسیار قرآن کریم و روایات فراوان دیگر در تضاد ظاهری است، باید به نحوی توجیه شود که هر دو سو، ملاحظه شده باشد. لذا عرض می‌کنم: حتماً نوع خاصی از عذاب است که با این دو چوب تر، برداشته می‌شود ولی کیفر اعتقادات فاسد و اعمال ناصالح، قطعاً در برزخ و قیامت و جهنم با انسان هست و به این چیزها برداشته نمی‌شود.
پس از سویی لازم است معتقد باشید که دو چوب در کفن گذاشتن، موجب برداشته شدن عذاب [خاص] از مرده می‌شود و از سوی دیگر باید معتقد باشید که اعتقادات و اعمال نادرست، موجب عذاب‌هایی در دنیا و برزخ و آخرت می‌گردد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با نزدیک شدن به نوروز باستانی، برخی پیام‌ها در شبکه‌های اجتماعی رونق گرفته است که باید از نظر سند و مدرک، مورد دقت قرار گیرد. یکی از این پیام‌ها، متن زیر است. لطفاً مدرک و سند این مطلب را روشن بفرمایید. با تشکر
هفت سین قرآنی در سال جدید
هفت سوره قرآن با «سین» شروع می‌شود!
1. اسراء، 2. نور، 3. حدید، 4. حشر، 5. صف،‌ 6. معارج، 7. الاعلی
قبل از سال نو، نام این سوره‌ها را تک تک روی کاغذ نوشته تا بزنید، نام سوره پیدا نباشد و همه را لای قران صفحه‌ای که بسم الله دارد بگذارید.
از روز اول عید تا روز هفت فروردین یکی از کاغذها را بردارید به طوری که نمی‌دانید چه سوره‌ای است و آن سوره را همان روز تا قبل از اذان مغرب با توجه به معانی و حضور قلب بخوانید. می‌توانید از کسی بخواهید بامعنی بخواند و شما گوش دهید بعد از سوره، دعای فرج (اللهم کن لولیک الفرج …) را از ته قلب بخوانید.
بسیار در موفقیت شما در طی سال کمک می‌کند. برکت در کسب و کار و زندگیتان می‌افتد. ازخطرات ایمن و دست دشمن از زندگی شما کوتاه می‌شود. و در سال جدید طعم خوشبختی را می‌چشید. ان شاء الله
خوش به حال آن که روز عید، برایش سوره نور بیافتد.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر چند تلاوت قرآن،‌ در همه‌ی ایام سفارش شده است ولی چنین عملی در توصیه‌های اسلام عزیز و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) نیست و صد در صد اختراعی و ذوقی می‌باشد. عمل به این دستور، اگر به قصد ورود باشد، حرام و بدعت است و اگر بدون قصد ورود باشد، معلوم نیست آثار ادعاشده را در پی داشته باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
یکی از مسائلی که می‌خواستم از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان بدانم، مسئله‌ی حضور در انتخابات است.
1. حضور در انتخابات از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان چگونه است؟
2. آیا انداختن رأی سفید در صندوق، کار ما را در قیامت راحت نمی‌کند که دیگر جواب رأی دادن به فردی که شایسته نبوده را ندهیم؟
3. وقتی بین چند تا از کاندیداها اصلح را نیابیم چه کنیم؟ می‌توانیم قرعه‌کشی کنیم؟
4. اگر در بین کاندیداها اصلح وجود نداشته باشد و حتی صالح هم نباشد، باید بین غیرصالح و غیرصالح‌تر انتخاب کنیم؟
5. اگر به جمع بندی‌نهایی برای انتخاب اصلح نرسیدیم، می‌توانیم از لیست‌های مورد اعتماد و متدیّنینی امثال جامعه‌ی مدرّسین حوزه‌ی علمیّه‌ی قم مقدّس استفاده کنیم؟
6. لطفاً اگر فرمایش خاصی دارید در مورد انتخابات بفرمایید.
با کمال تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
انتخابات از بدعت‌هایی است که بعد از استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در جامعه‌ی اسلامی ایجاد شد. در دو رأی‌گیری اولیه که یکی در سقیفه و دیگری در شورای شش نفره اتفاق افتاد، مصیبت‌هایی به بار آمد که تا ظهور صاحب الامر (ارواحنا فداه) ادامه خواهد داشت و زخمی زده شد که هیچ کسی جز آن بزرگوار نمی‌تواند آن زخم را ترمیم نماید. اللهم عجّل لولیّک الفرج
نظام اسلامی چه در «عصر حضور» و چه در «عصر غیبت» و چه در «عصر ظهور»، مبتنی بر اقبال مردم به رهبر واحد است و در مقابل، اداره‌ی تمام امور جاریه‌ی مملکت، بر عهده‌ی رهبر یا وکلای اوست.
به عبارت روشن‌تر، در حکومت اسلامی، باید مردم به یک نفر (در عصر حضور، معصوم و در عصر غیبت، فقیه جامع الشرایط) اقبال کنند و با او بیعت نمایند و او، باید برای اداره‌ی امور جاریه‌ی مملکت، وکیلی تعیین کند (مثل رئیس جمهور) و آن وکیل، جمعی را برای معاونت خود تعیین کند (مثل هیأت وزرا) و آنان برای خود، زیرمجموعه‌هایی برگزینند (مثل استانداران و فرمانداران) تا اوامر مملکت‌داری رهبر را تا اقصا نقاط مملکت اجرایی کنند.
نیز رهبر غیرمعصوم، باید برای تعیین قانون‌های مناسب و منطبق بر اسلام عزیز، وکیلی تعیین کند (مثل رئیس مجلس شورا) و آن وکیل، جمعی را برای معاونت خود تعیین کند (مثل نمایندگان مجلس) و آنان برای خود، زیرمجموعه‌هایی برگزینند تا نیازهای قانون‌گذاری مملکت به دقت و منطبق بر واقعیت‌ها انجام گیرد.
همچنین رهبر غیرمعصوم باید جمعی از معتمدین خود را که آشنا با فقه شیعه هستند، به سِمت نظارت بر قانون‌های قانون‌گذاران بگمارد (مثل شورای نگهبان) تا قانونی بر خلاف شرع انور وضع نکنند.
همچنین رهبر باید برای حل و فصل اختلافات جامعه بر طبق احکام عالیه‌ی اسلام، وکیلی تعیین کند (مثل رئیس قوّه‌ی قضائیه) و آن وکیل، جمعی را برای معاونت خود تعیین کند (مثل شورای عالی قضایی) و آنان برای خود، زیرمجموعه‌هایی برگزینند تا نیازهای قضایی مملکت مرتفع گردد.
همچنین رهبر باید فرماندهی اصلی سپاه اسلام را بر عهده داشته باشد و باید برای رسیدگی تخصصی به امور دفاع و رصد تحرکات دشمن، وکیل بگیرد (مثل فرمانده سپاه و فرمانده ارتش و فرمانده پلیس) و او باید برای معاونت خود، جمعی را تعیین کند (مثل شورای عالی دفاع) و آنان برای خود، زیرمجموعه‌هایی برگزینند تا نیازهای مملکت به محافظت از اشرار داخلی و خارجی مرتفع گردد.
و جمعی را وکیل کند که خطبه‌ی نماز جمعه بخوانند و جمعی را وکیل کند که امور حسبیه را متکفل باشند و جمعی را وکیل کند که مردم را با احکام اسلام آشنا سازند و جمعی را وکیل کند که پاسخ شبهات را بدهند و جمعی را وکیل کند تا مفسدان اقتصادی را محصور کنند و …
پس در اسلام عزیز، «جمهوری اسلامی» به این معنی که الان در ایران رایج است، وجود ندارد؛ بلکه «حکومت اسلامی» وجود دارد؛ به این معنی که همه‌ی حاکمیت باید در اختیار ولی امر باشد و مردم، فقط باید اطاعت کنند و حق انتخاب ندارند. البته می‌توانند از عملکرد هر کدام از وکلا و کارگزاران حکومت اسلامی در نزد رهبر، شکایت کنند و رهبر، موظف به رسیدگی است. همچنین می‌توانند کارگزاران صالح را به رهبر یا در رده‌های پایین‌تر، به وکلای رهبر، معرفی نمایند تا از آنان در اداره‌ی امور مملکت استفاده نماید.
اما جواب سؤالات شما:
جواب 1: از مقدمه‌ی بالا، معلوم شد که «انتخابات» در منظومه‌ی فکری منهاج فردوسیان، جایگاهی ندارد و فقط خواست معصوم یا ولی فقیه مهم است. البته امروزه که انتخابات، راهی برای یاری ولی فقیه در تعیین وکلای مناسب شمرده می‌شود، لازم است در انتخابات، شرکت کرده و به کسانی که منطبق بر ملاک‌های اعلام شده از سوی رهبر هستند، رأی بدهیم.

جواب 2: در صورتی می‌توانید رأی سفید بیاندازید که نتوانید شخصی منطبق با ملاک‌های ولی فقیه بیابید؛ ولی اگر چنین شخصی را سراغ داشتید و به او رأی ندادید و رأی سفید انداختید، مسؤول و مورد مؤاخذه خواهید بود.

جواب 3: «اصلح» به معنی کسی است که بیشترین ملاک از ملاک‌های اعلام‌شده از سوی ولی فقیه را دارا باشد. وقتی بین کاندیداها، اصلح به وکالت رهبری در قانون‌گذاری را نیابید، باید به کسی که ملاک‌های کمتری را دارد، رأی بدهید و اجازه ندارید از قرعه در این موقع استفاده کنید. ولی در بین کسانی که ملاک‌های مساوی دارند، می‌توانید از قرعه استفاده کنید.

جواب 4: هر گاه بین کاندیداها، کسی که واجد شرایط و ملاک‌های اعلام شده از سوی ولی فقیه است، وجود نداشته باشد، باید رأی سفید بدهید و اجازه ندارید به غیرصالح رأی بدهید و همچنین نمی‌توانید از قرعه استفاده کنید.

جواب 5: چه به جمع‌بندی شخصی برسید و چه نرسید،‌ می‌توانید به لیست‌های مورد اعتماد ولی فقیه،‌ رأی بدهید. ولی باید احراز کنید آن مجموعه‌ای که لیست می‌دهد، مورد تأیید و اعتماد ولی فقیه باشد. در هر حال، رأیتان، باید به افرادی باشد که برایتان محرز شده که می‌توانند وکیل ولی فقیه در مجلس قانون‌گذاری باشند.

جواب 6: در پایان عرض می‌کنم: حضور در صحنه‌هایی مانند انتخابات، کمترین تشکر از خدای تعالی برای اهدای این نظام ارزشی و رهبر فرزانه به ماست و اجتماع قطرات، منجر به سیل عظیمی می‌شود که دشمن را مأیوس و دوستان اسلام در سراسر جهان را شادمان می‌سازد. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در حدیثی از پیامبر (ص) از کتاب جامع الأخبار شعیری به شرح زیر آمده است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص‏): «وَ لَا تَسُبُّوا الْأَمْوَاتَ فَتُؤْذُوا الْأَحْیَاءَ» یعنی به مردگان دشنام ندهید، که با این کار، زندگان را می‌‏آزارید.
1 ـ آیا این حدیث معتبر است؟
2 ـ منظور از زندگان چه کسانی هستند؟
3 ـ فحش دادن به مُرده چه تأثیری بر او دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: اولاً: ثابت نیست که «جامع الاخبار» از شعیری باشد بلکه برایش تا هفت مؤلف برشمرده‌اند و این امر، از ارزش کتاب می‌کاهد.
ثانیاً: مؤلف جامع الاخبار، این حدیث را بدون سند نقل کرده و حدیث مرسل، ضعیف شمرده می‌شود.
ثالثاً: تنها منبعی که قبل از «جامع الاخبار»‌ به ذکر این سخن به عنوان روایت پرداخته، «شهاب الاخبار» اثر قاضی قضاعی از علمای شافعی قرن پنجم است و قبل از آن، در هیچ‌یک از منابع حدیثی معتبر شیعه یافت نشد.
پس در مجموع، این حدیث، از نظر ما معتبر نیست، هر چند مضمونش منافاتی با کلیّات و مسلّمات دینی ندارد؛ بلکه تأییداتی نیز می‌توان برایش آورد.

جواب 2: منظور از زندگان، بازماندگان شخص مرده هستند. این حدیث در پی بیان این نکته است که وقتی به مرده‌ای فحش می‌دهید، ضرری به مرده نمی‌رساند ولی موجب خواهد شد بازماندگانش ناراحت شوند.
ملاصالح مازندرانی، شارح کافی می‌نویسد:
«رواه العامة عنه صلی اللّه علیه و آله قال: «لا تسبوا الاموات فتؤذوا الاحیاء» نهی عن سب المیت المشرک بخصوصه لانه یؤذی قریبه الحی من المؤمنین فی الحال بتألم قلبه اما لغضاضة تلحقه فی حسبه أولا لم یتحذر له من أجله و أذی المؤمن لا یجوز» [شرح الکافی، ملا صالح مازندرانی، جلد 11، صفحه‌ی 399، حدیث النبی صلى الله علیه و آله حین عرضت علیه الخیل ..]
ترجمه: عامه از رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) روایت کرده‌اند که مردگان را فحش ندهید که زندگان را آزار خواهید داد. نهی کرد از فحش دادن به مشرک مرده زیرا موجب اذیت نزدیکان زنده‌اش از مؤمنین می‌شود … و آزردن مؤمن جایز نیست.

جواب 3: فحش دادن به مرده،‌ ضرری به او نمی‌رساند؛ ولی اگر فرزندان و بازماندگانش بشنوند، ناراحت خواهند شد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
نظر شما در مورد محدث کبیر حاج میرزا حسین نوری (عطر الله مرقده) و کتاب سترگ ایشان موسوم به «مستدرک الوسائل» چیست؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اساساً اظهار نظر بنده در مورد اشخاص، منحصر به کسانی است که ادعای «راهبری» داشته و برنامه‌ی تربیتی ارائه داده باشند، و مرحوم محدث نوری (ره)، ادعای ارائه‌ی برنامه‌ی تربیتی نداشته است. پس در مورد شخص ایشان، نظر خاصی ندارم و از شواهد و قراین چنان به دست می‌آید که عالم وارسته و محقق ارزشمندی بوده است. اما در مورد آثار او، بویژه کتاب «مستدرک الوسائل»، همنظر با امام خمینی (ره) هستم.
امام خمینی (ره) در بخشی از کتاب «انوار الهدایه»، که تعلیقات ایشان بر «کفایة‌ الاصول» آخوند خراسانی (ره) است، به مناسبت بحثی در باره‌ی مسأله‌ی تحریف قرآن، از محدث نوری (ره) و تصانیفش با این عبارات یاد می‌کنند:
«کتاب‌های وی علماً و عملاً هیچ فایده‌ای در بر ندارد. زیرا روش وی چنان است که روایات ضعیف را که اصحاب از آنها اعراض و دوری کرده‌اند ارائه می‌دهد، روایاتی که صاحبان عقل و درایت از قدمای اصحاب مانند سه محمد (محدث کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی) از آن منزه‌اند. این وضعیت غالب کتاب‌های روایی او مانند مستدرک است، اما از دیگر آثارش نپرس که مشحون از داستان و حکایات غریب است که بیشتر شبیه هزلیات است تا مسائل جدی. وی با این که مردی صالح و متتبع بود اما اشتیاقی که به جمع‌آوری اخبار ضعیف و غرائب و عجایب و چیزهایی که عقل سلیم و رأی مستقیم باور ندارد داشت، بیش از جمع‌آوری سخنان سودمند بود. شگفت از معاصرین او از مدعیان بیداری است که چگونه از این امر غفلت کردند تا مطلبی پیش آمد که آسمان‌ها برای آن گریان شدند و نزدیک بود که زمین پراکنده گردد. (اشاره به تألیف کتاب «فصل الخطاب در تحریف کتاب رب الارباب» که در آن، تلاش می‌کند تا اثبات نماید که قرآن، تحریف شده است)
خداوند، عاقبت ما و شما را ختم به خیر نموده و ما را در راه احیای اسلام ناب و خالص، توفیق دهاد. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام خدمت حاج فردوسی و دوستداران آن
سوال بنده این است نهایت دیدگاه منهاجیون چیست؟ یعنی اگر جامعه‌ای این نیاز را در خود کشف و به سمت آن حرکت کرد در نهایت یک جامعه منهاجی کجا قرار می‌گیرد؟ نهایت دیدگاه منهاجیون و دیدگاه یک جامعه منهاجی در این دنیا چگونه است؟ یعنی یک منهاجی به دنبال تشکیل یک ارتش و نظام قوی برای حضرت امام عصر نیست؟ منظور بنده هدف جمعی از کل این مسیر است.
و سوال دیگر اینکه گفته شده در طریق منهاج داوری لازم نیست و قضاوت نباید باشد خب در این جامعه چگونه بین دو نفر و مشکلات، تصمیم درست اتخاذ می‌شود در حالی که قاضی وجود ندارد؟ بنده از یکی از اصحاب منهاجی سوال کردم و این چنین شنیدم که یک منهاجی نباید قاضی شود یا داوری کند.
اگر در پرسش سوالات مشکلی بود حاج فردوسی عزیز تصحیح بفرمایند با تشکر از وقت جنابعالی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب سؤال اول: هدف از زندگی دنیوی در نزد منهاجی، داشتن زندگی آزاد از فشارهای درونی و برونی بر مسیر طاعت حق تعالی است. اما از بعد جمعی و در مسیر ظهور، باید توجه داشته باشید که لشکر را فرمانده انتخاب می‌کند. بر ما این است که خودمان را به صورت فردی، با تهذیب نفس و اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال، آماده کنیم؛ ولی انتخاب شدن در لشکر آن حضرت، بسته به نظر آن جناب است و ما نمی‌توانیم پیشاپیش، تصمیم بگیریم.

جواب سؤال دوم: بله آن منهاجی درست گفته است، منهاجی شغل قضاوت بر نمی‌گزیند چون در روایات ما، از قاضی شدن نهی شده است. ولی اگر روزگاری جامعه، همگی منهاجی شدند، نیازی به قضاوت نخواهد بود و اگر نیاز باشد، از باب اضطرار، گروهی باید به این کار، مشغول گردند.
البته توجه داشته باشید که سراسر جامعه، فقط در زمان ظهور، منهاجی خواهد بود و قبل از آن، احتمالش در حد محال است. و قضاوت در عصر ظهور، با قضاوت در عصر غیبت، فرق اساسی دارد و احتمالش هست که اصلاً کراهتش برداشته شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

سلام علیکم حاج فردوسی
وقت شما بخیر
نظر شما در رابطه با ازدواج موقت چیست؟ اکنون که مورد مناسب و هم کفو خود پیدا نمی‌کنیم، صلاح هست با خانواده صحبت کنیم و مساله ازدواج موقت را مطرح نمائیم؟ البته بصورت رسمی و ثبت دفتری. اگر موافق هستید در خانواده زمینه‌سازی و مطرح کنیم. منتهی نمی‌دانم بعدش دیگر کسی به بنده دختر می‌دهد یا نه و حرف و حدیث برخی مردم هم که دیگر جای خود دارد.
ولی به هرحال حکم، حکم اسلام است، و کسی که قدرت درک، فهم و پذیرشش را ندارد مشکل از خود اوست. بنده و جوان‌های امثال بنده که نباید تاوانش را پس بدهیم.
در جامعه‌ای که دستگاه‌ها و متولیان فرهنگی آن اگر در خواب غفلت نباشند حداقل می‌توان ادعا کرد در حال چرت زدن هستند چه کسی به دغدغه‌ها و تأکیدات رهبری معظم انقلاب در زمینه‌ی اهمیت مقوله‌ی فرهنگ و سبک زندگی اسلامی توجه می‌کند؟
مگر ازدواج موقت جزو سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیست؟ مگر سبک زندگی اسلامی بر این نیست که اگر کسی شرایط ازدواج دائم را ندارد با ازدواج موقت آرامشی که مد نظر شرع انور است را برای خودش تأمین کند؟
تا چه زمانی و به چه دلیل به خاطر جهالت و کج‌فهمی عده‌ای عوام باید از این مسأله کوتاه بیائیم؟
فرهنگ کشور ما سال‌هاست دچار نفوذ دشمنان شده و به عبارتی در حد اعلای استحاله‌ی فرهنگی در سطح بالایی از جامعه هستیم. ازدواج سفیدی که امروزه در بدنه‌ای از جامعه و جوانان وجود دارد که از هر پلشت و سیاهی، سیاه‌تر است ثمره‌ی کدام فرهنگ است؟ مربیان اسلامی و علمای اعلام چرا به داد جوانان متدینی که بنای زندگی پاک و سالم و بر طبق موازین اسلامی دارند نمی‌رسند؟
حال که این میدان از حمایت‌های دولتی و روحی و روانی افراد تأثیرگذار در جامعه خالی است، چه اشکالی دارد حداقل خودمان فکری به حال خودمان کنیم و در خانواده، با نرمی و کلام متقن، آنها را قانع کنیم و دامانمان را از این زنگار و تفکرات واهی غرب‌زده حفظ کنیم؟!
خداوند بر توفیقات شما بیافزاید.
التماس دعا

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اصل ازدواج موقت، شرعی است و هیچ شکی از ناحیه‌ی شیعه‌ی اثنی‌عشریه در مشروعیت آن وجود ندارد؛ هر چند اصحاب سقیفه، به پیروی از امامشان، این نحوه ازدواج را ازدواج نمی‌شمارند.
به هر حال پیش‌بینی می‌شود با توجه به بالارفتن سن ازدواج و گرانی کمرشکن و شیشه‌ای شدن دیوارهای حیا، چاره‌ای جز ترویج ازدواج موقت نیست. البته نهادهای رسمی مانند رادیو و تلویزیون، به خاطر ترس از فشار اصحاب سقیفه، نمی‌توانند مروّج و مبلّغ آن باشند ولی نهاد محترم روحانیت شیعه، می‌تواند در فرهنگ‌سازی ازدواج موقت و نجات جامعه از شهوت متراکم، قدم بزرگی بردارد.
زمانی در این کشور، حجامت کردن جرم بود، یعنی قانون منع حجامت در مجلس شورای ملی به تصویب رسیده بود؛ اما با تلاش گسترده‌ی جمعی از اطبّای سنتی، آن قانون پوسیده، ملغی گردید و موجی از پزشکان کلاسیک به صف حمایت از اعجوبه‌ی حجامت پیوستند و جامعه، پس از ده‌ها سال کثیفی خون، نفس راحتی کشید.
برای ازدواج موقت نیز چنین حرکت جهادی‌ای لازم است و جمعی خط‌شکن و کرّار غیر فرّار می‌طلبد. اگر تألیف کتاب‌های منهاجی و تحکیم پایه‌های علمی این نظام تربیتی نبود، خودم بیرق بر می‌داشتم و یک‌تنه به ترویج این سنت ناب اسلامی می‌پرداختم؛ ولی چه کنم که تدوین و تکمیل منهاج فردوسیان، دست و پای مرا بسته است.
در هر حال، شما می‌توانید اصل ازدواج موقت و ناچاری خودتان از انتخاب این گزینه را برای خانواده توضیح دهید و اگر مورد مناسبی سراغ دارید،‌ با هماهنگی آنان و به صورت رسمی، اقدام کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به اینکه یکی از مواردی که نسبت به آن پرهیز باید نمود نخوردن غذاهای شبهه‌ناک، مخلوط به حرام و خمس نداده می‌باشد، که خوردن چنین غذاهایی اثر سوء معنوی برای انسان دارد؛ در این خصوص چند سؤال به شرح زیر خدمتتان دارم، که خواستار راهنمایی در این زمینه هستم و نظر احتیاط در این موارد چیست؟
1 ـ بعضاً در برخی مکان‌ها مثلاً در مسجد یا حرم، بعضی افراد به انسان خوراکی تعارف می‌کنند که ما چون فرد را نمی‌شناسیم و فقط یک ظاهری از او را می‌بینیم و هیچ شناختی به وی نداریم، نمی‌دانیم در این خصوص چه کنیم، آیا می‌شود این خوراکی‌های تعارفی را میل نمود؟ نظر احتیاط در رساله‌ی منهاج فردوسیان در این زمینه چیست؟
2 ـ گاهی در مجلسی یا هیئتی که فقط ظاهراً مذهبی‌نماست اما باطنی ندارد، سفره‌ی غذایی پهن می‌شود و مجبور می‌شویم سر این سفره بنشینیم؛ در این زمینه تکلیف چیست آیا می‌توان آن غذا را میل نمود؟ نظر احتیاط در این خصوص چیست؟
3 ـ برخی افراد به ما خوراکی تعارف می‌کنند و ما کاملاً آن فرد را می‌شناسیم که اهل خمس نیست حتی بعضاً مشروب هم می‌خورد، اینجا تکلیف چه می‌شود؟
4 ـ گاهی به منزل اقوام یا دوستانی مهمانی دعوت هستیم و می‌دانیم این فرد اهل نماز نیست، یا اهل خمس نیست، و یا اینکه اهل گناه بوده و مشروب‌خور است و در این مهمانی، پذیرایی وجود دارد، در این خصوص چه کنیم؟
5 ـ بعضی افراد مذهبی هستند ولی اهل خمس دادن نیستند این گروه اگر غذایی تعارف کرد یا رفتیم منزلشان چه کنیم؟
6 ـ بعضی جاها این خوراکی‌ها انواع خیرات برای اموات تلقی می‌شود و مشخص نیست منبع خرید این خیرات از چه راهی تهیه شده اینجا تکلیف چه می‌شود؟
7 ـ بعضی جاها از منبع مالی یک سازمان دولتی یا بیت المال، خوراکی تهیه و مثلاً در ایستگاه صلواتی به مناسبت‌های ملی یا مذهبی توزیع می‌گردد، این مورد چه تکلیفی داریم؟
8 ـ نوع دیگر از این خوراکی‌ها، نذری نامیده شده است و گاهی همسایه مثلاً برای ما می‌آورد و ما می‌دانیم این همسایه اهل خمس و نماز نیست و یا اینکه برعکس، نمی‌دانیم این فرد مالش چگونه است در این جا چه کنیم؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
با بررسی‌های مفصلی که در روایات شریف از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) انجام داده‌‌ایم، به این جمع‌بندی رسیدیم که خوردن مالی که معلوم نیست حرام باشد، اشکالی ندارد و اثر بدی در رسیدن به کمال و سعادت بر جای نمی‌گذارد.
به عبارت ساده، هر مالی که می‌دانید حرام است، خوردنش حرام است مثل مالی که می‌دانید از پول دزدی یا خمس‌نداده یا از مواد حرام مانند گوشت مردار و شراب تهیه شده است و هر مالی که یقین به حرام بودنش ندارید،‌ خوردنش بدون اشکال است. البته صوفیه اصرار فراوانی دارند که چیزی با عنوان «اثر وضعی» اثبات کنند ولی روایات شریفه که در حد تواتر معنوی است، از قبول چنین چیزی ابا دارد. بررسی کامل در مورد «اثر وضعی» در نسخه‌ی دوم کتاب «مفاهیم راهبردی در منهاج فردوسیان» آمده است.
همچنین باید مواظب باشید از سوء ظن به مسلمانان بپرهیزید که از نیرنگ‌های خوش‌ظاهر شیطان است و گاهی اوقات، به نام معنویت و احتیاط، انسان را دچار ضداحتیاط می‌کند و به گناه قطعی بدگمانی دچار می‌سازد.
پس جواب تمام سؤالات بالا، این است که استفاده از اینگونه خوراکی‌ها که یقین به حرام بودنش ندارید، هیچ اشکال شرعی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
حاج فردوسی این متن که می‌نویسم با دل پر و بغض پر و سرریز می‌نویسم. بنده پدرم سال‌هاست که به یکی از کشورهای عربی می‌رود و عرب‌های آنجا پول خوبی به عنوان هدیه بهش می‌دهند. مطمئن هستم حدود دویست میلیون به بالا در بانک سپرده دارد. حالا مایحتاجی که به مادرم می‌دهد حدود ماهی سیصد هزار تومان در این چند سال است. حدود پنج سال پیش حدود صد هزار تومان می‌داد آن هم برای چهار نفر که دو نفر از آن مدرسه رو و دانشگاه رو هستند. خلاصه وقتی مادرم بهش می‌گوید این مایحتاج برایم کم است، پدرم در جواب با عصبانیت بهش می‌گوید مردم هم مثل شما هستند. خلاصه حدود بیست و پنج ساله که اینجور به مادرم مایحتاج می‌دهد و مادرم از این کار پدرم باور می‌کنی اعصابش بهم ریخته حتی تا پنج ماه پیش براش چند تا النگو خریده اونم چند تا النگو قبلش داشته و فروخته و مقداری پول بهش داد و النگوی جدیدی خرید و من که حدود بیست و چهار سال سن دارم و تشنه ازدواج هستم باور کن نه پول خونه دارم و پول ندارم که باهاش خونه بسازم و ازدواج کنم ضمناً پدرم خیلی آدم قوم و خویش دوست است. من نمیگم این کار قوم و خویش دوستیش بد است. خلاصه این قدر به آن‌ها وابسته است و برایشان از خارج موبایل می‌خره پول بهشون میده هر بار که میاد خلاصه اینقدر که ما فرزندانش غم‌سوزش هستیم قوم و خویش غم‌سوز آن نیست. خلاصه هر بار که میاد با اون میره تفریح بیشتر با آنهاست و دل خوشی از این کارش نه مادرم داره نه ما؛ ولی باور کنید ما باز هم دوستش داریم. خلاصه به ما که فرزندش هستیم می‌گویم یه مقدار پول بده که ما یه کار راه بندازیم و آقای خودمان باشیم تو زندگی پول که نمیده هیچی، هزار سر کوفت دیگه هم میزنه و میگه نگاه بچه‌های دیگه نگاه کن خودشون برای خودشون مغازه زدن وقتی ما بهش می‌گویم پدر عزیز این‌ها پشتوانه مالیشون گرمه، یکی بهشون سرمایه داده و مغازه زدند خلاصه خیلی بی‌منطق است و مثلا چند وقت پیش مادرم ماهی‌تابه از دستش افتاد و دسته‌اش شکست، شروع کرد به بد و بیراه گفتن به مادرم که شما هیچی نیستی و ذلیل هستی و بدون من میمیری. سؤال من اینجاست که ما چه گناهی کردیم که اینجور اجیر شدیم؟! پدری که برای ما که دلسوزش هستیم و هیچ بی‌احترامی به او نمی‌کنیم و همه‌اش صبر می‌کنیم اینجور رفتار میکنه و اینجور ما رو در تنگنا قرار میده و احترام خاصی برای قوم و خویشش میذاره که فقط دور هم می‌نشینند و ریشخند بهش می‌کنند و احترام به او نمی‌گذارند و پدرم فکر میکنه بهتر از این‌ها هیچ کس نیست.
خلاصه کلام اصلا ما پول نمی‌خواهیم چر ا اخلاقش در از خونه خیلی خوبه حتی بعضی از دوستانم بهم میگند خوش به حالت اینجور پدری داری و من هیچی نمی‌گم و سکوت می‌کنم و صبر و داخل خانه این اخلاق بد دارد، چرا؟
حاج فردوسی شرمنده خیلی درد دل است و بیشتر دیگه نمی‌توانم بگم. حاج فردوسی یک جواب خوبی بهم بده که براش بگم این رسم زندگی نیست. خواهش می‌کنم خصوصی بفرست و سریع
متشکر و ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از وسیله‌های مهم برای امتحان جویندگان کمال و سعادت، مراعات حقوق پدر و مادر است. این که پدرتان اقوام و خویشانش را بر شما که فرزندانش هستند، یا بر همسرش ترجیح می‌دهد، از لحاظ شرعی، نادرست است اما کار نادرست پدر، دلیل بر بی‌احترامی نسبت به او نمی‌شود.
پس همواره احترام پدر را حفظ کنید و هدایتش را از خدای تعالی بخواهید. موارد مشابه بسیاری سراغ دارم که پدر دارای تمکّن مالی است و فرزندانش نیازمند اولیّات زندگی هستند ولی از دادن نفقه و رسیدگی به حال آنان دریغ می‌نماید. چنین پدرانی در روز قیامت، حسابی سخت و عذابی دردناک خواهند داشت.
شکایت از رفتارهای غیرشرعی پدرتان را فقط به درگاه خدای شاهد و منتقم ببرید و آبروی پدر را در نزد خویشان و آشنایان حفظ نمایید. همچنین از نفرین پدر و آرزوی مرگ برای او، بپرهیزید که اثرات مخرّبی بر رسیدنتان به کمال و سعادت بر جای خواهد گذاشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با عرض ادب و خسته نباشید و تبریک به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی در روز 22 بهمن
1 ـ آیا حضور خواهران گرامی در 22 بهمن الزامی است؟
2 ـ آیا در صورت حضور آنان به طوری که صدای شعار آنان به گوش برسد، می‌توانیم نرویم؟
3 ـ شرکت در چنین مراسماتی چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟
با تشکر

************

باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: اگر حضور بانوان، همراه با حفظ حجاب و شؤونات اسلامی و خالی از مفسده باشد و از سوی دیگر، موجب ارعاب دشمنان اسلام باشد، با نیت الهی، مستحب خواهد بود.

جواب 2: اگر شنیدن شعار بانوان، مایه‌ی مفسده برایتان می‌شود،‌ در جایی قرار بگیرید که صدایشان را نشنوید و اگر امکان ندارد، نباید در چنان راهپیمایی‌ای شرکت کنید.

جواب 3: اگر مایه‌ی عصبانی کردن کافران باشد، به تصریح قرآن کریم، مستحب خواهد بود، آنجا که می‌فرماید:
«وَ لاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ * وَ لاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاَ کَبِیرَةً وَ لاَ یَقْطَعُونَ وَادِیًا إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» [سوره‌ی توبه، آیات 120 و 121]
ترجمه: و در هیچ مکانی که کافران را به خشم می‏‌آورد قدم نمی‏‌گذارند و از دشمنی غنیمتی به دست نمی‏‌آورند مگر اینکه به سبب آن، عمل صالحی برای آنان [در کارنامه‌‏شان] نوشته می‌‏شود زیرا خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‏‌کند. و هیچ مال کوچک و بزرگی را انفاق نمی‏‌کنند و هیچ وادی‌ای را نمی‏‌پیمایند مگر اینکه به حساب آنان نوشته می‏‌شود تا خدا آنان را به بهتر از آنچه می‏‌کردند پاداش دهد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم با عرض ادب وخسته نباشید جناب حاج فردوسی
1 ـ آیا گوش دادن شعر مکروه است؟
2 ـ به طور کلی مصداق شعر چیست؟ یک مصراع هم می‌تواند شعر باشد؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: گوش دادن به شعر، به خودی خود مکروه نیست، بلکه تابع محتوای شعر است. اگر شعر، حکمت باشد، اشکال ندارد ولی اگر مطالب مستهجن و باطل باشد، مکروه یا حرام خواهد بود.

جواب 2: آنچه عرفاً مصداق شعر محسوب می‌شود، حد اقلش یک بیت است و یک مصراع، مصداق شعر شمرده نمی‌شود. همچنین «شعر نو» و «شعر سپید» که ابتذال و افتضاح شعر کلاسیک محسوب می‌شود، در عرف «شعر» نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

در منهاجیار دو مطلب منتشر شده است که ظاهراً در تضاد با هم قرار دارند.
مطلبی با عنوان «ترویج تشیع نانوشته» در تضاد با مطلبی با عنوان «تبرک و بوسیدن» قرار گرفته است.
در آن مطلب، سؤال‌کننده، بوسیدن ضریح را که از آیین‌های تشیع نانوشته است مثال زده است و شما در پاسخ نوشته‌اید که: پس به روشنی می‌توان نتیجه گرفت که عمل به آئین‌ها (همان تشیع نانوشته)، توسط اصحاب منهاج فردوسیان، ترویج و تأیید آن است و موجب دچار شدن به لعنت خداوندگار می‌شود.
ولی در مطلب دوم با اینکه سؤال‌کننده، همان مثال را آورده است شما نوشته‌اید که: بوسیدن ضریح، حدیث ندارد ولی از آنجا که بوسیدن در عرف جامعه، نوعی ابراز علاقه و ارادت محسوب می‌شود، بدون قصد ورود، اشکال ندارد.
مطلب دیگری که ممکن است از این مطالب نتیجه شود این است که می‌شود بسیاری از آیین‌ها مانند شهادت ثالثه، عَلَم‌گردانی، زنجیرزنی و حتی قمه‌زنی، پوشیدن مشکی در عزا و بسیاری از موارد دیگر را تحت عنوان «نوعی ابراز علاقه و ارادت عرف» مجاز دانست.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تضادی که توهم شده است، اینگونه حل می‌شود که در جواب اول، طرف سخن، اصحاب منهاج فردوسیان هستند که اعمالشان مانند گفتارشان، در نزد غیر منهاجی‌ها سند محسوب می‌شود. اینان بار سنگین مسؤولیت هدایت رفتاری جامعه را نیز بر عهده دارند. اما در جواب دوم، طرف سخن، عوام غیر منهاجی هستند. اینان اگر این ابراز علاقه‌ها را به قصد ورود انجام ندهند، اشکالی بر آنان وارد نیست. عدم قصد ورود به این معنی است که این عمل را جزء دین اسلام و تشیع اثنی‌عشریه نشمارند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و ادب
حضرت علامه حسن زاده آملی (روحی فداه) می‌فرمایند: «در حدود بیست و پنج سال قبل، در فرخنده روزی، به محضر مبارک عَلَمَ عِلْم و طَوْدِ تحقیق، حِبْرِ فاخر و بحر زاخر، آیت حق، استاد بزرگوار جناب حاج شیخ محمد تقی آملی ـ کساه الله جلابیت رضوانه ـ تشرف حاصل کرده بودم. در آن اوان، در لیلة القدر تحقیق می‌نمودم، و به نوشتن رساله‌ای در لیلة القدر اشتغال داشتم، و مطالبی بسیار در این موضوع جمع‌آوری کرده بودم. به همین مناسبت، از لیلة القدر سخن به میان آوردم و نظر شریفش را در میان آن استفسار نمودم. از جمله اشاراتی که برایم بشارت بوده است مبذول داشتند اینکه فرمودند: به بیان امام صادق (علیه السلام) که جده‌اش صدیقه طاهر ـ سلام الله علیها ـ را لیلة القدر خوانده است و لیلة القدر را به آن جناب تفسیر فرموده است، دقت و تدبر نمایید.
پس از آن برای تحصیل حدیث فحص بسیار کرده‌ایم تا به ادراک آن در تفسیر شریف فرات کوفی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ که حامل اسرار ولایت است توفیق یافته‌ایم و صورت آن این است:
فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبید معنعنا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: انا انزلناه فی لیلة القدر، اللیلة فاطمة و القدر الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر، و انما سمیت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها، او معرفتها الشک من ابی القاسم. قوله و ما ادراک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر یعنی خیر من الف مومن و هی اُم المومنین. تنزل الملائکة و الروح فیها، و الملائکة المومنون الذی یملکون علم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و الروح القدس هی فاطمة. باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر یعنی حتی یخرج القائم.
در حدیث شریف، حضرت امام صادق (علیه السلام) جده‌اش، حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا، را لیلة القدر معرفی فرمود. چرا حضرت صدیقه ـ سلام الله علیها ـ لیلة القدر نباشد، و حال آنکه یازده قرآن ناطق در این لیله نازل شده است؟ حدیث یاد شده خیلی بلند و متضمن مباحثی عرشی است …
انسان به فعلیت رسیده قرآن ناطق است؛ و امام صادق (علیه السلام) فرمود: من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر. مبانی عقلی و نقلی داریم که منازل سیر حُبی وجود، در قوس نزول، معبر به لیل و لیالی است؛ چنانکه در معارج ظهور صعودی، به یوم و ایام بعضی از لیالی لیالی قدرند، و بعضی از ایام ایام الله. از این اشارت در «انا انزلناه فی لیلة القدر» و در حدیث مذکور و نظائر آنها تدبر بفرما اقرا و ارق».
این فاطمه (علیها السلام) که لیلة القدر یازده کلام الله ناطق است، که امام صادق فرمود: کسی حق معرفت به آن حضرت پیدا کند، یعنی به درستی او را بشناسد، لیلة القدر را ادراک کرده است. چه مرد و چه زن باید خودش را تزکیه نماید و حلقه بندگی در گوش کند. فیض حق وقف خاص کسی نیست؛ به قول شیرین حکیم ابوالقاسم فردوسی:

فریدون فرخ فرشته نبود * به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی * تو داد و دهش کن فریدون تویی

منبع: رساله انسان و قرآن، شرح دفتر دل
تقاضا دارم حدیثی که حضرت علامه به آن استناد کرده‌اند را از منهج خودتان بررسی بفرمایید.
با سپاس

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
روز 22 ماه مبارک رمضان 1432 بود. هنگام افطار، شبکه قرآن را مشاهده می‌کردم که یک روحانی شناخته شده صحبت می‌کرد. حدیثی با این مضمون را خواند که لیلة القدر فاطمة. با تتبعی که انجام دادم چنین عبارتی را در روایات نیافتم بله روایتی بدین شکل در تفسیر فرات کوفی آمده است. فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏ أَنَّهُ قَالَ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا الشَّکُّ [مِنْ أَبِی الْقَاسِمِ‏] وَ قَوْلُهُ‏ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یَعْنِی خَیْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِیَ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ‏ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ ص‏ وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِیَ فَاطِمَةُ ع‏ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ یَعْنِی حَتَّی یَخْرُجَ الْقَائِمُ (علیه السلام) [تفسیر فرات کوفی ص 581 و 582]
این حدیث دارای اشکالات متعددی می‌باشد.
1 ـ مهم‌ترین اشکال این روایت ضعف راویان آن می‌باشد. اگر قدری به کتب رجال نگاه بیاندازید می‌بینید که فرات و محمد بن القاسم بن عبید، دارای هیچ ترجمه ای نیستند. و هیچ کس آنها را تایید نکرده است.
2 ـ علاوه بر ضعف روایان، این روایت مرسله است. اینکه در روایت می‌گوید معنعناً هیچ فایده و ارزشی ندارد و بیشتر باعث شک و تردید می‌شود. به هر حال روایت مرسله است و ضعیف.
3 ـ مفاهیم این روایت با روایات مسلم و قطعی دیگر منافات دارد. مثل تفسیر الف شهر به الف مومن، تفسیر الروح به فاطمة و تفسیر مطلع الفجر به خروج قائم.
4 ـ مهم ترین نکته در این بحث، اعتقاد به مضامین یک روایت ضعیف است. من نمی‌دانم چه داعیه و انگیزه ای وجود دارد که مطالب سست و بی پایه را منشا معتقدات خود قرار دهیم. به نظر بنده اعتقادات یک مومن بایستی بر پایه های محکم استوار باشد و بسیار بسیار متاسف و ناخرسندم که استاد درس خارج فقه و اصول از روایات موهوم و شاید موضوع برای ترویج معارف اهل بیت استفاده می‌کند و هیچ چیزی به انداره ترویج و تبلیغ بد دین به معارف ناب و خالص اهل البیت لطمه نمی‌زند.
بر اساس همین احادیث ضعیف است که شهادت رابعه را اختراع کردند:
«بدان که از منازل سیر حبی در قوس نزولی به لیل و لیالی تعبیر می‌شود و در قوس صعودی به یوم و ایام تعبیر می‌گردد. پس عصمه الله الکبری حضرت فاطمه همانگونه که لیله القدر است همچنین یوم الله نیز می‌باشد. و انسان کامل در عصر محمدی، وعاء حقایق قرآن است. اگر خواهی چنین بگو: انسان کامل قرآن ناطق است. پس یازده قرآن ناطق از این شب مبارکه ای که شب قدر است و مادر امامان است، نازل شده است.
یکی از عزیزانم که آزادمردی است و در عرفان عملی دارای حظی وافر است و به القائات سبوحی نایل است و به گفتن این فصل اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمه الله الکبری در فصول اذان و اقامه نماز عامل، در اثنای فصول اقامه نماز مغرب شب یک شنبه دهم ربیع الاول شنبه 1419 هجری قمری، برابر با 14/4/1377 هجری شمسی، خواست که فصل مذکور را اداء کند از نهاد دیوار مقابلش می‌شنود که کسی می‌گوید: اشهد ان فاطمة الزهراء حجة الله علی الحجج».

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است