درست هست که انسان مختاره و میتواند بین خیر و شر چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی انتخاب کنه . ولی به شرطی که توفیق الهی هم باشه. بنابراین شرط انتخاب خوب توفیق الهی هست. پس اختیار انسان کامل نیست. همه دوس دارن پولدار بشن یا به بهشت برن یا سعادت دنیا و آخرت نصیبشون بشه ولی فقط عده ای که خدا توفیق بده میتونن از این نعمت ها بهرمند بشن. اگر انسان موفقیت مادی یا معنوی خودشو به قدرت انتخاب خودش و تلاش خودش نسبت بده، بنظر من یه نوع کفر هست. چون اول خدا به اون توفیق شناخت و قدرت انتخاب و تلاش در آن میسر را اعطا کرده. وگرنه انسان که از خودش چیزی نداره که بیاد انتخاب صحیح کنه. بنابراین انسان در هر موفقیت مادی یا معنوی باید خدا رو شکر کنه که به او ۱. توفیق شناخت راه صحیح و ۲. توفیق انتخاب خوب و ۳. توفیق تلاش در مسیر انتخاب درست داده و تا اینکه به موفقیت رسیده در نهایت ۴. بابت کسب موفقیت و رسیدن به هدف شاکر باشه.
نظر حاج فردوسی در این رابطه چیه؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
بحث جبر و اختیار، از مشکلترین بحثهای اعتقادی است به حدّی که در روایت آمده است دریایی عمیق است و نباید در اطراف آن گفتگو کرد که در بسیاری از موارد، موجب غرق شدن و افتادن به وادی سرگردانی میشود. آیات زیادی جبر را تأیید میکند و آیات زیادی اختیار را میرساند و چند آیه و روایت هم هست که سعی کرده هر دو را برساند یا راهی سوم از میان جبر و اختیار باز گشاید.
من برای حل مسألهی جبر و اختیار برای خودم در تمام مسائل و مشکلات اعتقادی و عملی، راهکار خاصی دارم که با شما به اشتراک میگذارم، شاید برایتان مفید باشد و چراغ راهتان گردد. ان شاء الله
از آنجا که مقصد اصلی من، رسیدن به فردوس اعلاست، همه چیز باید به نحوی چیده شود که منتج به فردوس باشد. به عبارت ساده، هر دیدگاه و عملی باید به نحوی باشد که مرا بدون دغدغه به فردوس اعلی برساند. برای من رسیدن به فردوس اعلی، «به هر قیمت» است. یعنی باید به هر قیمتی که شده خودم را به فردوس اعلی برسانم؛ به هر قیمتی یعنی به هر قیمتی. اگر رسیدن به فردوس اعلی نیاز به تلاش ذهنی دارد، باید تلاش ذهنی کنم. اگر نیاز به تلاش بدنی دارد، باید تلاش بدنی کنم. اگر نیاز به مدیریت زمان دارد، باید زمانم را به درستی مدیریت کنم. اگر نیاز به مدیریت مالی دارد، باید دخل و خرجم را چنان که خواستهاند، مدیریت نمایم. بالاخره به هر قیمتی که شده، باید به این نتیجه برسم و نمیتوانم به هیچ بهانهای از رسیدن به این مقصد بلند، چشمپوشی کنم. بنا بر این اصل اساسی و مبنای بنیادین، از نظر من، هر مسأله و مشکلی در اعتقادات و اعمال باید به نحوی مدیریت شود که رسیدن به فردوس اعلی را تضمین نماید. در مسألهی جبر و اختیار نیز با چنین پیشفرضی وارد شده و بررسی کردم. بر اساس اصل «رسیدن به هر قیمتی»، بحث «جبر و اختیار» را میتوان از دو منظر نگریست:
منظر اول: تلاش
هر گاه از منظر «تلاش» به قضیهی جبر و اختیار نگاه کنیم، دو سوی قضیه چنین میشود:
سوی اول: در عرصهی تلاش کردن، دیدگاه «جبر» را بگیرم به این معنی که خود را رها سازم و هیچ تلاش و تقلایی نکنم؛ با این توجیه و بر اساس این دیدگاه که هر آنچه از قبل نوشته شده، خواهد شد. به قول شاعر:
آنچه دلم خواست، نه آن میشود
آنچه خدا خواست، همان میشود
یا شاعر دیگر گفته است:
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشودند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
اگر این دیدگاه را بگیرم و تلاش را رها کنم، سپس در روز قیامت که پردهها کنار رفته و حقایق امور روشن میشود، معلوم گردد که «جبر» درست نبوده، چه کاری برای جبران آنچه با تلاشم میتوانستم به دست بیاورم و نیاوردم، میتوانم انجام دهم؟! اگر آیات و روایاتی که جبر را تأیید میکرد بیاورم، سپس معلوم شود توجیهی داشته که از چشم من دور مانده است، چه جوابی برای محضر رب العزه خواهم داشت؟! اگر بگویند جبر در قرآن و روایات، به معنی رها کردن امور به تقدیر نبوده و نباید چنین برداشتی میداشتی و اشتباه برداشت کردی، آیا راهی برای جبران اینهمه خسارت خواهم داشت؟ وقتی از قبر برانگیخته شوم و به نزد ترازوی اعمال بروم و سبک بودن کفّهی اعمال صالحم را به قضا و قدر الهی منسوب سازم، آیا از من قبول خواهد شد؟!
اگر حتی یک درصد احتمال بدهم که توجیهات و بهانههایم برای رها کردن تلاش با تکیه بر دیدگاه «جبر»، قبول نخواهد شد، نباید این دیدگاه را برگزینم و نباید با تکیه بر این دیدگاه، تلاش برای به دست آوردن کمال و سعادت را رها کرده و به تقدیر و آنچه خدا بخواهد واگذارم. این نحوه برخورد با جبر و اختیار، بر خلاف اصل مسلّم و غیرقابل مذاکرهی رسیدن به فردوس اعلی به هر قیمتی است.
سوی دوم: «اختیار» را بگیرم و تا جایی که به فکرم میرسد و از دستم میآید، تلاش کنم؛ با این توجیه که خدای تعالی برای تلاش من مزد میدهد و چیزی از قبل نوشته نشده است و هر چه خودم بنویسم، همان مبنای پاداش اخروی خواهد بود. به قول قرآن کریم: «وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى» [سورهی نجم، آیات 39 تا 41] ترجمه: و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجهی] کوشش او به زودى دیده خواهد شد. سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند.
اگر این دیدگاه را بگیرم، سپس در روز قیامت که پردهها کنار رفته و حقایق امور روشن میشود، معلوم گردد که «اختیار» درست نبوده و آیات و روایاتی که اختیار را تأیید میکرد، توجیهی داشته که از چشم من دور مانده است، چه اشکالی پیش خواهد آمد؟ اگر هنگامی که به نزد میزان اعمال میرسم، متوجه شوم که رسیدن به هر آنچه رسیدهام، نه به تلاش و سعی خودم که به توفیق الهی و نقشهی از قبل طراحی شده بوده، چه ضرر یا خطری متوجه من خواهد بود؟ آیا برای تلاش زیاد و بیهودهای که کردم، مؤاخذه خواهم شد؟ آیا مثلاً خواهند گفت: چرا برای این که نماز شب بخوانی، هم ساعت کوک کردی و هم به این و آن سپردی که بیدارت کنند و هم آیهی آخر سورهی کهف را خواندی و هم شام سبک خوردی و هم زود خوابیدی؟! وای بر تو، اصلاً اینها نیاز نبود، چون ما برایت خواندن نماز شب را نوشته بودیم و اگر شام سنگین میخوردی و دیر میخوابیدی و ساعت کوک نمیکردی و به کسی نمیسپردی بیدارت کند و آیهی آخر سورهی کهف هم نمیخواندی، در همان ساعتی که نوشته بودیم، بیدارت میکردیم.
یا مثلاً خواهند گفت: چرا برای این که نمازت را با حضور قلب بخوانی، تقلای فراوان کردی؟ چرا از کنار خیابان شلوغ به گوشهی اتاق خلوت رفتی؟ چرا لباس تنگی که حواست را پرت میکرد را با لباس راحت عوض کردی؟ چرا گوشی تلفنت را ساکت کردی؟ چرا تلویزیون را خاموش کردی؟ وای بر تو، حضور قلب، بهرهی الهی و عنایت خداوندی بود و اگر هیچکدام از اینها را انجام نمیدادی، باز هم چون «حضور قلب در نماز» برایت نوشته شده بود، همین مقدار حضور قلب را به تو میدادیم؟
وقتی بر تلاش زیادی که انجام دادهام و به فرض، لازم نبوده، مؤاخذه و عذابی نیست؛ بنا بر اصل مسلّم و غیرقابل مذاکرهی «رسیدن به فردوس اعلی به هر قیمتی» باید تا جایی که میتوانم تلاش کنم.
نتیجهی این منظر:
بر اساس این توجیهات، احتیاط را در این یافتم که از منظر «تلاش»، اختیاری باشم؛ یعنی همهی موفقیتهایم را مرهون تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر خودم بدانم و چیزی را به توفیقات الهی، قضا و قدر، قسمت و مانند اینها رها نکنم و دلخوش به جبران خداوند نباشم. به دلیل این که یک سوی معادله این است که اگر تلاش برای رسیدن به کمال و سعادت لازم بود، انجامش دادم و اگر لازم نبود، فقط زحمت اضافی کشیدم ولی ضرری متوجهم نشده است.
منظر دوم: شکرگزاری
هر گاه از منظر «شکر» به قضیهی «جبر و اختیار» نگاه کنیم، دو سوی قضیه چنین میشود:
سوی اول: اگر «اختیار» را بگیرم و فقط و فقط از خودم و تلاشهای خودم شکرگزاری کنم و ممنون خودم باشم که با تلاش شبانهروزی و جدّیام توانستم درجات عالیه را کسب نمایم، آیا بهرهی شکرگزاری از خدای تعالی و ملائکه و علمای دین و تمام آنانی که در رسیدنم به فردوس اعلی کمکم کردند را از دست نخواهم داد؟
به عبارت ساده، اگر بر اساس اختیار، فقط از خودم تشکر کنم، ولی در روز قیامت که پردهها بیفتد، متوجه شوم با شکر نکردن از خدا و دستهای خدا، بهرهها و فیوضات زیادی را از دست دادهام، چه خواهم کرد؟ وقتی در مقابل میزان اعمال، از من بپرسند شکرگزاریات از توفیقات الهی و دستان خدا کجاست؟ چه جوابی خواهم داشت؟ آیا این توجیه که دیدگاه «اختیار» درست بود و من فقط از خودم ممنون بودم و همهی موفقیتها را حاصل تلاش خودم میدانم، پس چه نیازی به شکرگزاری از خدا و عوامل خداست، مقبول خواهد افتاد؟ آیا با این دیدگاه، چیزی از دست نخواهم داد؟
بنا بر اصل مسلّم و غیرقابل مذاکرهی «رسیدن به فردوس اعلی به هر قیمتی»، نباید هیچگونه احتمال ضرر و خطری را نادیده گرفت.
سوی دوم: اگر «جبر» را بگیرم و تمام موفقیتهایم را از توفیقات الهی و همکاری انسانهای خوب بدانم و بر این اساس، بسیار از آنان شکرگزاری کنم؛ ولی وقتی به نزد میزان اعمال رسیدم، متوجه شوم که تمام موفقیتهایم بر اثر تلاش خودم بوده و هیچ نیازی به اینهمه شکرگزاری از خدا و دستان خدا نبوده، چه ضرری خواهم کرد؟ آیا مؤاخذه خواهم شد که چرا اینقدر خدا را برای کاری که خودت انجام دادی شکر کردی؟! یا مثلاً خواهند گفت: چرا اینقدر از کسانی که تو را در رسیدن به کمال و سعادت یاری رساندند، تشکر میکردی؟! وای بر تو، موفقیتهایت بر اثر تلاشهای خودت بود، ولی تو از دیگران تشکر کردی. آیا اگر معلوم شود تلاشم در شکرگزاری از خدا و عواملش بیهوده بوده، بر تلاش بیهودهام در تشکر کردن از خدا و بندگانش، مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت؟! آیا این شکرگزاری برایم امتیاز منفی خواهد داشت؟ یا در نهایت، تلاش بیهودهای کردهام که گر چه فایدهای نداشته، ولی ضرری هم نداشته است؟!
نتیجهی این منظر:
بر اساس این توجیهات، احتیاط را در این یافتم که از منظر شکرگزاری، «جبری» باشم؛ یعنی همهی موفقیتهایم را مرهون توفیقات الهی بدانم و از خدا و دستان خدا بسیار تشکر کنم. به دلیل این که یک سوی معادله این است که اگر شکرگزاری از خدا و دستان خدا لازم بود، انجامش دادم و اگر لازم نبود، فقط اندکی تلاش اضافی کردهام ولی ضرری متوجهم نشده است.
سخن پایانی:
شاید آنچه نوشتم، در نظر کسانی که بر حد اقلها بنا نهاده و در چارچوب آیات، روایات، آراء متکلمین، نظریات فلاسفه، فتاوای فقها و تنویرات عقل قدم بر میدارند، مبهم، قابل نقد، سختگیرانه و مانند اینها باشد؛ ولی اگر کسی پیدا شود که دیوانهوار، رسیدن به درجهی صدم بهشت را آرزو داشته باشد، میتواند جایگاه ویژهی این نحوه دستهبندی در بحث جبر و اختیار را به مانند من دریابد.
دانشمندانی که بر اریکهی دانش خود تکیه زده و یافتههای علمی و حتی بافتههای ذهنیشان را «یقینیات» میدانند، عمق این تقسیمبندی را درک نمیکنند. اینان را چون شوق رسیدن و آتش طلب نیست، معنی اینهمه تلاش و تقلا را نمیفهمند؛ اما وقتی کسی عاشق چیزی شد، از هر تلاشی در رسیدن به مقصد و مقصودش دریغ نمیکند.
بالی از پرواز میخواهد دلم * آسمانی باز میخواهد دلم
چون قناریهای آزاد از قفس * پهنهی پرواز میخواهد دلم
در سکون بیسرانجامی هنوز * جنبش آغاز میخواهد دلم
روزگاری شد ز خود بیگانهام * آشنای راز میخواهد دلم
شبنواز کوچهی تنهاییام * یک جهان آواز میخواهد دلم
در سراب تشنهکامی سوختم * ابر بارانساز میخواهد دلم
موفق باشید
حاج فردوسی