حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

با سلام خدمت حاج فردوسی
شما می‌فرماید چه خوب است برای ایجاد انگیزه در انجام برنامه‌ی منهاج فردوسیان، همراه منهاجی داشته باشید در صورت که ما اطلاعی از زمان سخنرانی یا جلساتی نداریم که زمینه‌ای برای آشنایی با منهاجیون دیگر پیش بیاید.
باتشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تأکید همیشگی من بر این است که سعی کنید رفیق منهاجی پیدا کنید. کسی که آتش طلب در جانش باشد و خواهان رسیدن به درجات عالیه‌ی عالم هستی باشد. البته در آخر الزمان، چنین افرادی به سختی پیدا می‌شوند ولی به هر صورت، از خدای تعالی بخواهید که چنین رفیقی نصیبتان کند. جلسات منهاجی بنده، به علت کثرت اشتغالات عملی، تا اطلاع ثانوی، تعطیل است ولی جلسات متفرقه‌ای توسط اصحاب منهاج فردوسیان در شهرها و روستاهای مختلف برگزار می‌شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
خانه یک منهاجی چگونه باید باشد؟ در واقع یک منهاجی در ساخت و یا خرید یک خانه، چه جزئیاتی را باید مد نظر داشته باشد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در نسخه‌ی دوم قوانین عملی، در هر طبقه از قوانین که مراجعه کنید، در آخرین بخش از امور خانوادگی، قسمتی وجود دارد با عنوان «خانه» که می‌توانید تمام دستورات اسلام عزیز در مورد خانه را در آن قسمت ببینید. توجه داشته باشید که قانون‌ها را به ترتیب طبقات، مراعات کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
من یک جوانی هستم که کسی برای ازدواج من کاری نمی‌کند. از نظر جناب عالی ثبت نام در سایت‌های همسریابی برای ازدواج چطور است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از اصول همسر، حیا و اصالت خانوادگی است. تجربه برایم ثابت کرده که «اکثر» دخترانی که در سایت‌های همسریابی ثبت نام می‌کنند، مناسب اصحاب منهاج فردوسیان نیستند. تأکید می‌کنم «اکثر» و نه «همه». پس از این طریق اقدام نکنید بلکه راه دیگری را به شما پیشنهاد می‌کنم. مشخصات ظاهری خودتان مانند سن، تحصیلات، شغل با تأکید به این که همسر مذهبی و دارای اصالت خانوادگی می‌خواهید را در چند برگه نوشته و شماره‌ی تماس خود را نیز ذکر کنید. سپس به امام جماعت محل و روحانیون و متدینینی که می‌بینید، بدهید. در ضمن از خدای تعالی بخواهید که همسر مناسب را برایتان بفرستد که همچون لباسی برایتان باشد و مایه‌ی آرامش روحی و جسمی‌تان گردد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چرا امام زمان (علیه‌السلام) به نائبانشان یک برنامه‌ی تربیتی مثل منهاج فردوسیان ندادند تا همگان از آن استفاده ببرند و این همه حرف و حدیث پیش نیاید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آنچه ما آن را «منهاج فردوسیان» نامیده‌ایم، رودخانه‌ای زلال و شفاف است که از سحرگاه روز بیست و هفتم ماه رجب و از بلندای کوه نور و از آستانه‌ی غار حراء با نزول فرشته‌ی امین وحی بر استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) جاری شده و تا دامنه‌ی قیامت، جریان دارد و خواهد داشت. واضحات و مسلّمات تشیع اثنی‌عشری، چیز جدیدی نیست که اکنون آمده و در هزار و چهارصد سال گذشته، در دسترس نبوده؛ بلکه تعالیمی روشن و ناب است که همواره راهنمای مشتاقان کمال و سعادت بوده است.
پس اشکال، از نبودن برنامه‌ی تربیتی نیست،‌ بلکه اشکال، از مریضی‌هایی است که در جان برخی علمای دینی وجود دارد. مریضی‌هایی مانند «خودشارع پنداری» یا «کُنج‌کاوی». مریضی «کنج‌کاوی» نوعی گرفتاری روحی است که روی دل را از توجه به راه روشن، بازداشته و او را به جستجوی راه‌های جدید و عجیب، وا می‌دارد.
این بیماری را با ذکر یک مثال، توضیح می‌دهم. فرض کنید آقای الف که شخصیت محترم و بانفوذی است، آقای سین را برای میهمانی بزرگی دعوت می‌کند. سپس یکی از بهترین رانندگانش را برای آوردن آقای سین می‌فرستد. وقتی راننده با بهترین اتومبیل به نزد آقای سین می‌رود،‌ آقای سین، به جای سوار شدن بر اتومبیل و اطمینان به راننده که او را به سلامتی به میهمانی آقای الف خواهد رسانید، شروع به فکر کردن برای یافتن راهی دیگر برای رسیدن به میهمانی می‌کند.
گاهی فکر می‌کند که محل میهمانی، نباید آن جایی باشد که راننده می‌گوید، بلکه باید در فلان باغ باشد!
گاهی فکر می‌کند اگر اتومبیل به آرامی حرکت کند و او به دنبال اتومبیل پیاده برود، بهتر است!
گاهی فکر می‌کند اگر تخته‌ای را با طناب، به عقب اتومبیل ببندد و بر تخته سوار شود، بهتر است!
گاهی فکر می‌کند اگر روی تخته‌ی چرخداری بایستد و سپر عقب اتومبیل را محکم بگیرد، بهتر است!
و سعی می‌کند تمام این راه‌ها را بیازماید و تجربیاتش را به آیندگان، منتقل نماید. آقای سین، با این فکرها و این کارها، فقط و فقط، خودش را آزار می‌دهد و زمانی به میهمانی خواهد رسید که سفره‌ها برچیده شده و جز استخوان‌ها و پوست میوه‌ها، چیزی نصیبش نشود.
خدای تعالی، ضیافت بزرگی ترتیب داده با نام «بهشت» و از ما دعوت کرده به آن میهمانی باشکوه برویم. سپس برای این که راه را گم نکنیم و با آسودگی خیال، راه رسیدن به این میهمانی بزرگ را پیدا کنیم، بهترین انسانی که آفریده بود را به عنوان «پیامبر» به سوی ما فرستاد تا دست در دست او نهاده و راهی میهمانی بهشت شویم. اما اکثر متفکرین و دانشمندان، به جای تسلیم شدن به وحی، دست به اکتشاف راه جدید برای رسیدن به میهمانی زدند. اولین اشتباه مهمی که انجام دادند، این بود که آدرس میهمانی بزرگ را جای دیگری دانستند. میزبان کریم، فرستاده‌اش را با آدرس دقیق میهمانی فرستاد و گفت: «بیا بهشتت دهم، مرو تو در نار ما» ولی متفکرین و اهل معنا، گفتند: میهمانی بزرگ در حضور ذات مقدس الله است نه در بهشت. سپس طالب دیدار ذات اقدس او شدند و سخن از «فناء فی الله» و «بقاء بالله» گفتند و توسن خیال، بر فراز لاهوت تاختند و در وحدانیت، با حضرت احد و واحد، منازعت کردند.
آنگاه برای رسیدن به آن میهمانی عظیم، راه‌هایی ساختند و اعمالی تراشیدند. ذکرهای خاص و نمازهای مخصوص و آداب ویژه، اختراع کردند و نوآوری‌های پرطمطراق به بازار معرفت آوردند. هر کدامشان عَلَمی بر دوش کشیده و جمعی را از صراط مستقیم انبیاء و اوصیاء (علیهم‌السلام) به سوی اختراعات و اکتشافات خود، خواندند.
اینگونه است که «منهاج فردوسیان» هزار و چهارصد سال است که غریبانه، در میان متدینین و علمای دینی، زیست می‌کند و رهرو می‌طلبد و کمتر جوابی می‌شنود. پس اشکال، نه خدای تعالی بر می‌گردد و نه به نبی اعظم و نه به وصی معظم، بلکه مربوط به بیماری‌های روحی دانشمندان دینی است که می‌کوشند با «عرفان»، «تصوف» و «فلسفه»، راهی جز آنچه «وحی»، نشان داده است را نشان دهند؛ و البته همیشه ناکام بوده‌اند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با اینکه در بحث ماه رمضان، شما تفسیر را رد کردید اما من با اینکه قرآن و حتی ترجمه‌ی آن را می‌خواندم با آیه‌ی 124 سوره‌ی طاها که می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی»‏ بیگانه بودم اصلاً نمی‌دانستم معنایش چیست. از آن عبور می‌کردم ولی شرح تفسیر اخلاقی آیت الله ضیاءآبادی برایم یک انقلاب درونی ایجاد نمود که همین یک آیه برای یک عمر مراقبه برایم از قرآن کفایت می‌کند، هر چند شاید گنج‌های پنهان دیگری در قرآن باشد؛
1 ـ حال وقتی که تفسیر چنین تحولی در درون انسان ایجاد می‌کند بهتر نیست از تفسیر استفاده کنیم؟
2 ـ اگر کسی بداند که اعراضش از دستور خدا باعث این همه مشکل در زندگی دنیای‌اش شده و اخرت هم کور محشور می‌شود آیا باز هم عقل سلیم اجازه می‌دهد اعراض کند؟
3 ـ مقصود از این اعراض چیست؟ چون من گاهی ناخواسته در چاه گناه می‌افتم که قصدم آن گناه نبوده آیا این هم اعراض حساب می‌شود؟
4 ـ چرا وقتی از روی کتاب تفسیر همین آیه را می‌خوانم، این انقلاب و بیداری برایم ایجاد نمی‌شود؟
5 ـ آیا می‌توانیم این آیه را تابلو کنیم و جلو چشممان نصب کنیم تا بر مراقبتمان افزوده شود؟
6 ـ به نظرم کسی که می‌خواهد گناه کند، بهتر است اول، این آیه را بخواند بعد هر کاری خواست بکند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: آنچه شما شنیده‌اید، موعظه بوده است نه تفسیر. تفسیر، مجموعه‌ای از بحث‌های لغوی، ادبی، تاریخی، جغرافیایی، شأن نزول و مانند اینهاست. این دانستنی‌ها، راهگشای مسیر تکامل نیست و تأثیری در قلب نمی‌گذارد. این که اسم جلسه، جلسه‌ی تفسیر است، به این معنی نیست که محتوای جلسه نیز تفسیر باشد. موعظه، اگر از دلی پاک و زبانی راستگو بر آید، تأثیر عجیبی در جان و دل انسان می‌گذارد و مایه‌ی تحول بزرگی است.

جواب 2: اگر منظورتان از عقل سلیم، «عقل سفید» باشد، جواب این است که چنین اجازه‌ای نمی‌دهد و اعراض از ذکر حق تعالی را مذموم می‌شمارد. ولی اگر منظورتان، «عقل آبی» باشد، جواب این است که: بله، امکان دارد و بسیار اتفاق می‌افتد که صاحبان عقل آبی، دانسته و از روی اختیار، راه اعراض از ذکر حق تعالی را می‌پیمایند و به تنگناهای پس از آن نیز تن می‌دهند.

جواب 3: اعراض در این آیه، به معنی رویگردانی کلی و اساسی و عمدی است که منجر به تنگی زندگی دنیا و کوری حشر در عقباست. ولی هر گناهی، حتی اگر بر اثر غفلت یا فشار شهوت باشد، نوعی اعراض از ذکر است و اثرات سوء و تبعات منفی‌ای بر روح و جان انسان می‌گذارد. البته استغفار، جلا دهنده‌ی دل‌های زنگار گرفته است و موجب می‌شود تمام یا بیشتر آثار منفی گناه، مرتفع گردیده و رفع و دفع شود.

جواب 4: عرض شد که آنچه شما شنیده‌اید، موعظه بوده است نه تفسیر. کتاب تفسیر، کتاب علمی است و کتاب علمی، نمی‌تواند قفل‌های دل را باز کرده و زنگار جان را بزداید.

جواب 5: می‌توانید این آیه را تابلو کنید و جلو چشمتان قرار دهید ولی بدانید که اثرش تا زمانی است که اثر موعظه‌ی آن عالم دینی در جانتان باشد. پس از آن، نسبت به پیام آیه، دچار نوعی قساوت قلب شده و مضمونش برایتان تکراری جلوه خواهد کرد. انسان، به نحوی آمیخته با نسیان (= فراموشی) است که نیاز دارد به طور مرتب، جرعه‌های موعظه بنوشد و الا دچار سنگدلی می‌شود. لذا مزه‌ای که این آیه برای شما ـ بعد از شنیدن موعظه ـ دارد، برای کسی که آن مواعظ بلیغ را نشنیده، ندارد.

جواب 6: وقتی درهای دل، بسته می‌شود، نه این آیه که هزار آیه‌ی دیگر هم بخواند، کارساز نیست. ولی خوب است در حال عادی که فشار شهوت و غضب در کار نیست، از خدای تعالی بخواهیم ما را در فشارها و هجوم وسوسه‌های شیطان رجیم، با قدرت عظیم خودش حفظ نماید و بین ما و معصیتش، مانع ستبر قرار دهد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چرا در منهاج فردوسیان، غیر منهاجی‌ها را بهائم می‌دانید؟ و آیا همین که وارد منهاج فردوسیان شدیم، از بهائم بودن خارج می‌شویم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب این سؤال، باید به چند مقدمه توجه کنید:
مقدمه‌ی اول: منهاج فردوسیان،‌ مجموعه‌ای از واضحات و مسلمات قرآن کریم و روایات معتبر شیعه‌ی اثنی‌عشری از رسول معظم و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) است؛ پس هر قاعده‌ای که نمی‌فهمید یا نمی‌پسندید را طرد نکنید که در حقیقت، طرد کردن و کنار گذاشتن آیه‌ای از آیات قرآن کریم یا روایتی از روایات معتبر شیعی است.
مقدمه‌ی دوم: در روایت معتبر آمده است:
عَنْ کامِلٍ التَّمَّارِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ‏: «النَّاسُ کُلُّهُمْ بَهَائِمُ ـ ثَلَاثاً ـ إِلَّا قَلِیلًا مِنَ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏ وَ الْمُؤْمِنُ‏ غَرِیبٌ‏ ـ ثَلَاثَ‏ مَرَّاتٍ ـ» [کافی، محدث کلینی، جلد ‏2، صفحه‌ی 242، باب فی قلة عدد المؤمنین]
ترجمه: امام باقر علیه السلام سه مرتبه فرمودند: همه‌ی مردم بهائم هستند. (سپس یک بار فرمودند): مگر اندکی از مؤمنین. (سپس سه بار فرمودند:) و مؤمن غریب است.
در این روایت، که از لحاظ سند و منبع، معتبر است، امام باقر (علیه‌السلام)، فقط اندکی از مؤمنین را از بهیمه بودن استثناء کردند. در ادامه، خواهیم کوشید با توجه به سایر آیات و روایات، منظور آن حضرت از «قلیلاً من المؤمنین» را توضیح دهیم.

مقدمه‌‌ی سوم: آنچه از مجموع آیات و روایات به دست می‌آید، این است که انسان، مجموعه‌ای از صفات رذیله را در خود دارد که جز با تلاش مستمر و جهاد با نفس،‌ نمی‌تواند آن‌ها را به صفات حمیده تبدیل سازد. راه حل تبدیل صفات رذیله به صفات حمیده، اصلاح اعتقادات و عمل است تا در سایه‌ی اصلاح ریشه‌های اعتقادی و ظهورات عملی، آن صفت رذیله به ضد خودش که صفت حمیده باشد تبدیل شود.

مقدمه‌ی چهارم: برخی حیوانات، مظهر برخی صفات هستند یا برخی صفاتشان، ظهور و بروز بیشتری دارد؛ مثلاً شیر، مثالی برای ریاست‌طلبی است یا روباه،‌ مثالی برای حیله‌گری است یا خروس، مثالی برای تنوع‌طلبی جنسی است یا خوک، مثالی برای بی‌غیرتی است یا عقرب، مثالی برای نیش‌زدن‌های بی‌حساب است یا طاووس، مثالی برای افتخار به زیبایی ظاهری است و…
قرآن کریم نیز این گونه مثال‌ها استفاده کرده است،‌ آنجا که می‌فرماید:
«مَثَلُ الذینَ حُمِّلُوا التوْراةَ ثُم لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً» [سوره‌ی جمعه، آیه‌ی 5]
ترجمه: مثال کسانی که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند همچون مثال خری است که کتاب‌هایی را بر پشت می‏کشد.
یا می‌فرماید:
«فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَث ذَّلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُواْ بِآیَاتِنَا‏» [سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 176]
ترجمه: مثالش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‏‌ور شوی زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآورد، این مثال آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند.

مقدمه‌ی پنجم: خداوند متعال در این آیات قصد سرزنش بندگان یا ناسزاگویی و فحش دادن به آنان را ندارد، زیرا خداوند سبحان، ناسزا نمی‌گوید و فحش نمی‌دهد، بلکه از یک واقعیت خبر می‌دهد که برخی افراد، با عمل نکردن به دستورات الهی، شکل ملکوتی خود را به صورت برخی حیوانات تغییر می‌دهند و با همین صورت، وارد قیامت خواهند شد.
اکنون با قبول این که حق تعالی از یک واقعیت خبر می‌دهد،‌ ثابت می‌شود که برخی انسان‌ها، در ملکوت خود، به شکل برخی حیوانات هستند. با این تحلیل، قسمت اول حدیث که می‌فرماید: «النَّاسُ کلُّهُمْ بَهَائِمُ» درست می‌شود و مستند قرآنی پیدا می‌کند.

مقدمه‌ی ششم: یکی از کارهایی که خدای تعالی برای افرادی که توبه کنند و ایمان بیاورند و کارهای نیک انجام دهند، این است که بدی‌هایشان را به خوبی تبدیل می‌سازد. قرآن کریم بعد از برشمردن گناه اعتقادی و عملی و کیفر آن که خلود در جهنم است، می‌فرماید:
«إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِک یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» [سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 70]
ترجمه: مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند پس خداوند بدی‌هایشان را به نیکی‌ها تبدیل می‏‌کند.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
اولاً: برخی انسان‌ها در باطن خود، به صورت حیوان هستند.
ثانیاً: حیوانی شدن باطن، بر اثر اعتقادات باطله و اعمال فاسده است.
ثالثاً: با اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال، می‌توان از تبدیل بدی‌ها به خوبی‌ها که امتیازی از سوی خدای تعالی است، بهره‌مند شد.

سؤال و جواب:
در روایت امام باقر (علیه‌السلام) آمده است که فرمودند: «إِلَّا قَلِیلًا مِنَ‏ الْمُؤْمِنِینَ»، این مؤمنین، چه خصوصیتی دارند که از دایره‌ی بهیمیت خارج شده‌اند؟
جواب: اگر بگوییم: مؤمن، یعنی کسی که ایمان آورده است و گناه اعتقادی ندارد، ولی دلالت بر این ندارد که عمل صالح نیز انجام می‌دهد. پس منظور آن حضرت، کسانی هستند که ایمان آورده‌اند و عمل صالح نیز انجام می‌دهند؛ در این صورت، این اشکال پیش می‌آید که ایمان حقیقی، آن است که با عمل، خود را نشان دهد. پس اگر کسی مؤمن خوانده شد، لابد باید دارای اعمال صالح نیز باشد. در این صورت، معنی کردن کمی از مؤمنین، به کسانی که ایمان را با عمل صالح همراه کرده‌اند، خارج از قاعده خواهد بود.
پس برای رهایی از این اشکال، مجبوریم این فقره را چنین معنی کنیم: «مگر کمی از مؤمنین (کسانی که ایمان و عمل صالح دارند) و در اثر مداومت، اعتقادات درست و اعمال صالح، جزء وجودشان شده و موجب تغییر ملکوتشان گردیده است».

سؤال و جواب:
آیا تمام اصحاب منهاج فردوسیان موفق به خروج از بهیمیت به انسانیت می‌شوند؟
جواب: اصحاب منهاج فردوسیان دارای مراتبی هستند. فقط منهاجی‌ای موفق به خروج از بهیمیت ملکوتی می‌شود که بعد از اصلاح دیدگاه‌ها، به مراعات قوانین طبقات اول تا ششم بپردازد و چندان بر آن استقامت کند تا بر اثر تلاش مداوم و جهاد پیوسته با نفس، ملکات رذیله و حیوانی‌اش به ملکات قدسیه و انسانی تبدیل گردد. از این دسته از اصحاب منهاج فردوسیان به «منهاج‌کوش» تعبیر می‌کنیم. پس چنانچه «منهاج‌کوش» بر مراعات قوانین عملی منهاج فردوسیان استقامت کند و استمرار دهد، موفق خواهد شد صورت‌های حیوانی باطن و ملکوت خود را زایل ساخته و صورت‌های انسانی و فرشته‌ای به جایش قرار دهد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
بنده برنامه تربیتی منهاج فردوسیان را چند مدتی یعنی تقریباً هفت ـ هشت ماهی آن را می‌شناسم و آن را بسیار برنامه‌ی خوب و منظمی دیده‌ام. مشکل اصلی من این است که این فشار اقتصادی و اوضاع تورمی که در کشور داریم بعضی وقت آنقدر اعصابم را ناراحت می‌کند که بی‌خیال منهاج فردوسیان می‌شوم و به خود می‌گویم من نه کار درستی و نه خانه‌ای و نه زندگی درستی دارم که وقتم را برای منهاج فردوسیان بگذارم، از سوی دیگر، وعده‌های این کتاب که آخرش به فردوس اعلی ختم می‌شود نمی‌گذارد بی‌خیال این برنامه شوم و از طرفی دیگر، می‌دانید چه برخوردهای عجیبی با منهاج فردوسیان در هر جا شده است. این چند قضیه روز به روز من را سرد می‌کند برای عمل کردن به منهاج فردوسیان.
شرمنده‌ام، این حرف مردمان شهرمان که بدتر مرا عذاب می‌دهد که به من می‌گویند: تو چقدر ساده‌ای، این آخوندها برای جیبشان هر کاری می‌کنند و دست از این جنگولک بازیها بردار. من به آنها می‌گویم اگر می‌دانستید که فردوس اعلی چه جور جایی در بهشت است، هیچ وقت از این حرف‌ها به این محقق و شیخ بزرگمان نمی‌زدید، ولی آنها با شنیدن این حرف، مسخره و خنده می‌کنند. هر جا که می‌روم به من می‌گویند: داعشی و الفاظ دیگر. به خاطر این که کمی ریشم را بلند گذاشته‌ام و کاری به هیچ کس ندارم از این الفاظ به کار می‌برند. از شما خواهشی که دارم این است که راهی به من نشان دهید یا جوابی به من یاد بدهید تا مردمان شهرم را قانع کنم.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب شما را طی سه نکته عرض می‌کنم؛
نکته‌ی اول: جنگ بین حق و باطل، از روز اولی که آدم ابوالبشر (علیه‌السلام) به زمین آمد، آغاز شد و تا روز قیامت که آسمان و زمین به غیر از این آسمان و زمین تبدیل شود، ادامه خواهد داشت.
جاهلیت، مخصوص قبل از اسلام نبود و با آمدن اسلام، ریشه‌کن نشد. اگر سخنان مردم جاهلیت به استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و یاران ایشان را در قرآن کریم ببینید، گمان خواهید کرد که این آیات، همین امروز و برای همین مشکل شما نازل شده است.

نکته‌ی دوم: قرآن کریم، تمام مطلب را در یک آیه‌ی کوتاه، بیان کرده است،‌ می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکمْ أَنفُسَکمْ لاَ یَضُرُّکم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 105]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید به خودتان بپردازید. هر گاه شما هدایت ‏یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمی‏‌رساند. بازگشت همه‌ی شما به سوی خداست پس شما را از آنچه انجام می‏‌دادید آگاه خواهد کرد.

نکته‌ی سوم: این سخنان، از روز اول ظهور اسلام و اعلان پیامبری حضرت ختمی‌مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. قرآن کریم، آن حضرت را مخاطب ساخته و می‌فرماید:
«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُک الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ یُکذِّبُونَک وَلَکنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ * وَلَقَدْ کذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِک فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّی أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِکلِمَاتِ اللّهِ وَلَقدْ جَاءک مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِینَ * وَإِن کانَ کبُرَ عَلَیْک إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَ لَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ» [سوره‌ی انعام، آیات 33 تا 35]
ترجمه: به یقین می‏دانیم که آنچه [دشمنان] می‏‌گویند، تو را سخت غمگین می‏‌کند. در واقع آنان تو را تکذیب نمی‏‌کنند ولی ستمکاران آیات خدا را انکار می‏‌کنند. و پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند ولی بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایی کردند تا یاری ما به آنان رسید و برای کلمات خدا هیچ تغییردهنده‏‌ای نیست و مسلماً اخبار پیامبران به تو رسیده است. و اگر اعراض کردن آنان [از قرآن] بر تو گران است اگر می‏‌توانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی تا معجزه‏‌ای [دیگر] برایشان بیاوری [پس چنین کن] و اگر خدا می‏‌خواست قطعاً آنان را بر هدایت گرد می‏‌آورد پس زنهار از نادانان مباش.
اگر خودتان را مخاطب این آیات نورانی بدانید، خواهید فهمید که با پدیده‌ روبرو نیستید بلکه این اعمال و رفتار، همواره بوده و همواره خواهد بود. سپس به این نتیجه خواهید رسید که به جای هدایت کردن و قانع نمودن دیگران، خودتان را با تصحیح اعتقادات و اعمال، آماده‌ی درجات عالیه‌ی بهشت کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
معمولاً آدمی وقتی در تنگنا و مشکلات زندگی می‌افتد، گرایشش به خدا و تربیت نفس بیشتر می‌شود اما بعد از مدتی که مشکلش حل می‌شود یا ناامید از رفع مشکلش می‌گردد، آن شور و حال را ندارد و اصلاً برنامه‌ی تربیتی‌اش را رها می‌کند.
1 ـ چه کنیم که این انگیز و شور و حال برای انجام برنامه‌ی منهاج فردوسیان همیشه در وجودمان باشد، حتی بعد از رفع مشکل یا ناامیدی از رفع شدن مشکل؟
2 ـ آیا اشخاصی که به خاطر مشکلات و تنگناهای زندگی رو به خدا و برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان می‌آورند، نیت‌شان اشکال دارد؟ در صورتی که از بعضی از علما شنیدم که خدا بعضی‌ها را که می‌خواهد هدایت کند، جلو راه آنها مشکلاتی قرار می‌دهد.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
به این سؤالات در بحث نیت،‌ پاسخ داده‌ایم ولی اینجا نیز به صورت مختصر، برایتان توضیح می‌دهم. ان شاء الله تعالی
نیت، همان چیزی است که انسان را وادار به انجام کار می‌کند و به «نیت اصلی» و «نیت فرعی» تقسیم می‌شود. گاهی نیت انسان، رسیدن به شخص است، گاهی رسیدن به شیء،‌ گاهی رسیدن به مکان و… و گاهی دور شدن از شخص یا شیء یا مکان و… که همه‌ی اینها، «نیت فرعی» است و در حقیقت، همه‌اش برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. پس «نیت اصلی» در همه‌ی کارهای موجودات زنده، خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. حتی حیوانات و دیوانگان که بهره‌ی عقلی ندارند یا کودکان و زنان که بهره‌ی عقلی کاملی ندارند، نیز تمام کارهایی که انجام می‌دهند، برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. پس، پایه‌ی نیت ساکنان دنیا، «عقل» نیست بلکه «وهم» است.
کسی که سفر می‌کند برای دیدن محبوبش، نیت فرعی‌اش، دیدن اوست ولی نیت اصلی‌اش خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. او خیال می‌کند که نشستن در کنار محبوب و گفتگو با او، آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده‌ی درد تنهایی است.
کسی که غذا می‌خورد، نیت فرعی‌اش سیر شدن است ولی نیت اصلی‌اش خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. او خیال می‌کند که تسکین درد گرسنگی، با خوردن غذا، تأمین می‌شود و حالِ بد گرسنگی، تبدیل به حالِ آرامش سیری می‌شود.
کسی که ازدواج می‌کند، نیت فرعی‌اش داشتن همسر و پدر یا مادر شدن است ولی نیت اصلی‌اش خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. او خیال می‌کند که «حس مادر بودن» یا «حس پدر بودن» یک حس خوب و آرامش‌بخش و زیباست.
کسی که کار می‌کند و کسب درآمد می‌نماید، نیت فرعی‌اش جمع‌آوری مال یا گذران زندگی است ولی نیت اصلی‌اش خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است. او خیال می‌کند که اعتماد بر پول، درد نداشتن تکیه‌گاه را درمان می‌کند و تسکین می‌بخشد. انسانِ ضعیف، نیاز به تکیه‌گاهی دارد که بر آن اعتماد و تکیه کند و بیشتر مردم، خیال می‌کنند که پول و ثروت، بهترین تکیه‌گاه است و درد نداری و فقرشان را تسکین می‌دهد.
حال اگر کسی عبادتی انجام دهد و نیت فرعی‌اش انجام فرمان خدای تعالی باشد ولی نیت اصلی‌اش خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» باشد، دچار انحراف نیت شده و آن کار، دنیوی محسوب می‌شود و نقشی در تکامل و سعادت ابدی‌اش ندارد.
وقتی نیت اصلی انسان که خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است، با عبادت، تأمین شود، انسان به سوی عبادت می‌رود. مثلاً اگر با نماز تأمین شود، نماز می‌خواند؛ اگر با روزه تأمین شود، روزه می‌گیرد؛ اگر با صدقه دادن تأمین شود، صدقه می‌دهد؛ اگر با رفتن به زیارت مرقد امام یا امامزاده تأمین شود، به زیارت می‌رود؛ اگر با گریه‌کردن تأمین شود، نوار روضه گوش می‌دهد یا به مجلس عزاداری اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌رود و مانند اینها.
وقتی نیت اصلی انسان که خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است، با غیر عبادت، تأمین شود، به سوی آن کار می‌رود. مثلاً اگر با سفر به سواحل دریا تأمین شود، سفر می‌رود؛ اگر با گوش دادن به موسیقی تأمین شود، موسیقی گوش می‌دهد؛ اگر با دیدن فیلم‌های جنسی تأمین شود، فیلم می‌بیند؛ اگر با رفتن به سینما تأمین شود، به سینما می‌رود؛ اگر با خوردن قرص‌های روانگردان تأمین شود، قرص می‌خورد؛ اگر با نوشیدن شراب تأمین شود، شراب می‌نوشد؛ اگر با رقصیدن و قهقهه زدن تأمین شود، می‌رقصد و قهقهه می‌زند و…
پس در حقیقت، چه انسان برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب»، نماز بخواند و چه نرمش کند و چه برقصد،‌ در هر حال،‌ پاداشش همان آرامشی است که نصیبش می‌شود و همان خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است.
در حقیقت، چه انسان برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب»، به زیارت مرقد امام و امامزاده برود و چه به پارک برود و چه به دیدن دوستی صمیمی برود، در هر حال،‌ پاداشش همان آرامشی است که نصیبش می‌شود و همان خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است.
در حقیقت، چه انسان برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب»، به مجلس روضه برود یا نوار روضه گوش دهد و گریه کند و چه فیلم تایتانیک نگاه کند و گریه کند و چه به یاد درگذشتگانش بیافتد و گریه کند، در هر حال،‌ پاداشش همان آرامشی است که نصیبش می‌شود و همان خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» است.
نتیجه: هر کاری که برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب» انجام بدهید، دنیوی است و در صورتی که به نتیجه برسد، پاداشش همان «حالِ خوب»‌ است که نصیبتان شده است.
اما نیت کمال‌بخش و سعادت‌آفرین، «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» است. پس هر کاری که برای این منظور انجام دهید، البته به شرطی که شارع مقدس هم نقش مثبت آن را تأیید کرده باشد، اخروی و ماندگار و ارزشمند است.
به عبارت ساده، کارهایی که خدای تعالی توسط استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) به ما رسانده که انجام دادن یا ترک‌کردنش موجب «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» می‌شود، اگر آن کارها را به همین منظور یعنی به قصد «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» انجام دهید، نیت صادق و خالص را داشته و پاداش عالی اخروی خواهید یافت.
در این صورت، برای «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» نخواهید توانست از راه معصیت پروردگار، حرکت کنید. مثلاً شاید بتوانید برای خارج شدن از «حالِ بد» و رسیدن به «حالِ خوب»، شراب بنوشید و برقصید و قهقهه بزنید ولی برای «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» نمی‌توانید از این وسیله‌ها استفاده کنید.
شاید بتوانید برای رسیدن به آرامش، از تلقین‌های خوب، مثبت‌اندیشی، مدیتیشن، یوگا و حتی قرص‌های آرام‌بخش و مواد مخدر استفاده نمایید و نیازی به تلاوت قرآن، حضور در اماکن متبرکه و صدقه دادن نداشته باشید؛ ولی برای «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» نمی‌توانید از این وسیله‌ها استفاده کنید.
لذا تأکید دین مبین اسلام، همیشه بر این بوده که «نیت اصلی» را به عالم بعدی منتقل کنید، یعنی نیت اصلیتان «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» و «فردوس اعلی» باشد؛ نه رسیدن به «آرامش»، «شادی»، «خوشی» و «حالِ خوب» در این دنیا.
اگر نیت شما، متمرکز در «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» باشد، تا زمانی که زنده هستید، از مراعات هیچکدام از قانون‌های سعادت‌آفرین منهاج فردوسیان، خسته و کسل نخواهید شد. اما زمانی که نیت شما از مراعات قوانین عملی منهاج فردوسیان، رها شدن از مشکلات و رسیدن به خوشی‌های همین دنیا باشد، به محض برطرف شدن مشکل و رسیدن به خوشی یا ناامید شدن از رفع مشکل، شور و شوق عبادت، در دلتان خاموش شده و کاستی خواهد گرفت.
به خاطر دارم دختری که مدتی از سن ازدواجش گذشته بود و خواستگار نداشت، پس از مدت‌ها انتظار، شوهر پیدا کرد. می‌گفت: انگیزه‌ی تمام عبادت‌هایم را از دست داده‌ام. نماز شب می‌خواندم و سجده‌ها و گریه‌ها داشتم و هر ساله به اعتکاف می‌رفتم و مشتاقانه به زیارت حضرت ثامن الحجج (علیه‌السلام) می‌شتافتم و احساس می‌کردم تمام این کارها، برای خداست ولی حالا می‌فهمم برای یافتن شوهر بود! چون الان که شوهر پیدا کرده‌ام، دیگر رغبتی به نماز و عبادت و زیارت ندارم.
«ثواب» یعنی «پاداش»، این دختر خانم، ثواب تمام سجده‌ها و گریه‌ها و زیارت‌ها و نماز شب‌هایش را گرفت و آن، شوهر بود. چنین کسی نباید در آخرت، توقع ثواب (= پاداش) دیگری که بهشت است، داشته باشد؛ زیرا برای رسیدن به این پاداش، عبادت نکرد بلکه برای رسیدن به پاداش دیگری عبادت کرد و به آن هم رسید؛ که در مثال ما، به دست آوردن «شوهر» بود.

اما جواب سؤالات شما:
1 ـ چه کنیم که این انگیز و شور و حال برای انجام برنامه‌ی منهاج فردوسیان همیشه در وجودمان باشد، حتی بعد از رفع مشکل یا ناامیدی از رفع شدن مشکل؟
جواب: نیتتان را به بعد از این عالم منتقل کنید. یعنی تمام عبادت‌ها را برای «رهیدن از جهنم» و «رسیدن به بهشت» انجام دهید. در این صورت، تا زمانی که یقین نکنید که از جهنم آزاد شده و به بالاترین درجه‌ی بهشت رسیده‌اید، انگیزه‌ی انجام عبادت در شما، مشتعل و در حد کمال خواهد بود. اشکال اساسی شما، انجام عبادات برای رفع مشکلات دنیوی است. باید برای رها شدن از جهنم و رسیدن به بالاترین درجه‌ی بهشت، عبادت کنید.
2 ـ آیا اشخاصی که به خاطر مشکلات و تنگناهای زندگی رو به خدا و برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان می‌آورند، نیت‌شان اشکال دارد؟
جواب: قطعاً نیت‌شان اشکال دارد، یعنی آنان را به کمال و سعادت ابدی نخواهد رسانید. شاید چنین افرادی بتوانند با مراعات این قوانین، مشکلات و تنگناهای زندگی‌شان را حل کنند ولی این داد و ستد، یک معامله‌ی دنیوی و زودگذر است. یعنی عبادت در مقابل پولدار شدن، عبادت در مقابل خانه‌دار شدن، عبادت در مقابل پیدا کردن همسر مناسب، عبادت در مقابل بچه‌دار شدن. چنین عبادتی، پاداشش نقد است و در همین دنیا، به اندازه‌ای که صلاح باشد، به صورت نقد به انجام‌دهنده‌اش داده می‌شود.
البته کسی که عبادت می‌کند تا مشکلات مالی یا جسمی یا روحی‌اش برطرف شود و از «حالِ بد» به «حالِ خوب» خارج گردد، همیشه به نتیجه‌ی دلخواهش نمی‌رسد. قرآن کریم می‌فرماید:
«مَن کانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا» [سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 18]
ترجمه: هر کس خواهان [دنیای] زودگذر است، به زودی آن مقدار که بخواهیم، به آن کس که بخواهیم خواهیم داد. سپس جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد برای او مقرر می‏‌داریم.
یعنی این طور نیست که هر کسی بتواند از هر عبادتی، نتیجه‌ی دنیوی دلخواهش را برداشت کند بلکه هر کس را که خدا بخواهد و به هر مقدار که خدا بخواهد، پاداش دنیوی عطا خواهد نمود. البته چنین کسی، بهره‌ی اخروی ندارد.
ولی اگر نیت را متمرکز در آخرت کردید، تمام تلاش‌هایتان مورد تقدیر قرار خواهد گرفت. قرآن کریم در ادامه‌ی آیه‌ی فوق می‌فرماید:
«وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِک کانَ سَعْیُهُم مَّشْکورًا» [سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 19]
ترجمه: و هر کس خواهان آخرت (یعنی رها شدن از جهنم و رسیدن به بهشت) باشد و نهایت کوشش خود را برای آن بجا آورد و ایمان داشته باشد، این گونه افراد، تلاششان مورد حق‏‌شناسی و تقدیر واقع خواهد شد.
و این که نوشته‌اید: «از بعضی از علما شنیدم که خدا بعضی‌ها را که می‌خواهد هدایت کند، جلو راه آنها مشکلاتی قرار می‌دهد» سخن درستی است. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» [سوره‌ی سجده، آیه‌ی 21]
ترجمه: و قطعاً از عذاب کوچک (در این دنیا) به آنان می‌چشانیم، قبل از عذاب بزرگ (در آن دنیا)، شاید باز گردند.
سختی‌های کوچک دنیا، برای بیدار کردن غافلان است، شاید قبل از گرفتار شدن به سختی‌های بزرگ در عالم بعدی، به هوش بیایند و با اصلاح دیدگاه‌ها و نیت‌ها و کارها، راه درست را برگزینند و از کجراهه‌ها بازگردند.
از خدای بزرگ می‌خواهم که ما و شما را بر اصلاح نیت، یاری بفرمایاد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
آیا بابت گناه زن که همسر وی می‌توانسته مانع او شود ولی نشده است، مؤاخذه‌ای برای مرد وجود خواهد داشت؟ فرزند چطور؟ مانند اینکه زن یا فرزند، خواهان حضور در عروسی اقوام باشند و مرد، با این که می‌داند آن مجلس به ارگ و موسیقی حرام آلوده است، مانع آنها نشود.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب، به سه مقدمه توجه کنید.
مقدمه‌ی اول: زن، از «اهل» انسان حساب می‌شود به دلیل این آیه‌ی شریفه که می‌فرماید:
«فَأَنجَیْنَاهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ» [سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 83]
ترجمه: پس او و خانواده‌‏اش را ـ غیر از زنش که از زمره‌ی باقیماندگان [در خاکستر مواد گوگردی] بود ـ نجات دادیم.

مقدمه‌ی دوم: فرزند، از «اهل» انسان حساب می‌شود به دلیل این آیه‌ی شریفه که می‌فرماید:
«وَ نَادَی نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ * قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ» [سوره‌ی هود، آیات 45 و 46]
ترجمه: و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: پروردگارا پسرم از خانواده‌ی من است و قطعاً وعده‌ی تو، راست است و تو بهترین داورانی. فرمود: ای نوح! او در حقیقت از خانواده‌ی تو نیست او [دارای] کرداری ناشایسته است.

مقدمه‌ی سوم: خدای تعالی انسان را دستور صریح داده به حفظ خود و «اهل» خود از آتش جهنم. آنجا که می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ» [سوره‌ی تحریم، آیه‌ی 6]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‏‌اید خودتان و خانواده‌تان را از آتشی که هیزم آن، مردم و سنگ‌هاست ‏حفظ کنید. بر آن [آتش] فرشتگانی خشن [و] سختگیر [گمارده شده]اند.

نتیجه‌گیری: کسی که بتواند زن و فرزندش را از حرام، باز بدارد و ندارد، قطعاً به دستور صریح خدای تعالی بی‌توجهی کرده و مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت. البته در صورتی که زن یا فرزند، نهی مرد خانه را قبول نکنند و با نارضایتی پدر یا شوهر، باز هم به سوی حرام بروند، گناهی بر مرد نیست و خودشان مقصر خواهند بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا روزی خواهد آمد که عبارت «منهاج فردوسیان» جای «تشیع» و کلمه‌ی «منهاجی» جای «شیعه» را بگیرد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هیچ وقت چنین اتفاقی نخواهد افتاد، زیرا «منهاج فردوسیان» نام فرقه‌ای از فرقه‌های اسلام نیست که بخواهد جایی در میان فرقه‌های اسلامی باز کند. پس همواره در تعریف «منهاج فردوسیان» و «منهاجی»، قیدهای «اسلام» و «شیعه» و «اثنی‌عشری»، خواهد بود و هیچگاه حذف نخواهد شد.
ولی باید توجه داشت که انسان با توجه به ملاحظات مختلف، به نام‌های مختلف خوانده می‌شود. مثلاً:
به لحاظ کشوری که تابعیت آن را دارد به ایرانی، افغانی، هندی، روسی و… خوانده می‌شود.
به لحاظ استانی که به آن تعلق دارد، به سیستانی، گیلانی، مازندرانی، خوزستانی و… خوانده می‌شود.
به لحاظ شهری که در آن متولد شده است، به تهرانی، مشهدی، قمی، اصفهانی، شیرازی و… خوانده می‌شود.
به لحاظ محله‌ای که در آن متولد شده یا زندگی می‌کند به پاچناری، پامناری، بالاشهری، پایین شهری و… خوانده می‌شود.
به لحاظ گروه سیاسی‌ای که به افکار آنان گرایش دارد به راستی، چپی، کارگزاران، اصلاح طلب، اصول‌گرا و… خوانده می‌شود.
به لحاظ دانشگاهی که در آن درس خوانده، به دولتی، آزاد، بورسیه‌ای، پیام نوری و… خوانده می‌شود.
به لحاظ نیرویی که او را اعزام به جبهه کرده به بسیجی، سپاهی، ارتشی و… خوانده می‌شود.
به لحاظ نوع استخدامش، به پیمانی، رسمی، قراردادی و… خوانده می‌شود.
به لحاظ هواداری از تیم خاص به پرسپولیسی، استقلالی و… خوانده می‌شود.
همچنین به لحاظ گرایش فکری ـ تربیتی، به معرفة النفسی، تفکیکی، شیخی، صدرایی، فلسفی، کلامی و «منهاجی» خوانده می‌شود.
پس همچنان که تقسیمات فوق، نتوانست در صفوف شیعیان، خللی وارد کند و موجب «شقّ عصای اسلام» گردد و فرقه‌ای در میان فرقه‌های اسلامی ایجاد نماید، افزوده‌شدن گرایش «منهاجی» به گرایش‌های فکری ـ تربیتی، نیز نمی‌تواند موجب ایجاد شکاف در صفوف مسلمین یا شیعیان باشد.
هیاهوی کسانی که اعلام حضور تفکر تربیتی منهاج فردوسیان که مبتنی بر تصریحات و واضحات قرآن و سنت و عترت است را فرقه‌سازی و ایجاد شکاف در اسلام و شیعه می‌دانند، از سطحی‌نگری آنان نشأت می‌گیرد. اینان به قدری ساده‌لوح و سطحی‌نگر و کم‌معلومات هستند که نمی‌توانند تفاوت «فرقه» و «گرایش تربیتی» را درک کنند. لذا سر به اعتراض بر داشته و زبان به طعن می‌گشایند. در صورتی که خود اینان، به لحاظ‌های مختلف، به نام‌های مختلف خوانده می‌شوند و هیچ اعتراض نمی‌کنند.
نتیجه‌ی کلام این است که ما، به لحاظ دین، مسلمان خوانده می‌شویم؛ به لحاظ فرقه‌ی اسلامی، شیعه خوانده می‌شویم؛ به لحاظ فرقه‌ی شیعی، اثنی‌عشری (دوازده‌امامی) خوانده می‌شویم و به لحاظ گرایش تربیتی، منهاجی خوانده می‌شویم تا به روشنی از گرایش‌های تربیتی دیگری که در شیعیان اثنی‌عشری وجود دارد، متمایز و قابل شناسایی باشیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

آیا انسان، صورتی از تمام بهایم است؟ یعنی صورت برزخی‌اش بهیمه است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
انسان، ترکیبی از فرشته و حیوان است. در روایتی آمده است:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ (علیه‌السلام) فَقُلْتُ: الْمَلَائِکةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام): «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکبَ فِی الْمَلَائِکةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَکبَ فِی الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَکبَ فِی بَنِی آدَمَ کلَیْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ‏ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلَائِکةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ» [علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد ‏1، صفحه‌ی 5]
ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم: فرشتگان برترند یا فرزندان آدم؟ فرمودند: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «همانا خدای عز و جل، در فرشتگان، عقل [سفید] بدون شهوت قرار داد و در بهائم، شهوت بدون عقل قرار داد و در فرزند آدم، هر دو را قرار داد. پس کسی که عقل [سفید] او بر شهوتش غلبه کند، بهتر از فرشتگان خواهد بود و کسی که شهوتش بر عقلش غلبه کند، بدتر از بهائم خواهد بود.
همچنین از کلیات آیات و روایات، به دست می‌آید که اعتقادات فاسده و اعمال قبیحه، در نفس انسان، ایجاد تیرگی‌هایی می‌کند و او را به مرز حیوانیت نزدیک می‌سازد، تا جایی که اهل مکاشفه، برخی انسان‌ها را به صورت حیوان می‌بینند.
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاک مَا فَضْلُنَا عَلَی مَنْ خَالَفَنَا فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَی الرَّجُلَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ أَرْخَی بَالًا وَ أَنْعَمُ رِیَاشاً وَ أَحْسَنُ حَالًا قَالَ فَسَکتَ عَنِّی حَتَّی إِذَا کنْتُ بِالْأَبْطَحِ أَبْطَحِ مَکةَ وَ رَأَیْتُ النَّاسَ یَضِجُّونَ إِلَی اللَّهِ فَقَالَ: «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا أَکثَرَ الضَّجِیجَ‏ وَ الْعَجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ وَ عَجَّلَ رُوحَهُ إِلَی الْجَنَّةِ مَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ إِلَّا مِنْک وَ مِنْ أَشْبَاهِک خَاصَّةً» وَ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی وَجْهِی وَ قَالَ: «یَا أَبَا بَصِیرٍ اُنْظُرْ» قَالَ: فَإِذَا أَنَا بِالْخَلْقِ کلْبٌ وَ خِنْزِیرٌ وَ حِمَارٌ إِلَّا رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ. [بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، صفار، جلد 1، صفحه‌ی 271]
ترجمه: ابوبصیر می‌گوید بر امام صادق (علیه‌السلام) وارد شدم و عرض کردم: جانم فدایتان باد، برتری ما بر مخالفین ما چیست؟ در حالی که به خدا قسم برخی از آنان را می‌بینم که آسوده‌خیال‌تر و پرنعمت‌تر و خوش‌حال تر است؟! پس حضرت، سکوت کردند تا این که در مکه بودیم و مردم را دیدم که به درگاه الهی ناله می‌کردند. حضرت فرمودند: چقدر ناله و فریاد زیاد است و چقدر حاجی کم است؟! به کسی که محمد (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را به پیامبری برانگیخت و روحش را به سرعت به بهشت برد، قسم می‌خورم، خدا جز از تو و مشابهان تو [در اعتقادات و عمل] قبول نمی‌کند. سپس دست بر صورتم کشیدند و فرمودند: نگاه کن ای ابوبصیر. ابوبصیر می‌گوید: نگاه کردم و مردم را به صورت سگ و خوک و خر دیدم مگر یک نفر یک نفر [که آدم بودند].
پس، هر انسانی، انسان نیست ولی نمی‌توان همه‌ی انسان‌ها را هم مجموعه‌ای از حیوانات دانست. کسانی که بر طبق منهاج فردوسیان، تصحیح اعتقادات و اصلاح عمل کرده باشند، آرام آرام، از جرگه‌ی حیوانیت خارج شده و به انسانیت، وارد خواهند شد. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
روایات متعددی در خصوص رابطه‌ی شکر نعمت با افزایش نعمت و بر عکس، عدم شکر نعمت و قطع شدن نعمت‌ها وجود دارد بدان صورت که کسی که شکر نعمت را بجا بیاورد، خدا بر نعمتش می‌افزاید و در مقابل، کسی که شاکر نباشد و شکر نگوید نعمتش قطع می‌شود.
حال، این شکر نعمت چیست به چه صورت است و ما چگونه می‌توانیم شکر نعمت را بجا بیاریم که مشمول افزایش نعمت بشویم؟
در برنامه‌ی خودم این است که در سه وعده‌ی نمازم یک سجده‌ی شکر می‌کنم و «الحمد الله رب العالمین» و 4 مرتبه هم «الحمد کما هو اهله» را می‌گویم و گاهی هم «مناجات الشاکرین» امام سجاد (علیه‌السلام) را می‌خوانم؛ آیا این مقدار، کفایت می‌کند؟
هر چند هر چه فکر کردم، چیزی جهت شکر و سپاسگزاری بلد نشدم و در مقابل عظمت خدا و نعمتش خیلی تهی دستم و گاهی اصلاً نمی‌دانم چقدر شکر کنم. منِ فقیر در مقابل بزرگترین غنی عالم درمانده هستم در مقام شکر. برخی نعمتهای مخفی وجود دارد که اصلاً قابل فهم نیست، اصلاً نمی‌دانم این نعمت بوده که شکرش را بجا بیاورم و بخشنده‌ی مهربان چنان مرا غرق در نعمت کرده که بعضی از نعمت‌هایش را نمی‌شناسم. حال، چه کنم بتوانم شکر کنم و مورد قطع نعمت نشوم؟
نگرانی‌ام این است که نعمت به خاطر عدم شکر قطع شود در صورتی که منِ فقیر با دست خالی‌ام چیزی جز همین دو ذکر حمدی که بالا گفتم جهت شکر ندارم.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
شُکرگزاری، به دو صورت، قابل تصور است؛ یکی «حالِ شکر» و دیگری «قالِ شکر». و این دو، بدون یکدیگر، ناقص است. اگر کسی به زبان، شکرگزاری کند ولی در دل، از خدای تعالی گله‌مند باشد، آن «قالِ شکر» دردی را دوا نمی‌کند و مایه‌ی ازدیاد نعمت نمی‌شود. همچنین اگر کسی بر «حالِ شکر» بسنده کند و از شکرگزاری زبانی بازماند، حق شکر را ادا نکرده است.
پس برای این که شکرگزاری را به حد اعلایی که امکان دارد برسانید، باید هم از خدای تعالی و نعمت‌هایی که داده است، خشنود باشید و هم این خشنودی را به زبان بیاورید و برای آن، شکرگزاری کنید.
به عنوان مثال، هر گاه صبح از خانه بیرون می‌آیید و به خاطر محیط آرام، بدن سالم، لباس تمیز، هوای پاک، هدف خوب، همسر مناسب و… حال نشاط و سرزندگی به شما دست می‌دهد،‌ اگر در قلبتان از این همه نعمت و خوشی، ممنون نعمت‌دهنده‌ی جهان‌آفرین باشید،‌ می‌شود «حالِ شکر». این حال، جلب‌کننده‌ی نعمت و شادی است.
اگر برای شکرگزاری از این‌همه نعمت، زبان به شکرگزاری بگشایید و با عبارات عربی یا فارسی، عبارات قرآنی یا روایی، از انشاء خودتان یا از الفاظ ادعیه، کلماتی بگویید که دلالت بر خوشحال بودن شما و سپاسگزار بودنتان از این نعمت‌ها دارد، می‌شود «قالِ شکر». این قال نیز جلب‌کننده‌ی نعمت و شادی است.
اما اگر یکی از این دو نباشد،‌ شکرگزاری، ناقص است. اگر «قالِ شکر» باشد ولی همراه با «حالِ کفر»؛ یعنی گر چه در دل، گله‌مند از اوضاع و روزگار و در حقیقت از خدای تعالی هستید، گفتنِ اذکار شکر، فایده‌ای ندارد و مایه‌ی جلب نعمت نیست؛ هر چند شاید از بار سنگین «کفر» (= ناسپاسی) و آثار بد آن بکاهد.
نکته‌ی دیگر، که باید توجه داشته باشید، این است که «قالِ کفر» یعنی گله‌کردن از اوضاع و روزگار، در از بین بردن «حال شکر» تأثیر زیادی دارد، پس جز در موارد ضروری مانند مشاوره، از به زبان آوردن مشکلات و گرفتاری‌هایتان پرهیز کنید تا به «حال شکر»تان ضرری نرسد.
و نیز بر طبق روایات، همنشینی با اغنیا یعنی کسانی که بهره‌ی مالی بالایی دارند و از آن استفاده می‌کنند، نهی شده است. برخی معتقدند منظور روایت، همنشینی با ثروتمندان بی‌درد و بی‌ایمان است، ولی همنشینی با ثروتمندان متدین نیز برای اقشار فقیر و کم‌درآمد، ایجاد «حال کفر» می‌کند. پس با کسانی که زندگی‌های کذایی دارند، رفت و آمد نکنید مگر به قدر ضرورت و بر عکس،‌ با مساکین همنشینی کنید تا قدردان نعمت‌های الهی بر خودتان باشید.
و نکته‌ی پایانی، این است که شکر پروردگار متعال چنان که حق شکر باشد، ممکن نیست؛ زیرا به تصریح قرآن کریم، هر چند نعمت‌های الهی را بشماریم، ولی نمی‌توانیم به نهایتش برسیم. پس همین حالِ «عجز از شکر» را خدای تعالی به عنوان شکرگزاری می‌پذیرد و البته به زبان آوردنِ الفاظی که برای شکرگزاری وارد شده نیز، جای خود دارد و نباید فراموش شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با توجه به اینکه فرزندانم در شرایط مهم و حساسی قرار دارند و پا به مرحله‌ی بلوغ گذاشته و من هم هیچ اطلاعاتی در این خصوص نسبت به تربیت و راهنمایی آنها ندارم و از طرفی در خانواده و فامیل هم کسی نداریم که آنها را به راه راست هدایت کند، در این شرایط حساس و حیاتی چه توصیه‌هایی جهت ورود آنها به دوران بلوغ و انجام واجباتی که از این لحظه به گردنشان هست دارید؟
چگونه آنها را نمازخوان کنم؟ چگونه آنها را امر به انجام واجبات نمایم؟ کجا و در چه مرحله‌ای از تنبیه استفاده کنم؟ چه نوع تنبیه؟ مسائل جنسی را چگونه به آنها بگویم؟
یاد دارم آیت الله مجتهدی تهرانی می‌گفت در این برهه از عمر فرزند، یک استاد حوزوی بگیرید که بیاید به بچه، تمام مسائل، حتی مسائل جنسی که شما خجالت می‌کشید را بگوید. یک مبلغ مرد برای پسر و یک مبلغ زن برای دختر.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بهترین راه آموزش دین به فرزند، عمل کردن به دین است.
برای فرزندانتان، آن دسته از قوانین عملی منهاج فردوسیان که راحت و قابل فهم است، از طبقات هفتم تا دهم را بخوانید و توضیح بدهید و با آنان قرار بگذارید که همگی عمل کنید. قوانینی مثل مسائل بهداشتی، خواب، آداب غذا خوردن و غیره.
با این کار، آنان با منهاج فردوسیان آشنا شده و انس می‌گیرند. سپس می‌توانند خودشان، مسائل جنسی را با مطالعه‌ی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، به آرامی و به درستی،‌ یاد بگیرند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. اگر یک عمل مستحب است، آیا خلاف آن مکروه است؟ یا اگر یک عمل مکروه هست، خلاف آن مستحب می‌شود؟ مثلاً در منهاج فردوسیان، نشسته شلوار می‌پوشند، پس می‌شود گفت که ایستاده شلوار پوشیدن مکروه است؟ یا ناخن چیده‌شده را دفن می‌کنند، پس عدم دفن آن می‌شود مکروه؟
2. بعد از نماز عشاء بیدار ماندن فقط برای چند چیز جایز شمرده شده. با توجه به طبقه‌بندی قوانین، وقتی یکی از اموری که در طبقات اولیه وجود دارد پیش می‌آید، طبیعتاً انسان، طبقه‌ی اولیه را انجام می‌دهد. مثلاً کسب روزی حلال و یا غسل دادن یک شیعه‌ی اثنی‌عشری. با این توضیحات، استثنائات مربوط به بیداری بعد از نماز عشاء بی‌معنی می‌شود و دایره‌ی وسیع‌تری را شامل می‌شود. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: هر گاه مستحب را به معنی اطاعت از امر مولا در انجام کاری بدانیم که به انجام آن امر کرده است، ترک کردن عمل به دستور مولا، ناپسند و مکروه خواهد بود. در مقابل، هر جا مولا از انجام دادن کاری نهی کرده است، مراعات این دستور و ترک کردن آن کار، پسندیده و مستحب خواهد بود.
البته در بیان حکم، لازم است همان جهتی که مولا امر یا نهی کرده، بیان شود نه جهت مخالفش. مثلاً اگر در روایت معتبر،‌ به انجام حجامت امر شده است، باید در هنگام بیان حکم، بگوییم: حجامت کردن مستحب است. نه مقابلش، یعنی نگوییم: ترک حجامت، مکروه است.
اگر فرموده‌اند نشسته شلوار بپوشید. بگوییم: نشسته شوارپوشیدن، مستحب است و نگوییم: ایستاده شلوارپوشیدن مکروه است. این نکته، همواره در نزد محدثین و قدمای از فقها، مورد توجه بوده و سعی وافر داشته‌اند که همان جهتی که از امام معصوم (علیه‌السلام) روایت شده را بیان کنند و از نزد خودشان، جهت مخالف آن را مطرح نسازند، هر چند در حقیقت، جهت مخالف آن هم درست است.

جواب 2: آنچه در روایت شریف بیان شده که جز برای چند کار، بعد از نماز عشاء بیدار نمانید، مربوط به شرایط عادی است ولی در جایی که شرایط خاص باشد، قطعاً دایره‌اش گسترش پیدا می‌کند.
یکی از شرایط خاص، پیش آمدنِ کارهایی از طبقات اولیه است. پس در شرایطی که هیچ عملی از اعمال طبقات اولیه حلول نکرده، فقط برای همان چند امر، بعد از نماز عشاء بیدار بمانید ولی در شرایطی که عملی از اعمال طبقات اولیه آمده و نمی‌شود آن را به بعد موکول کرد، حتماً انجام آن کار، مقدم بر استراحت شبانه خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
شما فرمودید که مشوقات یکی از روش‌های استخراج قوانین است حال که چنین است، چرا از قاعده‌ی زیر، قانونی استخراج نشده است؟
قاعده: اگر کسی هر شب قبل از خواب، سوره‌ی واقعه بخواند، خداوند را در حالی ملاقات می‌کند که صورتش مانند ماه شب چهارده می‌درخشد.
البته قواعد دیگری از این دست نیز وجود دارند که با وجود اینکه تصریح دارند به پاداش یک عمل، اما در قوانین، جایی ندارند. مشکلی که پیش می‌آید این است که اگر یک منهاجی آن عمل را انجام دهد در حالی که در قوانین نیست، متهم به ابداع در دین می‌شود.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بنای اولیه بر این است که هر چه در قواعد نظری تکمیلی آمده، در قوانین عملی نیز به صورت قانون بیاید؛ ولی این احتمال وجود دارد که در موارد بسیار نادر، بر اثر سهو، چنین اتفاقی نیافتاده باشد. پس هر گاه با چنین مطلبی مواجه شدید که قاعده‌ای در قواعد تکمیلی آمده بود ولی قانونش در قوانین عملی نیامده بود، فقط دو احتمال بدهید؛

احتمال اول: این که قانونش آمده ولی شما نتوانسته‌اید آن قانون را پیدا کنید. در این صورت، با دقت بیشتر،‌ جستجو کنید و از یافتن آن، ناامید مباشید.

احتمال دوم: این که بر اثر سهو ما، قانون مناسب با آن قاعده،‌ در قوانین عملی نیامده است. در این صورت، قاعده را همراه با شماره‌اش به دفتر مرکزی منهاج فردوسیان گزارش کنید تا در نسخه‌های بعدی، ملاحظه شده و این نقیصه، برطرف گردد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1. در عصر کنونی، «ولیجه» چه کسانی هستند؟
2. آیا منهاج فردوسیان و شخص شما ـ که ادعای ارشاد مشتاقان کمال و سعادت را دارید ـ از مصادیق ولیجه نیستید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب درست، باید کلمه‌ی «ولیجه» را به درستی و به دور از جانب‌داری، در بیان قرآن و روایات، بررسی کنیم. این کلمه، فقط یک بار در قرآن کریم آمده است، آنجا که می‌فرماید:
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکواْ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَ لاَ رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» [سوره‌ی توبه، آیه‌ی 16]
ترجمه: آیا پنداشته‏‌اید که به خود واگذار می‌‏شوید و خداوند کسانی را که از میان شما جهاد کرده و غیر از خدا و فرستاده‌ی او و مؤمنان، ولیجه نگرفته‌‏اند معلوم نمی‏‌دارد؟! و خدا به آنچه انجام می‏‌دهید آگاه است.
ولی در روایات معتبر و ادعیه، به صورت متعدد آمده است،‌ از آن جمله:
در نامه‌ی امیر المؤمنین (علیه‌السلام) به یکی از کارگزارانشان در گناهانی که موجب شده به جهاد با برخی اقوام بپردازند، آمده است:
«وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ أَمَاتُوا الْحَقَّ وَ أَظْهَرُوا فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ وَ اتَّخَذُوا الْفَاسِقِینَ وَلِیجَةً مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» [وقعة صفین، نصر بن مزاحم، صفحه‌ی 104]
ترجمه: و حدود را تعطیل کردند و حق را می‌راندند و فساد را در زمین ظاهر کردند و فاسقین را به جای مؤمنان، ولیجه گرفتند.
در روایتی از کمیل بن زیاد آمده است:
خَرَجَ إِلَیَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام) فَأَخَذَ بِیَدِی وَ أَخْرَجَنِی إِلَی الْجَبَّانِ‏ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ:… وَ إِنَّ هَاهُنَا ـ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ ـ لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ یَسْتَعْمِلُ آلَة الدِّینِ فِی الدُّنْیَا وَ یَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَی عِبَادِهِ لِیَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِیجَةً مِنْ دُونِ وَلِیِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْعِلْمِ» [خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 187، الناس ثلاثة]
ترجمه: کمیل می‌گوید: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) دستم را گرفتند و به صحرا بردند و در حالی که به سینه‌ی مبارکشان اشاره می‌کردند، فرمودند: اینجا مجموعه‌ای از علم است که کاش کسی را می‌یافتم که بتواند آن را حمل کند، البته کسی را یافتم که زیرک بود ولی قابل اعتماد نبود،‌ وسیله‌ی دین را در دنیا استفاده می‌کرد و حجت‌های خدا را بر خلقش و نعمت‌های او را بر بندگانش آشکار می‌ساخت تا ضعیفان، او را ـ و نه ولی حق را ـ ولیجه بگیرند، یا حاملان علم را مطیع خود سازد.
ابی‌صباح کنانی می‌گوید امام باقر (علیه‌السلام) به من فرمودند:
«یا أبا الصباح إیاکم و الولائج فإن کل ولیجة دوننا فهی طاغوت» [تفسیر عیاشی، ابوبکر عیاشی، جلد 2، صفحه‌ی 83، سوره‌ی توبه، آیه‌ی 19]
ترجمه: ای ابوالصباح، بپرهیز از ولیجه‌ها، پس همانا هر ولیجه‌ای غیر از ما، طاغوت است.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام):‏«لَا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیجَةً فَلَا تَکونُوا مُؤْمِنِینَ فَإِنَّ کلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِیجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ إِلَّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 59، باب البدع و الرأی و المقاییس]
ترجمه: جز خدا، ولیجه نگیرید که مؤمن نخواهید بود، پس هر سبب و نسب و خویشی و ولیجه و بدعت و شباهتی،‌ منقطع می‌شود مگر آنچه قرآن ثابت کرده است.
در زیارت مختصر ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) آمده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَلَّی آخِرَهُمْ کمَا تَوَلَّیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ» [کتاب المزار، شیخ مفید، صفحه‌ی 186، باب مختصر زیارتهم]
ترجمه: خدایا من آخری‌شان را دوست دارم همچنان که اولی‌شان را دوست دارم و بیزاری می‌جویم از هر ولیجه‌ای غیر از ایشان.
امام صادق (علیه‌السلام) در دعایی که بعد از نماز عید غدیر خوانده می‌شود، فرمودند بگو:
«فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکرْتَهُ فِی کتَابِک فَقُلْتَ ـ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتابِ‏ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ‏ لَا أُشْرِک مَعَهُ إِمَاماً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیجَةً» [تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 3، صفحه‌ی 145، باب صلاة الغدیر]
ترجمه: پس شهادت می‌دهم ای خدایم که امام هدایت‌کننده‌ی رشد‌دهنده و رشدیافته، علی امیر مؤمنان است که او را در کتابت یاد کردی و گفتی: و همانا او در ام‌الکتاب [= لوح محفوظ] نزد ما بلندمرتبه و با حکمت است. شریکی با او در امامت قرار نمی‌دهم و جز او، ولیجه‌ای نمی‌گیرم.
در زیارت امام رضا (علیه‌السلام) آمده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْک بِحُبِّهِمْ وَ بِوَلَایَتِهِمْ أَتَوَلَّی آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 605، باب زیارة قبر الرضا أبی الحسن علی بن موسى علیه السلام. بطوس]
ترجمه: خدایا به تو تقرب می‌جویم با محبت به ایشان و ولایتشان، دوست دارم آخری ایشان را به همان [ملاکی] که دوست دارم اولی ایشان را و از هر ولیجه‌ای جز ایشان، بیزاری می‌جویم.
در زیارت جامعه آمده است:
«بَرِئْتُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِکمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیَاطِینِ… وَ مِنْ کلِّ وَلِیجَةٍ دُونَکمْ وَ کلِّ مُطَاعٍ سِوَاکمْ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 615، زیارة جامعة لجمیع الأئمة]
ترجمه: بیزاری می‌جویم به سوی خدای عز و جل از دشمنان شما و از جبت و طاغوت و شیطان… و از هر ولیجه‌ای جز شما و از هر اطاعت‌شده‌ای غیر از شما.
تأکید روایات و ادعیه‌ی فوق،‌ نفی هر گونه ولیجه‌ای غیر از خدا و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) است. اما ولیجه در لغت، چنین معنی شده است:
«کلّ ما یتّخذه الإنسان معتمداً علیه و لیس من أهله، أو خاصّة الرجل و بطانته؛ و المراد المعتمد علیه فی أمر الدنیا و الدین، أو فی أمر الدین و تقریر الشریعة، و أمّا اعتماد المؤمنین بعضهم علی بعض و الاعتماد علی الأئمّة الطاهرین علیهم السلام فیرجع إلی الاعتماد علی اللَّه سبحانه» [با استفاده از: الصحاح، جلد 1، صفحه‌ی 348 و المفردات، راغب اصفهانی، صفحه‌ی 883 ذیل کلمه‌ی «ولج»]
ترجمه: هر چیزی که انسان بر آن اعتماد می‌کند و از خانواده‌اش نباشد، و مراد، اعتماد در امر دنیا و دین یا امر دین و تقریر شریعت است،‌ اما اعتماد مؤمنین بر یکدیگر و اعتماد بر امامان معصوم (علیهم‌السلام) بر می‌گردد به اعتماد به خدای سبحان.
و در روایتی،‌ مصداق ولیجه را چنین بیان کرده‌اند:
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّخَعِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی سُفْیَانُ بْنُ مُحَمَّدٍ الضُّبَعِیُّ قَالَ: کتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ أَسْأَلُهُ عَنِ الْوَلِیجَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً قُلْتُ فِی نَفْسِی لَا فِی الْکتَابِ مَنْ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ هَاهُنَا فَرَجَعَ الْجَوَابُ «الْوَلِیجَةُ الَّذِی یُقَامُ دُونَ وَلِیِّ الْأَمْرِ وَ حَدَّثَتْک نَفْسُک عَنِ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُمْ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَهُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ عَلَی اللَّهِ فَیُجِیزُ أَمَانَهُمْ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 508، باب مولد أبی محمد الحسن بن علی]
ترجمه: راوی می‌گوید: برای امام عسکری (علیه‌السلام) نامه نوشتم و از معنی ولیجه در آیه‌ی قرآن پرسیدم و با خودم گفتم ولی در نامه ننوشتم که منظور از مؤمنین در این آیه،‌ چه کسانی هستند؟ پس جواب دادند: ولیجه، کسی است غیر از سرپرست امر [امـام امت] کـه بـه جـای او مـنـصـوب می‌شود. و با خودت گفتی که منظور از مؤمنین در این آیه چه کسانی هستند؟ ایشان، امامانی بر حق هستند که از خدا برای مردم امان می‌گیرند و خدا هم امان آنها را اجـازه مـی‌کـنـد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
1. لغت عرب می‌گوید: ولیجه به معنی کسی است که بر او در امر دنیا و دین اعتماد می‌شود.
2. روایت معتبر می‌فرماید: قطعاً یکی از مصادیق بازر ولیجه،‌ ائمه‌‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) هستند.
3. آیه و روایت و دعا، ولیجه‌هایی غیر از خدا و رسول و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) را نفی کرده است.
4. ولیجه، به خوب و بد تقسیم می‌شود.
5. ولیجه‌ی بد، هر کسی است که خود را در معرض اعتماد عمومی قرار دهد ولی دعوت به منهاج فردوسیان (یعنی راه روشن شیعه‌ی اثنی‌عشری بر طبق قرآن و سنت و عترت) نکند.
6. مراجع معظم تقلید و روحانیت محترم شیعه که هزار و چند صد سال است واسطه‌ی رساندن پیام استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و ائمه‌ی هدا (علیهم‌السلام)‌ به مردم هستند، ولیجه‌ی خوب می‌باشند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت تمام عزیزانی که هدفشان ترویج دین محمدی و نشر معارف اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) است.
بی‌شک هدفتان والا و راهتان مقدس و در خور ستایش است اما رعایت چند نکته در این برنامه، حائز اهمیت است که بنده به صورت گذرا اشاره می‌نمایم.
الف) دعایی که بر روی صفحه‌ی سایت به عنوان دعای منهاج فردوسیان آمده است در هیج کدام از منابع شیعی به عنوان دعا ذکر نشده و اگر بیان این دعا به قصد ورود نبوده خواهشمند است این نکته را تبیین فرمایید که این دعا، دعای معصوم نبوده و چه بهتر که منهاجیون دعاهایی را خواستار باشند که متنشان نیز قول معصوم باشد همچون دعاهای صحیفه‌ی سجادیه.
ب) هر گونه اصطلاح‌سازی در متن دین، زیبنده‌ی منهاجیون که خود را مقلد سیره‌ی حضرات معصومین می‌دانند نیست. این که ائمه (علیهم السلام) را به عنوان «استاد» خطاب می‌کنید برگرفته شده از روایت معصومین است!؟ چه بهتر همان القابی که حضرات معصومین (علیهم السلام) دارا بودند، ورد زبان منهاجیون باشد. با جعل اصطلاح ممکن است نا اهلان و نابخردان به شما خرده بگیرند و بگویند تفاوت منهاجیون با فرق منحرفه و ضاله‌ی صوفیه و فلاسفه چیست؟ آنان نیز جعل اصطلاح می‌کنند.
ج) اینکه در نظراتتان فرمودید عزاداری، تنها برای حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در روایات تأکید شده سخن صحیحی نیست چرا که در کتاب شریف من لایحضره الفقیه روایاتی با این مضمون آمده است:
وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام): یُصْنَعُ لِلْمَیِّتِ مَأْتَمٌ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ یَوْمَ مَاتَ.
وَ أَوْصَی أَبُو جَعْفَرٍ ع بِثَمَانِمِائَةِ دِرْهَمٍ لِمَأْتَمِهِ وَ کانَ یَرَی ذَلِک لِلسُّنَّةِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ اتَّخِذُوا لآِلِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ طَعَاماً فَقَدْ شُغِلُوا.
وَ أَوْصَی أَبُو جَعْفَرٍ ع أَنْ یُنْدَبَ فِی الْمَوَاسِمِ عَشْرَ سِنِینَ.
طبق روایات می‌توان اینگونه جمع‌بندی کرد که عزاداری برای اهل بیت، سنتی است که خود اهل بیت بر آن تأکید داشته‌اند.
بسیار خوشحال می‌شوم در صورت پاسخ به هرکدام از موارد فوق الذکر، پاسختان را در سایت بیان فرمایید.
و السلام علی من اتبع الهدی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب الف: دعا، از مقوله‌هایی است که هم در قرآن کریم آمده و هم در بیان استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و عترت طاهره (علیهم‌السلام) ولی در عین حال، اجازه داده‌اند که خواسته‌های خود را نیز به زبان بیاوریم، هر چند در ادعیه‌ی قرآن و سنت و عترت نباشد. روی همین اصل است که برخی علمای عظام، اقدام به تنظیم دعاهایی کرده و به یادگار گذاشته‌اند، مانند دعای توسل معروف و دعای توسل خواجه نصیر و برخی دعاهای اقبال که از انشائات جناب سید بن طاووس (ره) است.
پس دعای معروف به «دعای منهاج فردوسیان»، گر چه به صورت مجموعی از قرآن و عترت نیست ولی فرازهایی از آن، برگرفته از ادعیه‌ی مأثوره است و در قسمت‌های دیگرش نیز، مجوز کلی برای انشاء دعا، عنایت فرموده‌اند.

جواب ب: این که چرا آن بزرگواران که استادان حقیقی بشر به سوی سعادت و کمال هستند را به عنوان «استاد» می‌خوانیم، در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان»‌ به صورت مبسوط، شرح داده شده است. شایسته است به آنجا مراجعه فرمایید.
البته، این که نااهلان و نابخردان بر ما خرده بگیرند، سخن درستی است و بارها خرده گرفته‌اند، ولی توجه داشته باشید که نمی‌توان پی‌ریزی نظام جامع تربیتی را به رضایت چند نابخرد و سطحی‌نگر پیوند زد. آنچه بر ماست، ارائه‌ی آسان و صحیح معارف الهی بر مبنای کتاب و سنت و عترت می‌باشد و آنچه از ساده‌لوحان خشک مقدس انتظار می‌رود، ایراد گرفتن‌های ناوارد است.

جواب ج: سعی کردیم عبارات کتاب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» و کتاب «قوانین عملی منهاج فردوسیان» را دقیق بنویسیم و از اصحاب منهاج فردوسیان نیز می‌خواهیم که دقت را همیشه لحاظ کنند. تنها و تنها عزایی که مشمول «تأکید» حضرات اهل بیت (علیهم‌السلام) قرار گرفته، عزای حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) است. هیچ عزاداری‌ای مورد تأکید نیست هر چند یک یا دو روایت در باره‌اش آمده باشد.
این که شما از روایات فوق، تأکید بر عزاداری اهل بیت طاهرین (علیهم‌السلام) را برداشت می‌کنید، ناشی از ناآشنایی با بحث «تأکید» و انواع و اقسام و حدود و شرایط آن است. شایسته است برای آشنایی با مبحث «تأکید»، به کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» مراجعه نمایید تا با جایگاه ارزشمند تأکید و انواع و اقسام آن، به درستی آشنا شوید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
آیا مطلبی که در ادامه تقدیم می‌کنم، صحت دارد؟
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم
شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.
گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟
گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سندی برای این مطلب که بیشتر شبیه افسانه‌ها و اسرائیلیات است، نیافتم. قطعاً این مطلب، در منابع معتبر روایی شیعه نیامده است ولی احتمال دارد در تاریخ آمده باشد که من از منبع و سند آن بی‌اطلاعم.
جدا از بحث سند و به فرض این که این افسانه را صحیح السند بدانیم، چند اشکال در محتوا دارد که به طور خلاصه عرض می‌کنم:

اول: پادشاه حبشه، به چه جهت باید دشمن امیر المؤمنین (علیه‌السلام) باشد به حدی که مهریه‌ی دخترش را سر نازنین آن حضرت قرار دهد؟

دوم: وقتی قرار شد قنبر، نخست با آن حضرت کشتی بگیرد و سپس علی بن ابی‌طالب را به او معرفی کنند، چرا وقتی حضرت بر او غالب شده و بر سینه‌اش نشستند، خواستند او را بکشند؟ به چه جرمی؟

سوم: کسی که اندکی عقل داشته باشد، حاضر نیست سرش را بدهد که کسی به معشوقش برسد، چطور رئیس العقلاء چنین خبطی مرتکب شود؟

چهارم: کسی که اندکی با شرع انور آشنا باشد، می‌داند که مسلمان معمولی اجازه ندارد برای رسیدن یک جوان مسلمان به معشوقه‌اش، سرش را فدا کند، چطور امام المتقین و امیر المؤمنین چنین کاری انجام می‌دهد؟ چطور برای یک جوان کافر؟

پنجم: امام معصوم که ولی خداست، «ثار الله» است. در زیارت حضرت سید الشهدا‌ء (علیه‌السلام) عرض می‌کنیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره». ثار الله یعنی کسی که خدای تعالی خونخواه اوست. یعنی خون ولی خدا ـ همچون مردم عادی ـ به فرزندانش به ارث نمی‌رسد، بلکه به خدای تعالی می‌رسد. لذا امام مجتبی (علیه‌السلام)، ابن ملجم (لع) را نبخشیدند زیرا خونی به گردن داشت که حق خدا بود. پس چطور چنین خون با عظمتی، برای رسیدن جوانکی کافر به معشوقه‌‌ی کافرش ریخته شود و به هدر رود؟!

نتیجه: هر چند برخی ساده‌لوحان، می‌کوشند با بافتن چنین افسانه‌هایی، چهره‌ای عاطفی و احساسی از آن حضرت ترسیم کنند، ولی باید توجه داشت که اشکالات کلامی و فقهی متعددی بر چنین افسانه‌هایی بار می‌شود و ضررش، چندین برابر از منفعتش بیشتر است. امید است خدای تعالی، با اعطای بصیرت به رهپویان راه تکامل و سعادت، آنان را بر اعتقاد و عمل به «منهاج فردوسیان» یاری بفرماید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
منبری‌ها هر وقت بخواهند از فضایل و خصوصیات امام علی (علیه‌السلام) بگویند، یک مطلب را همیشه می‌گویند و آن هم این که غذای امام علی (علیه‌السلام) نان و نمک بوده است. حال بفرمایید:
1. حقیقت مطلب چیست؟
2. چطور با این همه توصیه‌هایی که در بخش خوراکی‌های منهاج فردوسیان از جانب کسی چون امام علی (علیه‌السلام) به ما رسیده، خود آن بزرگوار رعایت نمی‌کردند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب، به چند مطلب توجه نمایید:

اولاً: معلوم نیست که آن حضرت، تمام دوران زندگی‌شان فقط با نان و نمک به سر می‌کردند، بلکه ظاهراً فقط در دوران حکومتشان که کمتر از پنج سال بود، چنین سیره‌ای داشتند.

ثانیاً: دوران آن حضرت، از نظر وضع معیشت غالب مردم، دوران سختی بود و دو طبقه‌ی خیلی سیر و خیلی گرسنه ایجاد شده بود، آن حضرت برای همدردی با طبقه‌ی خیلی گرسنه، چنین سیره‌ای داشتند.

ثالثاً: در میان خود ائمه، آن حضرت در زهد و عبادت و ریاضت نفس،‌ مثالِ دست نیافتنی بودند.

رابعاً: عمده‌ی توصیه‌های خوراکی، از امام صادق (علیه‌السلام) رسیده است و بیشتر آنچه از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) به ما رسیده، توصیه به نخوردن و زهد و قناعت است.

خامساً: این گونه گزارشات، فعل معصوم است و همچنان که در کتاب اصول استجماع منهاج فردوسیان بررسی کردیم، چنین رفتارهایی برای ما، پیام تربیتی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چند روزی است که حدیثی در شبکه‌های مجازی منتشر می‌شود، آیا این حدیث صحیح است؟ متن مذکور، به این شرح است:
حضرت رسول فرمودند: هر کس نماز قضا بر ذمه‌اش دارد، قبل از ظهر جمعه آخر ماه رمضان، دو نماز دو رکعتی بخواند، بعد از حمد، یک آیة الکرسی و پانزده مرتبه سوره‌ی کوثر، چهار صد سال نماز قضا و به روایتی ازحضرت علی (ع) فرمودند: ششصد سال نماز قضا را کفایت می‌کند. بعد از نماز هم این دعا را بخوانید: «بسم الله الرحمن الرحیم. یا سامع الصوت یاجامع الفوت یا محیی العظام بعد الموت صل علی محمد و آل محمد و اجعل لی فرجاً و مخرجاً مما انا فیه انک تعلم و انت تقدر و لا اقدر و انت علام الغیوب یا واهب العطایا یا غافر الخطایا یا سبوح یا قدوس یا رب الملائکة و الروح رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم یا ساتر العیوب یا کاشف الکروب یا غافر الذنوب یا ذالجلال و الاکرام برحمتک یا ارحم الراحمین»

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که به اتفاق فقهای عظام امامیه، هیچ کاری نمی‌تواند جبران نماز فوت شده باشد، جز قضای آن بر همان صورتی که فوت شده است. پس این اصل را همیشه در نظر داشته باشید که هر کس و هر جا و با هر عملی که بخواهد شما را از قضا کردن نمازهای فوت‌شده‌یتان معاف کند، شیطان است و قصد ضرر زدن به معنویت و کمالتان را دارد.

ثانیاً: چنین عملی،‌ در هیچ منبع معتبر و غیر معتبری یافت نشد. پس حتماً و قطعاً ساختگی است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
خداوند در سوره‌ی مبارکه‌ی تکاثر، آیه‌ی شریفه‌ی 8 می‌فرماید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» یعنی: سپس در آن روز (روز قیامت) از نعمت‏ها سؤال خواهید شد.
1 ـ منظور، چه نعمت‌هایی هست؟ مثلاً همسر خوب، فرزند صالح، خانه‌ی وسیع، مرکب و غیره یا چنان که در حدیث از امام رضا (علیه السلام) آمده، سؤال از آب و نان و… از مردم قبیح است تا چه رسد به خداوند، بنا بر این، مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبری معصوم است. [عیون الاخبار، جلد 2، صفحه‌ی 129]
2 ـ آیا با اعتقاد یافتن به قواعد نظری و عمل کردن به قوانین عملی منهاج فردوسیان، می‌توان از پسِ جواب از نعمت رهبری معصوم بر آمد؟

‏************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. اگر الف و لام در «النعیم» را الف و لام استغراق بگیریم، آیه چنین معنی می‌شود: سپس حتماً حتماً حتماً پرسیده خواهید شد، آن روز از نعمت‌ها.
در حالی که اگر منظور، فقط نعمت ولایت بود، باید می‌فرمود: ثم لتسئلن یومئذ عن النعمة. پس نمی‌توان روایت امام رضا (علیه‌السلام) را تفسیر قطعی آیه دانست بلکه یکی از مصادیق اتم و اکمل نعمت،‌ نعمت ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام) است. اما هر آنچه اسم نعمت بر آن صدق کند، می‌تواند مورد بازخواست و پرسش قرار گیرد.

2. بزرگ‌ترین نعمت الهی بعد از هدایت تکوینی، هدایت تشریعی است. یعنی بعد از این که خدای تعالی، در بنده‌اش ایجاد انگیزه برای رسیدن به تکامل و سعادت نمود، بزرگ‌ترین نعمت این است که او را با استادان راه کمال و سعادت، آشنا سازد. پس کسی که دیدگاه‌هایش را مطابق دیدگاه‌های استادان راه کمال و سعادت نماید و اعمالش را چنان که آن بزرگواران فرموده‌اند، تنظیم نماید و فرمان آنان را مراعات کند، شکر واقعی نعمت ولایت را بجا آورده است. در غیر این صورت، با ادعا کردن و خود را سینه‌چاک ایشان نشان دادن، بدون اعتقاد و عمل بر طبق نظر آنان، شکر این نعمت عظیم، به جای آورده نشده و فردای قیامت، مورد بازخواست و عتاب الهی خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی با تشکر از صراحت بیان شما
بخشی از مردم بر این باورند، به رغم همه‌ی کارشکنی‌های سعودی‌ها و تحقیر‌های احتمالی آنان، رفتن ایرانیان به مکه و مدینه، در واقع اعلام حضور پیروان ائمه‌ی اطهار و دوستداران اهل بیت پیغمبر خداست؛ کسانی که اسلامشان با اسلام وهابیت و ارتجاع متفاوت است و باید باشند که حضور آنان، اسلام اهل بیت را در میان مسلمانان زنده نگه دارد و گریه‌ی آنان بر ائمه‌ی بقیع، مظلومیت خاندان عصمت و طهارت را به دیگر مسلمانان نشان دهد؛ بنا بر این، در چنین رویکردی، قطعاً ارزش دارد که مسلمان ایرانی به حج و عمره برود، حتی اگر در آن، به ‌او بی‌احترامی هم شود.
گروهی دیگر بر این باور هستند تا هنگامی که آل سعود، دشمن ایران و مسلمانان ایرانی است، نباید حج و عمره رفت و با هزینه کردن پول در سرزمین حجاز، به اقتصاد این کشور کمک کرد. این گروه می‌گویند، در شأن مسلمان ایرانی نیست که توسط سعودی‌ها از این بابت تحقیر شود. نظر جناب‌عالی درباره‌ی انجام فریضه حج تمتع و عمره چیست، با توجه به این شرایط؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حج، یکی از ارکان ده‌گانه‌ی دین شمرده شده است و به تصریح قرآن کریم، بر کسی که توانایی (جسمی، مالی و طریقی) داشته باشد، یک بار در تمام عمر، واجب است. پس نمی‌شود واجبی که رکن مسلمانی است را به بهانه‌ی این که پولش کمک به فلان است یا همراه با تحقیر و اهانت است، تعطیل نمود. باید راسخ و محکم، قدم در راه انجام امر الهی نهاد و از توهین‌های احتمالی نهراسید.
همچنین، عمره، از عبادات پرثواب شمرده شده است. پس شایسته نیست چنین عمل پرثوابی را با پیش کشیدن این سخن سبک که شأن مسلمان ایرانی نیست که توسط اعراب و سعودی‌ها مورد تحقیر قرار گیرد، ترک نمود. به عبارت دیگر، باید به عمره رفت و از ثواب اخروی آن بهره‌مند شد و توشه برگرفت و کاری به تحقیرها و اهانت‌ها نداشت.
همچنین زیارت مضجع شریف استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و استادان معظم مدفون در بقیع (روحی فداهم) پاداش عظیم دارد و موجب رضایت آن بزرگواران و در نتیجه، موجب رضایت خدای تعالی است. چنین فیض عظیمی غیر قابل چشم‌پوشی است و نمی‌توان به سادگی و با بهانه‌های واهی و نژادپرستانه، نادیده گرفت.
در پایان، تقاضا دارم نفرین بر شجره‌ی ملعونه‌ی وهابیت که همچون اختاپوسی وحشتناک، بر مهد اسلام عزیز، چنبره زده و دو مرکز اصلی اسلام یعنی مکه و مدینه را به تصرف خود در آورده است را فراموش نکنید و همواره با تضرع به درگاه ایزد متعال، بخواهید که آل سعود منحوس و تفکر تکفیری وهابیت، از جهان اسلام محو گردد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
من اصلاً تمایلی به تلویزیون ندارم و نگاه نمی‌کنم اما متأسفانه ماه رمضان لحظه‌ی افطار، تلویزیون سه سریال پشت سر هم پخش می‌کند. اول گفتم دارم افطار می‌کنم و خانواده تماشا می‌کنند، من هم یک نگاهی می‌کنم تا اینکه خودم هم جذب شدم به نحوی که برنامه‌ی بعد از افطارم را از دست دادم. سه شبکه پشت سر هم جای شیطان را گرفته و ما را از دعا باز داشته و به سمت سریال جذب کرده که از لحظه‌ی افطار تا ساعت 23:30 این سریال‌ها پشت سر هم پخش می‌شود و مرا هم اسیر سریال نموده. حال چه کنم تا منی که اصلاً تلویزیون نگاه نمی‌کردم از دام شیطانی این سریالها نجات پیدا کنم. متأسفانه گاهی شخصیت‌های سریال وارد ذهنم نیز می‌شود و می‌گویم: وای امشب چه می‌شود و چه اتفاقی خواهد افتاد.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سراسر زمین، پر است از دام‌های شیطان رجیم، این ما هستیم که باید با زیرکی، از این دام‌ها، برحذر باشیم. خدای تعالی در قرآن کریم، ما را از یکباره پریدن در آغوش شیطان نمی‌ترساند بلکه از پیروی گام‌های شیطان برحذر می‌دارد. می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کآفَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 208]
یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همگان به اطاعت در آیید و پا به جای پای شیطان مگذارید که او دشمن آشکار شماست. یعنی از گام‌های شیطان پیروی مکنید.
شیطان، نخست با توجیه کردن اندکی زاویه گرفتن از مسیر معنویت، ما را با آن مقدار اندک، مأنوس می‌سازد. سپس آرام آرام زاویه‌ی انحراف را بیشتر می‌کند به صورتی که متوجه نشویم. سپس زمانی چشم باز می‌کنیم که فرسنگ‌ها از مقصد و مقصودمان دور افتاده باشیم.
اما راه درمان، این است که نفس را مشغول کنید قبل از این که شما را مشغول کند. باید برای خودتان برنامه‌ی منسجم و فشرده داشته باشید که به صورت منظم، به طرف مقصد اعلی در حرکت و تکامل باشید. اگر برنامه‌ی زمان‌بندی مشخص نداشته باشید، گرفتار اینگونه حواشی شده و از اصل، باز خواهید ماند.
هر گاه در مسیری که می‌روید، هدف مشخصی داشته باشید، با سرعت و بدون توجه به زرق و برق اطراف، به آن سو خواهید شتافت. مثلاً اگر در جایی دعوت به افطار باشید، با سرعت می‌روید تا قبل از اذان مغرب، در محل میهمانی حاضر گردید. اما اگر هدف و مقصدی نداشته باشید، هر چراغی که چشمک بزند و هر مغازه‌داری که شما را دعوت به بازدید از مغازه‌اش نماید و ویترین جذاب هر فروشگاهی،‌ شما را به سوی خود، فرا خواهد خواند.
وَ لَعَمْری (به جان خودم سوگند) تمام مشکلات ما از ایمان نداشتن به بهشت و جهنم است. کسی که به بهشت و درجات آن و به جهنم و درکات آن، «ایمان» داشته باشد، هیچوقت دچار دنیا و زر و زور و رنگ و لعاب و فیلم و سریال نمی‌شود. تا زمانی که اطلاعات ذهنی ما نسبت به دو سرای پیشِ رو، تبدیل به یقین نشود، کارمان خراب و کُمیتمان لنگ است.
در این شب و روزهای عزیز، از خدای تعالی، «ایمان» و «یقین» بخواهیم که گوهر نایابی است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌هایی که در حمایت از نظام اسلامی و مسلمانان مظلوم عالم و باعث اتحاد و همدلی مؤمنین در مقابل کفار و منافقین است، در منهاج فردوسیان چه جایگاهی دارد؟ مانند شرکت در راهپیمایی روز قدس.
2. آیا این راهپیمایی‌ها از مصادیق کمک به مظلوم و ستمدیده می‌باشد و اجر اخروی خواهد داشت؟
با تشکر از پاسخگویی شما
التماس دعا

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: از آنجایی که تظاهرات و راهپیمایی، از امور مستحدثه است و اثری از آن در صدر اسلام و عصر حضور دیده نمی‌شود، مستحب شرعی نیست. یعنی نمی‌توان به طور مستند، استحباب شرعی چنین عملی را ثابت دانست. «مستحب شرعی» آن است که بتوان برایش آیه یا روایتی معتبر اقامه نمود.

جواب 2: کمک به مظلوم، مستحب است و حتی در شرایطی، واجب می‌شود و در هر دو صورت، اجر اخروی دارد. پس اگر تشخیص می‌دهید که حضور در راهپیمایی و مانند این امور، از مصادیق کمک به مظلوم است، می‌توانید به امید کسب ثواب، شرکت کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
با توجه به کامل بودن برنامه‌ی منهاج فردوسیان و به حق بودن این برنامه، آیا بر منهاجیون و منهاجیاتی که استطاعت مالی خوبی دارند وظیفه‌ای نیست اگر بتوانند با جهاد مالی در اشاعه‌ی منهاج فردوسیان کمک کنند؟ خیلی از صوفیه برای برنامه‌ی ناحقشان، عشریه می‌دهند اما ما چه کار می‌کنیم؟!
همچنین نظر جناب عالی درباره‌ی کمک مالی به اشاعه‌ی برنامه‌ی منهاج فردوسیان در شب‌های قدر چیست؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نشر معارف، یکی از عبادات مستحبی است. پس اگر کسانی که استطاعت مالی دارند، در نشر نظام جامع منهاج فردوسیان با بذل مال تلاش کنند، پاداش‌ها و درجاتی کسب خواهند کرد ولی وظیفه‌ای به معنی «واجب شرعی» بر آنان نیست.
آنچه صوفیه، به عنوان عشریه می‌پردازند، به جای خمس و زکات محسوب می‌کنند ولی به فتوای فقهای عظام، کفایت از خمس و زکات نمی‌کند. اصحاب منهاج فردوسیان، هر چند متمکن باشند، نباید کمک به نشر این نظام جامع تربیتی را بر خود «واجب شرعی» بدانند و جایگزین پرداخت خمس و زکات بپندارند. ولی کمک تبرّعی، بسیار خوب و ارزشمند است.
اگر باور کنیم که انجام کارهای خیر در شب قدر، ارزشی مضاعف دارد، قطعاً کمک به نشر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان در شب قدر، پاداش بیشتری خواهد داشت. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
تقاضای بنده‌ی حقیر این است، شما که برنامه‌ی ناب و بالایی به نام منهاج فردوسیان ارائه دادید، یک برنامه‌ی خوب و عالی غذایی برایمان تنظیم کنید با توجه به آنچه در منهاج فردوسیان گفته‌اید که این غذا را بخورید و آن غذا را نخورید. منظورم یک برنامه‌ی هفتگی است. متشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ارائه‌ی برنامه‌ی غذایی به صورت کلی و برای تمام طبایع و مزاج‌ها، درست نیست زیرا؛
اولاً: هر میوه، فصلی دارد که باید با توجه به فصلش استفاده شود. پس نمی‌توان در یک برنامه‌ی هفتگی، تمام میوه‌های سفارش‌شده را گنجانید.

ثانیاً: هر شهر و منطقه‌ی جغرافیایی، مزاجی دارد که باید غذاها و میوه‌ها،‌ با توجه به مزاج آن شهر و منطقه مصرف شود.

ثالثاً: هر فرد، طبع و مزاج مخصوص به خودش دارد که باید غذاها و میوه‌ها را متناسب با طبع و مزاج خودش مصرف نماید.

رابعاً: شغل افراد، نسبت به یکدیگر فرق می‌کند. برخی افراد، مشاغل سنگین دارند و نیاز به غذاهای پرکالری دارند در حالی که برخی افراد، مشاغل سبک داشته و نیاز به غذاهای حجیم و کم کالری دارند.

خامساً: غذای انسان سالم با انسان مریض، فرق می‌کند که باید ملاحظه شود.

سادساً: غذای انسان مجرد با انسان متأهل، فرق می‌کند. مجردها برای کاستن از فشار شهوت، بهتر است بیشتر غذاهایی با طبع سرد مصرف کنند و متأهل‌ها، غذاهایی با طبع گرم.
پس نمی‌توان یک نسخه را برای همه، بدون توجه به حال و شغل و طبع و مزاج و منطقه‌ی افراد گوناگون، ارائه نمود و اگر کسی چنین کاری انجام بدهد، نباید به آن عمل کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. آیا محتاط می‌تواند در مواردی تقلید کند؟
2. وقتی که محتاط، طبق کتاب اصول احتیاط منهاج فردوسیان به این نتیجه رسیده است که پیدا کردن اعلم (عالم‌ترین) و اتقی (با تقواترین) محال است و تنها راه ممکن را احتیاط می‌داند؛ آیا تقلید در بعضی موارد، جایی دارد؟
3. از چه کسی می‌تواند تقلید کند؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: احتیاط، در حقیقت، همان تقلید است ولی به جای تقلید از شخص خاص (مرجع تقلید مشخص)، تقلید از نظر خاص (نزدیک‌ترین فتوا به احتیاط) است. پس مقلد، با احتیاط، مجتهد نمی‌شود.
نکته‌ی دیگر این است که عمل به احتیاط،‌ در تمام مسائل، امکان ندارد. از آن جمله است «دوران بین المحظورین» یعنی جایی که امر، دایر است بین واجب و حرام. در چنین مسائلی نمی‌توان به احتیاط عمل کرد و مثلاً هر دو طرف را گرفت. بلکه باید به فتوای شخص خاصی از مراجع تقلید، عمل کنید.

جواب 2: چنان که گذشت، احتیاط در برخی موارد، امکان ندارد و محتاط، ناچار از تقلید است.

جواب 3: محتاط در شرایط ناچاری، باید به فتوای یکی از مراجع تقلیدی که مشهور به اعلمیت هستند، عمل نماید. مثلاً در روزی که معلوم نیست سی‌ام ماه رمضان است یا اول ماه شوال، اگر امکان مسافرت و افطار در سفر نداشته باشد، ناچار است به فتوای یکی از مراجع معتبر، عمل کند. یعنی یا باید آن روز را عید بداند و افطار کند یا ماه رمضان بداند و روزه بگیرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
این روزها و به مناسبت شب‌های قدر، مطلبی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود، لطفاً در مورد اعتبار و سند آن، راهنمایی فرمایید. آدرس مطلب از «سرّ الجوشن الکبیر» نوشته‌ی سلطان نبیل محمد الفلکی داده شده و متن آن به این شرح است:
فضیلت فرازهای دعای جوشن کبیر به تفکیک هر فراز:
فراز 1 ـ برای روزی حلال؛ فراز 2 ـ برای رفع گرفتاری؛ فراز 3 ـ در مقابل دشمن؛ فراز 4 ـ برای به دست آوردن معنویات؛ فراز 5 ـ برای نزدیک شدن به خدا؛ فراز 6 ـ برای تواضع در برابر خدا؛ فراز 7 ـ برای روزی؛ فراز 8 ـ اگر می‌خواهید کسی به شما محبت داشته باشد؛ فراز 9 ـ برای دوستی؛ فراز 10 ـ گر می‌خواهید زبان فحاش را بر روی خود ببندید؛ فراز 11 ـ اگر دنبال کاری می‌روید و میخواهید کار به آسانی حل شود؛ فراز 12 ـ محبت گشایی؛؛ فراز 13 ـ اگر دوست دارید دولت، سعادت و بخت در خانه شما باشد؛ فراز 14 ـ برای آرام شدن دشمنتان بخوانید؛ فراز 15 ـ برای اینکه کارتان به امروز و فردا نیفتد؛ فراز 16 ـ اگر از نکیر و منکر می‌ترسید؛ فرار 17 ـ برای آسان شدن کارها؛ فراز 18 ـ اگربا رئیس و روسا کار دارید؛ فراز 19 ـ برای آسان گذشتن از پل صراط؛ فراز 20 ـ برای حفظ ایمان و از دست ندادن آن؛ فراز 21 ـ برای کسی که زیاد مشکل دارد؛ فراز 22 ـ اگر می‌خواهید دنبال کاری بروید از چند قبل بخوانید؛ فراز 23 ـ برای بیداری دل در حال خوش عبادت؛ فراز 24 ـ برای ثروت؛ فراز 25 ـ برای حفظ ایمان؛ فراز 26 ـ برای زیارت مکه روزی 21 بار؛ فراز 27 ـ برای آسان شدن کارها؛ فراز 28 ـ برای روز اول مدرسه محصلان و موفقیت دانشجویان؛ فراز 29 ـ برای بستن زبان دشمن و مخالفان بی دین؛ فراز 30 ـ برای دولتمند شدن و بخت بلند پیدا کردن؛ فراز 31 ـ برای کسی که دوست دارد همیشه در بندگی و عبادت خدا باشد؛ فراز 32 ـ برای موفقیت در درس و درجه تا بالا رود؛ فراز 33 ـ برای بستن زبان؛ فراز 34 ـ اگر می‌خواهید پیش بزرگی عزیز شوید؛ فراز 35 ـ اگر می‌خواهی پیش مردم و همسر عزیز باشی؛ فراز 36 ـ برای رفع شر و بدی؛ فراز 37 ـ برای کسی که حال تهوع دارد و باردار است؛ فراز 38 ـ برای چشم های شور و کسانی که نظر خورده اند؛ فراز 39 ـ برای حفظ مال؛ فراز 40 ـ برای اسباب‌کشی کردن و دوست دارید که آن محل نیک و خوب باشد؛ فراز 41 ـ برای باز کردن مغازه، خانه، جهیزیه، سیسمونی و رفع بلا؛ فراز 42 ـ برای آنکه رحمت خدا نازل شود؛ فراز 43 ـ اگر از گناه خسته شدید می‌خواهید خلاص شوید؛ فراز 44 ـ برای آسان شدن کارها؛ فرتز45 ـ برای عزیز شدن پیش روسا؛ فراز 46 ـ برای آسان شدن امور الهی و دینی؛ فراز 47 ـ اگر دوست دارید زبان کسی را که غیبت و ناسزا می‌گوید ببندید؛ فراز 48 ـ اگرمی خواهید سر ساعت بیدار شوید؛ فراز 49 ـ برای بیدار شدن وقت نماز شب؛ فراز 50 ـ برای اینکه در روز بیدار شوید و به موقع به کارتان برسید؛ فراز 51 ـ برای دفع اجنه؛ فراز 52 ـ برای ناراحتی اعصاب و خیالات؛ فراز 53 ـ برای رفع باد سرخ؛ فراز 54 ـ برای رفع باد ترسناک؛ فراز 55 ـ برای رفع سردرد؛ فرار56 ـ اگر به تهمتی دچار شدید و می‌خواهید تهمت زننده به گرفتاری عجیب افتد؛ فراز 57 ـ برای رفع شر و بدی؛ فراز 58 ـ برای رفع دشمنی؛ فراز 59 ـ برای کمر درد؛ فراز 60 ـ برای رفع زهر؛ فراز 61 ـ برای کسی که سرخک گرفته است؛ فراز 62 ـ برای وارد شدن به دریا؛ فراز 63 ـ هر وقت سر درد گرفته دست روی سر گذاشته 70 یا 41 بار بخوانید؛ فراز 64 ـ برای چشم درد؛ فراز 65 ـ برای زکام و سرماخوردگی؛ فراز 66 ـ برای جلوگیری از میگرن؛ فراز 67 ـ برای زیادی نور چشم؛ فراز 68 ـ برای رفع شب کوری؛ فراز 69 ـ برای درد بینی و معالجه آن؛ فراز 70 ـ برای رفع قلنج؛ فراز 71 ـ برای آزار ندیدن جن؛ فراز 72 ـ برای کسی که از پاهایش زیاد استفاده می‌کند مثل فوتبالیستها؛ فراز 73 ـ برای درد دهان و لثه؛ فراز 74 ـ برای درد دندان و لثه؛ فراز 75 ـ برای گوش درد؛ فراز 76 ـ برای دندان درد شدید؛ فراز 77 ـ برای رفع بلا مثل زلزله و سیل؛ فراز 78 ـ برای زبان بستن بدگویان؛ فراز 79 ـ برای رفع درد اعضای بدن؛ فراز 80 ـ برای درد چشم؛ فراز 81 ـ برای کارهای مهم مثل خواستگاری؛ فراز 82 ـ برای درد حلق گوینده و مداح؛ فراز 83 ـ برای رفع تمام مرضهای بدن؛ فراز 84 ـ بر مسلمانان واجب است قبل از هر کاری این دعا را بخوانید؛ فراز 85 ـ برای تمام بیماریهای شدید؛ فراز 86 ـ برای رفع بلا؛ فراز 87 ـ برای رفع قلنج؛ فراز 88 ـ برای سرخک؛ فراز 89 ـ برای دفع باد زرد؛ فراز 90 ـ برای رفع باد سفید؛ فراز 91 ـ برای سیاه که از همه خطرناک تر است؛ فراز 92 ـ رفع چشم نظر؛ فراز 93 ـ برای کمر درد شدید؛ فراز 94 ـ برای سر دردهای شدید؛ فراز 95 ـ کمر درد؛ فراز 96 ـ برای رفع مکروهات؛ فراز 97 ـ برای خلاصی از بند زندان؛ فراز 98 ـ برای رفع مشروبات و مکروهات؛ فراز 99 ـ برای اینکه مریض نشوید؛ فراز 100 ـ اگر می‌خواهید دعای شما مستجاب شود.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در هیچ روایت معتبر و غیر معتبری، چنین خواصی را نیافتیم. معلوم می‌شود از ساخته‌های دعانویسان است. عمل به این گونه دستورالعمل‌های ساختگی، دو خطر دارد؛

خطر اول: بی‌اعتقادی به دعا و استجابت. کسی که فرازهای مورد نظر برای رسیدن به حوائج خاص را بخواند و نتیجه نگیرد، در معرض این وسوسه‌ی شیطان قرار می‌گیرد که دعا و استجابت، واقعیت ندارد. شک کردن نسبت دعا که مغز عبادت خوانده شده است، خطر بزرگی است. هر گاه مؤمن، بدون سلاح شود، به راحتی توسط شیطان‌های انس و جن، تسخیر شده و به زانو در می‌آید.

خطر دوم: ورود در نفس شریر اختراع‌کننده. هر گاه کسی به دستور شخص دیگری عمل می‌کند،‌ در حقیقت او را عبادت می‌کند. امام باقر (علیه‌السلام) در روایت معتبر می‌فرمایند:
«مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ» [کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 434، باب الغناء]
ترجمه: هر کس به گوینده‌ای گوش کند، او را پرستیده است، پس اگر گوینده از خدای عز و جل بگوید، خدا را پرستیده است و اگر گوینده از شیطان بگوید، شیطان را پرستیده است.
«گوش کردن» در این روایت، به معنی «شنیدن» نیست بلکه به معنی «عمل کردن» بر طبق گفتار اوست. مثل این که به بچه می‌گویید: «حرف مرا گوش کن» به این معنی نیست که «سخن مرا بشنو» بلکه به این معنی است که «دستورم را اجرا کن».
پس وقتی به گوینده‌ای گوش می‌کنید یعنی به دستورش عمل می‌نمایید، در حقیقت او را پرستیده‌اید. حال اگر آن گوینده در نهایت به وحی متصل شود، پرستنده‌ی خدای تعالی خواهید بود. مثلاً هر گاه قانونی از قانون‌های عملی منهاج فردوسیان را مراعات می‌کنید، در حقیقت، اطاعت از ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) و در لایه‌ی بالاتر، اطاعت از استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و در لایه‌ی بالاتر، اطاعت از پروردگار عالمیان کرده‌اید.
حال اگر به دستوری عمل کنید که منتهی به خدای تعالی نمی‌شود، در حقیقت از دعانویس اطاعت کرده و چون او، اسیر نفس و شیطان است، در لایه‌ی بالاتر، از ابلیس لعین،‌ اطاعت کرده‌اید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
به عنوان یکی از مبلغین منهاج فردوسیان، در گروه‌های مختلف واتساپ فعالیت می‌کنم. در یکی از گروه‌ها بعد از نشر پیام شما به مناسبت شب‌های قدر و این که توصیه کرده‌ بودید به خواندن صد رکعت نماز، یکی از افراد، چنین نوشته است: «آقا منصور، به آقای منهاج فردوسیان بفرمایید اگرقرار بود انسان‌ها شب تا صبح نماز و دعا بخوانند، خداوند آنها را فرشته می‌آفرید نه انسان. بفرمایید وظایف انسانیت را بیان بفرمایند.
آقا منصور، مطالب شما برای افراد خاص است نه برای مردمی که دو شیفت باید کار کنند تا زندگی خود را تأمین کنند که اکثریت جامعه‌ی ما، به غیر از مفت‌خورها را تشکیل می‌دهند. درس‌هایی باید بدهند که این افراد بتوانند انجام دهند تا بتوانند زندگی معنوی داشته باشند.
لطفاً جواب این اشکال را بفرمایید تا در گروه، منتشر نمایم.
با تشکر

************
باسمه تعالی

برادر مبلّغ، جناب آقای… (سلّمه الله تعالی)
سلام علیکم
پیرو درخواست جنابعالی برای توضیح نسبت به دستورات عبادی شب‌های قدر، معروض می‌دارم آنچه توصیه شده، متن توصیه‌های ائمه‌ی هدا (علیهم السلام) است. ترک عبادت، به بهانه‌ی کار کردن، صحیح نیست، همچنان که ترک کسب حلال، به خاطر مشغول شدن به مستحبات، راهگشا نخواهد بود.
پس کسانی که تمام تکامل را در کسب مال می‌دانند، اشتباه می‌کنند، همچنان که کسانی که کسب روزی حلال را به امید روزی‌آوری مستحبات ترک می‌کنند، به خطا رفته‌اند.
خود را همه پنداشتن، نشانه‌ی تنگی سینه است. کسانی که حال و روز خراب خود را به تمام جامعه تعمیم می‌دهند و می‌پندارند که تمام مردم، دو شیفت کار می‌کنند و از معنویت و رسیدن به درجات عالیه، رویگردان هستند، با این سخنان دلسرد کننده، به نوعی حکایت از فکر پریشان و روزگار تأسف‌بار خویش می‌کنند.
به این سخنان، توجه نکرده و در مسیر نورانی و پرافتخار تبلیغ و نشر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، کوشا باشید که خدای تعالی و استاد حاضر (ارواحنا فداه)، ناظر بر اعمال شما و خشنود از تلاش تبلیغی‌تان است. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1 ـ احتراماً دیدگاه صحیح در خصوص اذکار رسیده از غیر معصوم که سابقه‌ی روایی ندارد چیست؟ به عنوان مثال، گفتن ذکر یونسیه در سجده چهارصد مرتبه؛ یا برخی اذکار که در کتاب روح مجرد از قول میرزا علی آقای قاضی نقل شده (مثل فرو کردن انگشتان دست در هم و گفتن حروف مقطعه‌ی قرآنی در هر انگشت در مقابل دشمنان) و صدها مورد دیگر که در کتاب‌ها، چاپ و نشر گردیده است.
2 ـ کتاب حدیقه الشیعه به خصوص روایاتی که در مذمت صوفیه در آن کتاب آمده در چه درجه‌ای از اعتبار است؟
3 ـ آیا استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) تمام فرق صوفیه را مورد ردّ و لعن و طعن قرار داده بودند؟ یا فقط فرقه‌های معاصر خودشان را؟
4 ـ توقیعات صادر شده از حضرت ولی عصر (علیه السلام) بخصوص توقیع صادر شده در لعن منصور حلاج از امام زمان (علیه السلام) از نگاه منهاج فردوسیان چه میزان از صحت و اعتبار دارد؟
حاج فردوسی عزیز، ممنون که این مقدار زحمت می‌کشید و سؤالات ایتام آل محمد (ص) را پاسخ می‌گویید. بدون شک، شما در این زمانه‌ی شوم که آب نجس لجن را به جای ماء عذب به خورد تشنگان می‌دهند، عملاً مصداق همان فرمایش نبی مکرم اسلام هستید که فرمودند: ای علی! بدان که شگفت‌انگیزترین ایمان‌ها در مردم و بزرگ‌ترین یقین‌ها در ایشان، از آنِ گروهی در آخرالزمان است که پیامبر را درک نکرده‌اند و امام هم از دیدگانشان پوشیده است و به سیاهی روی سفیدی ایمان آورده‌اند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب: 1: برخی معتقدند که ذکر، همانند کلید است و تعداد و شرایط آن، همانند دندانه‌های آن. پس هر گاه در ذکر یا عدد و شرایطش تغییری رخ دهد و کم یا زیاد شود، باعث گشوده شدن در مقصود نخواهد بود. ما معتقدیم که دین، آن چیزی است که از نزد خدای تعالی برای تکامل و سعادت بشر نازل شده است. پس آنچه بشر بر اثر تجربه یا اختراع، پدید آورده، اثری در رسیدن به تکامل و سعادت ابدی ندارد، هر چند شاید برای گشایش گره‌های زمینی و دنیوی، اثر و ثمر داشته باشد.
با این مقدمه، عرض می‌کنیم آن ذکری که از ناحیه‌ی وحی، با شرایط و عدد خاص رسیده است، راهگشای راه کمال است ولی آنچه بشر، بدون استناد به وحی، اختراع می‌کند، راهگشای تکامل و سعادت نیست.
این که قسمتی از آیه را برگرفته و بر آن، عدد نهاده و در شرایط خاص، به عنوان ذکر می‌گویند، اختراعی است که البته آثار منفی زیادی برای افراد نامستعد بر جای می‌گذارد. این کار، یعنی برگرفتن قسمتی از یک آیه و همراه کردن آن با عدد و شرایط خاص، همانند کار سامری است که گفت:
«بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا» [سوره‌ی طه، آیه‌ی 96]
ترجمه: به چیزی که [دیگران] به آن پی نبردند پی بردم و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم.
سامری نیز چیز حقی (یک مشت از جای پای جبرئیل امین) که اثر خوبی داشت را برگرفت و با قرار دادنِ آن در گوساله‌ی طلایی، باعث ایجاد انحرافی بزرگ در انقلاب حضرت موسی (علیه‌السلام) شد.
تجربه نشان داده است که عمل کردن به اذکار خودساخته و غیروحیانی، آثار مخرب بسیاری در جسم و روح ذاکر بر جای می‌گذارد. برخی از این آثار جسمی و روحی، تا سال‌ها باقی مانده و مایه‌ی رنج صاحبش می‌شود.
پس بر روندگان بر شاهراه منهاج فردوسیان لازم است که از التزام به اذکار اختراعی، به شدت بپرهیزند تا سلامتی جسمی و روحی خود را بیهوده به خطر نیاندازند و بی‌جهت از رسیدن به قلّه‌های ترقی و تکامل، باز نمانند.
هشدار دیگر این است که فریب نام علما و صلحایی که این اذکار به آنان منسوب است را نخورید. در موارد بسیار، این انتساب‌ها دروغ است و آن عالم و مرد خدا، چنین سخنی و چنین دستورالعملی نگفته است. البته در پاره‌ای موارد، انتساب فلان ذکر و فلان دستور العمل به فلان انسان مشهور به بزرگی، درست است ولی اختراع چنان عملی از سوی آن فرد، نادرست است. پس به هر جهت که حساب کنیم، نباید به اذکار غیر معتبر، یعنی اذکاری که از ناحیه‌ی وحی نرسیده، اعتنا و عمل نمود.

جواب 2: کتاب حدیقة الشیعة، اثر محقق اردبیلی، از کتاب‌های دست اول حدیثی نیست و روایاتی از آن، مورد اعتماد و اعتناست که در منابع معتبر شیعی آمده باشد. لذا از روایاتی که در مورد مذمت صوفیه در این کتاب آمده، فقط روایاتی مورد قبول است که در منابع معتبر حدیثی آمده باشد.

جواب 3: روایاتی که دلالت بر لعن و طعن صوفیه دارد، دو اشکال اساسی دارد؛
اشکال اول: این است که اکثر این روایات،‌ در منابع دست اول و معتبر شیعه نیست. شاید این اشکال را بتوان به نحوی نادیده گرفت و جواب داد.
اشکال دوم: که از اشکال اول، بسیار پیچیده‌تر است، این است که مراد از «صوفیه» چه کسانی هستند؟ یعنی امام (علیه‌السلام) وقتی صوفیه را لعن می‌فرمایند، منظورشان خوارج و نواصبی هستند که با گشودن دکان زهدفروشی، موجب گمراه شدن امت و دور ساختن آنان از درگاه نورانی ائمه‌‌ی طاهرین (علیهم السلام) شده‌اند؟ یا هر کس خودش را صوفی می‌نامد، هر چند شیعه‌ی دوازده‌امامی باشد و عاشورا عزاداری کند و نیمه‌ی شعبان را جشن میلاد امام زمان (علیه‌السلام) بگیرد؟
این اشکال، تقریباً قابل حل نیست و روایات مذمت صوفیه،‌ به واسطه‌ی این شبهه، دچار ضربه‌ی بسیار شدیدی می‌شود که تقریباً قابل اعتماد و اعتنا نخواهد بود.
ما در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، راهی را رفتیم که خالی از دو اشکال فوق باشد و در عین حال، برنامه‌های صوفیه را رسوا نموده و دستشان را باز کند، در هر لباسی که باشند و در هر قیافه‌ای که به جلوه آمده باشند.
در این نظام جامع تربیتی، به جای حمله به «صوفیه»، حمله به «تصوف» کردیم. یعنی نخست، با تکیه بر واضحات و مسلمات اعتقادی و عملی، نقاط انحراف را مشخص نموده و سپس، اعلام کردیم که در اصطلاح ما، صوفی به کسی می‌گوییم که قسمت زیادی از این انحرافات اعتقادی و عملی داشته باشد. همچنین کسانی که مقدار اندکی از این انحرافات دیدگاهی یا عملی داشته باشند را «صوفی‌گرا» نامیدیم.
به این ترتیب، نه اشکال سندی بر ما وارد شد و نه اشکال درایه‌ای. یعنی کسی نمی‌تواند اشکال کند که منظور از صوفیه، نواصب و خوارج هستند. بر این اساس، جمعی به صورت رسمی، صوفی خوانده شده و برخی، صوفی‌گرا تشخیص داده شدند.
صوفی‌گرایان، در لباس‌های مختلف ـ از جمله لباس روحانیت شیعه ـ یافت می‌شوند، تا جایی که با توجه به هشتاد فرق صوفی با منهاجی،‌ می‌توان افرادی همچون مرحوم سید علی قاضی (ره)، علامه طباطبایی (ره)، علامه طهرانی (ره) و علامه حسن زاده آملی (ره) را «صوفی‌گرا» خواند.

جواب 4: این توقیع،‌ علی رغم شهرتی که در نزد صوفی‌ستیزان دارد، در منابع معتبر شیعه یافت نشد.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است