حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۲۰۷ مطلب با موضوع «آشنایی با منهاج فردوسیان ............» ثبت شده است

سؤال: «منهاج فردوسیان» نظام تربیتی فردی است یا اجتماعی؟

جواب: منهاج فردوسیان، مجموعه‌ی واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر است. همچنان که در قرآن کریم و روایات معتبر، هم احکام فردی آمده و هم احکام اجتماعی، در قوانین عملی منهاج فردوسیان نیز، هم قوانین عملی فردی آمده و هم قوانین عملی اجتماعی.
قوانین عملی فردی، قوانینی است که در انجام آن،‌ «خود» کافی است و نیازی به حضور و ملاحظه‌ی «دیگری» نیست؛ مانند نماز، روزه و تلاوت قرآن.
قوانین عملی اجتماعی، یعنی کارهایی که در انجامش باید بیش از «خود» را در نظر گرفت؛ مانند نماز جماعت، نماز جمعه، صله‌ی رحم، دوستیابی (مصادقة الاخوان)، علم‌آموزی، جهاد، خمس و زکات و صدقات، همسایه‌داری، همسرداری و …
هر دو گروه از این احکام و قوانین،‌ در منهاج فردوسیان آمده است.

سؤال: مذاق منهاج فردوسیان اصولی است یا اخباری؟

جواب: «منهاج فردوسیان»، واضحات و مسلّمات ثقلین است، در صورتی که دو مصطلح «اصولی» و «اخباری» مربوط به نحوه‌ی نگرش خاصی به استنباط احکام است. راه استنباط احکام، با روش استجماع واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر، فرق‌هایی دارد که به تفصیل، بیان شده است.
پس با این حساب، نه می‌توان منهاج فردوسیان را «اصولی» دانست و نه «اخباری». البته از آنجا که یکی از دو پایه‌ی مهم استجماع واضحات و مسلّمات، روایات و اخبار است، برخی سطحی‌نگران، مایل به «اخباری» خواندنِ منهاج فردوسیان هستند، ولی راهی نادرست در پیش گرفته و خیالی بی‌سند در سر می‌پرورانند. فرق‌های منهاجی با اخباری، در همین کتاب، به تفصیل بیان شده است.

سؤال: چرا در قواعد نظری، برخی نام‌ها پوشیده شده است؟

تفصیل سؤال: در کتاب «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان» به مواردی بر می‌خوریم که با رنگ سیاه، پوشیده شده است؛ چرا این نام‌ها پوشیده شده؟ و این افراد، چه کسانی هستند؟

جواب: از آنجا که نخواستیم نامی از دشمنان خدا در کتاب‌های منهاج فردوسیان بیاوریم، به جای نام سران کفر و شرک، سیاهی گذاشتیم. این افراد، سه نفر از غاصبان خلافت هستند که ریشه‌ی تمام فسادها تا ظهور جهانی حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) می‌باشند و هیچ ظلم و فسادی در جهان صورت نمی‌گیرد مگر این که آنان در گناهش شریک هستند.
استاد معظم، حضرت امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند:
«إِنَّ الشَّیطَانَ إِذَا سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی بِاسْمِ عَدُوٍّ مِنْ أَعْدَائِنَا اهْتَزَّ وَ اخْتَالَ» [کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 20]
ترجمه: چون شیطان بشنود که کسی به نام دشمنی از دشمنان ما خوانده می‌شود، به رقص می‌آید و به ناز می‌خرامد.
پس نخواستیم موجبات شادی و رقص شیطان رجیم را فراهم نماییم.

سؤال: چرا در قواعد نظری، از برخی شخصیّت‌ها نامی نیامده است؟

تفصیل سؤال: با این که از واضحات تاریخی است که بعضی پیامبران، وجود داشته‌اند و همچنین برخی مردمان خوب و برخی مردمان بد، ولی نامی از آنان در قواعد نظری منهاج فردوسیان نیامده است. چرا از اینان یادی نشده است؟

جواب: هر پیامبر یا انسان خوب یا بدی که در قرآن کریم و روایات معتبر، در باره‌ی آنها دیدگاهی بیان شده باشد، در قواعد نظری تجملی، آمده یا به تدریج در نسخه‌های بعدی خواهد آمد.

سؤال: نمادهای نقشه‌ی گرافیکی چه معنایی است؟

تفصیل سؤال: در نقشه‌ی گرافیکی منهاج فردوسیان، شاهد نمادها و اَشکالی هستیم که مربوط به فرقه‌های انحرافی‌ست؛ این نمادها و شکل‌ها از چه منبعی گرفته شده و به چه معنایی است؟

جواب: از آنجا که در نقشه باید از نماد استفاده شود و مرسوم نیست از نوشته استفاده گردد، ناچار از بهره‌گیری از نماد برای نشان دادن مراحل سیر منهاج فردوسیان بودیم.

دایره: به مناسبت نزدیک بودن این نماد به اعتقادات، برای بیان قواعد نظری، از نماد دایره استفاده شد. سپس برای قواعد نظری پایه که اهمیت و عمق بیشتری دارد از سه دایره‌ی تو در تو و برای قواعد نظری تکمیلی، که اهمیت و عمق کمتری نسبت به قواعد پیایه دارد، از دو دایره‌ی تو در تو، و برای قواعد نظری تجملی، که باز هم از اهمیت و عمق کمتری نسبت به دو دسته قواعد پیشین دارد، از یک دایره‌ی توخالی استفاده گردید.

مربع: اضلاع مستقیم و گوشه‌های تیز مربع، مناسب با قانون عملی بود، به همین جهت برای نشان دادن قوانین عملی از آن استفاده شد. سپس برای قوانین عملی طبقه‌ی اول و دوم، که بیشترین اهمیت را داشت، از سه مربع تو در تو، و برای قوانین عملی طبقه‌ی سوم و چهارم، که اهمیت کمتری نسبت به قوانین دو طبقه‌ی قبل داشت، از دو مربع تو در تو، و برای قوانین عملی طبقه‌ی پنجم و ششم، که اهمیت کمتری نسبت به قوانین چهار طبقه‌ی قبلی‌اش داشت، از یک مربع توخالی استفاده گردید.

نیم‌مربع: از آنجا که اهمیت مراعات قوانین طبقات هفتم تا دهم به اندازه‌ی شش طبقه‌ی قبلش نیست، از علامت نیم‌مربع استفاده شد. سپس برای قوانین عملی طبقات هفتم و هشتم، از دو نیم‌مربع تو در تو، و برای قوانین عملی طبقات نهم و دهم، از یک نیم‌مربع توخالی استفاده شد تا روشن باشد که مراعات قوانین طبقات هفتم و هشتم، از اهمیت بیشتری نسبت به مراعات قوانین طبقات نهم و دهم برخوردار است.

چرخ: برای نشان دادن تکرار و استمرار در عمل، از نماد چرخ استفاده شد، تا نشانگر دوام عمل و تکرار آن به صورت پیوسته باشد. فلک را به چرخ تشبیه می‌کنند و از آن به عبارت «چرخ فلک» یاد می‌کنند تا اشاره‌ای به پیوسته آمدن سال و ماه و دوران‌های مختلف باشد.
به همین مناسبت، پیوسته مراعات کردن در سال‌ها و ماه‌ها و حالات مختلف را با نماد چرخ نشان دادیم. مراعات قوانین قبل از چرخ، باید در همه‌ی زمان‌ها و همه‌ی حالات مراعات گردد. نه شادی و غم در آن تأثیر دارد و نه شهر و محل خاص.

میخ: وسیله‌ای برای محکم کردن خیمه در زمین است. از آن به عنوان نمادی برای محکم شدن پایه‌های عمل در وجود منهاجی استفاده کردیم. به عبارت دیگر، استمرار در عمل، تا زمانی که منجر به استقرار در وجود گردد. یعنی چندان قوانین طبقات اول تا ششم را مراعات کند که به صورت عادت در آید و ترک آن در نهایت سختی باشد، همچنان که در اول راه، مراعاتش سخت بود.

گلِ شکفته: نمادی شد برای مرحله‌ای از ثمردهی که مختص به دنیاست. در این مرحله، اعتقادات اجمالی یا همان اطلاعات، تبدیل به اعتقادات واقعی و راسخ می‌گردد. یعنی استوار شدن عمل، منجر به شکوفا شدن گلِ استعدادهای الهی در سرزمین وجود منهاجی است.

سؤال: تفصیلی شدن اعتقادات اجمالی به چه معنی است؟

جواب: هر منهاجی برای پیمودن راه کمال و سعادت، باید معتقد به مجموعه‌ای از اعتقادات شود. اعتقاد یافتن به قواعد نظری در اولین مراحل حرکت به معنی عدم انکار آن و عدم مخالفت با آن است. یعنی همین که کسی با قواعد نظری (پایه، تکمیلی و تجمّلی) مخالفت نکند، و اجمالاً آن را قبول نماید به طوری که بتواند بر طبق آن عمل نماید، برای شروع حرکت کافی است. پس از طی مراحل مختلف عمل، یعنی مراعات طبقات بالای قوانین منهاج فردوسیان، آنچه به صورت اجمال معتقد شده، به صورت تفصیلی در می‌آید. به عبارت ساده، در اول راه، معتقد بود خدایی هست ولی پس از سال‌ها مراعات قوانین، به آنجا رسد که خدای تعالی را می‌یابد یعنی برخی از اسماء و صفات الهی در وجودش تجلی می‌کند. در اول راه، معتقد بود حضرت ختمی مرتبت (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) استاد اعظم راه تکامل هستند ولی پس از سالیانی عمل به قوانین، حقیقت این اعتقاد در جانش آشکار می‌گردد. در اول راه، اجمالاً معتقد به حضور استاد حاضر (ارواحنا فداه) بود ولی در نهایت، آن حضرت را به حقیقت استادی می‌یابد و ظهور شخصی آن حضرت برایش تحقق می‌یابد و در خواب یا بیداری به حضور باهر النور آن بزرگوار می‌رسد. در اول راه، معتقد بود که قیامت و بهشت و جهنم هست ولی بر اثر مراعات قوانین،‌ قیامت، بهشت و جهنم را در خواب یا مکاشفه می‌بیند و یقین به آن حاصل می‌کند. و همچنین است سایر اعتقادات.
پس به اختصار، باید گفت: آنچه در اول راه به صورت اطلاعات بود، در انتهای سیر، تبدیل به اعتقادات واقعی و یقینی ‌می‌شود.

سؤال: قواعد عجیب را چگونه باور کنیم؟

جواب: با توجه به این که آنچه خارج از دسترس عقل سلیم است و درایه‌اش کامل نیست، در منهاج فردوسیان نیامده است، آنچه آمده، عقلانی است؛ ولی قبولش برای دل‌های غیر آماده مشکل است که این معضل، در طول زمان و بر اثر عمل به قوانین عملی طبقات اولیه‌ی منهاج فردوسیان مرتفع می‌گردد. نکته‌ی جالب این است که تمام این عجایب، در قواعد تکمیلی و تجملی یا قوانین طبقات اخیر آمده است. با این حساب، به راحتی می‌توان به قواعد نظری پایه معتقد شد و طبقات اولیه‌ی قوانین را مراعات نمود تا راه دل برای پذیرش بقیه، باز شود.

سؤال: ملاک در انتخاب قواعد نظری و قوانین عملیِ ستاره‌دار چیست؟

جواب: مطالب مربوط به قواعد ستاره‌دار به این شرح است:

1. قواعد پایه چون تعدادشان کم است و موضوع‌بندی بسیطی دارند، نیاز به تکرار شدن در موضوعات متعدد ندارند.

2. فقط قواعد تکمیلی ـ که جنبه‌ی عملی دارند ـ بر طبق ارتباطشان با موضوعات مختلف، به صورت ستاره‌دار، در آن موضوعات، قرار می‌گیرند.

3. قواعد تجملی، چون جنبه‌ی اطلاعات عمومی دارند و نقش مستقیمی در عمل ندارند، همچنین چون حجم بسیاری از کتاب را به خود اختصاص می‌دهند، به صورت ستاره‌دار در موضوعات مربوطه قرار نمی‌گیرند.

4. «موضوع‌بندی» با «نمایه‌زنی» فرق دارد که باید در هنگام جداسازی قاعده‌ای برای ستاره‌دار شدن مورد توجه قرار گیرد. به این معنی که به صرفِ بودنِ کلمه‌ای در قواعد مختلف، نمی‌شود آن‌ها را در یکجا جمع نمود؛ بلکه این کلمات، باید جنبه‌ی کاربردی داشته باشند و نحوه‌ای از وظیفه‌ی عملی را برای منهاجی روشن سازند. به عنوان مثال، تمام قواعدی که لغت «فرشته» در آن آمده ـ هر چند در قواعد نظری تکمیلی آمده است و اصل قاعده، ثمره‌ی عملی مستقیم دارد ـ ولی چون جمع شدنش در ذیل موضوع «فرشته» ثمره‌ی عملی ندارد، نباید به صورت ستاره‌دار بیاید. در غیر این صورت، به جای «موضوع‌بندی»، «نمایه‌زنی» اتفاق افتاده است و خارج از غرض قواعد ستاره‌دار خواهد بود.
مطالب مربوط به قوانین ستاره‌دار به این شرح است:

1. با توجه به این که تمام قوانین،‌ جنبه‌ی عملی دارد، تمام قوانینی که نیاز به مندرج شدن در موضوعات مختلف دارد، به صورت ستاره‌دار، در موضوعات فرعی‌اش ذکر می‌گردد.

2. قوانین ستاره‌دار از هر طبقه، باید در موضوعات مربوطه در همان طبقه بیاید. مثلاً اگر قانونی از طبقه‌ی نهم، علاوه بر موضوع اصلی، به سه موضوع دیگر نیز مربوط باشد، فقط در ذیل آن سه موضوع در طبقه‌ی نهم به صورت ستاره‌دار، ذکر ‌می‌شود.

سؤال: چگونه منهاج فردوسیان، دنیا و آخرت را درست می‌کند؟

تفصیل سؤال: ادعا دارید کسی که تا مرحله‌ی ششم قوانین را به صورت مستمر مراعات کند، هم دنیایش درست ‌می‌شود و هم آخرتش! این ادعا بر چه اساسی است؟

جواب: این ادعا به استناد این سخن خدای متعال است که در قرآن کریم می‌فرماید:
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُواْ وَکانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ البُشْرَی فِی الحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الآخِرَةِ لاَ تَبْدِیلَ لِکلِمَاتِ اللهِ ذَلِک هُوَ الفَوْزُ العَظِیمُ» [سوره‌ی یونس، آیه‌ی 62 تا 64]
ترجمه: آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می‏ شوند. همانان که ایمان آورده (یعنی قواعد نظری را قبول کرده‌اند) و همواره پرهیزکاری ورزیده ‏اند (یعنی قوانین عملی را مراعات نموده‌اند) ؛ در زندگی دنیا و در آخرت مژده برای آنان است؛ وعده‏ های خدا را تبدیلی نیست، این همان کامیابی بزرگ است.
بهترین نعمت در دنیا و آخرت، این است که انسان از بشارت خدای تعالی بهره‌مند باشد و نه از آینده‌اش بترسد و نه بر گذشته‌اش غمگین باشد. چنین زندگیِ پاکیزه‌ای فقط در سایه‌ی حرکت بر منهاج فردوسیان، میسِّر خواهد بود و بس.

سؤال: چرا قواعد و قوانینی به برده‌داری اختصاص یافته است؟

تفصیل سؤال: سالیان درازی است که نظام برده‌داری، از بین رفته و اجرا نمی‌شود ولی با این حال، مشاهده می‌شود که در منهاج فردوسیان، قواعد نظری و قوانین عملی‌ای به این امر اختصاص یافته است، این قواعد و قوانین را چگونه توجیه می‌کنید؟

جواب: پرداختن به قواعد و قوانین مربوط به برده‌داری، به سه ملاحظه‌ی عمده بوده است، بدین قرار:

ملاحظه‌ی اول: این که تصور شود چون در شهر یا کشور ما، چنین موضوعی حل شده، پس در همه‌جای جهان، از بین رفته است، دور از انصاف است. پس برنامه‌ای که ادعای جهانی بودن دارد، نباید به نقطه‌ی محدودی از جهان، بسنده کند و از پرداختن به مسائل مطرح در سراسر جهان، غفلت نماید.

ملاحظه‌ی دوم: این که موضوعی در گذشته بوده و اکنون از بین رفته، این احتمال را تقویت می‌کند که در آینده، دوباره نظرهایی را به خود جلب کرده و بازگردد. پس برنامه‌ی جامع و کامل، باید به آنچه در گذشته به طور بسیار وسیع بوده ولی اکنون آن را نمی‌یابیم اما احتمال دارد در آینده تجدید شود، بپردازد تا اگر آن موضوع، تجدید حیات شد، دچار کمبود دیدگاه و عمل نباشد.

ملاحظه‌ی سوم: گر چه هدف اصلی نظام تربیتی منهاج فردوسیان، اصلاح اعمال است ولی از سوی دیگر، می‌کوشد نمای کلی‌ای از دیدگاه‌ها و احکام عملی اسلام را با بیان ساده و روشن به نسل جویای آشنایی با اسلام عزیز، ارائه نماید. با توجه به این که نظام برده‌داری، به صورت دقیق و با تمامی جوانبش مورد توجه اسلام بوده، بریدن و نادیده گرفتن دیدگاه‌های نظری و همچنین احکام عملی اسلام در مورد این موضوع، را شایسته ندیدیم.

 

سؤال: وقف منهاج فردوسیان چیست و در چه اموری هزینه ‌می‌شود؟

جواب: نیکوکارانی که قصد دارند ثروت‌شان در بهترین راه یعنی نشان دادن راه کمال و سعادت به انسان‌های سرگردان هزینه شود، قسمتی از دارایی خود را در قالب «وقف بر منهاج فردوسیان» به این امر خطیر اختصاص می‌دهند.
عایدات این موقوفات در امور ذیل، مصرف ‌می‌شود:
1. چاپ آثار مکتوب منهاج فردوسیان و توزیع رایگان آن؛
2. تکثیر آثار سمعی ـ بصری منهاج فردوسیان و توزیع رایگان آن؛
3. تربیت و ارسال مبلّغ منهاج فردوسیان؛
4. برگزاری کلاس‌ها و دوره‌های آشنایی با منهاج فردوسیان.
5. ارسال تذکرات عبادی و منهاجی از طریق پیام کوتاه و مانند آن.
6. حضور در رسانه‌های جمعی مانند ایجاد پایگاه‌ها در اینترنت، تأسیس تلویزیون اینترنتی، حضور در شبکه‌ی سراسری کشور، تأسیس شبکه‌ی ماهواره‌ای برای خاورمیانه به زبان‌های رایج این منطقه و غیره.

سؤال: منظور از واضحات و مسلّمات چیست؟

جواب: «منهاج فردوسیان» مشتمل است بر دیدگاه‌ها و اعمالی که در آیات قرآن و روایات معتبر آمده است؛ پس دیدگاه‌ها و دستورات عملی‌ای که از غیر دو منبع فوق (قرآن و روایات معتبر) گرفته شده باشد،‌ جایی در منهاج فردوسیان ندارد؛ مثل این که دیدگاهی از طریق فلسفه یا عرفان (ریاضت‌های شخصی) حاصل شده باشد یا مثل این که دستور عملی‌ای از طریق خواب یا مکاشفه صادر شده باشد. اینگونه دیدگاه‌ها و اعمال، در منهاج فردوسیان، فاقد اعتبار و غیر قابل اعتناست.
سخن فوق به این معنی نیست که هر چه در قرآن کریم و روایات معتبر آمده است در نظام تربیتی منهاج فردوسیان منعکس شده است، بلکه فقط مواردی آمده که از دو قید «واضحات و مسلّمات» به صورت مجموعی بهره برده باشد.
پس آنچه از «واضحات» نباشد یا از «واضحات»‌ باشد ولی از «مسلّمات» نباشد، یا از «مسلّمات» باشد ولی از «واضحات» نباشد، در منهاج فردوسیان نیامده است، که توضیح بیشترش در زیر می‌آید:

الف) آنچه از واضحات نیست:
«واضحات» همان تصریحات موجود در آیات و روایات است که به راحتی قابل فهم و درک مخاطب عوام است. به عنوان نمونه برای موردی که از واضحات نیست، به روایت زیر توجه کنید:
نمونه‌ی 1 (حدیث):
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه‌السلام): «أَ تَدْرِی لِمَ سُمِّیتِ الطَّائِفَ؟» قُلْتُ: لَا. قَالَ: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ (علیه‌السلام) لَمَّا دَعَا رَبَّهُ أَنْ یَرْزُقَ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ، قَطَعَ لَهُمْ قِطْعَةً مِنَ الْأَرْدَنِ فَأَقْبَلَتْ حَتَّی طَافَتْ بِالْبَیتِ سَبْعاً ثُمَّ أَقَرَّهَا اللهُ فِی مَوْضِعِهَا وَ إِنَّمَا سُمِّیتِ الطَّائِفَ لِلطَّوَافِ بِالْبَیتِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 428]
ترجمه: راوی می‌گوید: امام کاظم (علیه‌‌السلام) از من پرسیدند: آیا می‌دانی چرا طائف به این اسم، نامیده شده است؟ عرض کردم: نمی‌دانم. فرمودند: چون حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از پروردگارش خواست که اهل مکه را از میوه‌ها روزی کند، قطعه‌ای از اردن جدا شد و آمد تا این که هفت بار بر گرد خانه‌ی کعبه طواف کرد. سپس خدای تعالی آن را در جایش مستقر نمود و به خاطر آن طوافش به طائف نامبردار شد.
با این که این روایت در منبع معتبر (کافی شریف) آمده ولی معنی طواف قطعه‌ای از زمین بر گرد کعبه، برای ذهن ساده و عوام، غیر قابل درک و توضیح و توجیه آن، دشوار است. (اینگونه مطالب در منهاج فردوسیان، نیامده است)

ب) آنچه از واضحات است ولی از مسلّمات نیست:
تمام آنچه که قابل درک عوام در مراجعه‌ی ابتدایی به آیات و روایات معتبر است (واضحات)، در منهاج فردوسیان نیامده بلکه در صورتی آن دیدگاه یا عمل به قالب قاعده و قانون عرضه ‌می‌شود که تأیید جمهور متکلمین امامیه و فقهای شیعه را (ولو به نحو اجمال) داشته باشد.
به عنوان نمونه به آیات و روایاتی اشاره می‌کنیم که دیدگاه یا عملی که از آن به صورت ابتدایی برداشت ‌می‌شود، مورد تأیید علمای فن مربوطه (کلام و فقه) نیست. اینگونه برداشت‌های ابتدایی نیز در منهاج فردوسیان، جایی ندارد و منعکس نشده است.
نمونه‌ی 1 (آیه):
«إِنَّ الَّذینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللهَ یدُ اللهِ‏ فَوْقَ أَیدیهِمْ» [سوره‌ی فتح، آیه‌ی 10]
ترجمه: کسانی که با تو بیعت می‏کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت می‏نمایند، و دست خدا بالای دست آنهاست.
گرچه تصریح آیه این است که دست خدای تعالی بالای دست آنان بود که با پیامبر بیعت کردند ولی این معنی، مورد تأیید علمای فن کلام قرار نگرفته و آن را امضاء نکرده‌اند؛ چون منجر به تجسیم (جسم داشتن خداوند) ‌می‌شود. پس چنین قاعده‌ای گر چه واضح است؛ ولی چون مسلّم (در نزد اهل فن) نیست، در منهاج فردوسیان نیامده است.
نمونه‌ی 2 (آیه):
«وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیسَ عَلَیکمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یفْتِنَکمُ الَّذینَ کفَرُوا» [سوره‌ی نساء، آیه‌ی 101]
ترجمه: هنگامی که سفر می‏کنید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر از فتنه (و خطر) کافران بترسید.
گر چه تصریح آیه این است که در صورت ترس، می‌توان نماز را در سفر، شکسته خواند، پس در صورتی که ترسی نباشد، کامل خواندن نماز در سفر، اشکالی ندارد، ولی چون این برداشت ابتدایی، به پشتوانه‌ی روایات، در نزد اهل فن (فقها) مسلم نیست، در منهاج فردوسیان نیامده است.

ج) آنچه از مسلّمات است ولی از واضحات نیست:
مسلّماتی که غیر واضحات است، (در اعتقادات) آن دسته از دیدگاه‌هایی است که در نزد خبرگان فن و کارشناسان علم کلام، با ادلّه‌ی عقلی ثابت است ولی تصریحی بر آن در آیات قرآن و روایات معتبر به ما نرسیده است.
همچنین مسلّماتی که غیر واضحات است، (در احکام عملی) آن دسته از دستوراتی است که در نزد خبرگان فن و کارشناسان علم فقه، با شهرت فتوایی، ادله‌ی فقاهتی (اصول عملی؛ استصحاب، برائت، احتیاط و…) ثابت است ولی تصریحی بر آن در آیات قرآن و روایات معتبر به ما نرسیده است. این قسم نیز در منهاج فردوسیان نیامده است.

د) خرافات (اعتقادات و اعمال بی‌سند):
اعمال و اعتقاداتی که ریشه‌ای در قرآن و روایات معتبر نداشته باشد، جایی در منهاج فردوسیان ندارد؛ مانند اعتقاد به نحس بودن عدد سیزده (در دیدگاه‌ها) یا عبور دادن مسافر از زیر قرآن (در اعمال) که سندی ندارد. همچنین بوسیدن قبر مادر که سندش غیر معتبر و از طریق عامه است.

سؤال: آیا عمل به قوانین منهاج فردوسیان، برای کفار، فایده دارد؟

جواب: کسی که قوانین عملی منهاج فردوسیان را مراعات نماید بدون این که به قواعد نظری آن معتقد باشد، فقط بهر‌ه‌ی دنیوی خواهد داشت یعنی دارای زندگیِ پاکیزه و پر نشاطی در دنیا خواهد بود؛ ولی نصیب و بهره‌ای در عالم آخرت نخواهد داشت. البته اینگونه افراد، بیشتر قوانین غیر عبادی را مراعات می‌کنند یعنی قوانینی که تأثیر مستقیم در بهبود اوضاع زندگیِ دنیوی‌شان داشته باشد.

سؤال: ملاک تشخیص رؤیای صادقه و مکاشفه در منهاج فردوسیان چیست؟

جواب: چه خواب و چه مکاشفه، تا زمانی که تعارض و تزاحمی با قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نداشته باشد، می‌تواند به عنوان بشارت‌دهنده یا هشداردهنده‌ای مورد توجه قرار گیرد‌. با این حساب، تمام مکاشفات و رؤیاهایی که به نحوی در تعارض با قواعد نظری قرار داشته باشد یعنی دیدگاهی غیر از آنچه در قواعد نظری آمده را القاء کند، مردود است‌. همچنین رؤیاها و مکاشفاتی که به نحوی در تعارض با قوانین عملی منهاج فردوسیان باشد و مراعات احکامی غیر از آنچه در قوانین آمده را از منهاجی بخواهد، باطل است‌.
اگر رؤیا یا مکاشفه‌ای بار نظری و عملی نداشته باشد، شاید حامل پیامی در بشارت صاحبش یا هشدار به او باشد، در این صورت، از بشارت‌ها باید خوشحال شد و شکرگزاری نمود و از هشدارها باید بر دقت محاسبه افزود‌.
پس تنها نکته‌ی مهم در مورد خوابها و مکاشفات این است که نباید در تعارض با قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان باشد‌. مثلاً اگر کسی در خواب یا مکاشفه با شخصی گفتگو کند و او از زندگی‌های قبلی‌اش سخن بگوید، این خواب یا مکاشفه، چون در تعارض با قاعده‌ی بطلان تناسخ است، مردود و باطل است و نباید به محتوای آن توجه نمود‌.
استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند:
«لَا یَغْتَرَّنَّ أَحَدُکُمْ بِالرُّؤْیَا یَرَاهَا أَوْ تُرَی لَهُ وَ لَکِنْ فَیَعْرِضُ نَفْسَهُ عَلَی کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا کَانَ عَامِلًا بِهِ فَلْیَفْرَحْ وَ إِنْ کَانَ غَیرَ ذَلِکَ فَلْیَعْلَمْ أَنَّهَا مِنَ الشَّیطَانِ» [جعفریات (اشعثیات)، محمد بن اشعث، صفحه‌ی 247]
ترجمه: نباید هیچ کدام از شما به خوابی که می‌بیند و یا برایش می‌بینند، فریفته شود، بلکه باید خود را بر کتاب خدای عز و جل عرضه کند، پس اگر عمل‌کننده به آن است، شادمان شود و اگر غیر این است، باید بداند که آن خواب (خوبی که دیده یا برایش دیده‌اند) از شیطان بوده است.

سؤال: عبارت «27 رجب» در آرم منهاج فردوسیان به چه معنی است؟

جواب: این عبارت اشاره به روز تأسیس این منهاج شریف است‌. این عبارت همواره به ما یادآور ‌می‌شود که راه روشن «منهاج فردوسیان» از سحرگاه روز 27 رجب از بلندای کوه نور و غار حراء با وساطت قلب مطهّر استاد اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) شروع شد و تا صبح قیامت، ادامه خواهد یافت‌.

سؤال: آیا برای خدمات منهاجی هزینه‌ای دریافت ‌می‌شود؟

تفصیل سؤال: آیا برای کلاس‌ها، جلسات هفتگی، پاسخگویی به پرسش‌های اصحاب منهاج فردوسیان و مشاوره‌های تربیتی حضوری، تلفنی و مکاتبه‌ای، هزینه‌ای دریافت ‌می‌شود؟

جواب: برای هیچیک از موارد فوق، هزینه‌ای دریافت نمی‌شود‌. تنها هزینه برای خرید محصولات منهاجی مانند کتابها، جزوات و لوحه‌های فشرده (CD) است.

سؤال: فرق توضیحات میان [کروشه] با توضیحات میان {قلاب} چیست؟

تفصیل سؤال: در متن کتاب‌های «مجموعه‌ی قواعد نظری» و «مجموعه‌ی قوانین عملی» به عباراتی بر می‌خوریم که در میان [کروشه] آمده است؛ همچنین عباراتی می‌یابیم که در میان {قلاب} آمده است؛ فرق این کلمات با متن اصلی چیست و چرا همگی در میان کروشه یا قلاب نیامده‌اند؟

جواب: توضیحاتی که در میان [کروشه] آمده، در خود آیه یا روایت موجود است و توضیحی است برآمده از خود آیات و روایات ولی توضیحاتی که در میان {قلاب} قرار دارد، توضیحاتی خارج از روایات ـ ‌مانند معانی لغوی ‌ـ است‌. این تفکیک برآمده از شدت احتیاط در انتقال الفاظ آیات و روایات است. به عبارت ساده، از آنجا که همت کردیم الفاظ آیات و روایات را به صورت دقیق ترجمه کنیم، و از سویی برخی عبارات، نیازمند توضیح بود، توضیحاتی که در روایات دیگر بود را در کروشه به متن افزودیم و هر جا توضیحی از غیر روایات لازم بود، آن توضیح را در قلاب آوردیم تا با وحی مخلوط نشود.

سؤال: آیا «جدول محاسبه» بدعت نیست؟

تفصیل سؤال: با توجه به این که می‌گویید هر کاری که در آیات و روایات نباشد، بدعت و خرافات است، و «جدول محاسبه» در آیات و روایات نیست، آیا استفاده از آن بدعت و خرافات نیست؟

جواب: منظور از این که همه چیز باید در آیات یا روایات آمده باشد، اصل دستور به انجام آن عمل است و در مورد تمام ابزار و وسائلش صدق نمی‌کند. به عبارت ساده، اگر اصل دستور، در شرع انور آمده باشد، می‌توان در پاره‌ای موارد، از ابزارهای جدید به جای ابزارهای قدیم استفاده نمود. به عنوان مثال، می‌توان به جای افطار کردن با صدای مؤذن مسجد، با صدای اذان نرم‌افزار مورد اعتماد، افطار کرد. پس اصلِ «افطار با اذان مغرب» در شرع آمده هر چند ابزار آن که نرم‌افزار است، نیامده باشد.
اگر بخواهیم با این مقدار از تنگ‌نظری به مسائل نگاه کنیم، تلاوت قرآن از روی قرآن‌های کاغذی نیز بدعت خواهد بود زیرا قرآن‌های اولیه، بر پوست گاو و کتف شتر نوشته می‌شده است. همچنین تلاوت قرآن از روی صفحات دیجیتال، باید بدعت شمرده شود، زیرا چنین وسایل و ابزاری در عصر طلوع اسلام نبوده است.
اصل محاسبه،‌ در روایات معتبر متعددی مورد تأکید قرار گرفته است و یکی از ساده‌ترین راه‌ها برای اجرایی کردن آن، استفاده از قلم و کاغذ و کشیدن جدولی برای محاسبه است. برخی از این روایات، به شرح زیر است:
● سند 1:
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی (علیه‌السلام) قَالَ: «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ الله وَ إِنْ عَمِلَ سَیئاً اسْتَغْفَرَ الله مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیهِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 453، باب محاسبة العمل]
ترجمه: از ما نیست کسی که خودش را هر روز حساب‌رسی نکند؛ که اگر کار نیکی انجام داده، از خداوند بخواهد زیادش کند و اگر کار بدی انجام داده، از خداوند آمرزش بخواهد و به سوی او بازگشت نماید.
● سند 2:
قَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «حاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیهَا فَإِنَّ لِلْقِیامَةِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً کلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَةٍ» [کافی، محدث کلینی، جلد 8، صفحه‌ی 143، حدیث محاسبة النفس]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خودتان را حساب‌رسی کنید قبل از این که شما را حساب‌رسی کنند؛ همانا برای قیامت، پنجاه ایستگاه است که اندازه‌ی هر ایستگاه، هزار سال است.
● سند 3:
کانَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) یقُولُ: «ابْنَ آدَمَ إِنَّک لَا تَزَالُ بِخَیرٍ مَا کانَ لَک وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِک وَ مَا کانَتِ الْمُحَاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ» [الأمالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 115، المجلس الرابع]
ترجمه: امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرمودند: ای فرزند آدم، تا زمانی که برایت واعظی از جانت باشد و همّتت محاسبه باشد، همواره رو به خیر هستی.
● سند 4:
عَنْ أَبِی ذَرٍّ فِی حَدِیثٍ قَالَ قُلْتُ یا رَسُولَ اللهِ فَمَا کانَتْ صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ؟ قَالَ: کانَتْ أَمْثَالًا کلُّهَا … وَ عَلَی الْعَاقِلِ مَا لَمْ یکنْ مَغْلُوباً أَنْ تَکونَ لَهُ سَاعَاتٌ سَاعَةٌ ینَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یتَفَکرُ فِیهَا صُنْعَ الله إِلَیهِ وَ سَاعَةٌ یخْلُو فِیهَا بِحَظِّ نَفْسِهِ مِنَ الْحَلَالِ» [معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 334، باب معنی تحیة المسجد و معنی الصلاة و ما یتصل بذلک من تمام الحدیث]
ترجمه: ابوذر می‌گوید از رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) پرسیدم صحف ابراهیم چه بود؟ فرمودند: همه‌اش امثال بود … و بر عاقل است ـ اگر آزادی عمل داشته باشد ـ که ساعاتی داشته باشد؛ ساعتی که در آن با پروردگارش مناجات کند و ساعتی که در آن به حساب خودش برسد و ساعتی که در آفریده‌های خداوند تفکر نماید و ساعتی که در آن به بهره‌‌های حلال خودش بپردازد.
● سند 5:
عَنْ أَبِی ذَرٍّ فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) أَنَّهُ قَالَ یا أَبَا ذَرٍّ حَاسِبْ نَفْسَک قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبَ فَإِنَّهُ أَهْوَنُ لِحِسَابِک غَداً وَ زِنْ نَفْسَک قَبْلَ أَنْ تُوزَنَ وَ تَجَهَّزْ لِلْعَرْضِ الْأَکبَرِ یوْمَ تُعْرَضُ لَا تَخْفَی عَلَی الله خَافِیةٌ إِلَی أَنْ قَالَ یا أَبَا ذَرٍّ لَا یکونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتَّی یحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِیک شَرِیکهُ فَیعْلَمَ مِنْ أَینَ مَطْعَمُهُ وَ مِنْ أَینَ مَشْرَبُهُ وَ مِنْ أَینَ مَلْبَسُهُ أَ مِنْ حَلَالٍ أَوْ مِنْ حَرَامٍ» [الأمالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 534، مجلس 19: مجلس یوم الجمعة الرابع من المحرم سنة سبع و خمسین و أربعمائة]
ترجمه: در سفارش‌های رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) به ابوذر آمده است: ای ابوذر، خودت را حساب‌رسی کن قبل از این که تو را حساب‌رسی کنند که آن، موجب سبک‌کردن حساب فردایت است و خودت را بسنج، قبل از این که تو را بسنجند … ای ابوذر، مردی از باتقوایان نخواهد بود تا این که خودش را محاسبه کند، شدید‌تر از حساب‌رسی شریک از شریکش، تا بداند خوراکی و نوشیدنی و پوشیدنی‌اش از کجاست، از حلال است یا از حرام.
● سند 6:
عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 208]
ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که خودش را محاسبه کند، سود می‌کند و کسی که از خودش غافل گردد، زیان می‌کند.
● سند 7:
قَالَ وَ رَوَی یحْیی بْنُ الْحَسَنِ بْنِ‌هارُونَ الْحُسَینِی فِی أَمَالِیهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی (علیه‌السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) لَا یکونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّی یحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِیکُ شَرِیکَهُ وَ السَّیدِ عَبْدَهُ» [محاسبة النفس، سید بن طاووس، صفحه‌ی 14]
ترجمه: امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) از رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) نقل کردند: بنده‌ای مؤمن نمی‌شود تا این که خودش را حساب‌رسی کند، شدیدتر از حساب‌رسی شریک از شریک و آقا از برده‌اش.
● شاهد 1:
الْحَسَنُ بْنُ عَلِی الْعَسْکرِی (علیه‌السلام) فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی (علیه‌السلام) عَنِ النَّبِی (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) قَالَ: «أَکیسُ الْکیسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ فَقَالَ رَجُلٌ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کیفَ یحَاسِبُ نَفْسَهُ قَالَ إِذَا أَصْبَحَ ثُمَّ أَمْسَی رَجَعَ إِلَی نَفْسِهِ وَ قَالَ یا نَفْسِی إِنَّ هَذَا یوْمٌ مَضَی عَلَیک لَا یعُودُ إِلَیک أَبَداً وَ الله یسْأَلُک عَنْهُ بِمَا أَفْنَیتِهِ فَمَا الَّذِی عَمِلْتِ فِیهِ أَ ذَکرْتِ الله أَمْ حَمِدْتِهِ أَ قَضَیتِ حَوَائِجَ مُؤْمِنٍ فِیهِ أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ کرْبَهُ أَ حَفِظْتِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ أَ حَفِظْتِیهِ بَعْدَ الْمَوْتِ فِی مُخَلَّفِیهِ أَ کفَفْتِ عَنْ غِیبَةِ أَخٍ مُؤْمِنٍ أَعَنْتِ مُسْلِماً مَا الَّذِی صَنَعْتِ فِیهِ فَیذْکرُ مَا کانَ مِنْهُ فَإِنْ ذَکرَ أَنَّهُ جَرَی مِنْهُ خَیرٌ حَمِدَ الله وَ کبَّرَهُ عَلَی تَوْفِیقِهِ وَ إِنْ ذَکرَ مَعْصِیةً أَوْ تَقْصِیراً اسْتَغْفَرَ الله وَ عَزَمَ عَلَی تَرْک مُعَاوَدَتِهِ» [التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (علیه السلام)، صفحه‌ی 38، سورة الفاتحة، آیة 4]
امام عسکری (علیه‌السلام) از پدرانشان از امیر المؤمنین (علیه ‌السلام) از رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) نقل کردند که آن حضرت فرمودند: زیرک‌ترینِ زیرکان، کسی است که خودش را حساب‌رسی کند و برای بعد از مردنش کار کند.
مردی از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) پرسید: چگونه خودش را حساب‌رسی کند؟
فرمودند: چون صبح و شام شود به خودش برگردد و بگوید: ای نفس، این روزی که بر تو گذشت هیچگاه برنخواهد گشت و خداوند درباره‌ی کارهایی که در آن انجام داده‌ای از تو خواهد پرسید آیا خدا را یاد کردی و او را ستایش گفتی؟ آیا نیاز مؤمنی را برآورده کردی؟ آیا گره از گرفتاری را گشودی؟ آیا از خانواده و فرزندان مؤمنی که نیست، نگهداری کردی؟ آیا بعد از مردن، بازماندگانش را پاسبانی کردی؟ آیا جلو غیبت برادر مؤمنی را گرفتی؟ مؤمنی را یاری کردی؟ چه کردی در آن؟ پس یاد کند از کارهایی که انجام داده است؛ پس اگر خیری جاری کرده، خدای را ستایش کند و بر توفیقی که نصیبش کرده، تکبیرش گوید و اگر نافرمانی یا کوتاهی‌ای به یاد آورد، از خداوند آمرزش بخواهد و عزم کند بدان برنگردد.
● فتوای 1:
عَنْ خِرَاشٍ عَنْ مَوْلَاهُ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم): «لَذِکرُ الله بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ خَیرٌ مِنْ حَطْمِ السُّیوفِ فِی سَبِیلِ الله عَزَّ وَ جَلَّ» یَعْنِی مَنْ ذَکرَ الله بِالْغُدُوِّ وَ تَذَکَّرَ مَا کانَ مِنْهُ فِی لَیلِهِ مِنْ سُوءِ عَمَلِهِ وَ اسْتَغْفَرَ الله وَ تَابَ إِلَیهِ انْتَشَرَ وَ قَدْ حُطَّتْ سَیئَاتُهُ وَ غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ وَ مَنْ ذَکرَ الله بِالْآصَالِ وَ هِی الْعَشِیاتُ وَ رَاجَعَ نَفْسَهُ فِیمَا کانَ مِنْهُ یوْمَهُ ذَلِک مِنْ سَرَفِهِ عَلَی نَفْسِهِ وَ إِضَاعَتِهِ لِأَمْرِ رَبِّهِ فَذَکرَ الله وَ اسْتَغْفَرَ الله تَعَالَی وَ أَنَابَ رَاحَ إِلَی أَهْلِهِ وَ قَدْ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ » [معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 412]
ترجمه: شیخ صدوق می‌نویسد: این که استاد اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فرمودند: «همانا یاد خدا در صبح و شب، از شمشیر زدن در راه خدا بهتر است»، معنی‌اش این است که هر کس صبحگاه یاد خدا کند و کارهای بدی که در شب قبلش انجام داده را به یاد بیاورد و از خداوند بخشش بخواهد و به سوی او بازگردد، در حالی وارد روز می‌شود که بدی‌هایش ریخته و گناهانش آمرزیده شده باشد و هر کس شبانگاهان به خودش مراجعه کند و آنچه در روز از اسراف بر خود و تباه کردن امر پروردگار انجام داده، پس یاد خدا کند و از او آمرزش بطلبد و بازگشت نماید، در حالی به سوی خانواده‌اش می‌رود که گناهانش بخشیده شده باشد.

سؤال: «جدول آماده‌ی محاسبه» چیست؟

جواب: برخی رفقای منهاجی که نمیتوانستند جدول‌های محاسبه را به درستی پُر کنند، تقاضا داشتند تا قانون‌های پُر استفاده و متداول، به صورت پیشفرض در جدول‌هایی قرار داده و ارائه شود‌. به این منظور قانون‌های طبقات اول تا ششم به تفکیک برادران و خواهران در جدول‌هایی قرار گرفت و ارائه گردید‌. در پایان این جدولها، ردیف‌هایی خالی مانده تا هر منهاجی به فراخور شغل یا شرایط دیگر خود، قانون‌هایی که به او مربوط ‌می‌شود و مراعات نمی‌نماید و نیاز به قرار گرفتن در جدول محاسبه دارد را در آنها نوشته و مجموعه‌ی کاملی از آنچه باید مراعات کند را داشته باشد‌.

سؤال: چگونه قانون‌های عملی را در «جدول محاسبه» قرار دهیم؟

جواب: منهاجی برای انجام این مهم، نخست، فهرست آنچه باید برای رسیدن به کمال و سعادت انجام دهد را پیش رو نهاده (یعنی قوانین عملی مرحلهی اول) و بدون ترس، ریاکاری، ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری، تک تک قانون‌ها را به دقت، مطالعه کند‌. پس از این که مطمئن شد منظور قانون را فهمیده است، نگاه کند که کدامیک از این قانون‌ها به او مربوط ‌می‌شود و کدامیک مربوط نمی‌شود‌.
از آنچه به او مربوط نمی‌شود، عبور می‌نماید؛ ولی از آنچه مربوط ‌می‌شود، نگاه می‌کند، کدام یک را انجام می‌دهد و کدام را انجام نمی‌دهد‌. از آنچه انجام می‌دهد هم عبور می‌کند و خدا را شکر می‌گزارد‌. فقط می‌ماند قانون‌هایی که باید برای رسیدن به کمال و سعادتش انجام دهد و انجام نمی‌دهد‌. آنها را در جدول محاسبه قرار داده و سعی می‌کند همواره انجامش دهد‌.
سپس در اول صبح یا آخر شب ـ یا هر وقت از شبانه‌روز که از لحاظ فکری، فراغت و آمادگی داشت ـ به سراغ جدول میرود‌. اگر کاری که باید انجام دهد را انجام داده است؛ خدا را شکر می‌کند و علامت + در جدول مینویسد‌. ولی اگر ـ‌ خدای نکرده ‌ـ در انجامش سستی نشان داده باشد، خانه‌ی مربوطه از جدول محاسبه را سیاه می‌کند تا نشانه‌ای از تباه شدن آن روزش به واسطه‌ی ترک آنچه باید انجام می‌داد، باشد‌. آن قانون را تا زمانی در جدول محاسبه نگه می‌دارد که مطمئن شود بر انجامش عادت کرده است و بدون محاسبه و دقت اضافی، به ظهور می‌رسد‌.
همچنین نگاه می‌کند به فهرست آنچه باید ترک کند (یعنی قوانین مرحله‌ی دوم)، از قانون‌هایی که به او مربوط نمی‌شود، عبور می‌کند. از قانون‌هایی که به او مربوط ‌می‌شود، هر کدام را که ترک می‌کند، خدا را شکر بگزارد و عبور کند‌. ولی هر کدام را که به او مربوط ‌می‌شود ولی ترک نمی‌کند، باید در جدول قرار داده و سعی کند هیچ وقت انجامش ندهد‌.
سپس در اول صبح یا آخر شب ـ یا هر وقت از شبانه‌روز که از لحاظ فکری، فراغت و آمادگی داشت ـ به سراغ جدول برود‌. اگر کاری که باید ترک کند را ترک کرده است؛ خدا را شکر کند و علامت + در جدول بنویسد‌. ولی اگر ـ‌ خدای نکرده ‌ـ در ترکش سستی نشان داده باشد، خانه‌ی مربوطه از جدول محاسبه را سیاه کند تا نشانه‌ای از تباه شدن آن روزش به واسطه‌ی انجام دادنِ آنچه باید ترک می‌کرده، باشد‌.
حال برای هر کدام مثالی میآوریم‌.
مثال برای مورد اول (که اصلاً کلمات آمده در قانون را نفهمیده است)
قانون: امر به معروف و نهی از منکر ضروری است‌.
سؤال اول: آیا منظور این قانون را کاملاً متوجه شدم؟
جواب: معنی کلمات «امر»، «نهی»، «معروف»، «منکر» و شرایطش را نمی‌دانم‌.
(نتیجه: باید همین‌جا متوقف شده و روشن شدن اصل قانون را هدف قرار دهد یعنی با پرسیدن از دفتر مرکزی منهاج فردوسیان، با کلمات و شرایطش آشنا گردد و نوبت به سؤالات دیگر نمی‌رسد).
مثال برای مورد دوم (که باید انجام دهد)
قانون: نماز خواندن ضروری است‌. (منهاجی باید چهار سؤال از خودش بپرسد:)
سؤال اول: آیا منظور قانون را به خوبی فهمیدم؟
جواب: بله
سؤال دوم: آیا این قانون به من مربوط ‌می‌شود؟
جواب: بله مربوط ‌می‌شود‌.
سؤال سوم: آیا انجامش میدهم؟
یا جواب: بله نماز میخوانم / الهی شکر (نتیجه: کار منهاجی با این قانون تمام شد و از ناحیه‌ی این قانون، بهره‌ی کمالی خودش را میبرد‌. فقط باید استقامت کند تا از این مرحله عقب رانده نشود)
یا جواب: خیر نماز نمی‌خوانم (نتیجه: باید قانون نماز خواندن را در جدول محاسبه قرار داده و سعی کند تا آخر عمر، هیچگاه ترک ننماید)
قانون: پرداخت زکات، ضروری است‌. (منهاجی باید چهار سؤال از خودش بپرسد:)
سؤال اول: آیا منظور قانون را به خوبی فهمیدم؟
جواب: بله
سؤال دوم: آیا این قانون به من مربوط ‌می‌شود؟
جواب: خیر/ چون مثلاً من کارمند هستم و گندم، جو، کشمش، خرما، گاو، گوسفند، شتر، سکه‌ی طلا و سکه‌ی نقره (به مقداری که در رساله‌ی توضیح المسائل آمده) ندارم‌.
(نتیجه: چون این قانون به او مربوط نمی‌شود، نوبت به دو سؤال دیگر نمی‌رسد و کارش با آن تمام است ولی در نظر داشته باشد که اگر روزی شرایطش فراهم شد و این قانون به او مربوط میگردید، باید انجامش بدهد)
مثال برای مورد دوم (که باید ترک کند)
قانون: آزردن پدر و مادر ممنوع است‌. (منهاجی باید چهار سؤال از خودش بپرسد:)
سؤال اول: آیا منظور قانون را به خوبی فهمیدم؟
جواب: بله
سؤال دوم: آیا این قانون به من مربوط ‌می‌شود؟
جواب: بله، پدر و مادر یا یکی از آنها زنده‌اند‌.
سؤال سوم: آیا آزار دادنشان را ترک کرده‌ام؟
یا جواب: بله/ الهی شکر (نتیجه: کار منهاجی با این قانون تمام شد و از ناحیه‌ی این قانون، بهره‌ی کمالی خودش را میبرد‌. فقط باید استقامت کند تا از این مرحله عقب رانده نشود)
یا جواب: خیر، گاهی وقت‌ها آزارشان میدهم (نتیجه: باید قانون ترک آزردن پدر و مادر را در جدول محاسبه قرار داده و سعی کند تا آخر عمر، هیچگاه انجام ندهد یعنی مرتکب آزردن آنان نشود)
قانون: کم‌فروشی ممنوع است‌. (منهاجی باید چهار سؤال از خودش بپرسد:)
سؤال اول: آیا منظور قانون را به خوبی فهمیدم؟
جواب: بله
سؤال دوم: آیا این قانون به من مربوط ‌می‌شود؟
جواب: خیر / چون مثلاً من کارمند هستم و فروش ندارم که بخواهم کم‌فروشی کنم‌.
(نتیجه: چون این قانون به این منهاجی مربوط نمی‌شود، نوبت به دو سؤال دیگر نمی‌رسد و کارش با آن تمام است ولی در نظر داشته باشد که اگر روزی شرایطش فراهم شد و این قانون به او مربوط می‌گردید، باید ترکش کند)
سپس مرحله‌های سوم و پنجم را مانند مرحله‌ی اول و مرحله های چهارم و ششم را مانند مرحله‌ی دوم، در جدول قرار داده و مراعات نماید‌.
قانون‌های مراحل هفتم تا دهم، نیز همین‌گونه محاسبه ‌می‌شود با این تفاوت که داشتن حال (یعنی نشاط در مراعات) و فراغت و توانایی جسمی را هم باید ملاحظه کند‌. اگر رغبتِ قلبی و فرصتِ زمانی و تواناییِ جسمی داشت، مراعاتش کند یعنی مراحل هفتم و نهم را انجام دهد و مراحل هشتم و دهم را ترک نماید‌.

سؤال: چگونه قاعده‌های نظری را در «جدول محاسبه» قرار دهیم؟

جواب: قاعده‌ها نیازی به جدول محاسبه ندارد و جدول، فقط برای محاسبه‌ی قوانین عملی است‌. منهاجی باید قواعد نظری را یکی به یکی مطالعه نماید‌. بعد از این که مطمئن شد معنی و منظور قاعده را فهمیده است، به قلبش مراجعه نماید، تا بفهمد که آیا بدان قاعده‌ی نظری، اعتقاد دارد یا اعتقاد ندارد‌. اگر اعتقاد دارد، خدا را شکر کرده و تفصیلی شدن این اعتقاد اجمالی را از او بخواهد‌. اما اگر اعتقاد قلبی نداشت، باید با پرسش از دفتر مرکزی منهاج فردوسیان، دلایل و استدلال‌های پشت آن قاعده را ببیند و سعی کند دلش را برای قبول آن قاعدهی نظری، قانع و متقاعد سازد‌.

سؤال: چرا به‌جای لفظ «پیامبر» و «امام» از «استاد» استفاده می‌کنید؟

تفصیل سؤال: چرا از رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) با عنوان «استاد اعظم» و «استادان معظم منهاج فردوسیان» یاد می‌کنید؟

جواب: گرچه وجود مقدس استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و دوازده جانشین برحقشان دارای درجات عالیه بوده و به اعتبارهای مختلف،‌ به نام‌های مختلف خوانده می‌شوند اما از آنجا که مهم‌ترین هدف از ارسال رُسُل و انزال کُتُب، راهنمایی بشر به سوی کمال و سعادت ابدی‌اش بوده، مهم‌ترین عنوان برای انبیاء و اوصیاء، عنوانی است که این امر خطیر و مهم را یادآور شود‌. تا زمانی که از نبی و وصی (علیهم‌السلام) به عنوان «انسان کامل»، «صاحب درجات عالیه‌ی قرب»،‌ «دارای صفات کمالیه» و مانند اینها تعبیر شود، این نکته‌ی لطیف، گوشزد نمی‌شود که باید پیرو بی‌چون و چرای دستوراتشان باشیم‌. ولی وقتی از این بزرگواران، که تمام درجات و مدارج عالیه‌ای که خودشان فرموده‌اند را برایشان ثابت می‌دانیم، به عنوان «استاد» یاد ‌می‌شود، تمام توجه به این نکته معطوف می‌گردد که تنها و تنها راه رسیدن به کمال و سعادت، اطاعت از دستورات «استاد»‌ راه کمال و سعادت است و بس‌.
از سوی دیگر باید توجه داشت که اسماء الهی توقیفی است و اجازه نداریم نامی‌ بر نام‌های خدای تعالی بیافزاییم اما در سایر موارد مانند همین تعبیر از انبیاء و اوصیاء به «استاد» توقیفی نیست و منعی از ناحیه‌ی شارع مقدس نرسیده است و البته در مورد این نام‌گذاری، دلیل عقلی (تأثیر تربیتی) نیز موجود است‌.

سؤال: چطور در منهاج فردوسیان، شخص غائب می‌تواند «استاد» باشد؟

جواب: این سؤال در حقیقت، در بردارنده‌ی سه سؤال است؛

سؤال اول: وقتی به امام غائب، دسترسی ندارم، آن استاد بزرگوار چگونه از حال و هوای من و خواسته‌ها و نیازهای کنونی و آینده‌ام با خبر می‌شود؟ (یعنی من بگویم و او نشنود)

سؤال دوم: وقتی به امام غائب، دسترسی ندارم، آن استاد بزرگوار چگونه اثر تربیتی و اصلاحی خودش را در قلب و روح و روان من می‌گذارد؟ (یعنی او بگوید و من نشنوم)

اما جواب سؤال اول: طبق روایات صحیحی که از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) در دست است و همچنین نامه‌هایی که از ناحیه‌ی صاحب الامر استاد حاضر (ارواحنا فداه) صادر شده، آن بزرگوار همواره از حال ما مطّلع و از رشد و سقوط ما باخبرند‌.
اگر کسی به این مطلب، (یعنی اطلاع دائم امام از حال دوستداران و شیعیانشان) اعتقاد و اعتراف نداشته باشد، باید در شیعه بودنش تردید کند‌.

اما جواب سؤال دوم: طبق روایات صحیح، نقش ولی خدا (نبی یا وصی)، نقش وساطت فیض بین ذات مقدس پروردگار و عوالم مادون است‌. بر طبق این اصل، حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) هر وقت که بخواهند، و هر گونه که بخواهند، عنایت خاصشان را شامل حال هر شخصی که بخواهند، از موجودات عوالم مادون می‌کنند‌. یعنی آن استاد معظم، هر گونه که صلاح بدانند، عنایت و هدایتشان را به مشتاقان کوی حق، نثار می‌دارند و هیچ چیزی نمی‌تواند مانع این فیض عالی باشد‌. اگر کسی این مطلب را منکر شود، باید در اصل مسلمان بودن خودش تردید کند‌.

سؤال سوم: بعد از جواب دو سؤال سابق، سؤال دیگری پدید می‌آید‌ که گرچه از لحاظ علمی و تئوری قبول کردیم که آن جناب از حال ما آگاهند و توانایی دارند ارشادات و هدایت‌هایشان را در هر زمان و مکان و شرایط، به یاری مشتاق کمال و سعادت برسانند، ولی در عالم خارج و واقع، این امکان که مشتاقان به حضور شریفشان رسیده و دستور عملی بگیرند، نیست‌. در حالی که جویای کمال و سعادت (سالک / مرید) نیاز به دستوراتی برای اجرا کردن دارد که با قبول استادی حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) این کمبود به شدّت احساس ‌می‌شود‌.

جواب سؤال سوم: به استناد روایات فراوانی که از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) در دسترس ماست، آموزه‌های اسلام تا روز قیامت، ثابت است و حلال و حرام نبوی، تغییری نخواهد یافت‌. یعنی حتی در زمان ظهور آن حضرت نیز متن اجرایی احکام الهی، قرآن کریم و سنت نبوی خواهد بود‌.
همچنین در برخی توقیعات که از ناحیه‌ی آن عزیز (ارواحنا فداه) صادر شده، جواب سؤالات را با روایاتی از پدران معصومشان مانند امام صادق (علیه‌السلام) داده‌اند‌. این مطلب، نشانگر آن است که سخن و دستورات آن جناب،‌ چیزی غیر از دستورات استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و استادانِ قبل از ایشان نیست و تمام خواسته‌ی آن بزرگوار (ارواحنا فداه) عمل کردن به آموزه‌های موجود در قرآن کریم و سنت است‌.
پس اگر روزی برای اهل دلی تشرّف به محضر شریفشان حاصل شد، آنچه به صورت شفاهی دستور بفرمایند، همان است که قبلاً اجداد معصومینشان فرموده‌اند و اکنون به صورت مکتوب در دست ماست‌.

نتیجه‌ی نهایی: با این حساب، اگر کسی به فرمایشات قرآن کریم و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) عمل نماید و پیوسته متوسل به ولایت الهی حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) باشد، محال است به مقاصد عالیه‌ی انسانیت دست نیابد‌.

سؤال: چرا در «منهاج فردوسیان» نقش «استاد» در تربیت را قبول ندارند؟

جواب: نخست باید «استاد» را تعریف کنیم‌. اساساً استاد (یا هر تعبیر دیگری که داشته باشیم مانند قطب، شیخ، مرشد، مراد، پیر، راهنما، مربی و خضر راه) به دو دسته تقسیم ‌می‌شود: «منصوص» و «غیر منصوص»‌.
«غیر منصوص» نیز به دو دسته تقسیم ‌می‌شود: دعوت کننده به استاد منصوص و دعوت کننده به خود‌.
با این تقسیم بندی، سه جور استاد داریم:

1 ـ استاد منصوص یعنی کسی که خدای متعال به صورت مشخص برای دستگیری و ارشاد مشتاقان به قرب و جوار خویش، انتخاب و معرفی فرموده است‌. این طبقه در انحصار انبیا و اوصیای آنان است و کسی از رعیت نمی‌تواند در این رتبه با آنان منازعه کند‌. از مشخصات مهم این «استادان» عصمتشان از گناه و خطاست‌.

2 ـ استاد غیر منصوصی که به استاد منصوص دعوت می‌کند‌. از این گروه در کتاب و سنت، با عناوینی مانند: «علما، محدثین و فقها» یاد شده است‌.

3 ـ استاد غیر منصوصی که به خود، دعوت می‌کند‌. یعنی دستورات و نظراتش مستند به آیات قرآن کریم یا فرمایشات استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نیست بلکه یا از دستاوردهای علمی و عملی خودش (تفکرات و ریاضت‌هایش) بهره میبرد و یا از دستاوردهای علمی و عملی افراد غیر معصومی مانند خودش، مدد می‌گیرد‌.
اکنون به بررسی جایگاه و ارزش هر یک از این سه دسته استاد می‌پردازیم‌.

گروه اول، مقامشان شامخ و قدرشان رفیع است و قدمشان بر تارک مشتاقان سیر الی الله جای دارد‌.

گروه دوم، از آنجا که سخنی از خود ندارند بلکه همان سخن گروه اول است و اینان فقط نقش رسانندگان امین را ایفا کرده و آن امانات گرانقدر را در نهایت صحت و سلامت به دست آیندگان می‌رسانند، اجرشان محفوظ و سعیشان مشکور خالق و مخلوق است‌.
پناه بردن به دامن این گروه (خصوصاً در زمان یا مکان یا شرایطی که دسترسی به گروه اول میسر نیست) به مثابه‌ی پناه بردن به گروه اول است‌. روایات بسیاری که در ترغیب مردم به مراجعه و همنشینی با علمای دینی وارد شده، ناظر به همین گروه است که پیام سفیران معصوم الهی را در غایت سلامت به دست پیروان می‌رسانند‌.
پس مراجعه به فقها و محدثین بزرگوار امامیه نه تنها جایز، بلکه اساس دریافت شریعت غراء و تشیع ناب است و هیچ گزیر و گریزی از آن نیست‌.

و اما گروه سوم، یعنی کسانی که یافته‌ها و بافته‌های خود را در مقابل آیات و روایات معتبر، عرضه می‌کنند‌. این گروه از منظر «منهاج فردوسیان» شایستگی لازم برای تصدّی سِمت استادی (راهنمایی و راهبری) را ندارند‌.
علاوه بر دلایل نقلی، عقل سلیم حکم می‌کند که به یافته‌ها و بافته‌های هر کس (با استعداد محدود و بدون عصمتی از سوی خداوند متعال و علمی سرشار از منبع وحی و اجازه‌ی ارشاد و دستگیری از استاد کل)، سر اطاعت فرود نیاوریم‌.
نکته‌ی در خور دقت این که در نظر اول، برای یافتن مصادیق این گروه از استادان، ذهن‌ها به سمت مفتیان بی‌ولایت مانند حسن بصری و ابوحنیفه و مالک بن انس می‌رود ولی دایره‌ی این گروه استادان از این اندازه وسیع‌تر است و برخی از عرفا و صوفیه‌ی شیعه‌ی اثنی عشریه را نیز بالجمله یا فی الجمله در بر می‌گیرد‌.
گرچه مفتیان بی‌ولایت، بالجمله منحرفند ولی برخی مدعیان استادی از شیعیان نیز فی الجمله در مقابل فرمایشات قرآن کریم و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)، زیرکانه و پنهانی مقاومت‌هایی دارند و مقابله‌هایی انجام می‌دهند‌.
دو نمونه را ذکر می‌کنیم تا سپس به نتیجه‌گیری نهایی در جواب این سؤال برسیم‌.

نمونه‌ی اول: به یکی از مدعیان استادی در عصر حاضر گفتم: چرا با این که روایت صحیح از امام صادق (علیه‌السلام) وارد شده که در شب‌هنگام و بخصوص شبهای جمعه، شعر نخوانید؛ فلان مدعی استادی، مریدانش را جمع کرده و شبهای جمعه برایشان شعر حافظ می‌خواند؟
جواب داد: این قالب‌ها را بشکن و حالش را ببر! (یعنی این قالب‌ها را باید شکست و روح کلمات و حالی که در اشعار است را باید دریافت نمود)
گفتم: اگر کشیدن چند گرم تریاک یا یک قلیان حشیـش، حالش بیشتر باشد، می‌توان در مقابل فرمایش امام صادق (علیه‌السلام) ایستادگی کرد و حالش را برد؟! (البته بعد با خبر شدم که خود این مدعی نیز شب‌ها با مریدانش می‌نشیند و حافظ و شرح حافظ می‌خوانند)

نمونه‌ی دوم: یکی از این مدعیان استادی (که مع الاسف در لباس روحانیت نیز هست) برایم تعریف می‌کرد: شب آخر ماه رمضان در محلی که برای تبلیغ! رفته بودم به ساحل دریا رفتم و صدای نی زدنی شنیدم‌. دنبال صدا رفتم و دیدم یکی از پامنبری‌های خودم است که در کنار آتش نشسته و نی می‌زند‌. به او گفتم: ای بی‌انصاف! تو چنین زیبا نی می‌زدی و من باید در آخرین شب ماه رمضان (که فردا از اینجا میروم) متوجه شوم و در طول این مدت، محروم بمانم؟! و بالاخره خیلی حسرت خوردم که چنان محفل عرفانی را از دست دادم!!
توصیه می‌کنم برای پی بردن به عمق فاجعه در نمونه‌ی اول به مستندات «قاعده‌ی شعر» و در نمونه‌ی دوم به کتاب «موسیقی در منهاج فردوسیان» مراجعه کنید؛ تا به روشنی دریابید که مدعیان استادی، با این که گاهی در لباس روحانیت هستند، چگونه در مقابل تعالیم شارع مقدس در کتاب و سنت و عترت از روی جهل یا تجاهل، ایستاده و راهزنی می‌کنند‌.

نتیجه‌گیری نهایی: در «منهاج فردوسیان»؛

اولاً: بدون استاد منصوص (یعنی نبی و وصی) نمی‌توان به سعادت و کمال دست یافت‌. (پس اصلِ داشتن استاد، محرز است و جای هیچ تردیدی نیست)

ثانیاً: بدون مراجعه به فقها و محدثین امامیه نمی‌توان به فرمایشات نبی و اوصیای بزرگوارش دست یافت‌. (پس اصل مراجعه به فقها و محدثین امامیه نیز جای هیچ تردیدی ندارد)

ثالثاً: سخنان علما و عرفا تا آنجا ارزشمند و قابل استفاده است که مستند به متن آیه‌ای از قرآن کریم یا روایت معتبر از استادان منهاج فردوسیان (علیهم ‌السلام) باشد‌. پس یافته‌ها و بافته‌ها از هر غیر معصومی که باشد، مقبول نیست و به این گروه از استادان در منهاج فردوسیان توجه نمی‌شود‌. (البته این گروه، اگر سخنانشان مستند به وحی باشد، عملاً همان گروه دوم محسوب می‌شوند، هر چند اسم و رسم جدایی داشته باشند)

سؤال: چگونه از مبانی نظری و دستورات عملی این نظام تربیتی مطلع شویم؟

جواب: تنها راه مطمئن، مراجعه به کتاب‌های «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان» و «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» است‌. مشتاقان می‌توانند با تهیه‌ی این کتاب‌ها، بر تمام قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، اشراف یافته و اطلاع یابند‌. به خاطر داشته باشید: «اولین قدم برای منهاجی شدن، همراه داشتن کتاب‌های منهاج فردوسیان است»

سؤال: چرا کتاب‌های «قواعد» و «قوانین»، بدون مستندات منتشر شده است؟

تفصیل سؤال: چرا در دو کتاب اصلی این نظام تربیتی یعنی «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان» و «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان»، آیات یا روایاتی که مستند یک قاعده یا قانون است، بیان نشده یا حدّ اقل، آدرس آن به صورت اجمالی نیامده است، تا مراجعه‌کننده، با اطمینان خاطر بتواند به قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، اعتماد و اعتنا کند؟

جواب: باید توجه داشت که یک نظام تربیتی را نمی‌توان در یک کتاب، خلاصه کرد. نظام تربیتی منهاج فردوسیان، مشتمل بر چند کتاب است که یکدیگر را همپوشانی کرده و برای رساندن مطلب به صورت مطلوب، یاری می‌دهند. اصل قواعد یا قوانین در دو کتاب با عنوان «مجموعه‌ی قواعد نظری» و «مجموعه‌ی قوانین عملی» آمده است. مستندات هر یک در کتابی دیگر (که چند هزار صفحه دارد و هنوز منتشر نشده است) آمده است. همچنین اسامی و مشخصات منابع، در کتاب «منابع منهاج فردوسیان» به طور مفصل بیان شده است.
اگر در دو کتاب «مجموعه‌ی قواعد نظری» و «مجموعه‌ی قوانین عملی» به ذکر منبع ـ ولو به صورت اجمالی ـ می‌پرداختیم، حجم آن به چند برابرِ حجم کنونی بالغ می‌شد که به هیچ روی، مقرون به صَرفه نبود.

سؤال: آیا برای استجماع قواعد نظری و قوانین عملی، نیاز به اجتهاد است؟

جواب: ملکه‌ی قدسیّه‌ی اجتهاد برای استنباط احکام از ادله‌ی چهارگانه (کتاب، سنت، عقل و اجماع) بر طبق اصول استنباط است و استجماع قوانین و قواعد، نیازی به داشتن این توانایی ندارد. البته تسلط کافی بر اصول استجماع منهاج فردوسیان، لازم است، تا قاعده یا قانونِ تدوین‌شده، خارج از چهارچوب‌های تأییدشده نباشد. به طور کلی، نظام «استنباط» با نظام «استجماع»، فرق‌های چشمگیر و زیادی دارد که بحث تخصصی آن در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» آمده است.

سؤال: چیدمان قانون‌ها در طبقات مختلف، پیرو چه ضابطه‌ای بوده است؟

جواب: 1 ـ در دسته‌ای از روایات، برخی اعمال به عنوان ستون‌های اسلام معرفی شده است که در اصطلاح فقه به «فروع دین» مشهور است‌. چون تنظیم قوانین از اهم به مهم است، این امور در طبقه‌ی اول قوانین قرار گرفت‌.
2 ـ بر اساس دسته‌ای از روایات، برخی اعمال از گناهان بزرگ شمرده شده که در اصطلاح فقه به «کبائر» مشهور است‌. مهمترین نیاز برای منهاجی جویای سعادت پس از آشنایی و عمل کردن به ستون‌های اصلی دین، پرهیز کردن از این انحرافات بزرگ است‌. به همین جهت در طبقه‌ی دوم قرار گرفت‌.
3 ـ طبقات سوم و چهارم (که مراعاتشان مکمل یکدیگر است) شامل انجام واجبات و ترک گناهان صغیره است‌.
4 ـ بعد از فراغت از واجبات و محرمات (که اصل سیر و تعالی است) نوبت به انجام مستحبات و ترک مکروهات می‌رسد‌. مستحبات و مکروهات به اعتبار میزان تأکید و تکراری که در کتاب و سنت از آن شده به سه درجه تقسیم ‌می‌شود؛ مستحبات به: مؤکده، عادیه و ضعیفه و مکروهات نیز به: شدیده، عادیه و ضعیفه‌.
انجام مستحبات مؤکده در طبقه‌ی پنجم قرار گرفت‌. ترک مکروهات شدیده در طبقه‌ی ششم قرار گرفت‌. انجام مستحبات عادیه و ترک مکروهات عادیه ـ به ترتیب ـ در طبقات هفتم و هشتم قرار می‌گیرد‌. و سرانجام نوبت به ضعیفترین دستورات می‌رسد که با عنوان مستحبات و مکروهات ضعیفه ـ به ترتیب ـ در طبقات نهم و دهم مندرج گردید‌.

سؤال: سیر مطالعه‌ی آثار منهاج فردوسیان چگونه است؟

تفصیل سؤال: مطالعه‌ی آثاری که به صورت مجموعه است، نیازمند سیر مطالعاتی از آسان به مشکل است، سیر مطالعاتی آثار منهاج فردوسیان چگونه است؟

جواب: گر چه کتاب‌های نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان به کتاب‌های «اصلی» و «فرعی» تقسیم می‌شود، ولی سیر مطالعاتی، فقط برای کتاب‌های اصلی بوده و کتاب‌های فرعی، بدون سیر مطالعاتی خاص است. سیر مطالعاتی کتاب‌های اصلی به این ترتیب است:

1. مطالعه‌ی دقیق و عمیق کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان»
این کتاب، مشتمل بر کلیدی‌ترین مطالب و اشکالات و سؤالات در مورد نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان و مؤلف آن است. کسی که بر مطالب این کتاب، تسلط اجمالی پیدا نکند، نباید امیدوار به ادامه‌ی سیر تکامل بر اساس این نظام تربیتی باشد.

2. مطالعه‌ی کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان»
مطالعه‌ی پیوسته و عمیق این کتاب، موجب تغییر حال و شلعه‌ور شدن آتش طلب می‌گردد. این مطالعه باید همواره ادامه داشته باشد تا جهت اصلی حرکت، گم نشود.

3. مطالعه‌ی کتاب «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان»
این کتاب، مشتمل بر هزاران دیدگاه است که باید به دقت، مطالعه شده و با تکرار فراوان، تبدیل به باور و عقیده شود.

4. مطالعه‌ی کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان»
این کتاب، مشتمل بر هزاران دستور عملی است که جوینده‌ی تکامل، باید به صورت آهسته و پیوسته، آن‌ها را در جدول محاسبه گذاشته و مراعات نماید.

5. مطالعه‌ی «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان»
آنچه از دستورات عملی که در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» نیامده، در این کتاب بیان شده است؛ لذا این کتاب، تکمیل‌کننده‌ی کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» به شمار می‌آید.

سؤال: سلسله‌ی طریقتی منهاج فردوسیان چیست؟

تفصیل سؤال: تمام نظام‌های تربیتی و طریقتی دارای کرسی‌نامه و سلسله‌نامه برای معرفی سلسله‌ی طریقتی خود هستند، سلسله‌ی طریقتی منهاج فردوسیان چگونه است؟

جواب: سلسله‌ی تربیتی و طریقتی منهاج فردوسیان به شرح زیر است:
اصحاب منهاج فردوسیان از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) و آن بزرگواران از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و ایشان به واسطه‌ی فرشته‌ی وحی (روح الامین) یا بدون واسطه از خدای تعالی. این سلسله‌نامه بر اساس فرمایشات استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) تنظیم شده است. برخی از فرمایشات آن بزرگواران چنین است:
● سند 1:
قَالَ البَاقِرُ (عَلَیهِ‌السَّلامُ):‏ «شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ نَبِینَا آخُذٌ بِحُجْزَةِ الله» [محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 182]
ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: پیروان ما، به ما چنگ می‌زنند و ما به پیامبرمان چنگ می‌زنیم و پیامبرمان به [تعلیمات] خدای تعالی چنگ می‌زند.
● سند 2:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «إِذَا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ أَخَذَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) بِحُجْزَةِ رَبِّهِ وَ أَخَذَ عَلِی (علیه‌السلام) بِحُجْزَةِ رَسُولِ اللهِ (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) وَ أَخَذْنَا بِحُجْزَةِ عَلِی (علیه‌السلام) وَ أَخَذَ شِیعَتُنَا بِحُجْزَتِنَا فَأَینَ تَرَوْنَ یُوْرِدُنَا رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) ؟ قُلْتُ: إِلَی الْجَنَّةِ. [محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 182]
ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چون روز قیامت شود، پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) به [نور و رحمت] پروردگارش چنگ بزند و امیر المؤمنین (علیه‌السلام) به پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) چنگ بزند و ما به امیر المؤمنین (علیه‌السلام) چنگ بزنیم و پیروان ما به ما چنگ بزنند. پس به نظر شما، پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) ما را به کجا داخل خواهند کرد؟ عرض کردم: به بهشت.
● سند 3:
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ‏ کتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) أَسْأَلُ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیةِ فَکتَبَ إِلَیَّ الْجَوَابَ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً کانَ أَمِینَ اللهِ فِی خَلْقِهِ. فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِی (صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلم) کُنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللهِ فِی أَرْضِهِ … وَ إِنَّ شِیعَتَنَا لَمَکتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ. أَخَذَ اللهُ عَلَینَا وَ عَلَیهِمُ الْمِیثَاقَ. یَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَ یَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا. لَیسَ عَلَی مِلَّةِ الْإِسْلَامِ غَیرُنَا وَ غَیرُهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیامَةِ، نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ نَبِینَا آخِذٌ بِحُجْزَةِ رَبِّنَا وَ الْحُجْزَةُ النُّورُ وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا»‏ [بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد 1، صفحه‌ی 119]
ترجمه: راوی می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) نامه نوشتم و از تفسیر آیه‌ی 35 سوره‌ی نور پرسیدم. پس در جوابم نوشتند: اما بعد، همانا محمد (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) امانتدار خدا در آفریدگانش بود. پس چون جان پیامبر (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) گرفته شد، ما اهل بیت و وارثان او بودیم پس ما امانتداران خدا در زمین هستیم… و همانا پیروان ما به نام خود و نام پدرانشان نوشته شده‌ هستند. خدای تعالی از ما و آنان پیمان گرفته است. همانجا که ما وارد می‌شویم، وارد می‌شوند و همانجا که ما داخل می‌شویم، داخل می‌گردند. غیر از ما و ایشان، کسی تا روز قیامت بر ملت اسلام نیست. ما به پیامبرمان چنگ می‌زنیم و پیامبرمان به پروردگارش چنگ می‌زند ـ و منظور از چنگ زدن، همان اتصال به نور است ـ و پیروان ما، به ما چنگ می‌زنند.

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است