سؤال: چرا در «منهاج فردوسیان» نقش «استاد» در تربیت را قبول ندارند؟
جواب: نخست باید «استاد» را تعریف کنیم. اساساً استاد (یا هر تعبیر دیگری که داشته باشیم مانند قطب، شیخ، مرشد، مراد، پیر، راهنما، مربی و خضر راه) به دو دسته تقسیم میشود: «منصوص» و «غیر منصوص».
«غیر منصوص» نیز به دو دسته تقسیم میشود: دعوت کننده به استاد منصوص و دعوت کننده به خود.
با این تقسیم بندی، سه جور استاد داریم:
1 ـ استاد منصوص یعنی کسی که خدای متعال به صورت مشخص برای دستگیری و ارشاد مشتاقان به قرب و جوار خویش، انتخاب و معرفی فرموده است. این طبقه در انحصار انبیا و اوصیای آنان است و کسی از رعیت نمیتواند در این رتبه با آنان منازعه کند. از مشخصات مهم این «استادان» عصمتشان از گناه و خطاست.
2 ـ استاد غیر منصوصی که به استاد منصوص دعوت میکند. از این گروه در کتاب و سنت، با عناوینی مانند: «علما، محدثین و فقها» یاد شده است.
3 ـ استاد غیر منصوصی که به خود، دعوت میکند. یعنی دستورات و نظراتش مستند به آیات قرآن کریم یا فرمایشات استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) نیست بلکه یا از دستاوردهای علمی و عملی خودش (تفکرات و ریاضتهایش) بهره میبرد و یا از دستاوردهای علمی و عملی افراد غیر معصومی مانند خودش، مدد میگیرد.
اکنون به بررسی جایگاه و ارزش هر یک از این سه دسته استاد میپردازیم.
گروه اول، مقامشان شامخ و قدرشان رفیع است و قدمشان بر تارک مشتاقان سیر الی الله جای دارد.
گروه دوم، از آنجا که سخنی از خود ندارند بلکه همان سخن گروه اول است و اینان فقط نقش رسانندگان امین را ایفا کرده و آن امانات گرانقدر را در نهایت صحت و سلامت به دست آیندگان میرسانند، اجرشان محفوظ و سعیشان مشکور خالق و مخلوق است.
پناه بردن به دامن این گروه (خصوصاً در زمان یا مکان یا شرایطی که دسترسی به گروه اول میسر نیست) به مثابهی پناه بردن به گروه اول است. روایات بسیاری که در ترغیب مردم به مراجعه و همنشینی با علمای دینی وارد شده، ناظر به همین گروه است که پیام سفیران معصوم الهی را در غایت سلامت به دست پیروان میرسانند.
پس مراجعه به فقها و محدثین بزرگوار امامیه نه تنها جایز، بلکه اساس دریافت شریعت غراء و تشیع ناب است و هیچ گزیر و گریزی از آن نیست.
و اما گروه سوم، یعنی کسانی که یافتهها و بافتههای خود را در مقابل آیات و روایات معتبر، عرضه میکنند. این گروه از منظر «منهاج فردوسیان» شایستگی لازم برای تصدّی سِمت استادی (راهنمایی و راهبری) را ندارند.
علاوه بر دلایل نقلی، عقل سلیم حکم میکند که به یافتهها و بافتههای هر کس (با استعداد محدود و بدون عصمتی از سوی خداوند متعال و علمی سرشار از منبع وحی و اجازهی ارشاد و دستگیری از استاد کل)، سر اطاعت فرود نیاوریم.
نکتهی در خور دقت این که در نظر اول، برای یافتن مصادیق این گروه از استادان، ذهنها به سمت مفتیان بیولایت مانند حسن بصری و ابوحنیفه و مالک بن انس میرود ولی دایرهی این گروه استادان از این اندازه وسیعتر است و برخی از عرفا و صوفیهی شیعهی اثنی عشریه را نیز بالجمله یا فی الجمله در بر میگیرد.
گرچه مفتیان بیولایت، بالجمله منحرفند ولی برخی مدعیان استادی از شیعیان نیز فی الجمله در مقابل فرمایشات قرآن کریم و استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام)، زیرکانه و پنهانی مقاومتهایی دارند و مقابلههایی انجام میدهند.
دو نمونه را ذکر میکنیم تا سپس به نتیجهگیری نهایی در جواب این سؤال برسیم.
نمونهی اول: به یکی از مدعیان استادی در عصر حاضر گفتم: چرا با این که روایت صحیح از امام صادق (علیهالسلام) وارد شده که در شبهنگام و بخصوص شبهای جمعه، شعر نخوانید؛ فلان مدعی استادی، مریدانش را جمع کرده و شبهای جمعه برایشان شعر حافظ میخواند؟
جواب داد: این قالبها را بشکن و حالش را ببر! (یعنی این قالبها را باید شکست و روح کلمات و حالی که در اشعار است را باید دریافت نمود)
گفتم: اگر کشیدن چند گرم تریاک یا یک قلیان حشیـش، حالش بیشتر باشد، میتوان در مقابل فرمایش امام صادق (علیهالسلام) ایستادگی کرد و حالش را برد؟! (البته بعد با خبر شدم که خود این مدعی نیز شبها با مریدانش مینشیند و حافظ و شرح حافظ میخوانند)
نمونهی دوم: یکی از این مدعیان استادی (که مع الاسف در لباس روحانیت نیز هست) برایم تعریف میکرد: شب آخر ماه رمضان در محلی که برای تبلیغ! رفته بودم به ساحل دریا رفتم و صدای نی زدنی شنیدم. دنبال صدا رفتم و دیدم یکی از پامنبریهای خودم است که در کنار آتش نشسته و نی میزند. به او گفتم: ای بیانصاف! تو چنین زیبا نی میزدی و من باید در آخرین شب ماه رمضان (که فردا از اینجا میروم) متوجه شوم و در طول این مدت، محروم بمانم؟! و بالاخره خیلی حسرت خوردم که چنان محفل عرفانی را از دست دادم!!
توصیه میکنم برای پی بردن به عمق فاجعه در نمونهی اول به مستندات «قاعدهی شعر» و در نمونهی دوم به کتاب «موسیقی در منهاج فردوسیان» مراجعه کنید؛ تا به روشنی دریابید که مدعیان استادی، با این که گاهی در لباس روحانیت هستند، چگونه در مقابل تعالیم شارع مقدس در کتاب و سنت و عترت از روی جهل یا تجاهل، ایستاده و راهزنی میکنند.
نتیجهگیری نهایی: در «منهاج فردوسیان»؛
اولاً: بدون استاد منصوص (یعنی نبی و وصی) نمیتوان به سعادت و کمال دست یافت. (پس اصلِ داشتن استاد، محرز است و جای هیچ تردیدی نیست)
ثانیاً: بدون مراجعه به فقها و محدثین امامیه نمیتوان به فرمایشات نبی و اوصیای بزرگوارش دست یافت. (پس اصل مراجعه به فقها و محدثین امامیه نیز جای هیچ تردیدی ندارد)
ثالثاً: سخنان علما و عرفا تا آنجا ارزشمند و قابل استفاده است که مستند به متن آیهای از قرآن کریم یا روایت معتبر از استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) باشد. پس یافتهها و بافتهها از هر غیر معصومی که باشد، مقبول نیست و به این گروه از استادان در منهاج فردوسیان توجه نمیشود. (البته این گروه، اگر سخنانشان مستند به وحی باشد، عملاً همان گروه دوم محسوب میشوند، هر چند اسم و رسم جدایی داشته باشند)