حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۶۹۷ مطلب با موضوع «مکاتباتی بر مبنای منهاج فردوسیان .» ثبت شده است

سلام علیکم
اذان گفتن یک منهاجی در بلندگوهای مساجد، از دو حال خارج نیست:
1. اگر اذان بگوید و شهادت ثالثه را نگوید، یا می‌کشندش یا تبعیدش می‌کنند.
2. اگر اذان بگوید و شهادت ثالثه را هم بگوید، بدعت و حرام است.
حال با توجه به ثواب‌های فراوانی که برای مؤذن در کتاب بهشت و جهنم آمده، وظیفه‌ی یک منهاجی در این مورد چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر جا خطر جانی یا مالی و آبرویی مهم در میان باشد، باید تقیه کرد. در این مورد نیز، دو راه بیشتر ندارید:
1. اذان بگویید به امید ثواب‌های فراوان و شهادت ثالثه را به قصد تبرک یا از باب «تقیه از موافق» بگویید.
2. اذان عمومی را ترک کنید و بر اذان نماز فرادا اکتفا کنید.
ولی به هیچ وجه صلاح نیست در این زمان و در ملأ عام شیعیان، اذان را بدون شهادت ثالثه بگویید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به مطالبی که در باب شهادت ثالثه در پایگاه اینترنتی منهاجیار منتشر شده، آیا مراجعی که شهادت ثالثه را در اذان و اقامه بدون قصد ورود جایز می‌دانند و حکم آن را کاملاً دوپهلو بیان می‌کنند و به خاطر مصلحت‌اندیشی، حکم قطعی آن را بیان نمی‌کنند، مخترع و بدعت‌گذار در دین محسوب می‌شوند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
شیعه، سپری دارد به نام «تقیه». هر گاه بر جان یا مال یا آبروی خود بترسد، مأمور است که «تقیه» کند یعنی آنچه اعتقاد دارد را در دل نگه دارد و بر زبان نیاورد یا حتی خلاف آن را بر زبان بیاورد. همچنین آنچه باید عمل کند را برای حفظ جان خود، ترک نماید و آنچه باید ترک کند را برای حفظ جان خود، انجام دهد.
تقیه بر دو نوع است: «تقیه از مخالف» و «تقیه از موافق»
گاهی اوقات، لازم است اسلام اصیل را در مواجهه با کسانی که به اسلام غیراصیل معتقدند، انکار کرد و کنار گذاشت تا جان و مال و آبرو در امان بماند. گاهی اوقات، لازم است تشیع ناب را در مواجهه با کسانی که گرفتار تشیع نانوشته هستند، انکار کرد و کنار گذاشت تا جان و مال و آبرو در امان بماند.
فتوای برخی از این مراجع معظم تقلید در مورد شهادث ثالثه، از باب «تقیه از موافق» است. یعنی از ترس شیعیان رادیکال، مجبورند عبارت را چنان بیاورند که هم خدا را راضی نگه دارند و هم خلق خدا را.
این مطلب را به تفصیل در مبحث «به قصد رجاء» و «به قصد مطلوبیت» بحث کرده‌ایم که هر گاه فقیه، نتواند عوام را از انجام کاری بازدارد، از آنان می‌خواهد که آن کار را حد اقل به نیت ورود انجام ندهند بلکه به امید ثواب انجام دهند.
با توجه به مطالب فوق، نمی‌توان مراجع معظم را بدعت‌گذار دانست زیرا برخی از آنان، در حال تقیه، چنین فتوایی صادر کرده‌اند. مشهور است که یکی از مراجع نجف، فتوا به حرمت شهادت ثالثه در اذان داده بود. این خبر به عوام شیعه رسید و با بیل و کلنگ و داس و قمه بر در خانه‌ی آن عالم اجتماع کردند و خواهان این بودند که بیرون آید تا گردنش را بزنند. آن فقیه چون چنین دید، فتوا به وجوب گفتن شهادت ثالثه در اذان داد!! با این فتوا، معترضین، راضی شده و خون آن عالم، محفوظ ماند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در یکی از گروه‌های اجتماعی، سئوالی مطرح شده که استغفر الله مبنی برناعدالتی خداوند متعال است، به اینگونه که:
حضرت عزرائیل (علیه السلام) فشار کار زیادی دارد، هر روز جان هزاران نفر را می‌گیرد.
حضرت جبرائیل (علیه السلام) هزار و چهار صد سال است بیکار است.
و حضرت اسرافیل (علیه السلام) از ابتدای خلقت، منتظر فقط در صور دمیدن می‌باشد.
چرا اینقدر ناعادلانه کارها را بین ملائکه تقسیم نموده؟
البته مختصر جوابی را دادم ولی نمی‌دانم درست است یا خیر،جواب من اینچنین بود:
کارها و حکمت‌های خداوند با کارهای ما انسان (نماها) فرق دارد. فرشته‌ها نیز مخصوص عبادت باری تعالی آفریده شده‌اند و چنان نیست که مثلاً حضرت جبرائیل (علیه السلام) دیگر بازنشسته گردیده، و یا حضرت اسرافیل (علیه السلام) کنار صور، بیکار منتظر فرمان الهی باشد، حکمت الهی در مغز انسان‌ها نمی‌گنجد.
نمی‌دانم درست گفته‌ام یا خیر؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در رابطه با این مثلاً شبهه در ناعدالتی خدای تعالی، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:
نکته‌ی اول: این گونه سخنان و شبهات، از سر بیکاری و بی‌عاری است و دانستن و ندانستن جواب آن، نفع یا ضرری به اصحاب منهاج فردوسیان نمی‌زند. اصحاب منهاج فردوسیان، مردان و زنان پاک‌سرشتی هستند که راه رسیدن به بالاترین درجات عالم هستی را آموخته‌اند و شب و روز، در صدد مراعات قوانین آن می‌باشند تا به زودی و با عافیت و سلامت، قدم بر برترین قله‌های جهان آفرینش بگذارند و برای همیشه، از برترین نعمت‌ها و آرامش‌ها و آسایش‌ها، بهره‌مند شوند.

نکته‌ی دوم: جواب شما، جواب خوبی است. به این بیان که فضولی در کار خداوند، به ما انسان‌ها نیامده است. یعنی به ما اجازه نداده است که در کارهای سراسر حکمت‌آمیز او، چرا و چگونه بیاوریم و اگر دست فضولی دراز کنیم، تهی‌دست بر خواهیم گشت.

نکته‌ی سوم: وظایف این چهار فرشته‌ی بسیار بزرگ و بزرگوار الهی، همواره بوده و هست. جبرئیل امین، مأمور رساندن برنامه‌ی تربیتی است. از آغاز آمدن پدربزرگ ما حضرت آدم (علیه السلام) بر روی زمین، حضور داشته و رسم زندگی و بندگی به او می‌آموخته و هنوز هم در خدمت استاد حاضر (ارواحنا فداه) است و شاید بتوان گفت: هم اینک، وظیفه‌ی تعلیم و ابلاغ منهاج فردوسیان به مشتاقان کمال و سعادت را بر عهده دارد. اگر نا آشنایان با منهاج فردوسیان از این جمله، وحشت کنند، توجه داشته باشند که منظور از «منهاج فردوسیان» واضحات و مسلمات شیعه‌ی اثنی‌عشری است.
حضرت میکائیل، فرشته‌ی توزیع ارزاق است. از روز اول خلقت، روزی هر روزی‌خواری را به او می‌رساند و تقسیم روزی‌ها، به او سپرده شده است. هنوز هم از شیری که در پستان مادر برای شیرخوار ساخته می‌شود تا بارانی که می‌بارد و دانه‌ای که می‌روید و نانی که در تنور پخته می‌شود، حساب و کتاب و تقسیمش با این فرشته‌ی عظیم الهی است.
حضرت اسرافیل، مأمور دمیدن روح است. هر جا که جنینی به چهار ماهگی برسد، این فرشته‌ی بزرگ خداوند، روح را در او می‌دمد و او را جان می‌بخشد. گویا این جان‌بخشی، مخصوص انسان نباشد بلکه تمام جانداران، از برکت انجام وظیفه‌ی او، صاحب جان می‌شوند. البته مأموریت دمیدن روح سراسری در روز قیامت نیز از وظایف اوست.
حضرت عزرائیل، کاری مخالف با حضرت اسرافیل را بر عهده دارد، یعنی جان را می‌ستاند. پس جان انسان‌ها و تمام جانداران، توسط آن جناب یا سربازان و ایادی‌اش گرفته می‌شود. البته مأموریت میراندن سراسری در روز قیامت نیز از وظایف اوست.
با این حساب، می‌بینید که عدالت الهی، همواره برقرار است و این چهار فرشته‌ی بزرگوار، «عرش الهی» یعنی سلطنت خدای تعالی را حمل می‌کنند و خدایی خدا را به ظهور می‌رسانند. آنان همواره مشغول کارند و هیچگاه خسته و درمانده نمی‌شوند. خواب و استراحت ندارند و هیچگاه تقاضای مرخصی نمی‌کنند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
در عید نوروز، یک بنده‌ی خدایی از قم در شهرمان بود. من ازش پرسیدم آیا منهاج فردوسیان شنیده‌ای در قم؟ گفت: آره ولی اینقدر از این فرقه‌ها زیاده تو قم که منهاج فردوسیان داخلش گم است. سؤال بنده این است که همشهریان من هم این را یک فرقه می‌دانند. درسته شما توضیح داده‌اید داخل کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان، ولی قانع نمی‌شوند. تکلیف چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر کسی لیاقت ورود به این برنامه و استفاده از آن را ندارد. تکلیف شما، این است که با تمام وجود، به اصلاح دیدگاه‌هایتان پرداخته و قوانین عملی‌اش را مراعات کنید. حساب دیگران، با شما نیست. دیگران، شاید در همین دنیا و حتماً در آن دنیا، به اشتباه خودشان پی خواهند برد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ
وَ فِی سَبِیلِ الله وَ الحَمدُ للهِ
وَ الصَلَوةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ
وَ أفضَلُ التَّحِیاتِ عَلَی بَقِیةِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعدَاءِ اللهِ
مُرتَقِباً لأمرِ اللهِ وَ مُرتَجِیاً لِفَضلِ اللهِ، وَ عَلَی المِنهَاجِیینَ وَ المِنهَاجِیاتِ سَلامُ اللهِ

مقدمه:
گاهی وقت‌ها در خلال سؤال و جواب‌ها و نامه‌های رسیده، مطالبی مطرح می‌شد که در آثار رسمی نیامده بود ولی می‌توانست راهگشای عده‌ای از منهاجیون و منهاجیات باشد. لهذا بر آن شدم که نامه‌های رسیده را بعد از حذف مشخصات و خصوصیات فرستنده، در اختیار عموم قرار دهم. امیدوارم این سعی مختصر، مورد قبول حق تعالی قرار بگیرد.

 وَ آخِرُ دَعوَانَا أَن الحَمدُ لله رَبِّ العَالَمِین

مشهد مقدس ـ حاج فردوسی
فروردین‌‌ماه 1399 خورشیدی

سلام علیکم
آیا حدیث معرفت نورانیت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) را قبول دارید؟

************

باسمه تعالی

سلام علیکم
در فرازی از حدیث معرفت نورانیت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) آمده است:
«أنا الَّذی حَمَلتُ نُوحاً فِی السَّفینةِ بِأمرِ رَبّی‏»
من کسی هستم که نوح (علیه‌السلام) را به دستور پروردگارم در کشتی سوار کردم.
قرآن کریم، فرازهایی از حکایت حضرت نوح (علیه‌السلام) را چنین بیان می‌نماید:
«وَ أُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یؤْمِنَ مِن قَوْمِک إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کانُواْ یفْعَلُونَ * وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ * وَیصْنَعُ الْفُلْک وَکلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکمْ کمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَیحِلُّ عَلَیهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ * حَتَّی إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ وَأَهْلَک إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ * وَقَالَ ارْکبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ * وَهِی تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کالْجِبَالِ وَنَادَی نُوحٌ ابْنَهُ وَکانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَی ارْکب مَّعَنَا وَلاَ تَکن مَّعَ الْکافِرِینَ * قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَینَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ * وَقِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءک وَیا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِی الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَنَادَی نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ * قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُک أَن تَکونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِک أَنْ أَسْأَلَک مَا لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکن مِّنَ الْخَاسِرِینَ * قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکاتٍ عَلَیک وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَک وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ» [سوره‌ی هود، آیات 36 تا 48]
ترجمه: و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که [تاکنون] ایمان آورده‏‌اند هرگز [کسی] ایمان نخواهد آورد پس از آنچه می‏‌کردند غمگین مباش. و زیر نظر ما و [به] وحی ما کشتی را بساز و در باره کسانی که ستم کرده‏‌اند با من سخن مگوی چرا که آنان غرق شدنی‏‌اند. و [نوح] کشتی را می‏‌ساخت و هر بار که اشرافی از قومش بر او می‏‌گذشتند او را مسخره می‏‌کردند می‏‌گفت اگر ما را مسخره می‏‌کنید ما [نیز] شما را همان گونه که مسخره می‏‌کنید مسخره خواهیم کرد. به زودی خواهید دانست چه کسی را عذابی خوارکننده درمی‏‌رسد و بر او عذابی پایدار فرود می‏‌آید. تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت با کسانت مگر کسی که قبلاً در باره او سخن رفته است و کسانی که ایمان آورده‌‏اند حمل کن و با او جز [عده] اندکی ایمان نیاورده بودند. و [نوح] گفت در آن سوار شوید به نام خداست روان‏‌شدنش و لنگرانداختنش بی گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است. و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوه‏‌آسا می‏‌برد و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ درداد ای پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش. گفت به زودی به کوهی پناه می‌‏جویم که مرا از آب در امان نگاه می‏‌دارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه‌دارنده‌‏ای نیست مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق‏‌شدگان گردید. و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر و ای آسمان [از باران] خودداری کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار. و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعاً وعده‌ی تو راست است و تو بهترین داورانی. فرمود ای نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [دارای] کرداری ناشایسته است پس چیزی را که بدان علم نداری از من مخواه من به تو اندرز می‏‌دهم که مبادا از نادانان باشی. گفت پروردگارا من به تو پناه می‌‏برم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی از زیانکاران باشم. گفته شد ای نوح با درودی از ما و برکت‌هایی بر تو و بر گروه‌هایی که با تواند فرود آی و گروه‌هایی هستند که به زودی برخوردارشان می‏‌کنیم سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان می‏‌رسد.
سپس بلافاصله می‌فرماید:
«تِلْک مِنْ أَنبَاء الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیک مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی هود، آیه‌ی 49]
ترجمه: این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی می‏‌کنیم پیش از این نه تو آن را می‏‌دانستی و نه قوم تو. پس شکیبا باش که فرجام [نیک] از آنِ تقواپیشگان است.
حال با توجه به این که امیر المؤمنین (علیه‌السلام) از امت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) محسوب می‌شوند و تصریح قرآن کریم بر این است که «مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لاَ قَوْمُک مِن قَبْلِ هَذَا» یعنی: پیش از این، نه تو آن را می‏‌دانستی و نه قوم تو؛ چگونه می‌توان پذیرفت که آن حضرت، حضرت نوح (علیه‌السلام) را سوار کشتی کرده باشند؟!
پس یا باید دست از این روایت برداشت، یا باید دست از آیه‌ی قرآن برداشت و یا باید راهی برای جمع کردن مضمون آیه و روایت پیدا نمود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا درست است که روایت داریم اگر گنهکاران می‌دانستند که خدا چقدر دوست دارد آنان توبه کنند، از شدت شوق، جان می‌دادند؟

************
باسمه تعالی

صوفیه، بسیار به حدیثی استناد و چنگ‌اندازی می‌کنند که در آن، ادعا شده اگر انسان، بداند که خدای تعالی چقدر منتظر و مشتاق اوست، جان می‌دهد. البته اصل این که خدای تعالی می‌خواهد و مشتاق است که انسان، از قعر طبیعت و ماده، خود را به اوج قله‌های معنویت برساند، در جای خود، اثبات شده است. اما اکنون، سخن در این است که آیا انسان نیز چنین است و اگر عمق اشتیاق الهی را بداند، سر از پا نشناخته، رهسپار راه رضای او خواهد شد؟
متن روایت این است:
أَوْحَی اللهُ إِلَی دَاوُدَ: «لَوْ یعْلَمُ الْمُدَبِّرُونَ عَنِّی‏ کیفَ إنْتِظَارِی‏ لَهُمْ وَ رِفْقِی بِهِمْ وَ شَوْقِی‏ إِلَی تَرْک مَعَاصِیهِمْ لَمَاتُوا شَوْقاً إِلَی وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالُهُمْ مِنْ مَحَبَّتِی‏» [إحیاء علوم الدین، غزالی، جلد 4، صفحه‌ی 95؛ کشف الأسرار و عدة الأبرار، رشید الدین میبدی، جلد ‏3، صفحه‌ی 358]
ترجمه: خداوند به داوود وحی فرمود: ای داوود! اگر آنانی که از من رو گردانیده‏اند بدانند که من چگونه انتظار آنها را می‏کشم و چه مدارایی با آنها دارم و چگونه مشتاقم که گناهان را ترک کنند، از بسیاری شوق به من می‌مردند، و بند بندشان از محبّت من از هم جدا می‌شد.
قدیمی‌ترین منبعی که این روایت را آورده است، احیاء علوم الدین غزالی است که کتابی اخلاقی است نه حدیثی، و نویسنده‌اش سنی و ناصبی است. همچنین در کتاب کشف الاسرار میبدی آمده که کتابی تفسیری است نه حدیثی و نویسنده‌اش، از اصحاب سقیفه است.
بعضی از علما، این حدیث را از اسرائیلیات شمرده‌اند و برخی دیگر، از باب «تسامح در ادله‌‌ی سنن» و این که منافات کلی‌ای با سایر معارف وحیانی ندارد، با تسامح، آن را پذیرفته‌اند.
در هر حال، از این روایت، نمی‌توان به قاعده‌ی نظری‌ای رسید؛ زیرا منبع آن به شدت مخدوش است، مؤلف منبع اولیه‌اش ناصبی است، خود حدیث، مرسل است و…

موفق باشید
حاج فردوسی

نظر شما در مورد مرحوم حاج اسماعیل دولابی چیست؟

************
باسمه تعالی

مرحوم ملا اسماعیل دولابی (ره) مردی روشن‌ضمیر ولی درس‌نخوانده بود که از روی صفای باطنش، بعضی حرف‌ها و مثال‌های جالب برای علاقه‌مندان سیر و سلوک می‌زد. به خاطر دارم چند سال پیش، قسمتی از سخنان ایشان را در ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش می‌کردند، دیدم در حدود پنج دقیقه صحبت، یک آیه را سه بار غلط خواند.
چند روز بعد یکی از رفقا تماس گرفت و اظهار داشت تازه با آن مرحوم از طریق سخنرانی‌های تلویزیون آشنا شده و نظرم را می‌خواست. من عرض کردم ایشان یک آیه را سه بار غلط خواند و این نشان از غیرعالم بودن ایشان دارد.
همان شب یا شب بعدش، مرحوم دولابی را در خواب دیدم که دست بر سر شانه‌ام گذاشت و با خنده گفت: ما که عالم نبودیم، از ما همینجوری قبول کنید.
بعد از بیداری به روحش درود و فاتحه نثار کردم و دو نکته را از این خواب دریافتم.
یکی این که آن مرحوم، روح آزادی دارد که به این زودی توانسته به دیدن منتقدش بیاید و عذر تقصیر پیش آورد.
دوم این که بی‌سوادی، نقص است ولی اگر همراه با عمل به همان میزان از علم باشد، ضرر اساسی به کمال و سعادت نمی‌زند.
البته این که مرحوم دولابی (ره) بالاخره نجات یافته و به سعادت رسیده، دلیل نمی‌شود که حرف‌هایی از ایشان که بوی تصوف و اباحی‌گری می‌دهد را قبول کنیم.
بعضی از جملاتی که از ایشان نقل شده، اگر واقعاً از ایشان باشد، با تصریحات قرآن کریم و روایات معتبر اسلامی منافات دارد.
در هر حال، نباید دین را از پایین‌دست گرفت. تا زمانی که تصریحات قرآن و روایات معتبر هست، نیازی به کلمات مرحوم دولابی (ره) و امثال ایشان نیست.
رفقایی که با «منهاج فردوسیان»‌ آشنا شده‌اند، به خوبی می‌دانند آنچه پیشرفت که در بشریت ایجاد می‌شود، از اعتقاد و عمل به منهاج فردوسیان است و آنچه پسرفت که در بشر ایجاد می‌شود، از حرف‌های ساختگی و بافندگی انسان‌هاست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا برای شروع منهاج فردوسیان، نیاز به آموزش و آشنایی خاصی هست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
وقتی بخاری و اجاق گاز، نیاز به نصب و راه‌اندازی توسط سرویسکار مجاز دارد، چطور برنامه‌ی تربیتی‌ای به عظمت و گستردگی «منهاج فردوسیان»، نیاز به نصب و راه‌اندازی در روح و جان جوینده‌ی کمال و سعادت، نداشته باشد؟!
کسانی موفق می‌شوند به خوبی از «منهاج فردوسیان» استفاده کنند که مراحل نصب آن را به خوبی طی کرده باشند و پیغامی مبنی بر این که «این برنامه به خوبی در جان شما نصب شد» را دریافت کرده باشند.
هر یک از مراحل نصب که به درستی انجام نشود، در کوتاه مدت و دراز مدت، ایجاد اختلالاتی در حرکت کرده و آلارم‌ها و ارورهای خاص خودش را خواهد داد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) به نقل از حدیثی از امام صادق علیه السلام می‌فرمودند:
برای اینکه بدانید اعمالی را که انجام می‌دهید مورد قبول خداوند قرار می‌گیرد یا نه، ببینید بعد از هر عمل چه کاری را انجام می‌دهید:
۱ ـ الطاعة بعد الطاعة دلیل علی قبول الطاعة؛
اگر طاعت پشت طاعت انجام می‌دهید دلیلی بر مورد قبول قرار گرفتن طاعت های شماست.
۲ ـ الطاعة بعد المعصیة دلیل علی غفران المعصیة؛
اگر بعد از معصیت و گناه، طاعتی انجام می‌دهید دلیلی بر بخشیده شدن آن معصیت است.
۳ ـ المعصیة بعد الطاعة دلیل علی رد الطاعة؛
اگر بعد از طاعتی، گناه و معصیتی انجام دهید، دلیلی بر عدم پذیرش و رد شدن آن طاعت شماست.
۴ ـ المعصیة بعد المعصیة دلیل علی خذلان العبد؛
اگر همینطور گناه و معصیت پشت گناه و معصیت انجام شود، وای به حال آن بنده که در زیانکاری بس وحشتناکی است.
آیا این حدیث، درست و منهاجی است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در باره‌ی این متن، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:
1. قسمتی از متن بالا، در منابع شیعی، یافت شد که به شرح زیر است:
وَ فِی حَدِیثٍ عَنْهُ ص أَنَّهُ قَالَ: «الطاعة [الْمَعْصِیةُ] بَعْدَ الطَّاعَةِ دَلِیلٌ عَلَی رَدِّ الطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بَعْدَ الْمَعْصِیةِ دَلِیلٌ عَلَی غُفْرَانِ الْمَعْصِیةِ» [عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ابن ابی جمهور احسائی، جلد 1، صفحه‌ی 283، الفصل العاشر فی أحادیث تتضمن شیئا من الآداب الدینیة]
ترجمه: اطاعت [معصیت] بعد از اطاعت، دلیل بر رد اطاعت است و اطاعت بعد از معصیت، دلیل بر آمرزش معصیت می‌باشد.
2. متنی که از مرحوم مجتهدی در چهار بند ذکر کردید را در منابع شیعه نیافتم.
3. آنچه در روایت عوالی اللئالی است، به نقل از رسول خداست نه امام صادق علیهما السلام.
4. روایت عوالی اللئالی، مرسل است یعنی سند ندارد و نداشتن سند، حدیث را ضعیف می‌کند.
5. کتاب عوالی اللئالی، مورد قبول بزرگان حدیث نیست و اشکالات متعددی بر آن وارد می‌دانند که در کتاب «منابع منهاج فردوسیان» به آن پرداخته شده است.
6. مؤلف این کتاب، یعنی ابن ابی جمهور احسائی، متهم به صوفی‌گری و غلو است و از اعتبار و وجاهتی در میان علمای بزرگ حدیث، برخوردار نیست.
7. از روایات کتاب عوالی اللئالی، در تنظیم برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان استفاده نشده است، زیرا مؤلف و کتاب، هر دو مورد اختلاف و اتهام هستند.
نتیجه‌گیری: با این حساب، به نظر می‌رسد متنی که از مرحوم مجتهدی نقل کرده‌اید، در خور توجه نباشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت حاج فردوسی
1 ـ بهترین روش برای توسل به اهل بیت چیست؟ که در روایات تأکید شده هنگام سختی و گرفتاری ها انجام بدیم مثل (ختم قرآن، نذر، صلوات و ذکر و…)
2 ـ در روایات آمده که پیامبر اکرم (ص) بعد از خارج شدن از مجلسی هفتاد بار استغفار می‌کرد، آیا هفتاد بار مخصوص پیامبر بود یا فرد معمولی می‌تواند بگوید؟
3 ـ وقتی ما ذکر استغفار زیاد می‌گوییم و خدای نکرده خطایی از ما سر می‌زند آیا این تمسخر خداوند نیست؟ چون به هر حال ما در حال تزکیه نفسیم، از خطا مبرا نیستیم.
با تشکر. لطفاً راهنمایی بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) فرمودند: هر گاه خواستید به وسیله‌ی ما به خدای تعالی توجه کنید (و حاجت بخواهید) زیارت «آل یاسین» را بخوانید. مداومت بر خواندن این زیارت شریف، اتصال شما را با صاحب این امر و صاحب این زمان، برقرار می‌کند.

جواب 2: رسول معظم (صلی الله علیه و آله و سلم) استغفار نمی‌کردند بلکه می‌فرمودند: «اتوب الی الله» ولی استغفار کردن برای ما، بدون عدد خاص، بسیار مطلوب و گره‌گشاست. هم ایشان فرمودند: درد شما گناهان و دوای شما استغفار است.

جواب 3: گر چه در روایتی آمده است که خدای تعالی را مسخره کرده است، ولی در روایت دیگری فرموده‌اند: «استهزء بنفسه» یعنی کسی که از یک سو گناه می‌کند و از سوی دیگر استغفار، در حقیقت، خودش را مسخره کرده است.
در هر صورت، توبه‌ی حقیقی آن است که رغبت آن گناه، از دل برکنده شود و ریشه‌هایش بخشکد که تا ریشه‌های گناه، در دل، زنده و پرقدرت باشد، هر لحظه احتمال این هست که با فراهم شدن شرایط مناسب، صاحبش را به معصیت حق تعالی وادار سازد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
آیا روایت «اصحاب رسّ» مبتنی بر فرمایش حضرت امیرالمومنین علی (ع) در خصوص هلاک شدن این قوم (که صراحتاً اشاره به ایرانی بودن آنها دارد) بر اثر انجام آداب و رسوم کفرآمیز آنها (کاملاً مشابه با آداب و رسوم نوروز!)، روایت صحیح و یا معتبری است؟
مآخذ این روایت:
ـ عیون أخبار الرّضا (ع)، ترجمه‌ی غفاری و مستفید، جلد ‏1، صفحه‌ی 419.
ـ علل الشرائع، ترجمه‌ی مسترحمی، صفحه‌ی 99.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اصل روایت، در یکی از منابع معتبر منهاج فردوسیان یعنی کتاب شریف «علل الشرائع»، اثر شیخ صدوق (ره) آمده و دارای اعتبار است. اما سایر ادعاها نسبت به این روایت، ثابت نیست.
ادعای اول این است که در روایت، به ایرانی بودن اصحاب رسّ تصریح شده است. در حالی که چنین نیست.
ادعای دوم این است که آداب و رسوم قوم رسّ، کاملاً مشابه با آداب و رسوم نوروز است. در حالی که هیچ‌یک از رفتارهای کفرآلود و شرک‌آلود آنان، در نوروز ایرانیان امروز، انجام نمی‌گیرد.
برای روشن شدن این که دو ادعای فوق، اساسی در این روایت ندارد، به ترجمه‌ی آن در ادامه دقت فرمایید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

باب سی و هشتم علت آنکه أصحاب رس را أصحاب رس و جهت آنکه عجم ماههای خود را بآبان و آذر و غیره نامیدند
حدیث کردند ما را… از حضرت رضا از آباء کرام خود از حضرت امام حسین علیه السّلام که (در ماه رمضان) سه روز پیش از آنکه حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام‏ شهید شود مردی از أشراف (قبیله) بنو تمیم بنام عمرو خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: یا أمیر المؤمنین خبر بده مرا از اصحاب رس که در چه زمانی بوده‏اند و منزلهای ایشان در کدام سرزمین و مملکت بوده، و پادشاه آنان چه کسی بوده، و آیا خداوند پیغمبری برای آنها مبعوث گردانیده، و بچه چیزی هلاک شدند (و چه شد که هلاک گردیدند) زیرا می‏بینم وصف آنها را در قرآن (که میفرماید: کذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ) و لیکن تاریخ زمان و چگونگی حال و زندگی ایشان را (متذکر نشده و) نمی‏بینم (و از کسی هم نشنیده‏ام).
آن حضرت فرمود مطلبی را پرسیدی از من که پیش از تو کسی آن را نپرسیده بود، و بعد از من کسی تو (و غیر تو) را از احوال آنها خبر نخواهد داد (مگر آنکه از من نقل کند) ای عمرو: هیچ آیه‏ای در قرآن نیست مگر آنکه من اطلاع کامل دارم از تفسیر آن و میدانم در کجا و برای چه نازل شده، و نیکو میدانم در صحرا بوده یا در کوه، و شهر بوده یا بیابان، و میدانم چه وقت از شب و روز نازل گردیده، آنگاه اشاره بسینه مبارک خود نمود و فرمود: در این مکان علم بسیار هست و لیکن (متأسفانه باید بگویم) طالبین و خواهان آن اندک هستند، و زود باشد که پشیمان شوند (چرا قصص و معنی آیات را از من نپرسیده‏اند و از علم من استفاده نکرده‏اند) چون (از میان ایشان میروم و) دیگر مرا نخواهند یافت.
ای برادر تمیمی قصه ایشان آنست که: قومی بوده‏اند درخت صنوبری که آن را شاه درخت میگفتند میپرستیدند، و آن درخت را یافث بن نوح کاشته و غرس نموده بود در کنار چشمه‏ای که آن را روشاب (روشناب، روشن آب، دوشاب، دوشان) میگفته‏اند، و آن چشمه بعد از طوفان برای حضرت نوح بیرون آمده بود، و ایشان را بدان جهت اصحاب رس گفتند که‏ (رسّوا نبیهم) پیغمبر (مبعوث‏شده بسوی) خود را زنده در گور نمودند و این مردم بعد از زمان حضرت سلیمان بن داود میزیسته‏اند، و دوازده شهر داشتند در کنار نهری در بلاد مشرق که آن را «رس» مینامیدند و آنان را بنام آن نهر، أصحاب رس نامیدند، و در آن زمان بزرگترین نهر بود در زمین (از نظر اجتماع مردم و آبادانی) و آبی شیرین و گوارائی داشته و شهری بزرگتر و آبادتر و پرنعمت‏تر از شهرهای ایشان نبود و اسامی شهرهای آنها از این قرار بوده:
آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، پروردین، اردی‏بهشت، أمرداد (خرداد)، مرداد تیر، مهر، (شهریورد) شهریور و بزرگترین شهر آنها: اسفندار (که پایتخت‏ آنها) بوده و پادشاه ایشان در آن شهر مسکن داشته و اسمش: ترکوذ (برکوذ) بن غابور (عابور ـ غالوبر) بن یارش (فارش ـ پادش ـ نوش) بن سازن (شارب ـ سارب) بن نمرود بن کنعان، فرعون زمان حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده.
و چشمه آب رس و درخت اصلی صنوبر در این شهر بوده، و در شهرهای دیگر تخم و ساقه آن صنوبر را کاشته بودند و نهری از چشمه‏ای که در پای صنوبر بزرگ جاری‏ بود برده بودند و آنها نیز درختانی کهن و بزرگ شده بودند، و آب چشمه و نهرهای دیگر که از چشمه بزرگ جاری نموده بودند بر خود و حیوانات حرام میشمردند و از آن آب نمی‏آشامیدند و میگفتند این آبها سبب و مایه زندگانی خدایان ما است و سزاوار نیست کسی از سرمایه زندگی خدایان ناقص نماید، و هر کسی از آن آب مینوشید او را واجب القتل میدانستند و میکشتند. و چون آب از سرچشمه بزرگ میگذشت (و به نهرهای کوچک که مخصوص خوردن بود وارد میشد) میخوردند و بحیوانات خود میدادند.
و در هر ماهی از ماههای سال در یکشهر از آن شهرها یک روز را عید قرار داده بودند و اهل آن شهر جمع میشدند پیش درخت صنوبری که در آن شهر بود و بروی درخت پرده‏ای از حریر میکشیدند که انواع و اقسام صورتها و نقشها کشیده بودند، و گوسفند و گاو می‏آوردند و برای آن درخت بعنوان قربانی آتش میزدند، چون دود و بخار آن قربانیها در هوا بلند میشد و میان ایشان و آسمان حائل میگردید همه از برای آن درخت بسجده می‏افتادند و میگریستند و تضرع و زاری میکردند و درخواست مینمودند که از ایشان خوشنود گردد (و از تقصیرات آنها درگذرد).
شیطانی (از شیاطین که یگانه دشمن سعادت و دین و دنیای بشر هستند برای آنکه اغوا و گمراه شوند و پی بحقیقت و خداشناسی نبرند) می‏آمد و شاخهای درخت را تکان و حرکت میداد و از ساق درخت مانند صدای طفلی فریاد میکرد که: ای بندگان من از شما کاملا راضی و خوشنود شدم، خاطرهای شما شاد و دیدگان شما روشن باشد آن مردم (گمراه شده چون این صدا را می‏شنیدند) سر از سجده برمیداشتند و شراب مینوشیدند و دست میزدند و دف و سنج و انواع سازهای دیگر (معموله آن زمان را) مینواختند و یک شبانه روز در پای آن درخت بلهو و لعب مشغول میبودند و سپس بجایگاههای خود باز میگشتند.
و بهمین سبب عجم (بعنوان افتخار و یاد بود این ایام و امکنه اسامی) ماههای خود را بآبان و آذر و غیره نامیدند باعتبار نام آن شهرها. و هر ماهی که عید شهری بود میگفتند این عید فلان شهر است (روز اول آبان ماه عید شهر آبانست) و چون عید شهر بزرگ ایشان میشد کوچک و بزرگ (مرد و زن) ایشان از شهرهای خود بآن شهر می‏آمدند و پیش درخت صنوبر بزرگ و چشمه اصلی حاضر می‌شدند و خیمه‏ای که از ابریشم و انواع صورت‌ها بر آن نقش و ترسیم شده بود نزدیک آن درخت میزدند و از برای آن خیمه دوازده درگاه مقرر کرده بودند که هر درگاهی مخصوص اهل یکی از آن شهرها بود، و از خارج آن خیمه برای صنوبر سجده میکردند و قربانیها برای آن درخت می‏آوردند چندین برابر آنچه از برای درختان دیگر برده بودند و قربانی مینمودند.
و شیطان ملعون می‏آمد و آن درخت را حرکت میداد و از میان آن درخت با صدای بلندی با ایشان سخن میگفت و وعدها میداد و بآمال و آرزویشان امیدوار میساخت (و بزندگی خوش و خرّم و رسیدن باوج مقام و ریاست و ثروت و کامرانی نویدها میداد) و ایشان را چندین برابر آنچه شیاطین دیگر از آن درختان امیدوار گردانیده بودند امیدوار میساخت.
پس سر از سجده برمیداشتند و از سرور و خوشحالی بخوردن شراب و طرب و لهو و لعب و ساز مشغول میشدند که مدهوش میگردیدند.
و دوازده شبانه‏روز بهمین رویه اشتغال داشتند و سپس بشهرها و خانه‏های خود برمیگشتند. و چون کفر ایشان و پرستیدن آنان غیر خدا را بسیار طول کشید خدای متعال مبعوث فرمود پیغمبری را از پیغمبران بنی إسرائیل (بنام حنظلة بن صفوان) از فرزندان یهودا بن یعقوب علیهم السّلام بسوی ایشان و مدتی طولانی در میان آنها بماند و به پرستش خدا و عبادت او دعوت نمود و لیکن پیروی آن حضرت را نکردند، آن حضرت دید آن مردم بسیار در ضلالت و گمراهی فرو رفته‏اند و قبول نصایح او را نمی‏نمایند و از خواب غفلت بیدار نمیشوند و بصلاح و رشد خود توجهی ندارند و هنگام عید بزرگ ایشان فرا رسید، با خدای تعالی مناجات کرد و گفت خدایا این بندگان تو بغیر از تکذیب من و کافر شدن بتو امر دیگری را اختیار نمیکنند و درختی را می‏پرستند که از آن نفع و ضرری نمیبینند.
بنا بر این (جای آن را دارد) همه درختان ایشان را (که می‏پرستند) خشک کنی و قدرت و تسلط خود را بایشان بنما (نفرین آن حضرت بهدف اجابت رسید) چون صبح شد دیدند که تمام درختان خشک شده (و برگهای آنها ریخته) وحشتی در میان آنها پدیدار شد و دو فرقه شدند، فرقه‏ای گفتند این مردی که دعوی پیغمبری خدای آسمان و زمین میکند برای خدایان ما سحر و جادو کرده است که ما را از خدایان خود بسوی خدای خودش بگرداند و متوجه سازد.
و فرقه دیگر گفتند بلکه خدایان ما بر تمامی ما خشم و غضب کرده‏اند چون دیدند که این مرد عیب ایشان را میگوید و مذمت و بدگوئی میکند و ما را بعبادت غیر ایشان دعوت مینماید و ما او را منع از این عمل نمیکنیم و او را بازنمی‏داریم از گفتارش.
و باین سبب حسن و طراوت و سبزی و خرّمی خود را پنهان نموده‏اند تا ما (برای خاطر و یاری خدایان خود) بغضب و خشم آئیم و انتقام از این مرد (که دعوی خدای دیگر دارد) بگیریم.
پس همه رأی دادند و اجتماع و اتفاق نمودند بر قتل آن حضرت و چیزهائی شبیه بلوله ساختند و بیکدیگر متصل نمودند بقدر عمق آن چشمه بزرگ و در آن فرو بردند تا بقعر رسید و آبهای میان آن را خالی کردند و در میان آن رفتند و چاهی کندند (بطول یک متر یا کمی بیشتر) و آن پیغمبر الهی را در آن چاه افکندند و سنگی بزرگ بروی دهانه چاه گذاردند و اطرافش را محکم بستند و لوله‏ها را از آب بیرون آوردند و گفتند: اکنون امیدواریم که خدایان ما از ما راضی و خوشنود شوند که دیدند کشتیم آن کسی را که از عبادت ایشان ما را منع مینمود، و در زیر درخت صنوبر بزرگ او را زنده بگور کردیم تا شاید طراوت و سبزی خود را برای ما بازگردانند هم چنان که سبز و خرّم بودند و تمامی آن مردم (گمراه و جاهل و از خدا بی‏خبر) در آن روز کنار چشمه ماندند و می‏شنیدند صدای ناله پیغمبر خود را که با پروردگار مناجات میکرد و میگفت: ای خدای من میبینی تنگی مکان و شدت و غم و اندوه مرا، خدایا ترحمی نما بر ضعف حال و بیچارگی من و (درخواست میکنم هر چه زودتر) مرا قبض روح نما و (تمنا مینمایم که) تأخیر مینداز اجابت دعای مرا (و تضرع و زاری نمود) تا برحمت الهی واصل شد.
خدای متعال بجبرئیل وحی فرمود که: ای جبرئیل آیا گمان میکنند این بندگان من که بحلم من مغرور شده‏اند و ایمن از عذاب من گردیده‏اند و پرستش و عبادت غیر مرا مینمایند و کشتند رسول مرا اینکه با غضب من مقاومت میتوانند بکنند و یا از ملک و حیطه پادشاهی من میتوانند بیرون روند، چگونه میتوانند و حال آنکه انتقام خواهم گرفت از هر کسی که نافرمانی مرا بنماید و از عذاب من نترسد، بعزت خودم قسم: ایشان را چنان کنم که مورد عبرت و پند عالمیان شوند بدین سبب در همان روزی که مشغول بطرب و لهو و لعب و شادی در عیدگاه خود بودند بطور ناگهانی باد تند سرخ رنگی بر ایشان وزیدن گرفت که بیکدیگر میخوردند و زمین در زیر پایشان مانند کبریت افروخته گردید و ابری سیاه و تاریکی بر سر آنها آمد و آتش بارید و چنان بدنهای ایشان گداخته شد که همانند مس گداخته گردید.
فنعوذ باللَّه من غضبه و نزول نقمته، پناه میبریم بخدا از غضبش و نازل شدن نقمت و عذاب او. [علل الشرائع، شیخ صدوق، ترجمه‌ی مسترحمی، صفحه‌ی 98]

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا سند این روایت معتبر است؟!
از امام صادق (ع) پرسیدند: آقاجان اگر شیعه‌ای از شما گنه کار باشد موقع عذاب و سوزاندن آن مومن در آن دنیا باعث خوشحالی دشمنان شما میشود و آبروی شما می‌رود.
امام صادق (ع) فرمودند: ما در همین دنیا به شیعیان کمک می‌کنیم که توبه کنند.
گفتند آقاجان اگه گناهاش زیاد بود چی؟
امام صادق (ع) فرمودند: موقع جان دادن عزراییل بر او سخت می‌گیرید تا گناهانش پاک شود.
گفتند آقاجان اگر گناهانش خیلی بیشتر از اینها باشد چه می‌شود؟ آقا فرمودند آنقدر در برزخ نگاه داشته می‌شود تا بخشیده شود.
گفتند یابن رسول الله (ص) اگر باز هم گناهانش بیشتر از این حرف‌ها بود آن وقت چه می‌شود؟
راوی می‌گوید در این لحظه دیدم امام صادق (ع) عصبانی شدند و دو زانو نشستند و فرمودند؛ به کوری چشم دشمنان دستش را می‌گیریم و وارد بهشت می‌کنیم. (بحارالانوار / جلد 93 / صفحه 373)

************
باسمه تعالی

چنین حدیثی در آدرسی که نوشته‌اید، یافت نشد و چون عبارت عربی هم ندارد، فرصت زیادی برای جستجو می‌خواهد که موجود نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به این که فرقه‌ی ضاله‌ی شیرازی‌ها با آقای حسن زاده آملی مخالفت می‌کنند و شما نیز با بعضی از عقاید ایشان مخالف هستید، عوام مردم، بدون تحقیق و کنکاش، منهاج فردوسیان را پس می‌زنند و شما را به نحوی وابسته به آنها می‌شمارند. خواستم ببینم آیا امکان دارد از مخالفت با آقای حسن زاده دست بردارید و مطالب خود در مورد اینگونه آقایان را نرم‌تر بیان فرمایید تا راه مخالفت عوام بسته گردد؟
با عرض پوزش از این که فضولی در کار بزرگان نمودم.
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نکته‌ی اول: آنچه «فرقه‌ی ضاله‌ی شیرازی‌ها» خوانده‌اید، در حقیقت، چند انحراف فرعی است و صحیح نیست از شیعیانی که آلوده به چند انحراف فرعی هستند، به «فرقه‌ی ضاله» تعبیر کنید.
البته محرز است که آقای سید صادق شیرازی و مریدانشان؛
1. بدعت قمه‌زنی را سنت و مستحب می‌شمارند.
2. خود را مقید به قمه‌زنی در روز عاشورا می‌دانند.
3. اصرار فراوانی در نشان دادن تصاویر وحشتناک قمه‌زنی و خونریزی‌های محرم به دنیا در شبکه‌ی جهانی اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای تحت نفوذ دارند.
4. فتوا به استحباب شهادت ثالثه داده‌اند که خلاف جمهور فقها و عاری از سند روایی است.
همچنین مسائلی به آقای سید صادق شیرازی و هم‌فکران و طرفداران ایشان نسبت داده شده که به قرار زیر است:
1. ادعا شده: این جریان با وجود این که ادعای حمایت و دستگیری از تمام شیعیان و محبان اهل بیت را دارد، اما در ماجرای سوریه، کوچک‌ترین اظهار نظری نکرده است. حتی زمانی که دشمن در صدد تخریب مرقد مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) بود، هیچ عکس العملی از ایشان نشان داده نشده است.
2. ادعا شده: تنها جریان مسلمانی که بعد از تکفیری‌ها علیه سید حسن نصر الله در لبنان فعالیت می‌کند، این جریان است.
3. ادعا شده: نهم تا پانزدهم ربیع ‌الاول به عنوان هفته‌ی برائت، توسط شبکه‌ی ماهواره‌ای امام حسین (ع) اعلام شده که این شبکه، توسط بیت آقای سید صادق شیرازی اداره می‌شود.
4. ادعا شده: آقای سید صادق شیرازی در سال ۸۸ به دفاع از فتنه‌گران پرداخته و در ویدئویی به جمهوری اسلامی شدیداً حمله کرده است.
5. ادعا شده: با این که ایشان از مراسمات و شعائر حسینی به صورت خاص دفاع می‌کند، اما در عاشورای سال ۱۳۸۸ که عده‌ای فتنه‌گر به نمادها و شعائر حسینی توهین کردند، واکنشی نشان نداده است.
6. ادعا شده: این جریان، مردن آقایان سید محمد و سید محمد رضا شیرازی را به جمهوری اسلامی نسبت می‌دهند.
7. ادعا شده: اینان با استناد به روایات ضعیف، اختلاف بین شیعه و سنی را شعله‌ور می‌کنند و قائل به تکفیر اهل سنت و لعن علنی آنها می‌باشند و این در حالی است که هیچ کاری به داعش و تکفیری‌ها و اسرائیل و آمریکا ندارند.
و شاید چند اتهام و ادعای دیگر.
اما هیچ‌کدام از اینها، در نظر فرقه‌شناسان، ملاک فرقه بودن نیست. این مسائل را باید «اختلاف سلیقه‌ی سیاسی» یا «اختلاف مشرب فقهی» خواند.

نکته‌ی دوم: بنده با مطالعاتی که داشته‌ام، نتوانستم آقای سید صادق شیرازی را فقیه تشخیص بدهم، چه رسد به این که ایشان، مرجع تقلید باشد. پس به نظر اینجانب، تقلید از ایشان، صحیح نیست و نظرات ایشان را در رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان که مبنی بر احتیاط است، لحاظ نکردیم.

نکته‌ی سوم: جز مواردی که بر شمردیم، هیچ اختلاف دیگری در اصول و فروع دین، با آقای شیرازی و همفکرانشان نداریم و آنان را شیعه‌ی اثنی‌عشری می‌دانیم. البته در این آقایان، چیزی که رهبر معظم انقلاب از آن به «بصیرت» و «دشمن‌شناسی» تعبیر کردند، ندیدیم.

نکته‌ی چهارم: بنده با شخص علامه حسن زاده‌ی آملی (حفظه الله) دشمن و مخالف نیستم بلکه برخی سخنان و نظریات صوفیانه‌ی معظم له را مخالف قرآن و سنت و عترت می‌دانم. همچنین آقایان شیرازی، با تصوف مبارزه می‌کنند. لذا افکار صوفیانه‌ی علامه حسن زاده را قبول ندارند. پس در مخالفت و مبارزه با تصوف، ما و شیرزای‌ها، در یک جبهه هستیم، ولی این، به معنی قبول داشتن انحرافات جناح شیرازی‌ها نیست. اشکالاتی که در نکته‌ی اول برشمردیم، به قوت خود باقی است، گر چه از مبارزه‌ی ایشان با تصوف، استقبال می‌کنیم.

سخن آخر: راه ما از «راه فحش و لعن» که تکفیری‌های شیعه در پیش گرفته‌اند، جداست. همچنین راه ما از «راه تعریف و تمجید از افکار صوفیانه» که صوفی‌گرایان شیعه در پیش گرفته‌اند، جداست. راه ما، اعتقاد به واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) و عمل بر طبق آن است.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی
با تبریک سالروز ولادت با سعادت حضرت صدیقه‌ی طاهره فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) بفرمایید وظیفه‌ی منهاجی ما در روز زن و مادر چیست؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

روز زن یا روز مادر که بعد از انقلاب اسلامی و به ابتکار بنیانگذار کبیر انقلاب، در ایران مصادف با ولادت بانوی باعظمت جهان اسلام حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، نوعی آئین برای پاسداشت زحمات مادران و همسران فداکار است.
البته شایسته است که منهاجی، همیشه شکرگزار خدای تعالی و واسطه‌های خیر باشد و نباید منتظر مناسبت خاصی بود. ولی از سوی دیگر، نباید اینگونه آئین‌ها و مناسبت‌ها که تصریحی به بزرگداشت و پاسداشت آن در قرآن و سنت و عترت نیامده را جدّی گرفت.
مع الاسف، یکی از مناسبت‌هایی که توسط زنان جامعه‌ی ایران خیلی جدی گرفته شده، همین مناسبت است که موجب بروز زحمت‌ها و سختی‌هایی برای شوهرانشان شده است. دغدغه‌ای که زنان، از روزها قبل از این تولد با برکت، بر ذهن شوهران خود وارد می‌کنند، به کمال و سعادت آنان ضرر می‌رساند. پس شایسته است که منهاجیات، شوهرانشان را در تنگنای خرید هدیه به مناسبت این روز، قرار ندهند.
همچنین برخی رفتارهای عوامانه مانند نپذیرفتن هدیه‌های معنوی یا کم‌ارزش از نظر مادی به همراه پرخاش‌گری و قهر کردن، شایسته‌ی بانوان منهاجی نیست.
همچنین منهاجیات نباید در مسابقه‌ای که از سوی زنان دنیازده و شوهرآزار برای به رخ کشیدن هدیه‌هایشان به یکدیگر برگزار می‌شود، شرکت کنند. ارزش بانوان منهاجی، به ایمان و عمل صالحشان است. اگر خوب شوهرداری کنند، خدای تعالی با نعمت‌ها و درجات بهشتی از آنان تقدیر کرده و بهترین هدیه‌ی عالم هستی را به آنان خواهد داد.
تا اینجا از نظر معنوی بود ولی از نظر دنیوی نیز زنانی که با انواع حیله‌ها و ترفندها در صدد مجبور کردن شوهر برای خرید کادو و هدیه در این مناسبت یا مناسبت‌های دیگر هستند، شاید متاع دنیا را به دست بیاورند ولی رضایت قلبی و محبت عمیق شوهرشان را از دست می‌دهند و بازگرداندن آن مقدار از گرمی و صمیمیت به زندگی مشترک، زمان زیادی لازم دارد. اینگونه زنان، علاوه بر این که رضایت خدای تعالی را از دست می‌دهند، رضایت و محبت شوهرشان را نیز از دست داده و کانون گرم زندگی را در معرض فتنه‌ها و بلاها قرار می‌دهند.
پس به طور خلاصه، منهاجیون، وظیفه‌ی شرعی‌ای نسبت به این روز و این مناسبت ندارند و اگر از ناحیه‌ی همسرشان تحت فشار نباشند، لازم نیست کار خاصی انجام دهند. اما منهاجیات، نباید شوهرانشان را تحت فشار قرار داده و از او، هدیه و کادوی اجباری بگیرند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
الحمد الله امروز یکی از بستگان و دوستان را دیدم و گفت اگر تمایل داری چند گزینه برای ازدواجت مد نظر دارم، اگر موافقی بگو تا اقدام کنیم. با توجه به شناختی که از من دارد مطمئناً گزینه‌هایش مذهبی و متدین هستند، فقط این که:
1. موافقید اول، هر گزینه را ببینم بعد اگر چهره‌ی فرد برایم به عنوان همسری مطلوب بود تحقیق کنم؟
2. با توجه به این که افراد پیشنهادی مذهبی‌اند، در تحقیق و بررسی جزئیات، دنبال چه ویژگی و نکته‌ای باشم و تأکید و اولویتم چی باشد؟
3. با توجه به ازدواج ناموفقی که داشته‌ام، در کدام مرحله اشاره کنم که بنده قبلاً ازدواج داشتم؟ آیا اول بسم الله پیغام بفرستم که موافق ازدواج با فردی این چنین هستید یا در جلسه‌ی دوم سوم مطرح کنم؟
4. این موضوع که قبلاً ازدواج کرده‌ام، با واسطه گفته شود یا مستقیماً؟
5. اول به دختر گفته شود یا خانواده‌اش؟
با تشکر.
اگر نکات دیگری نیز لازم است راهنمایی بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ازدواج، امری مبارک و مورد رضای حضرت باری تعالی است. هر تلاشی در راه رضای حق تعالی، پاداش دنیوی و اخروی دارد. ان شاء الله

جواب سؤال 1: توجه داشته باشید که انسان‌ها در دوره‌های مختلف زندگی، از جهات مختلف جسمی، تغییر می‌کنند؛ پس اگر دختر از لحاظ جسمی، سالم باشد، خیلی به چشم و ابرو و بینی‌اش دقت نکنید. همین‌قدر که غیرقابل تحمل نباشد، کفایت می‌کند و به مرور زمان، زیبایی لازم را کسب خواهد کرد.

جواب سؤال 2: خانواده یعنی پدر و مادر و برادران و خواهران، خیلی مهم و تأثیرگذار بر تشکیل شخصیت افراد هستند. اگر خانواده‌ای با گرایش مذهبی باشند، یعنی اهل گناهان کبیره همچون شراب، قمار، زنا، موسیقی، ربا و امثال اینها نباشند، می‌توانید امیدوار به تفاهم در زندگی آینده باشید. پس در کنار توجه به مزایای و معایب دختر، خیلی خیلی به خانواده‌اش توجه کنید که دچار «خضراء الدمن» (گلی که در مزبله روییده است) نشوید.

جواب سؤال 3: به ما فرموده‌اند: «النجاة فی الصدق» یعنی نجات در راستگویی است. پس از همین اول، صادقانه اظهار کنید و اگر پذیرفتند، ادامه بدهید.

جواب سؤال 4: گویا اگر واسطه، این موضوع را تذکر دهد، بهتر باشد ولی اگر واسطه گفت که پذیرفته‌اند، خودتان هم متذکر شوید. بعضی واسطه‌ها، در تلاش مقدسی که برای رساندن افراد به یکدیگر می‌کنند، برخی حقایق را نمی‌گویند تا ازدواج به هر قیمتی سر بگیرد. پس، واسطه بگوید ولی اگر قبول کردند، خودتان هم اظهار کنید.

جواب سؤال 5: فرقی نمی‌کند. دختر و خانواده، خصوصاً در این مرحله، یکی حساب می‌شوند.
برای خوشبختی دنیوی و اخروی‌تان دعا می‌کنم و امیدوارم به زودی، خبر مسرت‌بخش ازدواجتان را بشنوم.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
سوالم را (خیلی مختصر) تصدیع خاطر مبارکتان طرح می‌نمایم. اینجانب 32 ساله، مدت هشت سال است که ازدواج نموده ام.
هنگام ازدواج از لحاظ اعتقادی و فکری پایبندی چندانی به مسائل دینی و آموزه های نورانی قرآن و عترت نداشتم (البته در شرف مطالعۀ معارف الهی بودم و پرتوی از محبت اهل بیت علیهم السلام هم گویا در قلبم روشن شده بود ولی آگاه نبودم، خام و احساسی و جاهل بودم) و لذا همسری که اختیار کردم مطابق با همان تفکرات بود و اهل حجاب اسلامی و نماز نبود، البته با او طی کردم که بعد از ازدواج باید نماز خود را شروع کند و حجاب خودرا هم بهتر نماید. پس از ازدواج خدواند متعال هدایتم فرمود و فهمیدم که دین مبین اسلام و آموزه های قرآن کریم برای سعادت دنیا و آخرت انسان است و با تمام وجود به سمت دین کشیده شدم تا جائی که رشتۀ دانشگاهی خود را تغییر داده و اکنون فوق لیسانس علوم قرآن و حدیث را هم دریافت نموده ام، برای خود مرجع تقلید دارم و با همه‌ی وجود بر آنم که دستورات الهی را در زندگی خود اجرا کنم. الحمدلله.
ولکن از آن روی که همسرم به هیچ وجه در این مسائل نیست الان از چند جهت با او مشکل دارم و سؤالم این است که تکلیف الهی بنده‌ی حقیر با تفاصیل یاد شده چیست. اما مشکلات من با همسرم:
1 ـ رعایت حجاب نمی‌کند و هر چه با نرمی، تندی، نصیحت، دستور آمرانه، قهر و … از او می‌خواهم باز هم به طور صحیح انجام نمی‌دهد، مثلاً همیشه باید مقداری از موی خود را بیرون بریزد، یا حتماً بیرون از منزل آرایش کند و هرچه از او می‌خواهم تمکین نمی‌کند و می‌گوید که تو مرا همینطور که بوده‌ام انتخاب کرده‌ای و من نمی‌توانم خود را تغییر دهم، حتی با اقوام نامحرم خود مثل پسر دایی و پسر عمو و شوهر عمه‌اش دست می‌دهد و من به شدت در عذابم ولی او استدلالش این است که رویش نمی‌شود تغییر دهد خود را زیرا مورد تمسخر فامیل قرار می‌گیرد. واقعاً در این زمینه تکلیف خود را نمی‌دانم.
2 ـ نماز نمی‌خواند و هرچقدر هم که اصرار کنم و ضرورت و وجوب آن را و نیز عقوبت و زشتی ترک آن را متذکر شوم مدت کوتاهی شروع می‌کند و مجددا تارک می‌شود.
3 ـ از صوت قرآن و مجالس سوگواری اهل بیت علیهم السلام دچار اشمئزاز و تألم روحی می‌شود و به هیچ عنوان بر نمی‌تابد. در حالیکه من عاشق تلاوت قرآن و شرکت در مجالس سوگواری اهل بیت علیهم السلام هستم و دوست دارم همسرم که قرار است روزی مادر فرزندم باشد عاشق این انوار الهی باشد تا فرزندم صالح بار آید.
4 ـ با دوستانی رفت و آمد می‌کند که اصلا اهل دیانت و معنویت و حجاب نیستند و حتی گناه هم می‌کنند و فرهنگی غیر دینی و شاید ضد دینی دارند.
5 ـ با زور و دعوا و فشارهای فروان و اوقات تلخی های مکرر، مجبورم کرد که ماهواره بخرم و برای اینکه حوصله‌اش سر نرود می‌نشیند پای سریال های ترکیه‌ای و برنامه های ماهواره، و من هر کاری می‌کنم راضی نمی‌شود که آن را جمع کنیم.
6 ـ در صحبت با مرد نامحرم رعایت جایگاه خود را نمی‌کند و به اصطلاح آن حیائی را که لازمۀ یک زن مسلمان است ندارد.
7 ـ خانواده همسرم نیز اصلا اهل دیانت نیستند تا جائی که خواهر همسرم که 30 سال سن دارد در مقابل من با بدترین شکل ممکن از لحاظ پوشش ظاهر می‌شود و هرچه می‌گویم و از همسرم می‌خواهم که تذکر دهد و منع کند وقعی نمی‌نهد و اثری ندارد.
8 ـ و از سوئی این زن به شدت به من اظهار محبت با الفاظ غلیظ و شدید و قربان و صدقه رفتن های در حد مادرانه، و اشک ریختن های مکرر و… می‌کند و بسیار هم قلب رئوفی دارد، تا جائی که اگر به عنوان مثال ببیند که یک جوجه را سر می‌برند ممکن است یک ساعت تمام گریه کند. و در ضمن وظایف همسری همچون پخت و پز و نظافت منزل و احترام به همسرو میانه روی در مخارج و اقتصاد و قناعت را در سایر موارد به نحو کامل انجام می‌دهد.
با توجه به روحیات بنده‌ی حقیر الان بیش از پنج سال است که زندگی برایمان زهر شده است، به خصوص بعد از توبه و تحولم در زمینۀ حجاب، نماز، معاشرت، و قص علیهذا … خواهشمندم بفرمائید تکلیف من چیست؟ واقعاً اگر بدانم رضایت الهی در این است که او را طلاق دهم یک لحظه هم تعلل نمی‌کنم اگر چه خود نیز به او عمیقا وابستگی روحی دارم ولی فعلا خود را در برابر دندان شکسته رسول الله و ظلم ها و رنج‌‌هایی که متحمل شدند، فرق شکافتۀ جناب علی، پهلوی شکستۀ صدیقۀ اطهر، جگر پاره پارۀ امام مجتبی، گلوی بریده از قفای سیدالشهداء، و شهادت فرزندان معصومش و نیز غیبت امام زمانم، مسئول می‌دانم (یعنی به شدت این عقیده در قلبم و جانم جای گرفته که از من سؤال خواهد شد که در برابر این اتفاقات تو چه با دینت چه کردی؟) خواهشمندم تکلیف من را به صورت واضحی روشن فرمائید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همسرتان را تا جایی که احتمال تأثیر می‌دهید، نهی از منکر کنید و پس از آن، وظیفه‌ای بر شما نیست.
از ایشان بخواهید گناهانی که به شما هم سرایت می‌کند، مثل موسیقی را به صورت شخصی یعنی با گوشی انجام دهد تا فضای خانه برای شما، آلوده نباشد.
در تماشای فیلم‌های کذایی، با ایشان همراهی نکنید ولی مانع او از دیدنش هم نشوید. همسرتان به اختیار خودش، این راه را برگزیده است.
خواهر همسرتان را خودتان نهی از منکر کنید نه این که از دیگری بخواهید که او را نهی از منکر کند و اگر احتمال تأثیر نمی‌دهید، وظیفه‌ای ندارید.
این که همسرتان نماز نمی‌خواند، به خودش مربوط است و ربطی به رسیدن شما به کمال و سعادت ندارد. شما نمازتان را جدی بگیرید که ستون دین و راه اصلی رسیدن به رضای حضرت حق، جلّ و علاست.
این زن با اوصافی که نوشته‌اید، جهنمی است، پس با او رفتار موقت داشته باشید. یعنی همیشه توجه داشته باشید که چند روز دنیا با او هستید تا در یک تجارت سودآور، بهره‌های خود را از او ببرید و سپس رهایش کنید. به چنین زنی دل نبندید ولی همیشه برای هدایت‌شدنش دعا کنید. بسیار مواظب باشید که شما را آلوده‌ی گناه نکند. بداخلاقی‌های بی‌مورد، از ناحیه‌ی شیطان است، پس به خاطر گناهان شخصی‌اش، با او بداخلاقی نکنید و اعصاب خودتان را نیز بیهوده خراب نکنید.
امیدوارم خدای تعالی، شما را از سماحت اسلامی، بهره‌مند ساخته و از سختگیری‌های بی‌مورد، محفوظ بدارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام بر حاج فردوسی
آیا مستحبات و مکروهات فقط در کلام پیامبر آمده یا در کلام ائمه هم آمده است؟ منظورم این است این که چیزی مستحب باشد یا مکروه را پیامبر وضع کرده و تمام مستحبات و مکروهات منحصر به آن حضرت است یا بعد از پیامبر هم ائمه چیزی به آن افزوده‌اند؟ مثلاً این که امام حسن (علیه‌السلام) بفرمایند زیارت قبر امام علی (علیه‌السلام) مستحب است، در صورتی که در کلام پیامبر نیامده، چرا که امام علی (علیه‌السلام) بعد پیامبر از دنیا رفته‌اند. یا در مورد کارهایی که بعضاً در قالب تشیع نانوشته مطرح می‌شود و رخ داد اکثر آن‌ها به بعد از پیامبر یا دوازده جانشین ایشان بر می‌گردد. مانند بوسیدن ضریح یا دعای توسل. موضع‌گیری یک منهاجی نسبت به این گونه موارد چگونه باید باشد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در باره‌ی قسمت نخست سؤال، شما را ارجاع می‌دهم به مطالعه‌ی دقیق کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان». در آنجا، مستحب و مکروه به تفصیل، تعریف و بازشناسی شده است. اما اصل مسلّم در نزد ما این است که ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) فقط و فقط مجرای بیان احکام نورانی اسلام بوده‌اند و آنچه از استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به ارث برده‌اند را بازگو می‌نمودند.
در مثالی که زده‌اید، روایت معتبر از استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است که در زمان حیات مبارکشان، ثواب زیارت قبر هر یک از امامان را بیان فرموده‌اند. پس این چنین نیست که اگر مثلاً امام حسن (علیه‌السلام) از ثواب زیارت مرقد امیر المؤمنین (علیه‌السلام) خبر دهند، از ناحیه‌ی خودشان باشد، بلکه از ناحیه‌ی علمی است که از رسول خدا (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) به ارث برده‌اند.
اما در باره‌ی کارهایی که بعد از عصر حضور، اختراع شده، و آنها را با عنوان «تشیع نانوشته» می‌شناسیم، باید عرض کنم، اینها از سوی کسانی که متصل به وحی باشند، بیان نشده بلکه از ساخته‌های بشری و بر پایه‌ی استحسان است. یعنی وقتی دیدند انجام دادن فلان کار، جالب است و استقبال گرمی از سوی مردم را در پی دارد، دست به اختراعی زدند و دیگران نیز آن را ادامه داده و تکمیل کردند.
بر طبق روایات معتبر، در نزد ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام)، قرآن امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بوده که مشتمل بر تنزیل و تأویل آیات است. همچنین مصحف حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بوده که مشتمل بر تمام حوادث عالم تا روز قیامت است. همچنین کتاب حلال و حرام امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بوده که مشتمل بر تمام احکام فقهی و قضایی است. هر گاه کسی پیدا شود که با تکیه بر چنین پشتوانه‌ی عظیمی از وحی، چیزی بگوید که در قرآن نیست و در کلام استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیامده است و خود گوینده نیز معصوم از خطا و گناه باشد، فرق می‌کند با کسی که نه قرآن را می‌شناسد و نه کتاب‌های برجای مانده از آن بزرگواران را در اختیار دارد و نه معصوم است.
شخص دوم، هر گاه دست به بیان دستورالعملی بزند، به شدت در معرض انکار و انحراف است و با هیچ ریسمانی نمی‌توان در چاهی که او کنده، فرو رفت.
پس فرق بسیار است بین آنچه نماینده‌ی معتبر و رسمی پیامبر خدا بیان می‌کند، با آنچه یک شخص معمولی و بی‌خبر از پشت صحنه‌ی عالم، اختراع می‌کند. حکایت «تشیع نانوشته»، حکایت اختراع کردن آداب و رسومی از سوی بشر عادی برای هدایت و تکامل بشریت است. دین، طناب آویخته است و آئین، طناب انداخته. کسی نمی‌تواند با گرفتن طنابی که روی زمین افتاده است، بالا برود و به درجات برسد. باید به طنابی که خدای تعالی به وسیله‌ی فرستاده‌اش و نمایندگان رسمی فرستاده‌اش برای ما از سقف آسمان، آویخته، چنگ بزنیم و با خیال راحت، به درجات عالیه برسیم.
از یک سو، امام صادق (علیه‌السلام) دسترسی به عالی‌ترین متون وحیانی داشتند و از سوی دیگر، وارث علم الهی پیامبر بودند و از سوی سوم، محافظت‌شده از سوی خدای تعالی بودند. پس وقتی چیزی می‌فرمایند، هر چند در قرآن ما نیست یا روایتش از پیامبر خدا به ما نرسیده ولی اعتمادی که به آن حضرت داریم، ما را وادار به تسلیم در مقابل فرمایش آن جناب می‌کند.
حال، اگر جناب آقای فلان که نه دسترسی به کتاب امیر المؤمنین (علیه‌السلام) دارد، نه بر تنزیل و تأویل قرآن مسلط است، نه علم رسول خدا را به ارث برده، و نه معصوم از خطا و گناه است، چیزی بگوید که در قرآن نیست و در روایات رسیده از پیامبر خدا و جانشینان رسمی ایشان نیست، به چه دلیلی باید حرفش را پذیرفت؟ او به چه پشتوانه‌ای دست به بیان اعتقادات و احکام عملی می‌زند؟
از اینجاست که عرض می‌کنیم، مرجع تقلید، حق ندارد مستحب و مکروه بتراشد. او از علم الاهی بهره‌ای نبرده و وارث علم لدنّی پیامبر خدا نیست. فقیه فقط می‌تواند در مواردی که واجب یا حرام بودنش معلوم نیست، به گردن بگیرد که این کار، واجب است یا حرام یا احتیاط واجب در انجام دادن یا ترک‌کردنش است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
شما که درباره همه عرفا نظر دادید و تکفیرشان کردید به این فکر نکردید که همه این بزرگان جزء مجتهدین و مراجع بودند و در علم و عمل، هرکدام، یکی از قله‌های تقوا محسوب می‌شوند؟ اگر از نظر شما علامه طباطبایی (ره) دارای انحرافاتی بوده پس تمام افرادی که درمعارف به ایشان مراجعه کردند هم دارای انحرافاتی هستند از جمله علامه حسن زاده. و همانطور که اسم بردید، معلوم است جناب صمدی آملی هم می‌شود آدم فاسد، چون معتقد به چیزی است که شما نتوانستید به دلیل عدم توانایی باطنی، درکش کنید. عبارات علامه حسن زاده درباره آقای صمدی را بروید بخوانید، بعد به خیل علما و عرفا بی‌احترامی کنید.

************
بسم الله و سبحان الله عما یشرکون

سلام علیکم
عارف در تعریف ما، یعنی «صوفی بی‌سلسله». در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» آمده است:
سؤال: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با تصوّف دارد؟
جواب: برای رسیدن به جوابی روشن، نخست لازم است تصوف را تعریف کنیم. در اصطلاح ما، هر برنامه‌ی تکاملی و تربیتی که ادعای رساندن انسان به کمال و سعادت را داشته باشد، ولی مبتنی بر متن آیات قرآن و روایات معتبر شیعه نباشد، تصوف است.
بنا بر این تعریف، تمام افرادی را که بر طبق برنامه‌ای تربیتی غیر از منهاج فردوسیان عمل می‌کنند، یعنی اعتقاداتی غیر از قواعد نظری آن و اعمالی غیر از قوانین عملی آن را با علم و اختیار و به هدف رسیدن به تکامل و سعادت، پیروی می‌کنند، اگر سلسله و کرسی‌نامه داشته باشند، «صوفی» و اگر نداشته باشند، «عارف» می‌نامیم. البته برخی افراد، مغلوب صوفیگری در اعتقادات و اعمال نیستند بلکه آلودگی‌هایی به برخی عقاید یا اعمال صوفیه دارند، این طایفه را «صوفی‌‌گرا» یا «تصوف‌زده» می‌نامیم.
با این تعریف، مرحوم علامه طباطبایی (رحمة الله علیه)، علامه حسن زاده و جناب صمدی، «عارف» یا «صوفی» نیستند بلکه «صوفی‌گرا» یا «تصوف‌زده» هستند. علمای صوفی‌گرا و تصوف‌زده، در بیشتر مطالب و معارفی که بیان کرده‌اند، مورد تأیید و قابل استفاده می‌باشند و فقط در اندکی از نظراتشان که همسو با صوفیه است، نظرشان را قبول نمی‌کنیم.
امیدوارم به زودی، نمونه‌هایی از گرایش مرحوم قاضی، علامه طباطبایی، مرحوم پهلوانی (سعادت پرور)، علامه طهرانی (رحمة الله علیهم)، علامه حسن زاده و جناب صمدی (رعاهما الله) به صوفیه و تفکراتشان را منتشر نمایم.
البته به صِرف این که عالم بزرگی مانند علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) چند لغزش و انحراف داشته‌اند، نمی توان از تفسیر قیم المیزان و تلاش‌های ایشان در آن، چشم‌پوشی کرد و بی‌انصاف بود.
از طرفی، آنگونه که همفکران شما می‌پندارند که هر یک از آقایان نام برده شده و نام نبرده شده، فوق بشر هستند و برایشان از الفاظ کذایی، در حدّ معصومین (علیهم السلام) استفاده می‌کنند، این را هم قبول نداریم و معتقدیم ضرر و خطر بسیار دارد.
این که نوشته‌اید، علامه حسن زاده از آقای صمدی تعریف کرده است:
اولاً: روش علامه حسن زاده این است که از هر کسی که دم دستشان باشد تعریف می‌کنند؛ از محی الدین عربی گرفته تا ابوعلی سینا تا فلان شاعر و فلان صوفی.
ثانیاً: علامه حسن زاده از آقای صمدی تعریف نکند، آیت الله وحید خراسانی تعریف کنند؟! آیت الله صافی گلپایگانی تعریف کنند؟! آیت الله مکارم شیرازی تعریف کنند؟! آیت الله نوری همدانی تعریف کنند؟!
آقای صمدی، محصول آقای حسن زاده است. دست پرورده‌ی آقای حسن زاده است. نماینده و نشردهنده‌ی افکار آقای حسن زاده است. «کس نگوید که دوغ ما ترش است»
در گذشته، نظر حضرات آیات و مراجع معظم تقلید در مورد جلسات آقای صمدی را منتشر کردیم تا اگر اندکی برای مرجعیت در شیعه، جایگاهی قبول داشته باشید، متنبّه شده و از طرفداری کورکورانه‌ی آقایان دست بردارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

با عرض سلام واحترام
نظر جناب عالی در باره تعداد فرزند و رابطه‌ی تربیت آن در منهاج فردوسیان چیست؟ در قدیم شعاری بود که «فرزند کمتر، زندگی بهتر» ولی این شعار عوض شده که «فرزند بیشتر، زندگی بهتر»
در منهاج فردوسیان، اصل، تعداد زیاد فرزند است یا تربیت صحیح فرزندان؟ با توجه به مشکلات جامعه‌ی امروزی که مسلماً شما به عنوان یک پدر با آن‌ها آشنا هستید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قدر مسلم، این است که اگر کسی دارای زن و فرزند شد، باید آنان را تا جایی که می‌تواند از آتش جهنم دور کند. دستور صریح خدای تعالی در قرآن است که می‌فرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» [سوره‌ی تحریم، آیه‌ی 6]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید، خودتان و خانواده‌تان را از آتشی که هیزم آن، مردم و سنگهاست حفظ کنید.
پس یا نباید بچه‌دار شوید و یا اگر بچه‌دار شدید، باید به اندازه‌ی توانتان، آنان را با اعتقادات صحیح و اعمال صالح آشنا سازید و بعد از این که آشنا شدند، چنانچه واجب را ترک کردند، امر به معروفشان کنید و چنان که گناهی انجام دادند، نهی از منکرشان نمایید.
امروزه، داشتن هر فرزند، مساوی با دغدغه‌های فراوانی است. از مراقبت‌های ریز و درشت ایام بارداری گرفته تا دوران شیرخوارگی و مدرسه و سپس تحصیلات عالیه و ازدواج و شغل.
در زمان‌های گذشته، بچه‌ها با آب و نان بزرگ می‌شدند ولی اکنون به ده‌ها چیز دیگر نیاز دارند و خواهان آن از پدر هستند.
خانه‌های ساده و بی‌امکانات قدیم، تبدیل به خانه‌هایی شده که همه جور امکانات باید در آن باشد. امروزه خانه‌ای که آب لوله‌کشی، حمام، برق، گاز، تلفن و اینترنت نداشته باشد، مخروبه محسوب شده و فرزندانمان حاضر به زندگی در آن نیستند.
در قدیم، معمولاً بچه‌ها، شغل پدرانشان را ادامه می‌دادند و بر درآمد اندک آن، قناعت می‌کردند. امروزه، معمول بچه‌ها، به دنبال تکنولوژی‌های جدید و زندگی‌های لوکس و تجملاتی هستند و چیزی به نام قناعت نمی‌شناسند.
در قدیم، هر بچه ـ چه دختر بود و چه پسر ـ بازوی خانواده محسوب می‌شد، ولی امروزه، بچه‌ها، دروازه‌ای برای تلف کردن دارایی و حاصل زحمات پدران محسوب می‌شوند.
با این حساب، به نظر می‌رسد امروزه باید گفت: «فرزند کمتر، دردسر کمتر» یا «فرزند کمتر، آسودگی خیال بیشتر».
توصیه‌ی من به اصحاب منهاج فردوسیان این است که حتماً متناسب با توان مالی و فرصتی که برای تربیتشان دارند، فرزند بیاورند. دردسرها و مشکلات بچه، با بزرگ شدنش بزرگ‌تر می‌شود. پس به امروزتان نگاه نکنید. عمر شریف را صرف اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان نمایید و دلخوش به استغفار فرزندانتان بعد از مردنتان نباشید. امروز و با توانی که دارید، بار خودتان را ببندید و بدون چشمداشت به خیرات بازماندگان، قدم در درجات عالیه‌ی بهشت بگذارید.
اگر بچه‌دار نشوید، از شما نخواهند پرسید که چرا بچه‌دار نشدید؟ ولی اگر فرزندی به دنیا آوردید، باید برای خیلی چیزها پاسخ آماده کنید.
در دعای حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) که در قرآن آمده، تفکر کنید که می‌فرماید:
«وَ لاتُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ * یَوْمَ لاینْفَعُ مَالٌ وَ لابَنُوْنَ * اِلاَّ مَنْ اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلِیمٍ» [سوره‌ی شعراء، آیات 87 تا 89]
ترجمه: خدایا روزی که مردم بر انگیخته می‏گردند، مرا رسوا مساز و به خاطر لغزش‏هایم مرا نکوهش مکن! روز رستاخیز، همان روز سرنوشت‌سازی است که نه دارایی‌‏های بسیار برای انسان سودی می‏بخشد و نه فرزندان بی‏شمار؛ چرا که آن‏ها نمی‏توانند برای کسی کاری انجام دهند و کسی به وسیله آنها نمی‏تواند از کیفر کارش نجات یابد. مگر کسی که با قلبی پاک و پاکیزه از شرک و کفر، به پیشگاه خدا بار یابد. مگر کسی که با دلی پاک و پاکیزه از گناه و تباهی وارد صحرای محشر گردد.
و به یاد داشته باشید که خدای تعالی به ما هشدار داده است که:
«إِنَّمَا أَمْوَالُکمْ وَ أَوْلَادُکمْ فِتْنَةٌ وَ اللهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ» [سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 15]
ترجمه: همانا دارایی‌ها و فرزندانتان مایه‌ی آزمایش شما هستند و حال آن که مزد فراوان در نزد خداست.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

با عرض سلام خدمت حاج فردوسی
1 ـ آیا در بهشت فردوس که همجواری با پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) هست، درجات هست؟ مثلاً من که یک راننده هستم با تحصیلات دیپلمه، البته با اعتقاد به قواعد نظری و انجام قوانین عملی منهاج فردوسیان میتوانم با عالمان مجتهد که سالیانی در تربیت نفوس انسانها زحمت کشیدند، هم درجه باشم در بهشت فردوس؟
2 ـ توصیه شما به پدر و مادرهای منهاجی در انتخاب شغل آینده فرزندانشون چیه؟ به نظر شما خدمت به خلق خدا به عنوان یک متخصص منهاجی بیشتر نزد خداوند محبوبه یا انفاق ثروت یک تاجر موفق منهاجی یا تأثیر کلام یک عالم منهاجی در نفوس انسانها؟ عمل کدوم از این افراد تأثیر داره در فردوسی شدن و همجواری با اهل بیت (ع)؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: از برخی روایات بر می‌آید که فردوس ـ با این که درجه‌ی صدم بهشت است ـ ولی خودش هم دارای درجاتی است. البته توجه داشته باشید که اصل برای رسیدن به فردوس اعلی، اصلاح اعتقادات بر طبق قواعد نظری منهاج فردوسیان و اصلاح اعمال بر طبق قوانین عملی منهاج فردوسیان است. پس هر کس جدیت بیشتری در اصلاح اعتقادات و اعمال از خود نشان دهد، قطعاً درجات بالاتری را احراز خواهد کرد.

جواب 2: فرزندتان را با منهاج فردوسیان آشنا سازید و شغلی که آسودگی جسم و روح داشته باشد به او پیشنهاد کنید. البته علاقه‌مندی‌اش نیز باید ملاحظه شود. هر مردی که بخواهد مدارج کمال را طی کند، باید ممرّ درآمد حلالی برای گذران امور خود و خانواده‌اش داشته باشد و بقیه‌ی کار، اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال است.
شغل اگر حلال و قانونی باشد، فرقی نمی‌کند و فقط بستگی به علاقه‌ی فرزند به آن کار و میزان آسودگی جسمی و روحی‌اش دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در قواعد نظری پایه، قواعدی مانند قاعده‌ی ۵۵ راجع به ازدواج موقت (صیغه، متعه) آمده است که چون از اهمیت بسیاری برخوردار بوده، باید حتماً به آن معتقد بود. سئوال بنده این است: چرا موضوعات دیگری مثل: اهمیت به زیارت ائمه (علیهم السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا موضوع خمس و زکات یا امربه معروف و نهی ازمنکر یا جهاد و… را در این ردیف قرار نداده‌اید؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در رابطه با سؤال شما، باید چند نکته را توجه فرمایید:
1. تکامل انسان بر اساس آنچه در قرآن کریم آمده، اصلاح دیدگاه‌ها و اصلاح اعمال است. در بیش از نود مورد فرموده است: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات». برخی موضوعات، دیدگاه و اعتقادات است و باید آن را پذیرفت. برخی دیگر، دستور عملی است و پذیرفتن آن، همان عمل کردن به آن است. آنچه مثال زده‌اید، (ازدواج موقت) از نوع اول است یعنی باید اعتقاد داشته باشید که این نوع ازدواج، ازدواج اسلامی است و زنا نیست. اما اجباری در انجام دادن آن نیست. بر عکس مثال‌های بعدی شما (خمس، زکات، امر به معروف، نهی از منکر و جهاد) که از مقوله‌ی عمل است و قبول کردن آن، همان عمل کردن به آن است. از ما نخواهند پذیرفت که معتقد به وجوب خمس و زکات باشیم ولی در حالی که شرایط آن را داریم، نپردازیم. پس ایمان آوردن به وجوب پرداخت خمس و زکات، همان پرداخت کردن خمس و زکات، به اهلش می‌باشد.
2. دیدگاه‌های نظری، در کتاب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» آمده و در چهار طبقه، تنظیم شده است. تمام آنچه در آن کتاب آمده، فقط جنبه‌ی نظری دارد. دستورالعمل‌ها در کتاب «قوانین عملی منهاج فردوسیان» بیان شده است که سراسر، عمل کردنی است و نیازی نیست به آن معتقد باشید.
3. همچنان که اعتقاد به قواعد نظری پایه، رکن اصلی در قواعد نظری است، عمل کردن به قوانین طبقه‌ی اول نیز رکن اصلی در قوانین عملی است. همچنان که نمی‌توان بدون قواعد نظری پایه، شیعه بود، نمی‌توان بدون مراعات قوانین عملی طبقه‌ی اول، قدم در راه صلاح و سداد گذاشت. پس نشان دادن اهمیت هر چیزی، به فراخور همان چیز است. اگر اعتقاد باشد، در قواعد پایه آمده و اگر دستور عملی باشد، در طبقات اولیه‌ی قوانین بیان شده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
این که در قاعده‌ی 671 گفته شده سوره‌های ضُحی و انشراح در حکم یک سوره‌اند، از چه نظر می‌باشد؟ آیا یعنی این دو سوره، یک سوره و با یک «بسم الله الرحمن الرحیم» هستند؟! همچنین در مورد قاعده‌ی 690 سوره‌های فیل و قریش.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
فقهای عظام امامیه، بر طبق روایات معتبر، معتقدند که سوره‌ی ضحی و شرح، هر گاه در نماز خوانده شود، باید با هم خوانده شود. یعنی گر چه نباید در نماز واجب، بیش از یک سوره خواند، ولی این دو سوره، در حالی که دو سوره هستند، ولی در حکم یک سوره هستند و اگر بر خواندن یکی از آن‌ها بسنده شود، سوره‌ی کامل خوانده نشده و نماز، دچار اشکال خواهد بود.
همچنین است سوره‌‌ی فیل و قریش که در نماز، حکم یک سوره را دارند و باید با هم خوانده شوند.
البته از لحاظ معنا نیز پیوستگی خاصی بین سوره‌ی ضحی با شرح و همچنین سوره‌ی فیل با قریش بر قرار است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام و احترام خدمت حاج فردوسی
یکی از مسائلی که امروز جوانان را به خودش مشغول کرده و به نحوی مانع از درک مسائل معنوی شده و مشغله‌ی فکری ایجاد کرده، مسئله ازدواج است. خیلی از پسرها عمری را برای کسب موقعیت شغلی و اجتماعی و تحصیلی به امید انتخاب گزینه‌ای بهتر برای ازدواج سپری کرده و سال‌ها مجردی را اختیار می‌کنند و یا خیلی از دختر خانم‌ها به امید قسمت بهتر گزینه‌های ازدواج، به خواستگارهایشان یکی پس از دیگری دست رد می‌زنند!!
1 ـ نظر جنابعالی در باره ازدواج چیست؟ آیا ازدواج قسمت است یا انتخاب؟
2 ـ در مورد قسمت، آیا درست است که خداوند، بعضی‌ها (پیامبران و اولیایش) را به وسیله‌ی همسر، مورد آزمایش قرار می‌دهد؟
3 ـ در آیه‌ی 26 سوره‌ی مبارکه‌ی نور آمده است که مردان پاک از آنِ زنان پاک هستند و مردان ناپاک و خبیث از آنِ زنان ناپاک هستند. حال جای سؤال است که آیا خداوند در اینجا می‌خواهد به یک قانون طبیعی در نظام هستی اشاره کند؟ آیا اگر جوانی در زندگی خود به فرامین الهی گوش فرا داده و از آلودگی‌ها دوری کند، خداوند هم همسری پاک و باایمان به او عطا خواهد کرد؟ یا این‌که این آیه بیشتر جنبه‌ی توصیه‌ای دارد؛ یعنی بهتر است که زنان و مردان پاک با هم وصلت کنند؟ لطفاً در مورد این آیه توضیح دهید.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بارها عرض شد که ازدواج در اسلام، امری بسیار مقدس و در عین حال، بسیار آسان و شیرین است. اما مسلمانان ـ که در اندکی از دیدگاه‌ها و احکام، اسلام را پذیرفته‌اند ـ با مخلوط کردن آئین‌ها و آداب و رسوم به ازدواج، آن را به شدت سخت و سنگین و پرهزینه و وحشتناک کرده‌اند.
علما و بزرگان دینی نیز تلاش جدّی و سعی در خور توجهی نسبت به زدودن خرافات و آئین‌ها از این سنت شیرین و آسان نبوی نکرده‌اند. حتی گاهی اوقات، اهل علم و روحانیون، با برپا کردن جشن‌های بزرگ و پرهزینه در تالارهای مجلل و دادن جهیزیه‌های سنگین، موجب تقویت آئین‌ها شده‌اند. کمتر عالمی دیده‌ام که حساب دین را از آئین جدا کند؛ یعنی به دین عمل کند و به آئین، بی‌اعتنایی.
و اما جواب سؤالاتتان را به ترتیب شماره عرض می‌کنم.

جواب 1: بخشی از مشخص شدن همسر، مربوط به تقدیر و بخشی دیگر، مربوط به مطالعه و بررسی خود انسان است. یعنی نمی‌توان به طور کامل، انتخاب همسر را به تقدیر حواله داد و از سویی، نمی‌شود نقش تقدیر الهی را هیچ انگاشت و همه‌اش را به تلاش و بررسی خود انسان مربوط دانست. ثمره‌ی عملی این بحث، این است که برای انتخاب همسر، ملاک‌هایی که در شرع انور آمده را مراعات کنید و بقیه‌ی کار را به خدای تعالی بسپارید که او، خود بهترین وکیل و برترین کفیل است.

جواب 2: انسان تا در این دنیاست، با همه چیز، آزمایش می‌شود. تصریح قرآن کریم است که می‌فرماید:
«فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ» [سوره‌ی فجر، آیات 15 و 16]
ترجمه: اما انسان، هنگامی که پروردگارش وی را می‌‏آزماید و عزیزش می‏دارد و نعمت فراوان به او می‏دهد می‏گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است. و اما چون وی را می‏‌آزماید و روزی‏‌اش را بر او تنگ می‏گرداند می‏گوید پروردگارم مرا خوار کرده است.
پس هم با پولداری آزمایش می‌کند، هم با بی‌پولی. هم با سلامتی آزمایش می‌کند، هم با مریضی. هم با زن‌داری آزمایش می‌کند، هم با مجردی. هم با بچه‌داری آزمایش می‌کند، هم با عقیمی. هم با زن خوب و سازگار و مهربان آزمایش می‌کند، هم با زن بد و ناسازگار و نامهربان.
مهم این است که خود را آماده کنیم که در هر موقعیتی، بهترین گزینه یعنی نزدیک‌ترین گزینه به رضای خداوندگار را انجام دهیم. زن خوب هم در برهه‌ای از روز، از هفته، از ماه، از سال و از عمر، کج‌خلق و بی‌حوصله می‌شود. مرد خوب هم در برهه‌ای از عمر، مورد پسند کامل زنش نیست. در جهانی که همه چیزش نسبی است، نه زن صد در صد خوب خواهید یافت و نه مرد صد در صد خوب. همین که کسی از متوسط خوبی، به بالا باشد، قابل تحمل است و امکان تشکیل خانواده با او، فراهم خواهد بود.

جواب 3: از آنجایی که تصریح قرآن کریم است که می‌فرماید:
«ضَرَبَ اللهُ مثلاً لِّلَّذِینَ کفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ کانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللهِ شَیئًا وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» [سوره‌ی تحریم، آیه‌ی 10]
ترجمه: خدا برای کسانی که کفر ورزیده‌‏اند زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته‌ی ما بودند و به آنها خیانت کردند و کاری از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل‌شوندگان داخل آتش شوید.
معلوم می‌شود که این آیه، در پی بیان یک قانون طبیعی نیست بلکه نوعی خبردادن از یک سنت الهی است که بسیار اتفاق می‌افتد. به قول شاعر «کبوتر با کبوتر باز با باز * کند همجنس با همجنس پرواز»
یعنی به طور طبیعی، چنان اتفاق می‌افتد که مذهبی‌ها، گرایش به جفت مذهبی دارند و شهوت‌رانان گرایش به جفت گرم‌مزاج دارند و ثروتمندان، گرایش به جفت ثروتمند دارند و همینطور.
البته در پاره‌ای موارد، این جریان طبیعی و پر اتفاق، تغییر می‌کند و صحنه، به نحو دیگری چیده می‌شود. چنان که در جریان دو پیامبر الهی حضرت نوح و حضرت لوط (علیهما السلام) اتفاق افتاد. یا چنان که در باره‌ی حضرت ختمی مرتبت و استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اتفاق افتاد که بعضی همسرانشان، ناصبیه و از دروازه‌های جهنم بودند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام خدمت حاج فردوسی
من یک منهاجیم. اگر بخواهم تقلید بر اساس احتیاط انجام بدهم، آیا می‌توانم خمسم را برای کمک مالی به اشاعه برنامه منهاج فردوسیان اختصاص بدهم؟ با توجه به اینکه این برنامه، کاملترین برنامه تربیتی بر اساس آیات و روایات هست. من جایی خواندم که مراجع از پول مقلدین خود برای مسائل آموزشی دین خرج می‌کنند.
لطفاً راهنمایی بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به پاسخ، نظر شما را به چند نکته جلب می‌کنم:
1. مصرف سهم امام (علیه‌السلام) بعد از فراز و فرودهای مختلفی که در طول عصر غیبت داشته، به اینجا رسید که توسط مجتهد عادل جامع الشرایط، در مصارفی که مورد رضای خدای تعالی و امام عصر (ارواحنا فداه) باشد، هزینه شود.
2. بنده چون خودم را مجتهد و عادل و جامع الشرایط نمی‌دانم، و مصارفی که قطعاً مورد رضای حضرت حجت (ارواحنا فداه) باشد را نمی‌شناسم، سهم امام (علیه‌السلام) را قبول نمی‌کنم.
3. هر گاه مجتهد عادل جامع الشرایط، مصلحت بداند و اجازه بدهد که سهم امام (علیه‌السلام) در ترویج و نشر برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان مصرف شود، می‌توان به استناد اجازه‌ی او، چنین کاری کرد.
4. نظر موافق با احتیاط برای پرداخت خمس محتاط، این است که به فقیه حاکم جامعه‌ی اسلامی بپردازد تا در مصالح امت اسلام هزینه نماید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

با عرض سلام خدمت حاج فردوسی
من یک جوان هستم که چند سالی است با منهاج فردوسیان آشنا شدم. چند ماهی هست که کلیپ‌های سخنرانی از شخصی به نام آقای سید حسن آقامیری در فضای مجازی و اجتماعی و موبایل‌ها پخش شده که در بین جوانان‌ها طرفداری هم پیدا کرده که یجورای خلاف آیات و روایات صحیح سخن می‌گویند. در جایی می‌گویند که چطور خدا بخاطر چند تار مو، خانمی رو هزار سال در آتش جهنم می‌سوزاند و عذاب می‌دهد و وقتی تشنه شد زقوم (چرک و خون جوشیده) چرک می‌دهد. چطور می‌شود عاشق چنین خدایی شد؟ اگر اینطوره که داعشی‌ها بهترند. خدا بدتر از داعشی‌ها عمل می‌کند و… (نقل به مضمون)
اما برای منم سؤالی پیش آمده طبق روایتی از امام رضا (ع) که فرمود: پیامبر اکرم (ص) در شب معراج گروهی از زنانی را دیدند که به عذاب دچار شده بودند. در آن شب، زنی را دیدند که صورت و بدنش را با قیچی جدا می‌کردند، و او کسی بود که خود را بر مردان [نامحرم] عرضه می‌کرد. در این روایت بالا آمده است که پیامبر اکرم (ص) در شب معراج، زنی را دیدند که به موهایش آویزان شده بود، و مغز سرش می‌جوشید و آن زنی بود که موهایش را از مردان نامحرم نمی‌پوشانید. (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 10 و 11، انتشارات جهان، 1378)
یا اینکه شما در کتاب بهشت وجهنم در منهاج فردوسیان می‌فرمایید تفکر در آیات و روایات بهشت و جهنم باعث رجا و خوف در منهاجی میشه اما ایشون در کلیپی دارند می‌گویند: خدا در طمع عبادت نمیشه چون طمعکار، خدا رو نمی‌بیند خودشو می‌بینه، امیال خودشو میبینه تقرب به خدا پیدا نمیکنه تقرب به امیالش میکنه پس نگید حوری و جنات !!! یا در مورد جهنم میگه مردم از خدا نترسید، وقتی انسان بترسه اختیار ازش گرفته میشه کسی که اختیارو ازش بگیرید آدمیتشو ازش گرفتید کسی که اختیار ازش بگیری عبادت نداره، دیگه تقرب به خدا پیدا نمیکنه.
لطفاً راهنمایی بفرمایید
با تشکر از شما

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:
1. روحانی نامبرده، به شدت گرفتار افکار صوفیانه است. افکاری که نه قرآن کریم آن را تأیید می‌کند و نه روایات معتبر از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) و نه مراجع و علمای اصیل شیعه.
سراسر قرآن کریم و روایات معتبر از پیامبر باعظمت اسلام، همان چیزی را می‌فرماید که در هزار و اندی سال اخیر، علمای اعلام، بر فراز منابر نور گفته و در کتاب‌های مستقیم خود، نوشته‌اند.
سخنان ایشان، در تضاد کامل با آیات و روایات است. با چند شعر و ضرب المثل و خواب و مکاشفه و برش‌های ناشیانه از تاریخ، نمی‌توان به مصاف واضحات و مسلّمات قرآن و روایت رفت.
2. ما مأموریم که دینمان را از قرآن کریم و روایات معتبر بگیریم نه از هر سری که صدایی بلند کند. پس بر راه درست منهاج فردوسیان، محکم بایستید و از اینگونه افکار صوفیانه، دچار تردید در اساس اسلام عزیز نشوید.
3. مفهوم اساسی نیت، در کتاب «مفاهیم راهبردی در منهاج فردوسیان»‌ به طور کامل، بحث شده است. آنجا نوشتیم که انسان، طمعکار بالفطره است و هر عملی که انجام می‌دهد، به امید «جلب منفعت» و «دفع ضرر» می‌باشد. اگر کسی را پیدا کنید که کاری جز برای دو غرض بالا انجام دهد، او از محدوده‌ی عقل، فاصله گرفته و دچار جنون شده است. البته گاهی اوقات، در اثر غلبه‌ی شوق، انسان از مرحله‌ی عقل، دور شده و سخنانی عاشقانه می‌زند، ولی وقتی به حال عادی برگشته و به خود می‌آید، دوباره در پی «جلب منفعت» و «دفع ضرر» خواهد بود.
توصیه می‌کنم، حتماً بحث مهم و اساسی نیت را مطالعه کنید تا با دروغ‌های بزرگی مانند «قربة الی الله» و «فناء فی الله» که به ما گفته‌اند، بیشتر آشنا شوید.
4. امید است مانند جناب دانشمند که بعد از مدتی، رسماً از فحاشی و توهین به مقدسات عامه، عذرخواهی کرد و راه سلیم و صراط متین مدارا با سایر فرق اسلامی در زمان غیبت را پیش گرفت، ایشان نیز به همین زودی‌ها، از خیالات باطل و افکار صوفیانه و شیطانی و ضدقرآنی خود، توبه کرده و بر فراز همان منبری که غصب کرده است، اعلام عمومی نماید. و نارضایتی خدای تعالی و رسول اعظم و حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) را به قیمت راضی کردن افکار ناآشنا با تعالیم وحی، برای خویش فراهم نیاورد.
5. توجه داشته باشید کلیپ‌هایی که از ایشان منتشر شده، همگی همراه با موسیقی است. گویا همچنان که برخی چینی‌ها، گوشت سگ را فقط با شراب سفید می‌توانند بخورند، این حرف‌های صوفیانه را هم فقط با تار و نی می‌شود به خورد افکار ناپخته داد!

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
شیخ عباس قمی (ره) می‌نویسد: در عالم رؤیا، مرحوم میرزای قمی (اعلی الله مقامه الشریف) را دیدم. از ایشان سؤال کردم: آیا اهل قم را حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) شفاعت خواهند کرد؟
میرزا چون این سخن را شنید ناراحت شد و نگاه تندی به من کرد و فرمود: چه گفتی؟ من دو باره سؤالم را تکرار کردم، باز با تندی به من فرمود: شیخ، تو چرا چنین سؤالی می‌کنی!؟ شفاعت اهل قم با من است، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) تمام شیعیان جهان را شفاعت خواهند کرد. [برگرفته از کتاب: مردان علم در میدان عمل]
با توجه به این مطلب، آیا ما باید به زیارت میرزای قمی برویم که مثلاً ایشان هوای ما را داشته باشند؟
با این حساب، جایگاه امامزادگانی که در قم مدفونند مانند علی بن جعفر و موسی مبرقع و اولادشان چه می‌شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
میرزای قمی (ره) فقیهی برجسته‌ و در فضل و تقوا، زبانزد خاص و عام بوده است. اما به چند نکته توجه داشته باشید:
1. معنی درست شفاعت، در کتاب مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان، بیان شده است. این که اکثر مردم گمان می‌کنند که شفاعت، همان پارتی‌بازی است، اشتباه بزرگی است و نتیجه‌ی منفی‌ای دارد. بلکه باید شفاعت را به معنی همراه شدن و رنگ پذیرفتن از شفیع بدانیم. با این تعریف، بالاترین شفاعت، مربوط به آموزه‌های قرآن کریم و فرمایشات استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) خواهد بود. پس از آنان، شایسته است با عالمان ربانی و امناء امت بر حفظ آثار اسلامی، همراه شویم و از شفاعتشان بهره‌مند گردیم.
به عبارت ساده‌تر، شفاعت به این معنی نیست که با خیال آسوده گناه کنیم و امیدوار باشیم به خاطر زیارت مرقد فلان امام یا فلان امامزاده یا فلان عالم دینی، گناهان ما بخشیده و نادیده گرفته شود. چنین شفاعتی، شفاعت منفی است و موجب جرأت پیدا کردن بر معصیت حق تعالی می‌شود. بلکه شفاعت به این معنی است که با اصلاح اعتقاداتمان بر طبق اعتقاداتی که آن بزرگواران فرموده‌اند و اصلاح اعمالمان بر طبق دستورهای عملی‌ای که دستور داده‌اند، خودمان را از غضب الهی رهانیده و به رضوان حق تعالی برسانیم.
بر طبق این تعریف، امروز بزرگترین شفیع، «منهاج فردوسیان» است. هر کس بتواند «شفع» یعنی جفت و همراه آموزه‌های برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان گردد، از بهترین نوع «شفاعت» مدد گرفته و دنیا و آخرتی آباد و آزاد خواهد داشت.
2. رؤیا، جایگاه مورد اعتماد و اعتنایی در معارف دینی ندارد. پس نمی‌توان آن را پایه‌ی استنتاج دیدگاه قرار داد. یعنی نمی‌توانیم به استناد یک خواب، اعلام کنیم که ما معتقدیم: میرزای قمی، مردم قم را شفاعت خواهد کرد. این معنا زمانی قابل اعتماد و اعتناست که از قول امام معصوم و از طریق درست به ما رسیده باشد.
3. در شرع انور، به زیارت اهل قبور، سفارش شده است. لذا می‌توانید به زیارت مرقد تمام امامزادگان، علما، صلحا و حتی شیعیان معمولی بروید.
بر طبق قاعده‌ی «اثبات شیء، نفی ماعدا نمی‌کند»، وقتی گفتند به زیارت قبر فلان عالم برو، به این معنی نیست که به زیارت قبور سایر علما یا امام‌زادگان نرو. پس می‌توانید قبور تمام این بزرگان را زیارت کنید و در کنار مرقدشان، حوائج خود را از خدای تعالی بخواهید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام خدمت حاج فردوسی
اگر یک جوان منهاجی بتواند با همت عالی به قواعد نظری و قوانین عملی عمل کند، با توجه به تجربیات شما و ارتباطی که با برادران و خواهران منهاجی دارید، اثرش در زندگی دنیایی ما تا چند روز پیدا می‌شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اصل منهاجی شدن، برای رسیدن به «فردوس اعلی» و همسایگی رسول خدا و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) است. پس منهاجی شدن برای بهره‌مند شدن از دنیا، اشتباه اساسی و بنیادین است.
البته به تصریح خدای تعالی در قرآن کریم، هر کس تقوا پیشه کند، یعنی قوانین عملی را به درستی مراعات نماید، روزی‌هایی از جایی که گمان ندارد، خواهد یافت و همچنین برون‌رفتی از مشکلات، برایش پیدا خواهد شد.
قرآن کریم، زمان بروز این الطاف و ثمرات دنیوی را بیان نکرده است، لذا نمی‌توان زمان مشخصی را بیان کرد، ولی به استناد تجربه‌ی شخصی‌ام و با تکیه بر گستردگی عنایت حق تعالی، خیلی خیلی زود را به اصحاب منهاج فردوسیان بشارت می‌دهم.
امیدوارم شما و همه‌ی اصحاب منهاج فردوسیان، با خالص کردن نیت و زدودن غبارهای شرک و ریا، بتوانید با قدرت تمام، قدم در راه رسیدن به قله‌های بهشت برین بگذارید و بدون هراس از دنیا و اهل دنیا، سعادت ابدی را در آغوش بکشید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
همان طور که می‌دانیم منهاج فردوسیان داشتن دین حداکثری است؛ یعنی همه‌ی چادر دین را به دور خود پوشیدن.
1. آیا این، نوعی افراط در دین نیست؟
2. آیا رعایت این همه قواعد و قوانین، غیر از مقام عصمت کسی دیگر می‌تواند رعایت کند؟
3. بنده که تمام همتم آن است که به گناه نیفتم، و رعایت قواعد و قوانین را در مراحل پنج تا ده را نمی‌کنم، باید بی‌خیال فردوس شوم؟
4. آیا این دینی که من دارم دین حداقلی است؟
5. آیا داشتن دین حداقلی مذموم است؟ یا نه! حتی به آن سفارش شده است؟
6. اگر داشتن دین حداقلی مذموم است، چه اشکالی در بنده وجود دارد؟ و راه حل آن چیست؟
با تشکر از اینکه وقت بسیار شریفتان را برای سؤالات نه چندان با ارزش ما تلف می‌کنید.
ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: افراط و تفریط را خدای تعالی به واسطه‌ی استاد اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) برای ما روشن ساخته است. آنچه بیش از دستورات خدای تعالی و اولیائش باشد، افراط است و آنچه پشت گوش انداختن دستورات خدای تعالی و اولیائش باشد، تفریط است.
پس نباید افراط و تفریط را با سلیقه‌ی شخصی خودمان تعیین کنیم. البته در هنگام مراعات عملی، باید شرایط جسمی و روحی، لحاظ گردد. مثلاً در حال اضطرار، انجام حرام یا ترک واجب، جایز می‌گردد. یا روزه بر بیماری که طاقت ندارد، ممنوع است. اما این که به طور کلی، حکم بدهیم که مراعات دستورات خدای تعالی و اولیاء عظامش، افراط است، نظر مردودی است.

جواب 2: پاسخ به این سؤال در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» به صورت مفصل بیان شده است.

جواب 3: این که همت کرده‌اید گناه نکنید، در حقیقت، همت کرده‌اید که به جهنم نروید؛ اما به معنی صعود در درجات بهشت نیست. دانش آموزی که همت کرده است مردود نشود، نباید توقع داشته باشد که شاگرد اول و ممتاز مدرسه باشد. برای ممتاز شدن و رسیدن به قلّه‌ها، باید خیلی جوانب را مراعات نمود.

جواب 4: اگر از مراعات قوانین طبقات اولیه شروع کرده و قصد دارید سایر قوانین را نیز به مرور زمان، مراعات کنید، دین فعلی شما، حد اقلی و چشم انداز آینده‌ی شما، حد اکثری است. اما اگر همتتان را بر مراعات قوانین طبقات اولیه، محدود کرده‌اید، همان دین حد اقلی است و موجب نجات از جهنم و ورود به درجات اولیه‌ی بهشت خواهد شد. ان شاء الله

جواب 5: دین، چه حد اقلی و چه حد اکثری، مذموم نیست. بلکه سفارش‌شده است. البته سفارش به دین حد اکثری، بیشتر است. و البته اگر همه، بنا را بر حد اقل بگذارند، صدور حد اکثر از چشمه‌ی وحی، لغو و بیهوده خواهد شد. لذا در هر عصری، افرادی پیدا می‌شوند که بنای دینشان را بر حد اکثر می‌گذارند؛ که اگر ما هم تلاش کنیم، امید است از آنان باشیم.

جواب 6: عرض شد که دین حد اقلی، مذموم نیست و برای رسیدن به دین حد اکثری، «لازم» است؛ ولی برای رسیدن به قلّه‌های عالم هستی، «کافی» نیست. شاید نتوان این را اشکال نامید ولی قناعت کردن بر درجات دانیه‌ی بهشت و چشم‌پوشی از فردوس برین و همسایگی استاد اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) جفا در حق خود است.
کسانی که توانایی جسمی و روحی مناسبی دارند، باید بکوشند و بنای دینداری‌شان را بر حد اکثرها بگذارند تا در سرای پسین، حسرت عمر گرانمایه نخورند.
از نگاه کسی که دینش را بر حد اکثر بنا نهاده و قصد رسیدن به بالاترین درجات بهشت را دارد، کسانی که دینشان را بر حد اقل بنا نهاده‌اند، کوتاه‌همت و دارای نقص هستند، هر چند همینان در مقایسه با کفار و منافقین، مؤمنانی رسته از جهنم و رسیده به اوایل بهشت شمرده می‌شوند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
به توفیق الهی بنده در حال مطالعه نسخه دوم مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان هستم. سؤالی داشتم.
1. هر کس با هر گذشته‌ای که پشت سر گذاشته اگر وارد مسیر منهاج فردوسیان شده و مراحل برنامه تربیتی را به همان شیوه و سبک که در کتب توضیح فرموده‌اید سپری کند و ان شاء الله تا لحظه رفتن از این دنیا ادامه دهد، آیا به اذن الله به فردوس اعلی راه خواهد یافت یا فردوس اعلی برای کسانی است که گذشته‌ی پاکی نیز داشته‌اند؟
2. آیا یک منهاجی در قیامت به اذن الله حق شفاعت دارد و می‌تواند پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند، همسر و… را شفاعت کند و با هم به فردوس اعلی مشرف شوند؟
با تشکر.

************
باسمه تعالی

توفیق عظیمی که نصیبتان شده را تبریک می‌گویم ولی توجه داشته باشید که مطالعه، مقدمه‌ی عمل است و مطالعه‌ی بدون عمل، فقط اتمام حجت است.

جواب 1: چنین به ما وعده داده‌اند که هر کس با هر پیشینه‌ای که با قدم راسخ، گام در راه نهاده و بر قواعد نظری استقامت اعتقادی کند و قوانین عملی را مراعات نماید، همنشین استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و خاندان طاهرین ایشان (علیهم‌السلام) باشد و روشن است که جایگاه آن بزرگواران، آخرین درجه‌ی بهشت، موسوم به «فردوس» است.
پس نباید دل به وسوسه‌های شیطان رجیم، مشغول داشت؛ بلکه باید با تمام توان، مردانه همت در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال نمود.

جواب 2: قطعاً اصحاب منهاج فردوسیان، در قیامت، اجازه‌ی شفاعت خواهند داشت اما نه به این صورت که دست هر کس را که بخواهند، بگیرند و به فردوس اعلی ببرند. بلکه شفاعت نیز برای خودش، مقرراتی دارد که عبور از آن ممکن نیست.
بدین لحاظ، احتمال دارد شفاعت اصحاب منهاج فردوسیان، موجب نجات افرادی از جهنم شده و آنان را به درجات دانیه‌ی بهشت، وارد سازد. اما بسی بعید است که شفاعت اینان، چنان قدرتی داشته باشد که بتواند افراد بی‌اشتیاق را به عالی‌ترین درجه‌ی عالم هستی برساند. یعنی حتماً باید بین شفاعت‌کننده و شفاعت‌شده و میزان شفاعت، رابطه‌ای باشد.
با این ملاحظه، امکان دارد کسی را از درجه‌ی نودم بهشت به درجه‌ی صدم بهشت با شفاعت بُرد. همچنین امکان دارد که کسی را از لبه‌ی جهنم به درجه‌ی اول بهشت، با شفاعت بُرد. اما این که کسی را از کف جهنم به درجه‌ی صدم بهشت ببرند، بسیار بسیار دور از انتظار است و نباید چنین توقعی داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است