حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

تذکر چهارم: معنی عقل در منابع چهارگانه‌ی استنباط

اصولیون برای استنباط احکام شرعی، چهار منبع بر می‌شمارند، به این ترتیب:
کتاب: اولین و مهمترین وسیله‌ی فهم و استنباط احکام الهی، کتاب خدا «قرآن» است. خدای تعالی در خطاب به پیامبرش می‌فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَی‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمین»1
سنت: در لغت به معنیِ روش، طریقه و آیین، و در اصطلاح فقهی به معنی قول، فعل و تقریر معصوم (علیه‌السلام) است.
اجماع: یکی از معانی «اجماع» در لغت اتفاق نظر یک گروه معین است، ولی در اصطلاح فقه شیعه اجماع عبارت است از: «اتفاق نظر فقهای شیعه در یک عصر بر یکی از احکام شرعی که فاقد دلیلی آشکار و معتبر است به گونه‌ای که بتواند کاشف از رأی و نظریه‌ی معصوم (علیه‌السلام) باشد».
عقل: حجیت عقل از نظر اصولیون به این معنی است که اگر در موردی، عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم این که قطعی و یقینی است حجت است. از دیدگاه اصولیون امامیّه، «عقل» در کنار کتاب و سنّت، منبع مستقلّی برای استنباط احکام شرعی است.
مسائل اصولی مربوط به عقل، دو قسم است:
۱ ـ فلسفه‌ی احکام.
۲ ـ لوازم احکام.
در مورد قسم اول، یعنی فلسفه‌ی احکام، اگر عقل به طور یقین و جزم، به حکمت خاصی در ردیف سایر حکمت‌‏ها پی بُرد، حکم شارع را کشف می‌نماید و در حقیقت، استدلالی منطقی به این‏ شکل مطرح می‌کند:
صغری: در فلان مورد، فلان مصلحتِ لازم الاستیفاء وجود دارد.
کبری: هر جا چنین مصلحتی باشد، قطعاً شارع، امر به استیفای آن می‌کند.
نتیجه: پس در مورد مزبور، حکم شرع این است که باید آن را انجام داد.
این استدلال در مورد حکم وجوبی عقل است. در مورد حرمت و مفسده‌ی لازم الاحتراز نیز عقل، استدلال مشابهی انجام می‌دهد.
در مورد قسم دوم، یعنی لوازم احکام، هر حکم حاکم عاقل و ذی شعوری طبعاً یک سلسله لوازمی دارد که عقل باید در مورد آن‏ها قضاوت کند، مثل این که «آیا وجوب چیزی مستلزم وجوب مقدمه‌ی آن هم هست یا نه؟» علمای علم اصول در این قسم از حکم عقل، مباحثی دارند که در ذیل چهار عنوانِ «مقدمه‌ی واجب»، «امر به شی‌ء مقتضی نهی از ضد»، «ترتّب» و «اجتماع امر و نهی» مطرح کرده‌اند.2

نظر مختار:
به نظر ما، «عقل» مورد نظر اصولیون، همان «عقل آبی» در تعریف ماست، لذا نمی‌توان چنان قدرتی برایش اثبات کرد که همدوش با قرآن و روایات معتبر، منبعی برای استجماع تأسیسی حکم خداوند باشد؛ اما می‌تواند محکی برای فهم نقص اجمالی در برخی روایات باشد.
به عبارت دیگر، وقتی روایاتی که از نظر سند و منبع، معتبر و مورد اعتناست، با عقل آبی، به معنی قدرت تشخیص انسان سازگار نباشد، می‌تواند دلیل وجود نقص فی‌الجمله یا بالجمله در آن روایت باشد. هر گاه روایتی به ما برسد که قابل تصور درست و تصویر سازی روشن نباشد، عقل آبی می‌تواند حکم کند که یا آن روایت، از اساس، جعلی است یا این که قسمتی از آن کم شده یا قسمتی به آن افزوده شده که تصورش را دچار خدشه نموده است.
در نمونه‌ای که در اواخر فصل هشتم همین کتاب، ذکر و بررسی شد، آمده است: عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) کمْ کانَ طُولُ آدَمَ (علیه‌السلام) حِینَ هُبِطَ بِهِ إِلَى الْأَرْضِ… قَالَ: «وَجَدْنَا فِی کتَابِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام)… طُولَهُ سَبْعِینَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِهِ»3
عقل آبی حکم می‌کند: یا این روایت، از اساس، دروغ و جعلی است، یا در همین قسمتِ خاصِ گزارش، کم یا زیادی‌ای اتفاق افتاده است که منجر شده با عقل سلیم و متداول عقلا و حساب روشن ریاضی، قابل توجیه نباشد.
همچنین عقل آبی می‌تواند ما را در بازشناسی راویان ثقه از غیر ثقه یاری رساند.
پس با این حساب، عقل آبی را فقط منحصر در دو علم «درایة الحدیث» و «رجال الحدیث» می‌دانیم، تا به صورت بازویی قوی، ما را در رسیدن به «ما انزل الله» یعنی آموزه‌های قرآن و استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) و جانشینان بحقشان (علیهم‌السلام) یاری رساند.
به عبارت فنی، عقل نیز مانند اجماع، در صورتی ارزش دارد و مورد استفاده و اعتنا قرار می‌گیرد که کاشف از برنامه‌ی تربیتی خدای تعالی برای انسان‌ها باشد نه این که خودش بتواند برنامه‌ی تربیتی ـ ولو به صورت جزئی و موردی ـ ارائه دهد. زیرا ـ همچنان که گذشت ـ دین خدا، با هیچ عقلی، قابل دسترسی نیست. به عبارت دیگر، عقل می‌تواند وجود نقص کلی یا جزئی در برنامه را دریابد، ولی نمی‌تواند قسمتی به برنامه بیافزاید.

………………………………….

1. سوره نحل آیه 89. ترجمه: و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزى و هدایت و رحمت ومژده‌‏اى براى تسلیم‌‏شدگان [به فرمان‏‌هاى خدا] است.
2. آشنایی با علوم اسلامی (اصول فقه)، مرتضی مطهری، جلد ۳، صفحات ۵۱ تا ۵۶.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 8، صفحه‌ی 233. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از بلندی قامت حضرت آدم (علیه‌السلام) هنگامی که به زمین آمد پرسیدم. فرمودند: در کتاب علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) یافتیم که… بلندی‌اش هفتاد ذراع به ذراع خودش بود.

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است