حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

با سلام حضور شما استاد گرامی، بنده قبلا هم مصدع اوقات شریف، با طرح سوالی پیرامون نوروز شده بودم؛ و پاسخ شما را هم دیدم ولی مطلبی که در ذیل حضورتان ارائه می‌دهم بنده را دچار شک نموده است، خواهش میکنم بنده را در یافتن واقعیت امر (حقیقت یا کذب بودن این روایت و برداشت از آن در این مطلب) کمک فرمائید، ومن الله التوفیق…
مأخذ تأسیس و تخصیصِ عید نوروز توسّط جمشید مجوسی و تبلیغ و تلقینِ آن به ایرانیان به منظور تضعیف شعائر مقدّس اسلامی
ابن بابویه از عبدالسّلام ‌بن‌صالح هروی روایت کرده، گفت: حضرت علیّ‌ بن‌ موسی ‌الرّضا علیه ‌آلاف ‌التّحیة‌ و الثّناء از پدران بزرگوارشان روایت فرمود: مردی از اشراف بنی‌تمیم موسوم به عمرو سه روز پیش از شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام از ایشان سؤال می‌کند: ‌ای مولای من داستان اصحاب رسّ را که خدایتعالی در قرآن فرموده است «وَ عَاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِک کثِیراً» برای من بیان فرمائید.
حضرت می‌فرمایند: پرسشی نمودی که پیش از تو کسی از من سؤال ننموده و بعد از من نیز کسی خبر ایشان را به تو نخواهد گفت مگر آن‌که از من حدیث کند.
بدان‌ای مرد در کتاب خدا هیچ آیه‌ای نیست مگر آن‌که تفسیر آن‌را می‌دانم و موقع و شأن نزول آن‌را مطلّعم، سپس به سینة مبارک خود اشارت فرمود و فرمودند: دراین‌جا علم و دانش بی‌پایانی است امّا جویندگان و طالبانش بسیار کم است و به زودی وقتی که دیگر مرا در بین خود نبینند پشیمان خواهند شد.
«ای تمیمی اصحاب رسّ مردمی بودند که درخت صنوبر را پرستش می‌کردند و آن‌را در فارسی شاه درخت می‌گویند و آن درختی بود که یافث‌ بن‌ نوح پس از طوفان در کنار چشمة آبی به نام روشناب کاشته بود. قوم مزبور بعد از عصر حضرت سلیمان علیه‌السلام در روی زمین می‌زیستند و دوازده شهر در کنار رود ارس در بلاد مشرق زمین بنا کرده بودند (که هنوز یک درختِ آن در شهر ابرقو پابرجاست که دانشمندان قدمت آن‌را حدود پنج هزار‌سال تشخیص داده‌اند) و به همین مناسبت آن‌ها را در قرآن به نام اصحاب رسّ نامیده‌اند. در آن زمان در روی زمین بهتر و پر آب‌تر و گواراتر از آب رود ارس وجود نداشت و هیچ شهری معمورتر و بهتر از شهرهای ایشان نبود، نام دوازده شهر ایشان عبارت بود از: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر. مرکز کشور و سلطنت آن‌ها شهر اسفندار و نام پادشاهانشان ترکوز بن غابور ‌بن ‌یارش ‌بن ‌ساذ بن نمرود ‌بن‌ کنعان بود. چشمة روشناب و اوّلین صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالی یازده شهرستانِ دیگر از دانه‌های آن در شهرهای خود غرس کرده بودند و درخت‌های بسیاری از آن صنوبر پیدا شده بود. مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ویژة صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چارپایان حرام کرده بودند، و اگر کسی جرعه‌ای از آن آب می‌آشامید به قتل می‌رساندند و عقیده داشتند این آبِ حیاتِ خداوندان ماست. اصحاب رسّ در هر‌ماه عیدی داشتند که در پیرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را به انواع حلیه‌ها و زیورها می‌آراستند و گاو و گوسفند بسیاری قربانی می‌کردند و آتش‌ها افروخته و قربانی‌ها را در میان آتش می‌انداختند، و چون دودِ قربانی‌ها بلند می‌شد همگی به سجده افتاده و به نیایش خدای خود مشغول می‌شدند و می‌گفتند: خدای ما از ما راضی شو. در این وقت شیطان درخت صنوبر را می‌جنباند و از ساق درخت صدائی به مانند آوای کودک بر می‌خاست که‌ای بندگان من از شما خشنود شدم.
مردم از شنیدن صدای مزبور خوشحال شده و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول شده و یک شب و یک روز در آن مکان توقّف کرده و روز دیگر به جایگاهِ خود باز می‌گشتند. عید هر شهری منسوب به آن شهر بوده و ایرانیان نام دوازده‌ ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذکور اقتباس کرده بودند (که هم‌اکنون به همین صورتست).
در هر سال یک ‌مرتبه اهالی دوازده شهر به‌سوی شهر اسفندار که مرکز کشور و جایگاه چشمة روشناب و صنوبر اصلی بوده می‌رفتند و عید بزرگ خود را در آن‌جا برگزار می‌کردند، بدین‌ ترتیب که در کنار صنوبر سراپرده مجلّل و رفیعی از دیبا که به انواع صورت‌ها مزیّن شده بود می‌زدند و به آن سرا پرده دوازده در تعبیه می‌کردند که اهالی هر شهر از در مخصوص وارد می‌شدند، و در خارج سراپرده به نیایش صنوبر پرداخته و قربانی‌ها برای آن درخت خیلی بیش از سایر درخت‌ها می‌آوردند، آن‌گاه شیطان درخت را به شدّت تکان می‌داد و از میان درخت به آواز بلند صدائی بلند می‌شد و مردم را وعده‌ها و امیدواری‌ها می‌داد. مردم سر از سجده برداشته به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدّت دوازده روز ـ به عدد ماه‌های سال ـ به عیاشی و باده گساری می‌پرداختند و روز سیزدهم جشن پایان یافته و به شهرها و خانه‌های خود باز می‌گشتند (نا گفته نماند که این سنّت شوم سیزده بدر ایرانیان نیز از این رسم نشأت گرفته).
چون کفر و طغیان آن قوم از حد گذشت پروردگار متعال یکی از بنی‌اسرائیل از فرزندان یعقوب علیه‌السلام از نسل یهودا را به رسالت مبعوث و برای هدایت آن قوم فرستاد. مدّت مدیدی آن پیغمبر مردم را به ترک بت‌پرستی و پرستش خدای یگانه دعوت نمود و آن‌ها اطاعت پیغمبر را نکردند. سرانجام آن پیغمبر هنگام عید بزرگشان در مقام مناجات عرض کرد: خداوندا! می‌بینی چگونه این قوم رسالت مرا تکذیب و از پرستیدن تو سر باز زده و درختی را پرستش می‌کنند، الـهی قدرت و سلطنت خود را بر این قوم بنما و معبودشان را از بین ببر و درخت صنوبر را خشک گردان. همین که صبح مردم از خواب بیدار شدند دیدند درخت‌های مورد پرستش ایشان خشک شده، پس مردم به یکدیگر می‌گفتند این مرد که مدّعی پیغمبری است چون می‌خواهد ما خدای او را بپرستیم درخت ما را با جادو و سحر خشک کرده و باید او را به کیفر برسانیم و انتقام خدایانمان را بگیریم. این بود که تصمیم به کشتن آن پیغمبر گرفتند و چاهی را در عمق آن چشمه کندند و او را در آن چاه سرنگون کرده و سنگ عظیمی به روی او افکندند و آن پیغمبر در دل آن گورِ وحشتناک با پروردگار خود مناجات نموده می‌گفت: ‌ای خدا و‌ای مولای من تنگی جا و شدّت رنج و محنتِ مرا می‌بینی، بر بی‌کسی و بیچارگی من ترحّم فرما و هرچه زودتر مرا قبض روح فرموده به جوار رحمت خودت برسان، پس دعایش به اجابت مقرون و به رحمت ایزدی پیوست. در همین حین از مصدر عزّت و جلالت دستور نزول عذاب به جبرئیل علیه‌السلام صادر شد و هنگامی‌که مشغول برگزاری عید بزرگ اسفندار (یعنی اوّل فروردین) بودند ناگاه باد سرخی وزید که سخت حیران و سرگردان شده به همدیگر پناه می‌بردند. در این موقع خداوند زمین را زیر پای ایشان به گوگرد افروخته‌ای مبدّل ساخته و ابری بالای سر ایشان آمد که آتش فشانی می‌نمود و بدن‌های آن قوم را مانند سُرب گداخته از هم می‌پاشید و با فجیع‌ترین وجهی به نابودی و عذاب گرفتار شدند. (توضیح آن‌که مهندسینی که به آن حدود یعنی حوالی رودخانة ارس و شهرهای مجاور آن مسافرت کرده‌اند همگی زمین‌های آن‌جا را سراسر گوگردی گزارش داده‌اند).
با توجّه به روایت فوق آشکار می‌شود که مبدأ و منشأ عید نوروز از همان زمانِ اصحاب رَسّ که مرکزشان در آذربایجان بوده و دین مجوس آن عید را از آن قوم اقتباس کرده و جزء آئین و رسوم خود قرار داده که هم‌اکنون یکی از بزرگترین اعیاد زرتشتیان است و به عید نوروز جمشیدی معروف است می‌باشد. فرقه ضالّه بهائی نیز به تبعیّت از نیاکان خود برای پیروان کافر و مرتدّش آن‌را عید بزرگ تعیین کرده است. در‌این‌صورت ما ایرانیان که در هزار و چهار صد‌ سال پیش آئین مقدّس اسلام را پذیرفته و جزء امّت پیامبر آخرالزّمان و در پناه چتر پر خیر و برکت محمّدی و عترت طاهرین و معصومین ایشان قرار گرفته‌ایم، آیا سزاوار است آئین و رسوم اقوام کافر اصحاب رسّ و قوم مجوس را صحّه گذاشته و پیرو آن شویم؟ و با این شوق و ذوق فراوانی که ملّت ایران نسبت به این عید و سایر مراسم شوم و کفر‌آمیز آن امثال چهارشنبه سوری و سیزده بدر نشان می‌دهد همگام با زرتشتی و بهائی این روز را عید بگیریم و بهانة ما این باشد که فصل عوض می‌شود و بهار می‌آید! و تازه این بهانة دروغ و مسخره‌ای است، زیرا در همین کشور بهارِ شهرهای جنوب در بهمن و بهارِ شمال در ماه اردیبهشت آغاز می‌شود. به علاوه تمام فصول سال برای ما مبارک است نه تنها فصل بهار.
متأسفانه در کتاب مفاتیح الجنان روایتی ذکر شده از شخصی به نام معلّی ‌بن ‌خنیس که چندی غلام حضرت امام صادق علیه‌السلام بوده و اسرار ایشان را فاش کرده و به شمشیر هلاک شده. در کتاب نفیس غیبت نعمانی تألیف شیخ جلیل محمّد بن ‌ابراهیم نعمانی صفحة 27 این شخص ایرانی را چنین معرّفی می‌کند که حضرت امام صادق علیه‌السلام به حفص‌ بن ‌نسیب می‌فرمایند: ‌ای حفص! من به معلّی چیزهائی گفتم و او آن‌ها را پخش کرد و به شمشیر گرفتار آمد، من به او گفته بودم که ما را سخنی است که هرکس آن‌را بر ما نگه دارد، خداوند دین و دنیای او را نگهداری می‌کند و کسی که سخن ما را پخش کند، خداوند دین و دنیای او را از او می‌گیرد. پس او سخن امام صادق علیه‌السلام را پخش کرد و دین و دنیای او گرفته شد. با کمال تأسف روایتی که در کتاب مفاتیح به عنوان «اعمال عید نوروز» به استناد روایت این شخصِ مشکوک ایرانی نوشته شده اوّلاً فاقد اعتبار و ارزش است ثانیاً اگر چند درصد هم درست باشد حضرت خواسته‌اند او را به وسیلة نماز و روزه از شرکت در این مراسم مجوسی باز دارند نه این‌که حضرت برای آن روز مراسم و عبادتی را تعیین فرموده باشند. در هر صورت به‌ هیچ ‌وجه شایسته نبود که این خبر مشکوک به عنوان «اعمال عید نوروز» در کتاب شریف مفاتیح الجنان نوشته شود، در صورتی که خود مؤلّف محترم در کتاب منتهی‌الآمال خودشان جلد 2 صفحة 187 روایتی را از ابن‌شهرآشوب نقل می‌کند بدین مذموم که روز نوروزی بود که منصور دوانیقی به امام همام حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام امر کرد که آن جناب در مجلس تهنیّت بنشیند که مردم ایرانی برای مبارک باد ایشان بیایند و هدایا و تحف ایشان را بپذیرند، حضرت فرمودند: در اخباری که از جدّم رسول خدا وارد شده تفتیش کردم از برای این عید چیزی نیافتم و این عید سنّتی بوده برای فُرس و اسلام آن‌را محو نموده و پناه می‌برم به خداوند از آن‌که احیا کنم چیزی را که اسلام محو نموده باشد.
علی‌‌ای حال همان‌گونه که مراجع و فقهای گرام طی سال‌های متمادی نتوانستند به ما ایرانیان تفهیم کنند که نماز واجب مسلمین باید در پنج نوبت اجرا شود، در مورد عید نوروز و مراسم مجوسی آن نیز که حُبّ آن تا اعماق جان این ملّت نفوذ و رسوخ کرده اقدامشان مؤثّر نیفتاده است. در کتاب شریف «انواریّه» ترجمه و شرح حکمة‌الاشراق عارف کامل و عالم عامل فاضل شیخ شهاب‌الدّین سهروردی صاحب اشراقات و مشهور به شیخ ‌المقتول و الشّهید، تألیف محمّد شریف نظام‌الدّین احمد بن‌ هروی می‌فرماید: در زمان سابق حکمای فارس روزی را که نام ماه موافق نام روز بود عید نامیده و جشن می‌گرفتند بدین‌شرح که جمیع حکمای فارس حکم کرده‌اند بر کثرت عقول مجرّده و گفته‌اند که هر کدام از عناصر بسیط را ربّ النوعی است که جمیع فیوض آن عنصر از آن عقل می‌رسد، و همچنین جمیع انواع مرکبات را ارباب انواع است از عقول، و «اردیبهشت» و «خرداد» و «مرداد» اسامی ماه‌ها و روزهای اهل فارس است، و گاهی اسامی روزها با ماه‌های آن‌ها موافق می‌آید، چون روزهای ایشان هم اسامی مختلفی دارد و نام بعضی از روزهای ایشان به نام بعضی از ماه‌هایشان نامیده می‌شود. و چون قبلة اهل فارس «انوار عرضیّه» (یعنی آتش و روشنائی آن) بود، و اشرف «انوار عرضیّه» نور شمس است، بنابراین روز اوّل از ایّام وجود آفتاب در برج حمل را که برج شرف اوست نوروز نامیده جشن می‌گرفتند و چون بعد از بعثت سیّد کائنات حضرت خاتم‌النّبیّین محمّد بن ‌عبداللّه قبلة عبادت مسلمین خانة کعبه شد، این رسوم و عادات و تعظیم و بزرگداشت «انوار عرضیّه» بر وجة مذکور منسوخ شد. زیرا که هر دور از ادوار فلکی اقتضای سنن و شرایع الهی خود را می‌کند که اهل آن دور را نجات از درکاتِ نیران، بدون اختیارِ آن شریعت ممکن نیست. چون این دور که مقتضی شریعت محمّدی است آخر از ادوار عالم است، و تا قیامت کبریٰ که زمان فنای جمیع مرکبات عنصری است نبیّ و رسول دیگر مبعوث نخواهد شد، پس هرکس در این دور متابعت این شریعت نموده و با این عقیده از این عالم رحلت کند، از عذاب خلود ناریه نجات می‌یابد، و الاّ مخلّداً در حجاب جهالات مرکبه عذاب می‌ماند. و این فقیر را بر این مطلوب براهین بسیار ظاهر شده است. سپس شارح حکمة‌الاشراق در باب پرستیدن امّت مجوس و زرتشت «انوار عرضیّه» و آتش را، و این‌ که آتش روشن ‌کنندة تاریکی‌هاست و به عقیدة ایشان آتش حصّه و بهره‌ای ازخلافت در زمین دارد، هم‌چنانکه آدم خلافت دارد چنانکه خدایتعالی می‌فرماید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً…»، می‌نویسد: و از همین جهت که آتش أخ نور اسفهبد و خلیفة انوار و اشعة الـهی است در عالم عبادت، حکمای فارس که صاحب شریعت زرتشت بوده‌اند، در اوقات عبادت توجّه به آن نموده‌اند. سپس می‌نویسد: اگرچه جمیع انبیاء از برای تهذیب قوّة نظری و عملی مبعوث شده‌اند، ولیکن ادوار جزئیّه فلکیّه اقتضای قوانین و ضوابط مختلفه می‌کند که تهذیب اخلاق مردم آن ادوار بدون عمل نمودن به آن ضوابط و اعمال مختلفه ممکن نیست، و ایضاً قبلة عبادت نیز به اختلاف ادوار مختلف می‌شود. و این دور که آخر ادوار عالم است چون اقتضای بعثت سیّدالبشر پیغمبر خاتم نموده و آن حضرت در این دور مبعوث شدند و قبله را به امر خدای‌‌تعالی به کعبه معظّمه تحویل فرمود ـ که مثال بیت‌المعمور است ـ به‌سبب آن‌که چنانچه مرجع جمیع اشیاء به روی دل به بیت‌المعمور است.
همچنین مرجع انسان که خلیفة این عالم است به روی ظاهر به طرف کعبة معظّمه بوده باشد و در اوقات مناجات به جانب مثالی بیت‌‌المعمور ـ که همین کعبة معظّمه است ـ متوجّه شود، تا از بیت ‌‌المعمور که منبع ‌الفیوض است انوار و فیوض بر وی فائض شود. پس هرکس در این عالم روی او به کعبة جسمانی بوده باشد بعد از مرگ روی دل او به کعبة حقیقی خواهد بود، و هرکس در این عالم از این کعبه رجوع نموده باشد (یعنی روگردان شود) بعد از فنای بدن بر خلاف حقّ حقیقی خواهد بود. (یعنی هالک و معذّب خواهد بود) چنانکه خدایتعالیٰ می‌فرماید: «وَ لاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلٰهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کلُّ شَیْئٍ هَالِک إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»، یعنی: با خداوند الـهه دیگر مخوان. الـهی نیست جز ذات اقدس او، همه‌چیز غیر وجه خداوند در حالت هلاکت و نابودی است. حکم و فرمان از اوست و به‌سوی او برگردانیده می‌شوید. و همچنین می‌فرماید: «فَلاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ»، یعنی: مخوان با خداوند، الـهه دیگر، زیرا از عذاب‌کردگان خواهی شد و ناچار منکسة ‌الرّأس رجوع قهقری خواهد داشت، و الیه‌الاشارة به قول«أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ»، یعنی: بدانید که قوم عاد امّت هود از رحمت خدا دورند، و بقوله «وَ لَوْ تَریٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکسُو رُؤُوسِهِمْ»، یعنی: تو خواهی دید مجرمین که سرهایشان فرو افتاده؛ یعنی روی دلشان به‌سوی غیرخداست و منکسة‌الرّأس می‌باشند. و چون حضرت رسول اکرم سیّد کائنات است و محبّت او عین محبّت حقّ است، بنابراین امّت او را امر فرموده به توجّه نمودن به مولد و منشأ او تا به‌ سبب کثرت توجّه به آن جانب اکتساب محبّت آن حضرت نموده و از درکات نیران نجات یابند. و از این بیان ظاهر شد که شخصی که بعد از بعثت سیّد کائنات، کعبة معظّمه را گذاشته و به «انوار عرضیّه» یعنی آتش متوجّه شود (و سنّت‌های پاک و مقدّس پیامبر اسلام را رها نموده و به سنّت‌ها و بدعت‌های مجوسی و زرتشتی و غیر امّت اسلام روی آورده و متمسّک و متوسّل شود) مثل شخصی است که ادویه و اغذیة حارّه که در زمستان شاید مفید باشد، در تابستان مصرف نموده و بداند که مصرف این ادویه و اغذیه در تابستان موجب هلاکت او خواهد بود. همچنین اگر امّت پیغمبر آخرالزّمان قانون و سنّت و طریقه آن حضرت را رها کرده و به رسوم پوسیده و منسوخ شده ملّت‌های قبلی امثال عید نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده بدر، یا به دیگر سنّت‌های ادیان و امّت‌های پیشین تبعیّت نموده و عمل کند، به خسران و هلاکت ابدی مبتلا و گرفتار خواهد شد. پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: «مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ، خَیْراً کانَ اَوْ شَرّاً کانَ کمَنْ عَمِلَهُ» یعنی: کسی که دوست داشته باشد عمل قومی را چه خیر باشد و چه شرّ مانند این است که خودش آن عمل را انجام داده است. و می‌فرمایند: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» یعنی: کسی که با قومی مشابهت داشته باشد در ردیف همان قوم خواهد بود. و باز می‌فرمایند: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حَشَرَهُ اللّهُ فِی زُمْرَتِهِم» یعنی: کسی که قومی را دوست داشته باشد با همان قوم محشور خواهد شد. من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
در‌این‌صورت آیا سزاوار است ملّتی که بیش از هزار‌سال زیر چتر و پوشش اسلام عزیز از تمامی نعمت‌های خدای‌‌ تعالی بهره‌مند بوده است به علّت پیروی و تبعیّت از روش‌ها و سنّت‌های مردود مجوسی، در روز قیامت با قوم مجوسی و زرتشتی و بهائی محشور شود؟ نعوذ باللّه من هذا المقام.

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که این روایت در منابع زیر آمده است:
ـ علل‏ الشرائع، شیخ صدوق، 1/ 40.
ـ قصص‏ الأنبیاء، قطب راوندی، 100.
ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی، 14/ 148 و 153 و 56/109.
که همه معتبر است.

ثانیاً: آنچه برای ما مهم است، احکامی است که برای آن روز آمده نه سابقه‌اش؛ زیرا احکام زیادی در اسلام هست که امضایی است یعنی اصلش از سایر ادیان یا عرف عقلاست ولی اسلام آن را تأیید و امضاء کرده است.

ثالثاً: بر طبق دسته‌ای روایات، (معروف به روایات من بلغ) اگر در روایتی برای عملی، ثوابی ذکر شده باشد و کسی آن کار را به قصد رسیدن به آن ثواب انجام دهد ـ هرچند رسول اعظم و ائمه‌ی طاهرین نفرموده باشند ـ خداوند کریم، آن ثواب را به او خواهد داد. بنا بر همین اصل، چند عملی که برای روز نوروز آمده، را انجام می‌دهیم به این امید که مطلوب باشد و ثوابش را درک کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است