با عرض سلام خدمت شما
با توجه به اینکه سالم ترین راه، احتیاط است و اینکه در منهاج فردوسیان قانونی وجود دارد که بر طبق آن تا جایی که امکان دارد باید احتیاط کرد، چطور مرز میان احتیاط و وسواس قابل شناسایی است؟
اگر بگویید که رساله منهاج فردوسیان همان مرز مورد نظر است، باید گفت که با توجه به کامل نبودن ان رساله در خیلی از مسائل شرعی و دارا نبودن نسخه استفتائات، باز در مسایلی نمیشود راه احتیاطی را شناخت و دچار وسواس نشد.
************
باسمه تعالی
احتیاط، راهی روشن و مطمئن است و کسی که از آن راه حرکت کند، یقیناً به مقصد خواهد رسید. اما وسواس، حالت بیماری و ناسلامتی روانتنی است. برای روشن شدن بحث و فرقهای این دو، نخست به تعریف لغوی و علمی هر کدام میپردازیم.
وسواس در لغت:
اندیشهی بد و آنچه در دل گذرد. هر بدی که به قلب خطور کند و هر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. عبارت است از خواطر نفسانیهی جسمانیه، خواه عقلی باشد، خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است از قرب حق. آنچه شیطان در دل افکند. آنچه شیطان در دل انسان افکند و او را به کار بد برانگیزد. (لغتنامه دهخدا)
وسواس در روانشناسی:
وسواس، تکرار بدون ارادهی افکار ناخوشایند است و اگر چه فرد میفهمد که این افکار نامناسب و غیر عادی است لیکن قادر به دور کردن آنها نیست.
وسواس تا اندازهای در همهی افراد بشر وجود دارد و مظاهر آن در شک و تردید، عدم قدرت در تمرکز فکری، فراموشی و گاهی کمخوابی دیده میشود؛ ولی هنگامی غیر عادی محسوب میشود که شخص مبتلا به آن میفهمد فکری که او را به خود مشغول کرده بسیار قوی است و هر چه سعی میکند آن را از خود دور سازد، نمیتواند و چون قادر به دور کردنش نیست، احساس مینماید که فکر مذکور بر او مسلط شده است.
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعی احساس اجبار و ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه میباشد. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده و از غیر عادی و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است. روانشناسان، وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید میدانند که تعادل روانی و رفتاری را از بیمار، سلب و او را در سازگاری با محیط، دچار اشکال میسازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفی میکنند و آن را حالتی میدانند که در آن، فکر، میل، یا عقیدهای خاص، که اغلب وهمآمیز و اشتباه است، آدمی را در بند خود میگیرد، آنچنان که حتی اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامیدارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواستهاش انجام دهد؛ و بیمار، هر چند به بیهودگی کار یا افکار خود آگاه است اما نمیتواند از قید آن رهایی یابد.
وسواس به صورتهای مختلف بروز میکند، مانند: اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطی؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدی، آتش زدن جایی، درآوردن جامهی خود، بیقراری، بهانهگیری، بیخوابی، بدخوابی، بیاشتهایی و… تا جایی که به اطرافیان فرد وسواسی، این احساس دست میدهد که نکند دیوانه شده باشد.
اشخاصی که مبتلا به وسواس هستند اعتماد به نفس ندارند و خود را موجودی بیارزش و ناچیز میشمارند، چون نمیتوانند افکار وسواسی را از خود دور کنند. البته وسواس، دارای سطوح مختلفی است بدین شرح:
وسواس سطح یک:
شخص مدت کوتاهی را برای مقاومت در برابر علائم صرف میکند و تقریباً هیچ گونه تداخلی در فعالیتهای روزمرهاش ندارد.
وسواس سطح دو:
این نوع وسواس، دارای علائم ملایم بوده و قابل توجه برای خود شخص و برای بیننده میباشد و باعث تداخل ملایمی در زندگی شخص میشود که شاید مدت زمان کوتاهی در مقابل آنان ایستادگی شود. این علائم، به آسانی برای دیگران قابل تحمل هستند.
وسواس سطح سه:
در این نوع از وسواس، علائم، تداخل مشخصی با زندگی معمولی دارند. شخص وسواسی، انرژی زیادی را برای مقاومت و کمک گرفتن از دیگران صرف میکند تا امور زندگی روزمرهی خود را بگذراند.
وسواس سطح چهار:
در این مرحله از وسواس، علائم بیماری، عاجز کننده و مداخلهگرند. فعالیت روزمرهی بیمار، یک کشمکش فعال است. یعنی شخص مبتلا، شاید تمام وقت خود را برای ایستادگی در برابر علائم، صرف کند و کمک زیادی را از اطرافیان، برای ایفای وظیفهی خود جلب نماید.
وسواس سطح پنج:
در این سطح از وسواس، علائم، کاملاً فلجکننده هستند. شخص وسواسی نیازمند نظارت مستقیم در اموری مانند خوردن، خوابیدن و غیره است و حتی در جزئیترین تصمیمگیریها یا جزئیترین فعالیتها، حمایت دیگران را طلب میکند. این نوع از وسواس، شدیدترین حالت آن است.
همچنین وسواس، انواع مختلفی دارد به این شرح:
1 ـ وسواس فکری:
این وسواس به صورتهای مختلف خود را نشان میدهد که برخی از نمونههای آن به شرح زیر است:
اندیشه دربارهی بدن: بدین گونه که بخشی مهم از اشتغالات ذهنی و فکری بیمار متوجه بدن اوست. او دائماً به پزشک مراجعه میکند و در صدد به دست آوردن دارویی جدید برای سلامت بدنش است.
اندیشه در بارهی رفتار حال یا گذشته: مبتلای به این نوع از وسواس، میاندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملی میشود، درست میاندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟
اندیشه در رابطه با اعتقادات: زمانی فکر وسواسی، زمینه را برای تضادها و مغایرتهای اعتقادی فراهم میسازد. مسایلی در زمینهی مرگ و زندگی، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب، ذهن او را به خود مشغول میدارد.
اندیشهی افراطی: زمانی وسواس، در مورد امری به صورت افراط در قبول یا رد آن است. با اینکه بیمار، خلاف آن را در نظر دارد ولی به صورتی است که گویی اندیشهی مزاحمی بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشهی غلط میسازد. از آن، دفاع کرده و یا آن را طرد میکند، بدون اینکه آن مسأله، کوچکترین ارتباطی با زندگی او داشته باشد. مثلاً در رابطه با دارویی، عقیدهای افراطی پیدا میکند به گونهای که طول عمر، بقای زندگی و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو میداند، اگرچه در اثر مصرف، به چنان نتیجهای دست نیابد.
2 ـ وسواس عملی:
وسواس عملی به شکلهای گوناگون، خود را بروز میدهد که به نمونهها و مواردی از آن اشاره میکنیم:
شستشوی مکرر: مردم بر حسب عادت، تنها همین امر را وسواس میدانند و این بیماری در نزد زنان رایجتر است.
رفتار منحرفانه: جلوه آن در مواردی به صورت دزدی است و این امر حتی در افرادی دیده میشود که هیچگونه نیاز مادی ندارند.
دقت وسواسی: نمونهاش را در منظم کردن دکمهی لباس و… میبینیم و وضعیت فرد، به گونهای است که گویی از این امر، احساس آرامش میکند.
شمردن: شمارشهای بیدلیل، در مواردی میتواند از همین قبیل به حساب آید، مثل شمردن نردهها یا موزاییکها، با اصرار بر این که اشتباهی در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن: گاهی وسواس عملی به صورت راه رفتن اجباری است. شخص از این سو به آن سو راه میرود و اصرار دارد که تعداد قدمهایش معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصلهی بین دو نقطه، از ده قدم تجاوز نکند و کمتر از آن هم نباشد.
3 ـ وسواس ترس:
صورتهای ترس وسواسی عبارت است از: ترس از آلودگی، ترس از مرگ، ترس از دفع، ترس از محیط محدود، ترس از امری خلاف اخلاق، ترس از تحقق آرزو.
4 ـ وسواس الزام:
در این نوع وسواس، بیمار نمیتواند خود را از انجام عمل و یا فکری بیرون آورد و در صورت رهایی از آن فکر و خودداری از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
راههای درمان وسواس:
برای درمان وسواس، میتوان از راهها و ابزار مختلفی استفاده کرد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱ ـ تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگی در یک منطقهی خوش آب و هوا برای تخفیف اضطراب و درمان بیمار، اثری آرامشبخش دارد.
۲ ـ تغییر شرایط زندگی: از شیوههای دیگر درمان، این است که زندگی بیمار را در محیطی دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطی کشاند که در آن، مسألهی حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بنای اصلی شخصیت او از دستبردها، دور و در امان باشد. بررسیهای تجربی نشان میدهند که در مواردی، با تغییر شرایط زندگی و حتی تغییر خانه و محل کار و زندگی، بهبود کامل حاصل میشود.
۳ ـ ایجاد اشتغال و سرگرمی: تطهیرهای مکرر و دوبارهکاریها، بدان خاطر است که بیمار، وقت و فرصتی کافی برای انجام آن در خود احساس میکند و وقت و زمانی زیاد در اختیار دارد. بدین سبب ضروری است در حدود امکان، سرگرمی او زیادتر گردد تا وقت اضافی نداشته باشد. اشتغالات یکی پس از دیگری او را وادار خواهد کرد که نسبت به برخی از امور بیاعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴ ـ زندگی در جمع: فرد وسواسی را باید از گوشهگیری و تنهایی بیرون کشاند. زندگی در میان جمع، میتواند عامل و سببی برای رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرتهای دستهجمعی که در آن، همهی افراد، ناگزیر شوند شیوهی واحدی را در زندگی پذیرا شوند، در تخفیف و حتی درمان این بیماری، مخصوصاً در افراد کمرو، مؤثر است.
۵ ـ شیوههای اخلاقی: رودربایستیها و ملاحظات فیمابین که هر انسانی به نحوی با آن مواجه است، تا حدود زیادی سبب تخفیف این بیماری میشود. طرح سؤالات انتقادی توأم با لطف و شیرینی، بویژه از سوی کسانی که محبوب و مورد علاقهی بیمارند، در امر سازندگی بیمار بسیار مؤثر است و میتواند موجب پیدایش تخفیفهایی در این رابطه شود. البته باید سعی بر این باشد که انتقاد، به ملامت منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیای غرور بیمار نیز در مواردی، بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزاردهنده و خفت و خواری ناشی از پذیرش رفتارهای ناموزون وسواسی است و به بیمار قدرت میدهد. گاهی لازم است غرور فرد را با انتقادی ملایم، زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضهی اداره و نجات خویش را ندارد، تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که میتواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار، اجازه داد که دربارهی افکار خود، اگر چه بیمعنی است، صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6 ـ زیر پا گذاشتن موضوع وسواس: در مواردی برای درمان بیمار، چارهای نیست جز این که به او القا کنیم به قول معروف، به سیم آخر بزند، حتی با پیراهنی که آن را نجس میداند و یا با دست و بدنی که تطهیر نکرده میشمارد و… به نماز بایستد و وظیفهاش را انجام دهد. به عبارت دیگر، بیمار را وا داریم تا همان کاری که از آن میترسد را انجام دهد. تنها در چنین صورت است که در مییابد هیچ واقعهای اتفاق نمیافتد.
7 ـ عدم پاسخدهی: مهمترین و کلیترین راه درمان وسواس، بیتوجهی به پیامهای آن و عدم پاسخدهی عملی به آن است. این بیماری در صورتی ادامه مییابد و تشدید میشود که به نداهای درونی آن که مبتنی بر تکرار عمل، یا دقت بیمورد و یا قضاوت غیر منطقی و افراطی نسبت به امور است، پاسخدهی عملی شود. برای مقابله با این حالت، بهترین راه، بیاعتنایی به این پیامها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود، به طور قطع از شدت ابتلا به آن کاسته خواهد شد.
8 ـ تقابل به ضد: برای کسانی که از آلودگی و نجاست، هراس دارند و این هراس، منشأ اضطراب و وسواس در آنها شده است، آلودهسازی عمدی شخص توسط خود او یا دیگران، از راههای درمان و رفع حساسیت به این امر است. اگر این روش با تکرار، تحمل شود به طور قطع مؤثر خواهد بود.
9 ـ فرمان ایست: در منابع علمی جدید، برای متوقف کردن افکار وسواسی، علاوه بر درمانهای دارویی و قبل از آن درمانها، از روشهای خاصی استفاده میشود که مهمترین آنها، روش توقیف فکر نام دارد، بدین ترتیب که از بیمار خواسته میشود که به طور عمد، افکار وسواسی خود را آزاد بگذارد و در این بین، ناگهان درمانگر با صدای بلند و بیزارکننده، فریاد میزند: ایست! به نظر میرسد این عمل، جریان فکر وسواسی را متوقف میکند.
10 ـ درمان دارویی: بیماری وسواس چون دارای ریشههای هورمونی است و با فعالیتهای هورمونی بدن نیز در ارتباط است، پزشکان با تجویز داروهایی سعی مینمایند فعالیتهای هورمونی بدن را متعادل سازند و از این طریق کمک میکنند تا فرد بتواند راحتتر با این مشکل، طرف شود و آن را از خویش براند.
احتیاط در لغت:
استوارکاری کردن. استوار کردن. به استواری فراگرفتن. دوراندیشی. پختگی. عاقبتاندیشی. مآلبینی.
احتیاط در علم فقه و اصول فقه:
احتیاط از دو بعد فقهی و اصولی مورد بحث قرار گرفته است. بحث احتیاط در فقه از آن جهت است که در کنار اجتهاد و تقلید یکی از راههای امتثال تکلیف است ولی در اصول فقه، از آن جهت است که مبنا و ملاک وجوب احتیاط در شبهات با قطع نظر از نوع مکلّف (مجتهد، مقلّد و یا محتاط) تبیین میگردد.
اقسام: احتیاط بر دو قسم است:
1. احتیاط عقلی (قاعده اشتغال؛ اصل اشتغال): احتیاط عقلی عبارت است از حکم عقل به لزوم فارغ کردن ذمّه از عهدهی تکلیف منجّز در صورت امکان آن. به عبارت ساده، عقل حکم میکند که هر جا تکلیفی بر عهدهی ما قرار گرفت، چنان عمل کنیم که یقیناً وظیفهی خود را انجام داده باشیم.
احتیاط عقلی در سه مورد است:
یک) موارد شبهه حکمی بَدْوی، پیش از فحص از دلیل آن. هر گاه چیزی مشکوک باشد، قبل از جستجو از دلیل آن نمیتوان به اصل برائت، تمسّک جست، بلکه تا پیش از تمام شدن جستجو، باید به حکم عقل، احتیاط کرد.
دو) موارد علم تفصیلی به تکلیف و شک در خروج از عهدهی آن. این مورد که از موارد شبههی موضوعی است، نه حُکمی، از بارزترین موارد احتیاط عقلی است؛ مانند آن که نمازگزار پس از به جا آوردن نماز، در داشتن طهارت هنگام نماز شک کند. به حکم عقل باید نماز دیگری با طهارت بخواند؛ زیرا نماز با طهارت، بر او واجب بوده است و اشتغال یقینی، فراغ یقینی را میطلبد.
سه) موارد علم اجمالی به تکلیف الزامی. فراغت ذمّهی مکلّف در موردی که به وجود تکلیف الزامی اعم از وجوب و حرمت علم اجمالی دارد، جز با انجام همهی احتمالات تکلیف یا ترک آنها در صورت امکان احتیاط، میسّر نیست؛ مانند مورد علم اجمالی به حرمت یکی از دو زن بر او در شبههی تحریمی یا وجوب یکی از دو کار بر وی در شبههی وجوبی که در فرض نخست، ازدواج با هر دو زن را باید ترک کند و در فرض دوم، هر دو عمل را باید انجام دهد.
البته جایی که احتیاط ممکن نیست، مانند دوران امر بین دو محذور، یعنی کاری یا واجب باشد و یا حرام، باید به اصل تخییر عمل کرد.
2. احتیاط شرعی: احتیاط شرعی عبارت است از حکم شارع به لزوم انجام همهی محتمَلات تکلیف یا اجتناب از همهی آنها ـ در موارد امکان احتیاط ـ هنگام شک و عدم دستیابی به واقع.
موارد احتیاط شرعی: احتیاط شرعی، حکم شارع به احتیاط است با قطع نظر از حکم عقل به آن. البته حکم شارع به احتیاط در پارهای موارد همچون موارد جریان احتیاط عقلی، ناظر و ارشاد به حکم عقل است که جنبهی تنبیهی و ارشادی دارد و از آن به حکم ارشادی تعبیر میشود.
تنها موردی که به اجماع، موضوع احتیاط شرعی است، احتیاط در امور مهم از نظر شرع است مانند ریختن خون یا آبروی دیگری، خواه مورد شبهه از شبهات حکمی باشد یا موضوعی. بنا بر این، کشتن یک انسان یا ریختن آبروی وی به مجرّد احتمال مهدور الدّم بودن یا غیر محترم بودن او، جایز نیست.
در شبهات حکمی بَدْوی تحریمی، پس از فحص و نیافتن دلیل، در این که احتیاط، واجب است یا نه، میان اصولیان و اخباریان اختلاف است. اصولیان بر خلاف اخباریان، آن را واجب ندانستهاند. این احتیاط از آن جهت شرعی است که اخباریان برای وجوب آن، به کتاب و سنّت استدلال کردهاند.
نتیجهگیری:
چنان که ملاحظه کردید، بین احتیاط و وسواس، فرق بسیار است که بر هر کس در عبارات فوق، دقت کند، روشن میشود.
نکتهی دیگر، این است که عمل به رسالهی توضیح المسائل منهاج فردوسیان، منجر به وسواس نمیشود. یعنی نخواهید یافت موردی را که:
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، عدم وجوب خمس در هدیه یا سرمایه است در حالی که احتیاط در پرداخت خمس هدیه یا سرمایه است، شخصی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، صحیح بودن نماز در فلان صورت است ولی احتیاط در دو باره خواندن آن نماز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، قضا نداشتن روزه در فلان صورت است ولی احتیاط در قضای روزهی آن روز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، اکتفا بر قضای روزه در فلان صورت، بدون نیاز به پرداخت کفاره است ولی احتیاط در پرداخت کفاره، علاوه بر قضای روزهی آن روز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، پاک بودن فلان چیز با یکبار شستن باشد ولی احتیاط در دو بار شستن آن باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
و همینطور مسائل دیگر. امیدوارم جواب اشکال خود را دریافت کرده باشید.
موفق باشید
حاج فردوسی