جواب 2: همچنان که در جواب سؤال اول گذشت، چون محدودهی عرفان مشخص نیست، عارف نیز تعریف مشخصی ندارد و حتی برای صوفیان بیصفا نیز از «عارف بالله» استفاده میکنند! در کرسینامهی برخی صوفیان دیدم که نوشته بود: «عارف بالله حضرت فلان علیشاه»! البته برخی تلاش مذبوحانه دارند که «عارف» را از «صوفی» جدا کنند؛ ولی در حقیقت، همگی، رهروان راه اباطیل خوساخته هستند و در پی رسیدن به لذتهای باطنی ـ یا به تعبیر خودشان «بهشتِ نقد» ـ در همین دنیا میباشند.
جواب 3: سیر و سلوک، به معنی طی مراحل برای رسیدن به درکهای باطنی است. راههای متعددی برای رسیدن به این روشنبینی، اختراع و اکتشاف و عرضه شده است. از روشهای متداول در «عرفان سرخپوستی» و «عرفان جادوی کارلوس کاستاندا» گرفته تا روش «معرفة النفس ملا قلی جولا». چیزی که در تمام این برنامههای سیر و سلوکی متداول، مشترک است، «اختراعی بودنِ» آن است. البته برخی طریقههای سیر و سلوکی، «التقاطی» است؛ یعنی مخلوطی از دین و عرفان است. مثلاً به جای مَنترها از آیات قرآن یا اذکار مأثوره استفاده میکنند. به بیان ساده، به جای این که مثلاً بگویند: «هومبا لومبا» تا به حالت خلسه وارد شوند، میگویند: «لا هو الا هو». و با این فریب، عرفان و سیر و سلوک را اسلامیزه کرده و آموزههای زمینی خود را آسمانی و وحیانی جلوه داده و به خورد سادهدلان و خامان میدهند.
جواب 4: از جوابهای بالا، تا حدودی جواب این سؤال نیز مشخص میشود. مرجع تقلید، کسی است که با تلاش علمی فراوان، به ملکهی اجتهاد رسیده و به دلیل دارا بودن سایر امتیازات، به عنوان مرجعی برای رجوع غیرمجتهدین به نظرات فقهیاش قرار میگیرد. چنین شخصی، الزاماً اهل عمل به تمام دانستههای دینیاش نیست. یعنی مراجع تقلیدی هستند که برخی واضحات و مسلّمات دینی را با آگاهی تمام، زیر پا میگذارند. پس مقام بالای علمی با مقام بالای عملی، فرق میکند. مرجع تقلید را به مناسبت مقام علمش مرجع تقلید قرار میدهند نه به مناسبت مقام عملش به واضحات و مسلّمات. از سوی دیگر، اینان چون اهل اذکار و اوراد اختراعی و ریاضتهای غیرشرعی نیستند، عارف خوانده نمیشوند.