سؤال: آیا از بین رفتن روایات زیاد، ضرری به کامل بودن منهاج فردوسیان نمیزند؟
تفصیل سؤال: با توجه به گذشت بیش از هزار سال از عصر حضور و کتابسوزیها، حدیثسوزیها، محدثکُشیها، غربت و مخفی بودن شیعه در اعصار مختلف و عوامل دیگری که موجب شده تمام آموزههای روایی به دست ما نرسد، آیا میتوان منهاج فردوسیان را کامل دانست؟
جواب: در این که آموزههای روایی شیعه به دست ما رسیده یا نرسیده، سه فرضیه قابل طرح است، بدین ترتیب:
فرضیهی اول: آنچه از روایات شریفه به ما رسیده، تمام آن چیزی است که از سوی رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) صادر شده است و آنچه از بین رفته، رونوشتها و مکرّرات بوده؛ ولی اصل دستورات، تماماً اکنون موجود است و در دسترس ما قرار دارد.
نتیجهی پذیرش این فرضیه: اعتقاد یافتن به قواعد نظری منهاج فردوسیان و عمل کردن به قوانین عملی منهاج فردوسیان، راهی استوار برای رسیدن به کمال و سعادت است. باید به قواعد نظری آن معتقد شد و قوانین عملیاش را مراعات نمود تا به سر منزل مقصود رسید.
فرضیهی دوم: آنچه به ما رسیده، تمام آن چیزی نیست که خدای تعالی توسط رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشینان آن بزرگوار (علیهم السلام) برای هدایت بشر فرو فرستاده است؛ ولی وعده داده اگر کسی به مقدار موجود، معتقد شود و عمل نماید، علم به چیزهایی که در سعادت او نقش دارد را به او خواهد داد تا با عمل به علم جدیدش بتواند به کمال و سعادت برسد.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:
«مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» [الخرائج و الجرائح، راوندی، جلد 3، صفحهی 1058؛ الفصول المختارة، شیخ مفید، صفحهی 107]
ترجمه: هر کس به آنچه میداند عمل کند، خدای تعالی علم آنچه نمیداند را به او خواهد آموخت.
و امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
«مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کُفِی مَا لَمْ یَعْلَمْ» [أعلام الدین، دیلمی، صفحهی 389؛ التوحید، شیخ صدوق، صفحهی 416؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، صفحهی 133؛ مشکاة الأنوار، طبرسی، صفحهی 139؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، جلد 27، صفحهی 16]
ترجمه: هر کس به آنچه میداند عمل کند، از آنچه نمیداند کفایت میشود.
نتیجهی پذیرش این فرضیه: اگر کسی صادقانه به آنچه در منهاج فردوسیان آمده، معتقد شده و عمل نماید، خدای تعالی آنچه نمیداند و در منهاج فردوسیان نیست ولی در کمال و سعادتش نقش دارد را از راههای معتبر و مورد اطمینان به او خواهد آموخت تا عمل کند و برسد به آنجا که باید برسد.
فرضیهی سوم: آنچه به ما رسیده، تمام آنچه از سوی خدای تعالی بر رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده نیست؛ ولی هر کس به همین مقداری که رسیده، معتقد شده و عمل نماید، خدای تعالی از فضل عظیم خود، او را به درجهای عالی میرساند؛ چون از نیت او مطلع است که اگر اعتقاداتِ از بین رفته به او میرسید، به راحتی معتقد میشد و اگر احکام از بین رفته به او میرسید، با طیب خاطر انجام میداد؛ لذا به احترام نیتش که بالاتر از عملش است، او را به آنجا که باید برسد، میرساند.
استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اهمیت نیت میفرمایند:
«نِیَّةُ المُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِهِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحهی 84؛ تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 4، صفحهی 141؛ استبصار، شیخ طوسی، جلد 2، صفحهی 60]
ترجمه: نیت مؤمن از عملش بهتر است.
همچنین میفرمایند:
«بِالنِّیاتِ خُلِّدَ أَهْلُ الجَنَّةِ فِی الجَنَّةِ وَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ» [مستدرک الوسائل، محدث نوری، جلد 1، صفحهی 95، نقلاً عن الصدوق فی الهدایه]
ترجمه: اهل بهشت و اهل جهنم به خاطر نیتی [که بر ادامهی طاعت یا معصیت داشتند] مستحق جاودانگی در بهشت یا جهنم شدند.
نتیجهی پذیرش این فرضیه: اگر کسی با نیت صادق و عزم راسخ به قواعد نظری منهاج فردوسیان معتقد شده و قوانین عملی منهاج فردوسیان را مراعات نماید، خدای تعالی او را از فضلش به درجهی صدرنشینان عوالم قُرب خواهد رسانید و نیت صادقش، جبران عمل ناقصش خواهد کرد، همان نقصی که به خاطر نرسیدن معارف دینی، حادث شده است.
اگر یکی از این سه فرضیه را نپذیریم، مجبور به پذیرش یکی از این دو راه هستیم:
راه اول: چون بشر امروزی دسترسی به شخص رسول و امام ندارد، از سویی قسمتی از آموزههای تربیتی اسلام از بین رفته است، باید خدای متعال ـ بر طبق قاعدهی لطف ـ پیامبر جدیدی با اعتقادات و احکامی که از بین رفته مبعوث نماید تا برنامهی صحیح، کامل و جامع تربیت را ارائه کند. اگر پیامبر جدیدی مبعوث نشود، به متأخرین ظلم شده، چون از برخی معارفی که متقدمین برخوردار بودهاند، محروم شدهاند.
تالی فاسد این قضیه، نقض رکن رکین «خاتمیت» است. فالتالی فاسدٌ و المقدم مثله.
راه دوم: اهل تفکر [فلاسفه] یا اهل مکاشفه [عرفا و صوفیه] باید با استحسانات ذهنی یا ذوقی، اعتقادات نظری و دستورات عملی را تکمیل کنند.
تالی فاسد این قضیه، علاوه بر این که حجیّت شرعی ندارد، این است که هیچگاه در عالم واقع، اتفاق نخواهد افتاد. یعنی با توجه به دعوای عمیق فلاسفه و عرفا از سویی؛ و اختلافات فاحش خود فلاسفه با یکدیگر و اهل کشف و ذوق با خودشان از سوی دیگر، امکان ارائهی تکملهای واحد و یکدست بر آنچه از دین ـ که از بین رفته ـ عملی نیست.
نتیجهی نهاییای که از این جواب میتوان گرفت این است که باید به یکی از سه فرضیهی مطرح شده معتقد شد و انکار هر سه، توالی فاسد متعدد دارد و اعتراف به هر یک از سه فرضیه، «منهاج فردوسیان» را نتیجه میدهد.