حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

«وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللهِ المُخْلَصِینَ * أُوْلَئِک لَـهُم رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاکهُ وَهُم مُکرَمُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * عَلَی سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ * یطَافُ عَلَیهِم بِکأْسٍ مِن مَعِینٍ * بَیضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ * لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا ینزَفُونَ * وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ * کأَنَّهُنَّ بَیضٌ مَّکنُونٌ * فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ یتَسَاءَلُونَ * قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ إِنیِ کاَنَ لی قَرِینٌ * یقُولُ أَ ءِنَّک لَمِنَ المُصَدِّقِینَ * أَ ءِذَا مِتْنَا وَ کنَّا تُرَابًا وَ عِظَامًا أَ ءِنَّا لَمَدِینُونَ * قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ * فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فی سَوَاءِ الجْحِیمِ * قَالَ تَاللهِ إِن کِدتَّ لَتُـرْدِینِ * وَ لَوْ لَا نِعْمَةُ رَبیِ لَکنتُ مِنَ المُحْضَرِینَ * أَ فَمَا نَحَنُ بِمَیتِینَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الأُولی‏ وَ مَا نَحنُ بِمُعَذَّبِینَ * إِنَّ هَذَا لهَوَ الفَوْزُ العَظِیمُ * لِمِثْلِ هَذَا فَلْیعْمَلِ العَامِلُونَ»
«آنان [یعنی منهاجیون و منهاجیات] روزی معین خواهند داشت؛ [انواع] میوه‏‌ها و آنان مورد احترام خواهند بود. در باغ‌های پُر نعمت. بر تخت‌ها در برابر همدیگر [می‏‌نشینند]. [پسران جاودانه و کنیزکان زیباروی] با جامی از باده‌ی ناب، پیرامونشان به گردش درمی‏‌آیند. [باده‏ای] سخت‏ سپید که نوشندگان را لذتی [خاص] می‏‌دهد. [مانند شراب دنیا، آلوده و بدفرجام نیست بلکه] نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستی [و فرسودگی] می‏‌افتند. و نزدشان [دلبرانی] فروهشته‏‌نگاه و فراخ‏‌دیده باشند. [از شدت سپیدی] گویی تخم [شترمرغ] زیر پَرند. پس [با هم به یادآوری خاطرات دنیا می‌نشینند.] برخی‏‌شان به برخی روی نموده و از همدیگر پرس‏‌وجو می‏‌کنند. گوینده‌‏ای از آنان می‏‌گوید: راستی من [در دنیا] همنشینی داشتم. [که انکار خدا و پیامبران داشت و به من] می‏‌گفت: آیا واقعاً تو از باوردارندگانی؟! آیا [تو باور کرده‌ای که] وقتی مُردیم و خاک و [مُشتی] استخوان شدیم، آیا واقعاً جزا می‏‌یابیم. [سپس از یارانش] می‏‌پرسد: آیا شما [از حال او] اطلاع دارید؟ [ و می‌دانید الان کجاست؟]. پس [به کمک دوستان بهشتی‌اش از حال او] اطلاع حاصل می‏‌کند و او را در میان آتش می‏‌بیند. [او را خطاب قرار می‌دهد و] می‏‌گوید: به خدا سوگند چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی. و اگر رحمت پروردگارم نبود هرآینه من [نیز] از احضارشدگان [در حساب سخت قیامت و حاضر شدگان در آتش سوزان جهنم] بودم. [آنگاه از روی شوق می‏‌گوید:] آیا [واقعاً] دیگر روی مرگ را نمی‏‌بینیم؟! جز همان مرگ نخستین خود، و [یعنی به راستی] ما هرگز عذاب نخواهیم شد؟! [بله، چنین است و ما هرگز نمی‌میریم و هرگز عذاب نمی‌شویم.] راستی که این، همان کامیابی بزرگ است. برای چنین [پاداشی] باید کوشندگان بکوشند [و تلاشگران تلاش کنند]»

[سوره‌ی صافات، آیات 39 تا 61]

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است